صفحه 21 از 555 نخستنخست ... 23456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404171121171521 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 5547

موضوع: ♥●•٠·˙بــــهترین اشعارونثـــــــرهای عاشقانه♥●•٠·˙

  1. #201
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    خدايا كمكم كن تا ، به همه لبخند بزنم ، اما براي او گريه كنم



    خدايا كمكم كن تا ، مغرور باشم ، اما براي او غرورم را له كنم



    خدايا كمكم كن تا ، همه را ياري كنم ، اما او را غمخواري كنم



    خدايا كمكم كن تا ، قوی و صبور باشم ، اما خود را فداي او سازم



    خدايا كمكم كن تا ، با همه دوست باشم ، اما به او عشق بورزم



    خدايا كمكم كن تا ، با آدم ها زندگي كنم ، اما براي او بميرم.


  2. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  3. #202
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    ای زرین نگار بی همتا !
    در اسکله ی مه آلود چشمانت
    زورق شکسته ی وجودم را دریاب ،

    که همچون تخته پاره ای
    اسیر تلاطم ِ بیشمار ِ رویای داشتنت شده ..


  4. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  5. #203
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    می خواهم گریه کنم

    گفتم که دوستت دارم ، گفتی که باور نداری
    گفتم این کلمه را از حفظ نمی گویم از ته دلم می گویم ،


    گفتی دلم را نیز باور نداری!سکوت تلخی کردم و از ته دلم آه کشیدم.مدتی سکوت با چشمانی خیس……
    گونه ام خیس شد و قلبم شکسته
    !
    گفتی که تو قلبم را شکستی ، گفتم که قلبت شکسته نشد ،

    بلکه احساست درهم شکست،گفتی سکوت کن میخواهم گریه کنم ،

    من نیز سکوت کردم و با گریه تو نا آرام شدم و اشک ریختم!
    گفتی بی خیالی از اشکهایم ،چیزی نگفتم ، و باز سکوت و یک آه تلخ
    !
    گفتی کاش که عاشق نمی شدم گفتم عاشقی همه این دردها را دارد
    .
    گفتی خسته شدی از همه کس ، گفتم که صبور باش عزیزم من با تو می مانم
    .
    گفتی خیلی تنهایی ، گفتم کسی که عاشق است

    تنهایی را نمی شناسد و باز گفتی تنهایی ،
    گفتم کسی که عاشق است قلب یارش باید همان تنهایی او باشد
    !
    گفتی که این حرفایت تکراری است ، گفتم به جز تکرارش راهی نیست
    !
    گفتی که آغوشم را میخواهی ، گفتم که منتظر بمان عزیزم
    !
    گفتی که شانه هایم را میخواهی ، دلم به درد آمد از دوری ات و به غم نشستم
    !
    گفتی که تو از حرفهایم پریشانی ، گفتم حرفی نیست
    و حرفهایت شکنجه ای بیش نیست
    !
    گفتی که لبخندی بزن ، گفتم که حس لبخند نیست

    گفتم با اینکه این کلمه تکراری است و

    با اینکه باور نداری باز میگویم که دوستت دارم چیزی نگفتی و سکوت کردی !
    گفتم که دوستت دارم ، دوستت دارم و دوستت دارم
    و اشک از چشمانم سرازیر شد
    !
    و باز چیزی نگفتی و به جای سکوت اینبار


    تو نیز مانند من اشک ریختی و با بغض و با صدای آهسته گفتی که من نیز تو را دوست می دارم عزیزم،
    لبخند تلخی بر لبانم نشست و باز چشمان خیسم خیس تر شد


  6. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  7. #204
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    وقتی تو آمدی

    وقتی تو آمدی پاییز دلم بهار شد ، کویر دلم گلستان شد.

    وقتی تو آمدی قلب شکسته ام پر از عشق شد ،

    زندگی ام پر از طراوت و تازگی شد تو مانند بارانی بر روی من باریدی

    و تن خسته و غم زده مرا پر از طراوت عشق کردی

    تو مانند گلی در باغچه قلبم روییدی و قلب سوخته مرا گلستان عاشقی کردی

    تو مانند مهتابی بر آسمان دلم تابیدی و دل تاریک مرا پر از نور عشق خودت کردی

    تو با گرمای وجودت زمستان سرد دلم را گرم گرم کردی

    وقتی تو آمدی احساس میکردم دنیا مال من است چون تو دنیای منی

    وقتی تو آمدی خوشبختی را با تمام وجود حس میکردم چون

    تو همان امید زندگی منیتو که آمدی مرغ عشقی که در باغ

    دلم نشسته بود آواز عاشقانه اش را شروع به

    خواندن کرد … تو که آمدی گذشته های تلخم

    همه از صحنه قلبم سوخت و از بین رفت.

    تو که آمدی تمام خاطرات گذشته از دفتر دلم سوزاندم ،

    و همه را از صندقچه قلبم بیرون ریختم و از یادم بردم!

    تو که آمدی عاشقی برایم پر معنا تر از گذشته شد ،

    کلام دوست داشتن مقدس تر از همیشه شد ، و

    داستان لیلی و مجنون برایم واقعی تر از قبل شد!

    تو که آمدی تنهایی به عزا نشست ، غم سفر کرد و

    قلبم به استقبال عشق رفتوقتی تو آمدی ساحل دریای دلم پر از مروارید

    و صدف شد ، و دیگر در کنار ساحل تنها نبودم تو نیز با من بودی

    تو که آمدی شبهای شهر ستاره باران شد ، دروازه شهر گلباران شد !

    تو مانند یک نوای عاشقانه در قلبم نشستی و

    قلب مرا با آن نوای آرامت پر از محبت کردی

    تو مانند پرنده ای در دلم نشستی و با پروازت در آسمان دلم ،

    به من غرور پرواز به دشت عشق بخشیدی

    تو مانند یک خاطره شیرین در دفتر عشقم می مانی و خواهی ماند !

    دفتر عشق را همراه با کلام مقدس تو و با تمام خاطرات

    شیرینی که با هم داشتیم در صندقچه قلبم میگذارم

    و کلیدش را به دست حق میسپارم

  8. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  9. #205
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    همواره عشق، بی خبر از راه میرسد

    چونان مسافری که به ناگاه میرسد


    وا مینهم به اشک و به مژگان تدارکش

    چون وقت آب و جاروی این راه میرسد


    میلی کمین گرفته ،پلنگانه در دلم

    تا آهوی تو کی به کمینگاه میرسد


    هنگام وصل ما به باغ بزرگ شب،

    وقتی که سیب نقره ای ماه میرسد


    با دیگران،نمی نهدت دل به دامنم

    چونان که دست خواهش کوتاه میرسد


    اینک زهی شکوه ! که نزدت سلام من

    با موکب نسیم سحرگاه میرسد

  10. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  11. #206
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    دوست دارم تا اخرين باقيمانده ی جانم تو را عاشق كنم

    زندگی من در زلالی چشمان تو خلاصه شده

    زندگی من در نفس های بازدم تو جاری شده

    زندگی من در همين از تو نوشتن ها وسعت يافته

    نفس كشيدن من تنها با ياد اوری زنده بودن تو امكان پذير است

    همين كه گاه نگاه چشمان پر از عشق يا سردی تو را ميبينم برايم كافی است و قانع

    كننده است كه زندگی زيباست

    اگر روزی از ديار من سفر كنی با چشمانی نابينا شده از گريستن در نبودت جای

    قدمهايت را بر روی سنگفرش خيابان گل باران ميكنم

  12. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  13. #207
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    ما نه برای یافتن فردی کامل ، بلکه برای دیدن کامل یک فرد ِ نا کامل ، عاشق میشویم.

    اگر غیر از این باشد عشق تبدیل به نفرت میشود.

    در عشق حقیقی کوتاهترین فاصله ها بسیار طولانیست واز طولانی ترین فاصله ها میتوان پل زد...

  14. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  15. #208
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    گفتمش آغاز درد عشــق چیست؟

    گفت آغازش سراسر بندگیست،

    گفتمش پایان آن را هم بگـو؟

    گفت پایانش همه سرکندگیست،

    گفتمش درمان دردم را بگو؟

    گفت درمانی ندارد بی دواست!!

    گفتمش یک اندکی تسکین آن،

    گفـت تسکینی ندارد مانــدنیـست....

  16. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  17. #209
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    درها به طنین های تو وا کردم.

    هر تکه نگاهم را جایی افکندم، پر کردم هستی ز نگاه.

    بر لب مردابی، پاره ی لبخند تو بر روی لجن دیدم، رفتم به نماز.

    در بن خاری، یاد تو پنهان بود، بر چیدم، پاشیدم به جهان.

    بر سیم درختان زدم آهنگ ز خود روییدن، و به خود گستردن.

    و شیاریدم شب یکدست نیایش، افشاندم دانه ی راز.

    و شکستم آویز فریب.

    و دویدم تا هیچ. و دویدم تا چهره ی مرگ، تا هسته ی هوش.

    و فتادم بر صخره ی درد. از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم، لرزیدم.

    وزشی می رفت از دامنه ای، گامی همره او رفتم.

    ته تاریکی، تکه ی خورشیدی دیدم، خوردم، و ز خود رفتم، و رها بودم.


  18. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


  19. #210
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    گوش کن...

    این سکوت مرا خوب گوش کن...

    آنچه خواهی در سکوتم خود هویداست ...

    گوش کن...

    درد دلهای مرا خوب دریاب...

    صداقتم بهانه نیست...
    سکوتم نیز بهانه نیست...

    فریاد حنجره ی خسته من...
    از دست زمانه نیست...

    دوست داشتنم
    و تا ابد شکستنم بهانه نیست...

    حرف من شعر نیست...
    ترانه نیست...

    حقیقتی است که سالهاست...
    سکوت بی ترانگیست...

    غروب من از غرورمن نیست...
    طلوع من نیز،بهانه تازه ای نیست...

    تو مرا خوب شنیدی؟؟؟

    پس گوش کن...

    این صدای خفته در جوهر مدادم را...

    می نویسم تا بدانی...
    من کیستم...

    من نه بازیچه ام نه بازیگر...
    ساده دلی هستم که سنگ را دوست دارد...



    « نمی دانم » عجب حرف قشنگیست...

    آنچه که میدانی و می گویی که نمیدانم...

    و شاید هم دل تنگی است...

    و تو نمی دانی...

    و باز امروز...

    آسمان ابریست...

    دل من می بارد...

    بر سر گلهای پژمرده...

    آسمان چشم من هم ابریست...

    بر خویش می بارد...

    بر کویر خشک احساس می بارد...

    عجب باران تلخیست...

    ببار ای ابر احساسم که غم دارم...

    پریشانم...
    نمی دانم...
    نمی دانم...
    نمی دانم...

  20. کاربر روبرو از پست مفید ABOALFAZL سپاس کرده است .


صفحه 21 از 555 نخستنخست ... 23456789101112131415161718192021222324252627282930313233343536373839404171121171521 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •