صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 24

موضوع: حرف دل ...!!!!!!!!!!

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    Eh حرف دل ...!!!!!!!!!!



    می دانی؟

    یک وقت هایی باید


    رویِ یک تکه کاغذ بنویسی


    تعطیل است

    و بچسبانی پشتِ شیشه‌یِ افکارت


    ... ... باید به خودت استراحت بدهی


    دراز بکشی


    دست هایت را زیر سرت بگذاری


    به آسمان خیره شوی


    و بی خیال سوت بزنی


    در دلت بخندی به تمام افکاری که


    پشت شیشه‌یِ ذهنت صف کشیده اند


    آن وقت با خودت بگویی:


    بگذار منتظر بمانند....



  2. 4 کاربر از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده اند .


  3. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض


    شب و روزم گذشت به هزار آرزو
    نه رسیدم به خویش، نه رسیدم به او
    نه سلامم سلام، نه قیامم قیام
    نه نمازم نماز، نه وضویم وضو
    دل اگر نشکند به چه ارزد نماز
    نه بریز اشک چشم، نه ببر آبرو
    نه به جانم شرر، نه به حالم نظر
    نه یکی حسب‌حال، نه یکی گفت‌وگو
    نه به خود آمدم، نه ز خود می‌روم
    نه شدم سربلند، نه شدم سرفرو
    همه جا زمزمه است، همه جا همهمه است
    همه جا «لاشریک... »، همه جا «وحده... »
    نبرد غیر اشک، دل ما را به راه
    نکند غیر آه، دل ما را رفو
    نشوی تا حزین هله با مِی نشین
    هله سر کن غزل، هله تر کن گلو
    به سر آمد اجل، نسرودم غزل
    همه‌اش هوی و های، همه‌اش های و هو
    هله امشب ببر به حبیبم خبر
    که غمش مال من، که دلم مال او
    هله از جانِ جان، چه نوشتی؟ بخوان !
    هله گوش گران! چه شنیدی؟ بگو !
    بِبَریدم به دوش، به کوی می‌فروش
    که شرابم شراب، که سبویم سبو

  4. 2 کاربر از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده اند .


  5. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض


    با یاد روز آشنایی همراه اندوه نگاهت
    رفتم که دیگر برنگردم دیگر نمی مانم به راهت

    من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر برنگردم
    من شعله ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگردم

    رفتم دگر بدرود بدرود پایان گرفت افسانه ما
    چون قایقی در دست طوفان ما عشقمان گم شد به دریا

    رفتم دگر بدردود بدرود از من چه دیدی من چه کردم
    از من گذشتی بی تو من هم رفتم که دیگر بر نگردم

    اکنون چو پاییز نگاهت غمگینم و تنها و خسته
    کی می توان برگشت افسوس پشت سرم پلها شکسته

    یاد تو همچون سایه با من هر جا که رفتم همسفر بود
    تو بی من و یاد تو با من عشق تو دیگر بی ثمر بود

    من قصه اندوه و دردم رفتم که دیگر بر نگردم
    من شعله ای خاموش و سردم رفتم که دیگر بر نگرد

  6. 2 کاربر از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده اند .


  7. #4
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض

    من از عهد آدم تو را دوست دارم
    از آغاز عالم تو را دوست دارم
    چه شب ها من و آسمان تا دم صبح
    سروديم نم نم ؛ تو را دوست دارم
    نه خطي ، نه خالي ! نه خواب و خيالي !
    من اي حس مبهم تو را دوست دارم
    سلامي صميمي تر از غم نديدم
    به اندازه ي غم تو را دوست دارم
    بيا تا صدا از دل سنگ خيزد
    بگوييم با هم : تو را دوست دارم
    جهان يک دهان شد هم آواز با ما :
    تو را دوست دارم ، تو را دوست دارم




    دوستت دارم ...

  8. 2 کاربر از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده اند .


  9. #5
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض



    باور کنيد! حال و هوايم مساعد است
    اين شايعات، شيوه ي بعضي جرايد است
    يک صبح تيتر مي شوم:
    اين شخص...
    {بگذريم}
    يک عصر:
    خوانده ايد... و تکرار زايد است
    ?
    من زنده ام هنوز و غزل فکر مي کنم
    باور نمي کنيد، همين شعر، شاهد است

  10. کاربر روبرو از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده است .


  11. #6
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض



    تـا شب زلـف تـو سرفـصل غـزل خواني‌هـاست


    زنـدگـينـامه ي مـن شـرح پـريـشاني‌هـــــاست




    بــــا تــــو مــن پـنـجـــره‌اي روبــه طـراوت دارم


    كــه بـهـار نـفـسش گـرم گـل افـشانـي‌هـاست




    طـعـم تـصنـيـف تــو در بـــــاور بـلـبـل پـيـچـيـد


    كـه سـحر تـا بـه سـحر محو غزل خواني‌هاست




    از تــو روزي خــبـــــري داد نــسيـمي و هــنــوز


    كـــوچــه نــورانـي انــبــوه چـراغــاني‌هـــــاست




    زورق شـعر مـن از چـشم تــو بــيـرون نــــــــرود


    رام دريــا نــشدن مـنــطق طــوفــانــي‌هــاست




    مـن بـه كــفـري كــه تـو پــيغـمـبر آنـي شـادم


    گـرچـه دنــيا پـر انــواع مـسلـمانــيهـــــــــاست




    آي مــجــنون خــيــابـــان ســلامــت بـــــــرگرد


    عشق حسي است كه مخصوص بياباني‌هاست




    مــن در آغــوش سلامت گــل بـاغـي نــشدم


    ايــن غـزل‌هــا هــمه پــرورده ي ويـراني‌هاست

  12. کاربر روبرو از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده است .


  13. #7
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض

    سالها رفت و هنوز
    یک نفر نیست بپرسد از من
    که تو از پنجره ی عشق چه ها می خواهی؟
    صبح تا نیمه ی شب منتظری
    همه جا می نگری
    گاه با ماه سخن می گویی
    گاه با رهگذران،خبر گمشده ای می جویی
    راستی گمشده ات کیست؟
    کجاست؟
    صدفی در دریا است؟
    نوری از روزنه فرداهاست
    یا خدایی است که از روز ازل ناپیداست...؟



  14. کاربر روبرو از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده است .


  15. #8
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض

    بيا گناه ندارد به هم نگاه کنيم
    و تازه،داشته باشد،بيا گناه کنيم
    بيا بساط قرار و گل و محبت را
    دوباره دست به هم داده، روبراه کنيم
    اگر به خاطر هم عاشقانه بر خيزيم
    نمي رسيم به جايي که اشتباه کنيم
    براي دلخوشي چشم هايمان هم هست
    بيا گناه ندارد به هم نگاه کنيم
    ویرایش توسط كدوتنبل : 2013/08/06 در ساعت 19:57

  16. کاربر روبرو از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده است .


  17. #9
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض






    روی من شرط نـبند جـای تـکـخال قـمار
    جـای یـک اسب سیـاه پـای مـیدان شکـار
    بـر سرم عـشق نپـاش مثـل بـاران ِ تـگرگ
    مثـل یـک شوخـی تلـخ بیـن مهمـانی مـرگ
    پـشت مـن راه نـیا همچـو یـک عـاشق نـاب
    بـاورت را نفـرست رو بـه مـن٬ رو بـه سراب
    هستی ات را نـفروش بـه پـریـشانی ِ مـن
    بخـت ِ پـرواز نبـین روی پیــشانی ِ مـن
    بیـش از ایـن لاف نبــاف پـشت ایـن نـغمه سرد
    روی مـن تـاس نـریـز جـای یـک تخــته نـرد

  18. #10
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2013/02/03
    نوشته ها
    66
    سپاس ها
    750
    سپاس شده 176 در 63 پست

    پیش فرض


    گفته بودی درد دل کن گــــــــــاه با هم صحبتی
    کو رفیق راز داری؟ کــــــــــــــو دل پرطاقتی؟

    شمع وقتی داستانم را شنید آتش گـــــــــرفت
    شرح حالم را اگر نشنیده باشی راحتـــــــــــی

    تا نسیم از شرح عشقم باخبر شد، مست شد
    غنچه‌ای در باغ پرپر شد ولی کــــــــو غیرتی؟

    گریه می‌کردم که زاهد در قنوتم خیره مــــــــاند
    دور باد از خرمن ایمان عــــــــــــــــــــاشق آفتی

    روزهایم را یکایک دیدم و دیـــــــــــــــدن نداشت
    کاش بر آیینه بنشیند غبار حســـــــــــــــــــرتی

    بس‌که دامان بهاران گل به گل پژمرده شــــــــد
    باغبان دیگر به فروردین ندارد رغبتــــــــــــــی

    من کجا و جرئت بوسیدن لبهای تـــــــــــــــــــو
    آبرویم را خریدی عاقبت با تهمتـــــــــــــــــــــ ی

  19. 2 کاربر از پست مفید كدوتنبل سپاس کرده اند .


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •