بــاران
فـــقط همین جایی از قصّه
که من ایستاده ام می بـــارد !
دو قدم این طرف تر
دو قدم آن طــرف تر
همیشه آفــتـاب است ... !
بــاران
فـــقط همین جایی از قصّه
که من ایستاده ام می بـــارد !
دو قدم این طرف تر
دو قدم آن طــرف تر
همیشه آفــتـاب است ... !
بگــو تاریکـــــــــــی...
تــــوهـــم مثــلِ مــــــــن ...
دلـــــــــت برای ســـــآیــــــه ات
تنـــــــگ مــــی شــــــــــود ..؟
میگویند خوشبختی!
چه واژه غریبیست...
مگر خوش با بخت سیاه من هم جمع میشود؟؟
این بزرگراه،
تا انتهای جهان دوربرگردان ندارد!
و تمام خروجی هایش
به دوراهی چشم های تو میرسد...
که بمانم و دوستت بدارم...،
یا برگردم و دوستت بدارم ...!
فاصله ی ما
در تصور
خیابان های این شهر
نمی گنجد
که ما از هم
سال ها دوریم
وبعداز رفتنت ....
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی
تورا با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای باطراوت ماندن
باغ قشنگ آرزو هایت دعاکردم
پـس از یـک جستـجوی نقره ای
در کــوچه های آبـی احساس
از بین گلهایی که در تنهایی ام روئید
تورا با حســــــــرت جدا کردم ... !
نمی دانم چرا "رفتی "نمی دانم چرا ، شاید خطا کردم.
وتو بی آنکه فکر غربت چشمان من باشی...
نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه(( ولی رفتی ))
وبعداز رفتنت آسمانِ چشم هایم خیس باران بود
و بعد از رفتنت انگار کسی حس کرد
من بی تو تمام هستی ام را از دست خواهم داد ....
ومن با آنکه می دانم تو هرگز یاد مرا با عبور خود نخواهی برد
هنوز آشفته ی چشمان زیبای تو ام ، برگرد ...!
و بعد از اینهمه طوفان و وَهم و پرسش و تردید
کنار انتظاری که بدون پاسخ است
در اوج پاییزی ترین ویرانی یک دل
میان غصه ای از جنس بغضِ کوچک یک ابر
نمی دانم چرا !؟!
شاید به رسم عادت پروانگی ...
برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزو هایت دعـــــــــــــــــا کردم.
جات خالیه
عجب هرزه ایست ...
با همه بوده است!!
تنهایی!!
کم کم یاد خواهی گرفت …
تفاوت ظریف میان
نگه داشتن یک " دست " و زنجیر کردن یک " روح" را …
اینکه عشق تکیه کردن نیست !!!
و رفاقت اطمینان خاطر !!!
یاد میگیری که بوسه ها قرار داد نیستند !!!
کم کم یاد میگیری باید باغ خودت را پرورش دهی !!!
به جای آنکه منتظر کسی باشی تا برایت گل بیاورد !!!
یادمیگیری که میتوانی محکم باشی !!!!
پای هر خداحافظی یاد میگیری که خیلی می ارزی …!!!
هر شب به آسمان خیره میشوم و با ستاره ها درد و دل میکنم
من میگویم دوستم نداشت مگر نه ؟؟؟
ستاره هم چشمک میزند …
میگویم با دیگری خوش است مگر نه ؟؟؟
باز هم چشمک میزند …
میگویم من برم راحت میشود مگر نه ؟؟؟
باز هم چشمک میزند …
و بعد سکوت میکنم …
هـــــــــنوزم
هرجا حتی اسمش برده میشه …
بغض خفه ام میکنه !!
هرجا رو که نگاه میکنم …
بغض خفه ام میکنه !!
هرجا که دو نفرو باهم میبینم…
بغض خفه ام میکنه !!
هر وقت که گوشیمو نگاه میکنم …
بغض خفه ام میکنه !!
هروقت تلفن زنگ میخوره …
بغض خفه ام میکنه !!
هروقت که اس ام اس میاد …
بغض خفه ام میکنه !!
هروقت که از خواب بیدار میشم …
بغض خفه ام میکنه !!
هر چیزی رو که نگاه میکنم …
بغض خفه ام میکنه !!
هنوز نمیفهمم که چرا …..
بغض خفه ام میکنه …..