نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: "پاسخ به شبهاتی درخصوص غدیر"

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile "پاسخ به شبهاتی درخصوص غدیر"

    بسم الله الرحمن الرحیم

    »پرسش هایی از غدیر«


    بدون شك واقعه غدير نقش سرنوشت‏سازى در تعيين مسير آينده اسلام داشته است.
    واقعه‏اى كه طى آن پيامبر اسلام، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، مهمترين مأموريت خود را به انجام رساندند.
    مأموريتى كه انجام آن مساوى بود با تبليغ تمام رسالت و كوتاهى در مورد آن به منزله از بين رفتن
    زحمات چندين ساله پيامبر اكرم و بى نتيجه ماندن فداكاريهاى مسلمانان صدر اسلام محسوب مى‏شد.

    مأموريتى كه در آن پيامبر اكرم، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، بطور رسمى جانشين خود را انتخاب كردند
    و باعث يأس و نااميدى مخالفان اسلام شدند.واقعه غدير از جهات مختلفى قابل تأمل و بررسى است
    و يكى از نكاتى كه لازم است در مقطع كنونى مورد بررسى دقيق قرار گيرد پاسخگوئى به پرسشها و شبهاتى است
    كه در اين خصوص مطرح شده است. پرسش‌ها و اشكالاتى كه در مورد حديث غدير مطرح شده است دو گونه است:

    يكى اشكالات و پرسشهايى كه در مورد اصل صدور حديث از پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، مطرح شده است و
    ديگر اشكالات و پرسشهايى كه در مورد دلالت حديث (بر نصب على، عليه‏السلام، به ولايت) مطرح شده است


    در اينجا به بررسى برخى از اين پرسشها و انتقادات مى‏پردازيم


    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211)

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    *اگر اين حديث از پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، صادر شده پس چرا »بخارى« و »مسلم« آنرا در صحيحين كه مهمترين كتب حديثى اهل سنت محسوب مى‏شوند نقل نكرده‏اند؟1

    جواب:
    اولاً، صحيح مسلم بطور خلاصه به اين واقعه اشاره كرده است، البته همين مقدار هم نكات مبهم زيادى را نسبت به واقعه غدير آشكار مى‏كند. بدين جهت ما حديث مسلم را نقل مى‏كنيم.
    يزيدبن حيان مى‏گويد:

    من و حفصين بن سَيره و عمربن مسلم نزد زيدبن ارقم رفتيم. هنگامى كه نزد او نشسته بوديم
    حصين گفت: اى زيد تو به سعادت بزرگى نائل شده‏اى پيامبر را ملاقات كرده‏اى؛
    احاديث آن حضرت را شنيده‏اى؛ در ركاب او در جنگها شركت كرده‏اى؛
    پشت سر او نماز خوانده‏اى؛ در مورد آنچه كه از پيامبر شنيده‏اى براى ما سخن بگو!


    زيد گفت: به خدا قسم سن من زياد شده و پير شده‏ام و بعضى از احاديثى راكه‏ازپيامبر،صلّى‏اللَّ ه‏عليه‏و[آله]سلّم، حفظ كرده بودم فراموش كرده‏ام پس آنچه را كه براى شما نقل مى‏كنم بپذيريد و آنچه را نقل نمى‏كنم مرا درتكلف وسختى نيندازيد.

    سپس گفت:

    پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏و[آله]سلّم، روزى در كنار (بركه) آبى كه به آن »خفم« مى‏گفتند و ميان مكه و مدينه قرار داشت،براى ما خطبه‏اى خواند و پس از حمد و ثناى الهى و موعظه مردم فرمودند:
    چيزى نمانده كه از طرف پروردگار خوانده شوم و دعوت حق را لبيك گويم.

    من دو گوهر گرانبها را در ميان شما مى‏گذارم
    اولين آنها كتاب خداست كه در آن نور و هدايت است؛ پس به كتاب خدا تمسك كنيد...

    سپس گفت: و ديگرى اهل‏بيتم. در مورد اهل بيتم خدا را فراموش نكنيد
    در مورد اهل‏بيتم خدا را فراموش نكنيد؛ در مورد اهل‏بيتم خدا را فراموش نكنيد...2


    از اين حديث بخوبى روشن مى‏شود كه اوضاع سياسى آن زمان »زيدبن ارقم« را ناچار به كتمان حديث غدير نموده است؛ زيرا مى‏گويد: آنچه قبل از اين از پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، روايت كرده‏ام بپذيريد و بيش از اين مرا به تكلف و سختى نيندازيد.

    زيدبن ارقم تازمان حكومت مروان بن حكم زنده بوده و در سال 68 ق. وفات مى‏كند 3 و مسلّم است در سايه حكومتى كه او را وادار به دشنام على، عليه‏السلام، مى‏كند، نقل حديث غدير براى او مشكلاتى ايجاد خواهد كرد. از اين رو از مردم پوزش مى‏طلبد و به بهانه سالخوردگى و فراموشى از حاضران مى‏خواهد كه بيش از اين او را در تنگنا قرار ندهند.

    در عين حال زيد، تلويحاً به اين واقعه بزرگ اشاره مى‏كند و با ذكر تأكيد پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، در مورد اهل‏بيت خود با جمله »در مورد اهل‏بيتم خدا را فراموش نكنيد« به پايمال شدن حق اهل‏بيت و از ياد بردن سفارش پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، نيز اشاره دارد.

    ثانياً، بسيارى از احاديث معتبرى كه علماى اهل سنت آنها را معتبر دانسته‏اند در اين دو كتاب ذكر نشده است.

    ثالثاً، كتب حديثى اهل سنت منحصر در صحيح بخارى نيست و كتب معتبر ديگر مانند »سنن ابن ماجه 4« و »مسند احمد« 5حديث غدير را بتفصيل ذكر كرده‏اند و اشاره شد كه صحيح مسلم هم اجمالاً آن را ذكر كرده است.

    ============
    1. ناظم‏زاده قمى، سيداصغر، مظهر ولايت، ص618.
    2. صحيح مسلم، ج4، ص122.
    3. همان، تعليق، ص123.
    4. سنن ابن‏ماجه، ج1، ص55 و 58.
    5. مسند احمد حنبل، ج1، ص84، 88، 118.


    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211)

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    * اگر حديث غدير واقعيت داشت پس چرا از ميان آن جمعيت انبوهى كه در مراسم حجةالوداع شركت كرده بودند تنها 110 نفر از صحابه پيامبر آنرا نقل كرده‏اند؟1

    جواب:
    اولاً، گروه زيادى از مسلمانان كه اهل مدينه نبودند، در جحفه از پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، جدا شدند و بنابراين نقلى از آنهادر تاريخ ثبت نشده است.

    ثانياً، بسيارى ازكسانى كه در سفر حجةالوداع شركت داشتند اهل نقل روايت و كتابت نبوده‏اند و راويانى كه اين حديث را نقل كرده‏اند بطور كلى كسانى هستند كه احاديث ديگر پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، در اصول و فروع را نقل كرده‏اند.

    خلاصه تمام كسانى كه اهل حل و عقد شمرده مى‏شوند، و از اكابر اصحاب پيامبر مى‏باشند اين حديث را نقل كرده‏اند و كمتر واقعه‏اى به اندازه واقعه غدير خم راوى دارد.


    ثالثاً، با توجه به مخالفت شديد با امامت على، عليه‏السلام، و عداوت و بغض نسبت به ايشان، بخصوص در اوائل حكومت بنى‏اميه، انگيزه‏هاى زيادى براى كتمان اين حديث وجود داشته است؛ بطورى كه ضبط همين مقدار (تعداد 110 نفر) نيز از امور خارق‏العاده محسوب مى‏شود.

    خلاصه انتشار اين حديث با سياستهاى خلفاى جور در تضاد بوده لذا به هر وسيله از نقل آن جلوگيرى به عمل مى‏آورده‏اند.


    ===========
    1. ناظم‏زاده قمى، سيداصغر، مظهر ولايت، ص590.


    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211)

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    * اگر پيامبر اكرم،صلّى‏اللَّه‏عليه‏و له، على، عليه‏السلام، را در روز غدير به ولايت منصوب كرده باشند لازمه‏اش اين است كه در زمان حيات پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، دو ولى بر مسلمين حاكم باشند و اين باطل است؛ زيرا مسلّم است كه پيامبر هنوز در آن زمان ولى مسلمين بودند؛ پس على، عليه‏السلام، نمى‏توانست ولى باشد.1

    جواب:
    اين معنى مسلّم است كه پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، هيچ نگرانى نسبت به زمان حيات خود ندارند و تمام نگرانى او از آينده اسلام است؛ زيرا كسى كه مى‏گويد: »من بزودى از ميان شما خواهم رفت« پيداست كه در صدد تعيين جانشين براى خويش است و براى آينده برنامه‏ريزى مى‏كند.

