صفحه 14 از 555 نخستنخست 1234567891011121314151617181920212223242526272829303132333464114164514 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 131 تا 140 , از مجموع 5547

موضوع: ♥●•٠·˙بــــهترین اشعارونثـــــــرهای عاشقانه♥●•٠·˙

  1. #131
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    مرا با خاطراتم تنها بگذار



    روزها در پی هم وشب ها در پی روزها...



    می گذرد



    باران آرام آرام بر شیشه ی اتاقم می کوبد.



    او هم دلش گرفته...باران زیبا...



    دیگر حوصله ی تماشای باران را هم ندارم...



    حوصله ی خودم را هم ندارم...



    دیگر گذشت زمان هم برایم مهم نیست...



    بگذار تا بگذرد



    مرابا خاطراتم تنها بگذار


  2. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  3. #132
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    خسته از این زندگی.....


    دوست داشتم معنی قشنگی برای زندگی پیدا کنم گشتم تو کتاب داستان تو کتاب شعرها چیزی پیدا

    نکردم نشستم واسه خودم برای زندگی معنی پیدا کردم

    به اجبار به دنیا آمدن که خواستنی درش به کار نرفته ادامه دادن به زندگی که یه حالت روتین وار پیدا

    می کنه چشم باز می کنی میبینی تو یه مرحله از زندگیت عاشق شدی و دیوونه وار عشق می ورزی

    و بعدش طبق قانون همین عاشقی تو خلوتت گریه می کنی و اشک میریزی و عاقبت در حسرت اون

    چیزی که دلت در آرزویش هست و عقل و منطق نمی پذیرند میمیری...

  4. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  5. #133
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    روزهای تکراری



    روزها با لحظه هایش خسته ام کرده است ،

    اما من تنها به امید اینکه دوباره تورا خواهم دید سردی روزها

    را با تمامی لحظه های تلخش بی هیچ ارزویی جز ارزوی

    گرفتن دوباره ی دستان تو تحمل میکنم.

    سخت است اماهر وقت که از پنجره ی اتاقم که دیگر رنگ

    دعاهای شبانه ام را گرفته بیرون را تماشا میکنم و وقتی ان

    درخت همیشه بهار کنار نیمکت همیشه خالی را میبینم امید

    پیدا میکنم امید به اینکه روزی منو تو تمامی نیمکتهای خالی

    باغ تنهایی را پر میکنیم و تمامی درختان خشک و بی برگ

    را با خنده های گرممان بهاری میکنیم . راستی خیلی وقت

    است که خنده هایت را ندیده ام و خیلی وقت است که دیگر

    حتی به خوابم هم نمی ایی! نکند اصلا مرا برای همیشه !

    همیشه که میگویم تنم به لرزه می افتد، نه! تو هیچوقت مرا

    فراموش نمیکنی اخر قول داده ای! قول داده ای که نه تنها

    اسمم را بلکه تمامی دوستت دارم گفتن ها را در ورق های

    خالی خاطره هایت حکاکی کنی و بنویسی که یک روزی

    کسی مرا انقدر دوست داشت که به خاطرم حاظر شد روی

    تمامی ارزوها جز ء ارزوی بودن با من ، نفس کشیدن با من

    و گرفتن دستانم یک خط قرمز بکشد و پیش همه ی کسانی که

    فکر میکردند او عاشق نمیشود داد بزند من عاشقم عاشق

    کسی که از جانم هم برایم عزیزتر است من، من هنوز که

    هنوزه در انتظاره رسیدن تو روزها را به تکرار میشمارم ...!

    َدوست دارم گفتن تو هنوزم که هنوزه تو یادمه...

    داد زدم که:عاشقم عاشق تو عشق تو در وجودمه


  6. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  7. #134
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    دعا...

    ای رفیقان نیمه شب دست دعا بالا کنید
    بی هیاهو ، تا مگر چشمی به ما، غوغا کنید

    عاشقی از جمع ما خونین دلان دارد هوس
    وای اگر تنها رود، هنگامه ای بر پا کنید

    گرچه معشوقش در ِ پنهان برویش بر گشود
    پیش ِ چشم ما رقیبان! پیش ِ پا دریا کنید

    یا مبر او را اگر بردی ببین اینجا چه شد
    بندیان! زنجیر جنبان هر کجا نجوا کنید

    می برد ایمان ما گوید چرا کافر شدند!
    آتش خشمش فروزان می شود، پروا کنید

    این رجز خوانی ز ما بسیار پیش از این شنید
    او اگر دلگیر شد، این ها همه حاشا کنید

    (بی نشان)با چشم گریان گفت و گم شد گوشه ای
    ای رفیقان نیمه شب دست دعا بالا کنید


