13 محرم الحرام سال 61 هجري قمري
شهادت عبدالله بن عفيف ازدي
عبدالله بن عفيف ازدي، يكي از شيعيان كوفه و از هواداران جدّي اميرمؤمنان علي بن ابي طالب(ع) و فرزندان معصومش
امام حسن مجتبي(ع) و امام حسين(ع) در اين شهر بزرگ بود و در قيام مسلم بن عقيل(ع) بر ضد يزيد بن معاويه و
عاملش عبيدالله بن زياد، از وي حمايت مي نمود.
عبدالله بن عفيف در ايام حكومت امام علي(ع) در كوفه، از ياران وي به شمار مي آمد و در ياري وي چشمان خود را در جنگ
هاي آن حضرت با مخالفانش، از دست داد. وي هم چنان با روحيه بالا، ايماني سرشار و در كمال زنده دلي و دلير مردي از
حقانيت اهل بيت(ع) حمايت مي كرد.
در ماجراي قيام امام حسين(ع)، وي به خطر سالخوردگي و نابينايي، توفيق ياري آن حضرت در سرزمين كربلا را نداشت.
اما هنگامي كه سرهاي شهيدان كربلا را به همراه اسيران اهل بيت، وارد كوفه كرده و عبيدالله بن زياد براي زهر چشم
نشان دادن به مخالفان و اظهار پيروزي و شادماني در شهادت امام حسين(ع) و يارانش در واقعه كربلا، در مسجد اعظم
كوفه براي مردم سخنراني كرد و به مقام شامخ اميرمؤمنان(ع) و امام حسين(ع) اسائه ادب و بي حرمتي نمود، با عكس
العمل شديد عبدالله بن عفيف روبرو گرديد.
وي در برابر عبيدالله برخاست و با صداي بلند به او خطاب كرد: اي پسر مرجانه! فرزندان پيامبر(ص) را مي كُشي و بر فراز
منبر و مقام صدّيقين تكيه مي زني و سخنان كفرآميز بر زبان جاري مي كني؟
عبيدالله بن زياد كه انتظار چنين پيشامدي را نداشت، با تكبر و خودخواهي تمام دستور داد، وي را دستگير و صدايش را
خاموش گردانند.
عبدالله بن عفيف، مردان طايفه "أزد" را به ياري طلبيد و بي درنگ هفتصد تن از مردان اين طايفه، از داخل و خارج مسجد به
ياري او شتافته و او را از دست دژخيمان عبيدالله رهانيدند.
اما همين كه تاريكي شب فرا رسيد و مردم در خانه هاي خويش آرميدند، مأموران عبيدالله به خانه عبدالله بن عفيف هجوم
آورده و او را با ضربات شمشير به شهادت رسانيدند. آن گاه، سرش را بي رحمانه از بدن جدا كرده و پيكر بي جانش را در
محله "سبخه" به دار آويختند.(1)
بدين گونه، نخستين جرقه اي كه مي رفت كوفه را پس از شهادت امام حسين(ع) به حركت در آورد و جنبش عظيمي را پي
ريزي كند، به دست مزدوران حكومت اموي به خاموشي گراييد.
ولي همين امر، جرئت و جسارت مردم در برابر عامل زورگو و ستم پيشه اي چون عبيدالله بن زياد را زيادتر نمود و زمينه
قيام هاي بعدي را فراهم كرد.
ــــــــــــــــ پی نوشت ـــــــــــــــــــــــــ ـــ
1- نك: الارشاد (شيخ مفيد)، ص 474؛ منتهي الآمال (شيخ عباس قمي)، ج1، ص 414؛
كشف الغمه (علي بن عيسي اربلي)، ج2، ص 251 ؛ لهوف سيد بن طاووس، ص 185