لحظه لحظه انتظار را با عشق تو میگذارانمو هر لحظه نام زیبای تو را زیر لب زمزمه میکنمقلب عاشق منفقط تو را می خواهدو فقط به خاطر وجود توست که می تپد
روزی که بخواهند مرا از تو جدا کنندقلب من نیز برای همیشهاز تپش باز خواهد ایستاد.
لحظه لحظه انتظار را با عشق تو میگذارانمو هر لحظه نام زیبای تو را زیر لب زمزمه میکنمقلب عاشق منفقط تو را می خواهدو فقط به خاطر وجود توست که می تپد
روزی که بخواهند مرا از تو جدا کنندقلب من نیز برای همیشهاز تپش باز خواهد ایستاد.
ویرایش توسط ABOALFAZL : 2012/07/08 در ساعت 22:30
دلـم ...
هنـوز ..
خیس خورده نگاه توست ..!!
نـازش بـدار ..!
که نلغــزد ..
از میان دستهایت ..!!
چشمانت را براي زندگي مي خواهم
اسمت را براي دلخوشي مي خوانم
دلت را براي عاشقي مي خواهم
صدايت را براي شادابي مي شنوم
دستت را براي نوازش و پايت را براي همراهي مي خواهم
عطرت را براي مستي مي بويم خيالت را براي پرواز مي خواهم
و خودت را نيز براي پرستش
این چشم هـــا ...
خوابــــ ندارند دیگر !..
هرجا هستی ...
زمزمهـــ کن با من !
ترانه ی « مرا ببوســـ » را !!....
آرامـــ میشوم..!
شبی بر دفتر قلبم کشیدم رد پایت را
کشیدم طرح زیبای غروب چشمهایت را
کنار هاله چشمت کشیدم عکس یک دریا
کشیدم روی امواجش حضور آشنایت را
ولی آن شب با دلی لبریز از آواز دلتنگی
زدم فریاد آه دلم دارد هوایت را
کنار طرح پاییزی کنار خلوتی مبهم
به خاطر می سپردم من تمام حرفهایت را
تو بودی و باران و شب و پاییز بی پایان
همان پاییز دلتنگی که می گیرد صدایت را
سحر شاید که باز آید به شهر آبی قلبم
به پایان می برد آن دم شبی بی انتهایت را
من اینجا منتظر هستم تو حتما باز می گردی.....
نگــرانت هستـــم عشــق من
ايـن ديگـــر دست خــودم نيست !
فصــل شيرينـــي لحظــه هاست اما،
...
من همچنــان
تابستــان که مي شــود ...
دلــم شــــور مي زند !!!
به همديگر مي رسيم
حتي اگر
ديوار چين بين دست هايمان باشد ...
کجي از خاطرات برج پيزا محو خواهد شد،
هر کجا که
داربست هايمان باشد !!!
انقدر " دوست دارم " که نگران خودمم ... !
اشتیاقی که به دیدار تو دارد دل من
دل من داند و من دانم و تنها دل من
همیشه در ریاضیات ضعیف بودم
سالهاست
دارم حساب میکنم
چگونه من بعلاوه تو
شد فقط من ؟
برایت آسمانی خواهم کشید
پر از ستاره های همیشه نورانی
تو در کنار من روی ابرها
من غرق آنهمه مهربانی