  8. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  9. #135
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    وقتی توی لحظه هام عشق تورو کم میارم
    به دلم هزارو یک غم میارم
    توی چشات خودمو گم می کنم
    آسمون دلمو نم می کنم
    پر بارون میشم از دیدن تو
    پر آرزو واسه چیدن تو
    گر چه داشتنت برام خیاله
    بی تو اما زندگیم چه خالیه

  10. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  11. #136
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    روز وشب در انتظار و بر ملال
    تا به کی اینگونه باید ، ماه و سال

    روزگاری در سرم سودای عشق
    حال و روزم را تماشا ، بی سوال

    پیر و فرتوتم ، کجایم شاخ و برگ
    تا به رقص آیم به بادی از شمال

    جنگل انبوه و فریادم به هیچ
    دست بی رحم تبر ، پای نهال

    مرغ بی دل ، از چه اینجا آشیان ؟
    گوشه ای پنهان ببین آن خطّ و خال

    عاقبت چنگال تیزش سینه ات
    می گریزی از چه ، چابک پا غزال

    گرچه دلگیرم ، هزاران آرزو
    بی سرانجامم ولی شاید مجال

    (بی نشان) را جام دیگر لب به لب
    هر چه پیش آید خوش آید ؛ بی خیال


  12. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  13. #137
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    از چه بس دیر آمدی بسیار ها کردی درنگ

    بی تفاوت رو گرفتی ؛ این نه هشدار است و زنگ

    فرصت دیدار اندک بود و بر بیهودگی

    پرده ها از هر طرف رنگین و گم گشتی به رنگ

    چشم و گوش دل چرا بستی که مهمان بر دل است ...

    ره زن دل بود و آزادش ؛ نکوبیدی به سنگ

    با نوای ساز ناکوکش چرا رقصان شدی

    برده از خاطر نوازش های آن مهرو به چنگ

    بوسه ها در انتظارت شهد و شیرین جانفزا

    کام جان مسموم اگر خواهی بنوش از این شرنگ

    دیده بگشا بر تماشا پرده بردار از نگاه

    دشت پهناور رها ، اینجا چرا این جای تنگ

    گر نمی آیی به راه از تیر خشمش کن حذر

    سرگرانی از چه شاید بر سرت سودای جنگ

    (بی نشان) عذر گنه از یاد یار مهربان

    آرزو دور و بلند اما نه با این پای لنگ


  14. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  15. #138
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    هر چه شکفتم تو ندیدی مرا
    رفتی و افسوس نچیدی مرا
    ماندم و پژمرده شدم ریختم
    تا که به دامان تو آویختم
    دامن خود را متکان ای عزیز
    این منم ای دوست به خاکم مریز
    وای مرا ساده سپردی به باد
    حیف که نشناخته بردی ز یاد
    همسفر بادم از آن پس مدام
    میگذرم بی خبر از بام و شام
    می رسم اما به تو روزی دگر
    پنجره را باز گذاری اگر


  16. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  17. #139
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    طبیبان بر سر بالین من آهسته گفتند :که امشب تا سحر این عاشق دلخسته می میرد,
    ز هر جا بگذرد تابوت من, غوغا به پا خیزد,
    چه سنگین می رود این مرده از بس آرزو دارد...

  18. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  19. #140
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    مینویسم چون نوشتن کارم است
    در همه تنهاییم ، این نوشتن یارم است
    نام او هرگز نیارم در درون شعرها
    که اگر مُردم برایش او نداند قاتل آثارم است
    نام او هرگز نیارم تا نداند قاتلم بوده چه کس
    تا که اشکی او نریزد
    اشکش تمام مالم است
    نام او هرگز نباشد در چنیین اشعار من
    همه آن شعر و سخن ها که برایش گفتم پایانم است
    نام او نیست در این شعر ها بیان
    نامه هایم را برایش من نوشتم
    نامه ی عشق دست یا الله ام است
    نام او در قلب خود دادم بروز
    چون شکست قلبم نه که آوارم است
    این نوشته مثل یک متن روان
    این نوشته همچنان آوازم است
    تو که آن نامش بدانی نکی تو بازگو
    فکر نکن هرگز همین شاکارم است
    اگرم هرگز نرسیدم به او
    او نباشد غسه خور، اینک افتخارم است
    دل من صد ها شکسته تا دل او نشکند
    دلشکستن جای عشقم حالم است
    گر بمیرم من به زودی های زود
    تو بدانی کسیت قاتل ، نگو که یارم است
    من همین خاهم نباشد غسه خور هرگز طرف
    من بمیرم ، او نپرسد ، مرده کیست ؟ دامادم است ؟

    (اشک)


  20. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


صفحه 14 از 555 نخستنخست 1234567891011121314151617181920212223242526272829303132333464114164514 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •