صفحه 542 از 555 نخستنخست ... 42392442492522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 5,411 تا 5,420 , از مجموع 5547

موضوع: ♥●•٠·˙بــــهترین اشعارونثـــــــرهای عاشقانه♥●•٠·˙

  1. #5411
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    دنيا را باور نكردم؛ دنيا باوركردني نيست
    همسازش باشي اگر، هست، سازي ديگر مي زني، نيست

    دستم پايم عاريت بود وسعت كوچك بود و روحم:
    هرگز در پيكر نگنجيد اين پيكر با من تني نيست

    سنگينم اما نه از سنگ رنگينم اما نه از رنگ
    جنسم جنسيّت ندارد حرف از مردي يا زني نيست

    من خود، خوب اما چه خوبي؟ بدحالم باور كنيدم
    سردم سردم سردِ سردم هم‌قدّم پيراهني نيست

    شاعر با جسمش غريبه‌ست سر دارم تا مي نويسم
    دنيا با دارت ندارم سر هست اما گردني نيست

  2. #5412
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    آغوش وا کرده بودی با دست‌هایی مردّد

    جمعیّت و خنده، گاهی، تنهایی و گریه، ممتد


    از شاه‌راهت گذشتند هرگز ولی برنگشتند
    تشویش و شرم و شکایت، بی‌وقفه در رفت و آمد


    چیزی نمی‌آید از خوب، خوب آرزویی محال است
    از خود نپرسیده بودی جز بد چه می‌آید از بد؟


    با خنده‌هایت نپوشان نقصانِ این ناکسان را
    هرگز کمالی ندارند این مردهای مجرّد


    در سینه‌ی مهربانت جز حسّ مادر شدن نیست
    با سنگ خوابیدی امّا... کوهی به دنیا نیامد

  3. #5413
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    باد، باز آمده تا پنجره را تا بزند
    باز، باد آمده تا پنجره‌اي را بزند

    قفل هرزست و تن پنجره در پنجه‌ي باد
    كو تني؟ تكيه به اين بي‌سر و بي‌پا بزند

    پنجره، زيرِ شكنجه‌ست دري باز كنيد
    شايد آواره شود باد و به صحرا بزند

    تف به خاكي كه در آن باد نبودن جرم‌ست
    زير اين پنجره بايد كسي امضا بزند؛

    تا كمي بسته بماند كه كمي فكر كند
    كه به باد امر كند تا نزند يا بزند

    پنجره: بسته‌ي ديوار، ولي باد: آزاد
    پنجره بر تن خود، باد به هرجا بزند

    باد! بس كن كه تن پنجره در خويش شكست
    هيچ‌كس نيست كه قابي به تماشا بزند

  4. #5414
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    منم که هرچه که خوبی‌ست بیش و کم کردم
    اگرچه گاهی از اوقات هم ستم کردم

    به پای دیگِ جهنم نشستم و شب و روز
    از آتشی که به پا کرده بود کم کردم

    به آبِ توبه، تمام بهشت را شستم
    بهشت جای خودم بود پس خودم کردم

    همیشه هرچه دلم خواست هیچ‌وقت نشد
    همیشه از لج او هرچه خواستم کردم

    چنان تمام تنم را به تازیانه گرفت
    که اعتراف به کارِ نکرده هم کردم

    سلام! خسته نباشی فرشته‌ی مطرود
    کنار من بِنِشین تازه چای دم کردم

  5. #5415
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    وقتی نفس را می‌کشم حتما هوایم هست
    نقّاشِ هستی هستم و هستم که جایم هست


    قلبم اگر، روحم اگر آتش گرفت امّا
    در فرصتی خاکستری، سلول‌هایم هست


    پایینِ آن جا که شما هستید جایی نیست
    بالای این جایی که من هستم خدایم هست


    تا مدّعی باشید تا افسرده من باشم
    عمری دعا کردید امّا ادّعایم هست


    دیر آمدید و زود می‌خواهید برگردید
    ای آشنایان، دشمنِ دیرآشنایم هست


    یادِ حسینِ منزوی بی‌وقفه می‌گوید
    فریاد را تمرین کنم وقتی صدایم هست

  6. #5416
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    سری از دار آویزان، زبانش را درآورده‌ست
    چه حرفی داشت با مردن که... جانش را درآورده‌ست

    زنی محو تماشا، عکس فرزندش در آغوشش
    که چندی پیش، مغزِ استخوانش را درآورده‌ست

    خلافی کرده آیا مردِ زندانبان که یک عمر است
    خلافِ دیگران هر روز، نانش را درآورده‌ست

    چه دارد ابر زخمی تا ببارد پیش چشم او
    که با یک اشک، کفرِ آسمانش را درآورده‌ست

    زنان آبستن عشقند، دردی مشترک دارند
    جنینی که... دمارِ مادرانش را درآورده‌ست

  7. #5417
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    چه نیازی‌ست که این رود به دریا برسد
    شب به شب ترسم از این است که فردا برسد

    گریه‌ی کوسه‌ی غمگین، شده دریایی شور
    شورِ این گریه درآمد که به دریا برسد

    - اشک‌های تو، همه، نطفه‌ی مرواریدند،
    هق هقِ تو، که به رویای صدف‌ها برسد

    کوسه! صیاد می‌آید که نجاتت بدهد
    گریه بس کن که به تو، چشمِ تماشا برسد

    خاک، مرگ است تو در بستر من خواهی مرد
    ساحلم، بر تنِ من، روزِ مبادا برسد

    چه کنم با دل ساطوری ماهی‌گیران؟
    چه نکردند که کار تو به این‌جا برسد؟

    تکّه تکّه، تنت از تور می‌آید بیرون
    وقت تشویش و تقلّا و تمنّا برسد

    پیش دریا زده‌ها، بودنِ تو نابودی‌ست
    جز ضرر هیچ نداری که به دنیا برسد

    کوسه! از دور، تماشای تو زیباتر بود
    باز اگر هم به نظر، مرگِ تو زیبا برسد

  8. #5418
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    در جهانی که غیر از این‌جا نیست
    دیدم و چاره جز تماشا نیست


    در مجازم حقیقتی پیداست

    که از آیینه‌ام مجزّا نیست

    دل‌خوشم با صدای همراهم

    با همان هیچ‌کس که تنها نیست


    اس ام اس‌های اضطراب‌آلود
    که در آن لحنِ بوسه پیدا نیست

    عشق من! بی‌گذشته عاشق باش

    آن‌چه امروز هست فردا نیست

    می‌روم پا به ماه بُگذارم

    در زمین ای جنین من! جا نیست

  9. #5419
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    هم کسی صادقانه مادر نیست، هم نزاییده مادرند همه
    چه بگویم به بچه‌های خودم؟ که عزیزانه دخترند همه

    آسمان بیکرانه‌تر شده اَست، ابرها از زمین سیاه‌ترند
    گرچه شلاق می‌زند باران، این کبودان کبوترند همه

    خاک، پر کرده اَست بینی را، بوی فریاد را نمی‌شنود
    حنجره! لال شو، که در کابوس، لاجرم گوش‌ها کرند همه

    گور جای نفس کشیدن نیست، دستم از خاک می‌زند بیرون
    دیگرانی که شاعرند منم، شاعرانی که دیگرند همه

  10. #5420
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    کنار جاده‌ی خاکی علامتی‌ست کبود
    درخت بود و نبود آن سیاهْ خطّ عمود

    یکی که عکس خودش را گرفت و راه افتاد
    به انتظار نشسته‌ست در کناره‌ی رود

    دهانِ بازتری خیره داد زد که: به جز
    دو چشمِ بسته چه دیدید در برابر دود؟

    ـ نشد که خوب بخوانیم خطّ آتش را
    تمام منظره را مه کشید ابرِ حسود

    به دست‌های زمین‌گیر هم‌چنان می‌رفت
    به جز غبار چه باری به دوش جادّه بود؟

صفحه 542 از 555 نخستنخست ... 42392442492522523524525526527528529530531532533534535536537538539540541542543544545546547548549550551552553554555 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •