بابا قرار بود خدا را بیاورد
ده قرنِ پیش، رفته که فردا بیاورد
باید شبانهروز بجنگم برای صلح
دیگر چقدر صبر کنم تا بیاورد
از بس که مردهایم زمین باد کرده است
چیزی نمانده است که بالا بیاورد
پوسیده میشوی و سپس کشف میشوی
با شکل تازه کیست تو را جا بیاورد
نه بودن و نبودنِ من، مساله منم
حالا چه فرق، یا ببرد یا بیاورد