یکی از دوستام ریحانه اینو داده بود بهم:
قطاری سوی خــــــــــــدا میرفت.
همه مردم سوار شدن اما وقتی به بهـــــشت رسیدن همگی پیاده شدن و فراموش کردن که مقصد خدا بود نه بهشت.
یکی از دوستام ریحانه اینو داده بود بهم:
قطاری سوی خــــــــــــدا میرفت.
همه مردم سوار شدن اما وقتی به بهـــــشت رسیدن همگی پیاده شدن و فراموش کردن که مقصد خدا بود نه بهشت.
متنش اینه.: کفش های آخرین دیدارمان را برق می اندازم .........اما چقدر به پایم کوچکند..........از(هانیه جون)
شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
چندشم می شود از لک انگشت دروغ
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت
ارزو دوستم اس داد
مریم بیا المپیک که بدبخت شدیم استاد قاط زده
نمي تونم بگم كي
اوكي عزيزيم
تابلو هست کی بوده
مجموعه ورزشی ستارگان ایروبیک بدنسازی ورزشهای رزمی ش. گلستان 6223301ـ4
yeki behem zang zad barash neveshtam u?nevesht bardiya to u?hala bardiya kiye khoda midone man ke javab nadadam.
قشنگترین حس وقتیه که بدونی هرگز فراموش نمیشی" این حس تقدیم به وجود قشنگت
{امروز از کسی اومد به اسم سمیرا.قطار !!!کلی خوشحال شدم! همسفرم بود حدودا 6ماه پیش}
بزغاله قرار بود فک کنی بریم یه جا از دلتنگی در بیایم
خوبه نگفتم فک کن هواپیما بسازیم وگرنه همونجا جان به جان افرین تسلیم میکردی
ابراز احساسات دوستم