    علاوه بر اينكه اين عبارت پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، »الله‏اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و رضايت پروردگار از رسالت من و ولايت على بن ابى‏طالب بعد از من« تصريح در اين دارد كه نصب اميرالمؤمنين براى آينده اسلام است.


    ==========
    1. ر.ك: شرف‏الدين الموسوى، سيد عبدالحسين، المراجعات، ص285.


    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211)

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    * بعضى از كسانى كه صدور حديث از پيامبر را پذيرفته‏اند اشكال كرده‏اند كه اين حديث دلالت بر ولايت و خلافت على، عليه‏السلام، ندارد؛ زيرا كلمه مولى معانى مختلفى دارد 1 كه از جمله مى‏توان به موارد زير اشاره كرد:

    1- اولى؛ مانند: »مأواكم النّار هى مولاكم«؛2

    2- ناصر و ياور؛ مانند: »ذلك بأنّ اللّه مولى الّذين امنوا و أنّ الكافرين لا مولى لهم«؛3

    3- وارث؛ مانند: »إنّى خفت الموالى من ورائى«؛4

    4- دوست و صديق؛ مانند: »يوم لا يغنى مولاً عن مولاً شيئاً«.5


    و به احتمال زياد كلمه »مولى« در حديث غدير به معناى دوست و ياور است. شاهد براى اين معنى، اين است كه عده‏اى از كسانى كه همراه على، عليه‏السلام، در يمن بودند به دليل اينكه از او سختگيرى ديده بودند از دست او ناراحت شده و درباره او حرف مى‏زدند و از او عيب مى‏گرفتند؛ بدين جهت پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، در روز غدير خطبه‏اى خواند و فضائل على، عليه‏السلام، را بر شمرد؛ تا جلالت قدرش را بر مردم روشن سازد و سخنان بيهوده كسانى را كه نسبت به او بدگوئى كرده بودند، رد نمايد.

    بنابراين گفته، پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله »هر كس من دوست و ياور او هستم على دوست و ياور اوست« هيچگونه دلالتى بر نصب على، عليه‏السلام، بر خلافت و ولايت ندارد.6

    جواب:
    اين مهمترين اشكالى است كه بر دلالت حديث غدير شمرده است و اهل سنت نيز تاكيد زيادى روى آن دارند و غالبا حديث را بر همين معنى حمل مى‏كنند. لكن حديث را نمى‏توان بر اين معنى حمل كرد. در اينجا ابتدا شاهدى را كه براى اين معنى ذكر كرده‏اند بررسى مى‏كنيم سپس به معناى كلمه »مولى« مى‏پردازيم.

    اما شاهدى كه ذكر كرده‏اند هيچ دلالتى بر اينكه »مولى« به معناى دوست و ياور باشد ندارد؛ زيرا پيامبر اكرم، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، دو بار على، عليه‏السلام، را به يمن فرستادند؛ ابتدا در سال هشتم كه در همين بار بود كه عده‏اى پس از بازگشت شكايت او را پيش پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، بردند و پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، از آنها سخت ناراحت شد؛ آنچنانكه خشم چهره مبارك حضرت را فرا گرفت. يكى ازكسانى كه در مورد على، عليه‏السلام، شكايت كرد »بفريده« نام داشت كه پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، به او فرمودند:

    اى بريده! كارى نكن كه بخواهى مرا بر على [عليه‏السلام] خشمناك سازى!7
    و ديگر پس از اين واقعه كسى چنين حرفهايى در مورد على، عليه‏السلام، نزد.


    بار ديگر كه پيامبر على، عليه‏السلام، را به يمن فرستاد سال دهم بود كه على، عليه‏السلام، در بازگشت از يمن در مراسم حجةالوداع به پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، پيوست و اين بار هيچكس درباره على، عليه‏السلام، چيزى نگفت و به پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، شكايتى نكرد.8

    علاوه بر اينكه شكايت چند نفر از على، عليه‏السلام، موجب اين نمى‏شود كه پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، در آن بيابان گرم در وسط روز با آن كيفيت كاروان را متوقف كند و در مورد وفات قريب‏الوقوع خود خبر دهد و اولويت خود را بر مؤمنان به آنان يادآورى كند و آنهمه مدح و ثناى على، عليه‏السلام، را بگويد و فضائل آن حضرت را بر شمرد و او را دعا كند و بعد هم به مردم بگويد به على، عليه‏السلام، تبريك بگوييد و با او بيعت كنيد.


    اما كلمه مولى همچنانكه اشاره شد، معانى متعددى دارد لكن هيچيك از آنها غير از معناى »اولى به تصرف« در اينجا نمى‏تواند صحيح باشد.

    مرحوم علامه امينى در كتاب شريف »الغدير« مى‏فرمايند هنگامى كه كلمه »مولى« بدون قرينه اطلاق مى‏شود معناى »اولى بالشى‏ء« از آن متبادر مى‏شود و به فرض كه كسى اين تبادر را نپذيرد، قرائن محكمى در خود حديث وجود دارد كه دلالت مى‏كند بر اينكه مقصود ازكلمه مولى غير از اولويت چيز ديگرى نمى‏تواند باشد.9

    سپس ايشان حدود بيست قرينه بر اين معنى اقامه مى‏كنند كه در اينجا به بعضى از آنها اشاره مى‏كنيم:

    قرينه اول، بعد از آنكه پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، نسبت به ولايت خود بر مردم از آنها اعتراف گرفتند بلافاصله فرمودند:

    من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه.


    يعنى همچنانكه پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، بر مؤمنين اولويت دارد على، عليه‏السلام، هم چنين است و اين همان معناى ولايت و خلافت است.

    به عبارت ديگر، از اينكه پيامبر اكرم، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، ابتدا با اشاره به آيه شريفه، اولويت خود را به مردم يادآورى مى‏كنند؛سپس مى‏فرمايند: »من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه« فهميده مى‏شود كه پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، در صدد هستند كه آن ولايتى را كه خداوند به ايشان تفويض كرده همان را براى على، عليه‏السلام، اثبات كنند در غير اينصورت اشاره به اولويت خود بر مؤمنين هيج وجهى ندارد بلكه لغو است.

    قرينه دوم، پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، ابتدا با اشاره به وفات قريب الوقوع خود مى‏فرمايند: »بزودى از طرف پروردگار خوانده مى‏شوم و دعوت حق را لبيك مى‏گويم«
    بعد مى‏فرمايند: »من كنت مولاه فعلىٌّ مولاه« كه بخوبى دلالت دارد بر اينكه پيامبر، كلمه مولى معانى متعددى دارد لكن هيچيك از آنها غير از معناى »اولى به تصرف« در اينجا نمى‏تواند صحيح باشد.

    صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، در صدد تعيين جانشين براى خود مى‏باشد.
    بنابراين غير از معناى »اولى به تصرف« معناى ديگرى در اينجا متناسب نيست.

    قرينه سوم، اينكه پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، در آخر خطبه فرمودند:

    »الله‏اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و رضايت پروردگار به رسالت من و ولايت على بن ابى‏طالب بعد از من«


    بخوبى دلالت دارد براينكه مقصود از مولى معناى اولويت بر مردم و خلافت مى‏باشد؛
    زيرا رضايت خدا به ولايت على، عليه‏السلام، را در سياق رضايت او به رسالت خود قرار داده و ولايتى كه در كنار رسالت قرار مى‏گيرد به معناى خلافت برمردم است.



    در اين عبارت قرينه ديگرى نيز دلالت دارد كه پيامبر، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، على، عليه‏السلام، را بر خلافت نصب كرده‏اند و آن كلمه »من بعدى« مى‏باشد؛ زيرا اين كلمه احتمال اينكه ولايت به معنى دوستى يا نصرت باشد، منتفى ساخته و معناى »اولى به تصرف« را متعيّن مى‏سازد.


    ==========
    1. مرحوم علاّمه امينى در كتاب شريف »الغدير« حدود 27 معنا براى كلمه »مولى« ذكر كرده است. ر.ك: الغدير، ج1، ص362.
    2. سوره حديد (57)، آيه 15.
    3. سوره محمد (47)، آيه 11.
    4. سوره مريم (19)، آيه 5.
    5. سوره دخان (44)، آيه 41.
    6. ر.ك: الامينى، عبدالحسين بن احمد، الغدير، ج1، ص362.
    7. ر.ك: شرف‏الدين الموسوى، سيد عبدالحسين، همان، ص278.
    8. ر.ك: همان، ص222.
    9. ر.ك: همان، ص282.


    _________________
    پیامبر اکرم (ص) فرمودند: مَثَلُ أهلِ بَیتی کَمَثَلِ سَفینَهِ نوحٍ مَن رَکِبَها فَقَد نَجی وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها فَقَد هَلَک
    اهل بیت من چون کشتی نوح‌اند؛ هر که بر آن نشیند نجات یابد و آنکه از آن تخلف کند هلاک گردد (عیون الاخبار،ج 1،ص211)

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •