در پس دستانم پنهان می کنم….
جای زخمهای نقش بسته بر روحم
و رد به جا ماندۀ دستهای مردانه ات!!!!!!
بر روی صورتم
آنقدر عمیق است که اشکهای
دل سوخته ام نه تنها آنرا
بلکه نفرت به جا مانده
در چشمانم را هم نمی شورد….
مانده ام خیال آن همه خوشبختی
که قولش را داده بودی,
کجای دلم جا دهم ؟؟؟