بدين ترتيب سخناني كه آورديم از همان نمونه هاي گفته هاي معمولي خاورشناسان است كه در بسياري از اوقات بدون توجه به جوانب مسئله يا بدون فهم و استقصاي متون و مصادر يا سر غرض و موضع گيري غير مسئولانه بر زبان يا قلم ايشان مي رود .
تكيه بر سابقه مجوسيت مسكويه براي اثبات فقدان تعصب اسلامي در ايشان از اصل مطلب نيز سست تر است ،
زيرا اولاً : از نام مسكويه يعني احمد و نام پدرش محمّد و نام جدّش يعقوب كه همه اسامي اسلامي هستند معلوم مي شود كه مسكويه خود از مجوسيت به اسلام
نيامده بلكه اگر اين جريان اصلي هم داشته مربوط به اجداد ايشان است ،
و ثانياً اگر مسكويه زماني زرتشي هم بوده ناگزير معتقد به معجزه و عالم غيب بوده است .
چون زرتشتي گري در این اصل فرقي با اسلام ندارد كه ميراث اعتقادات زرتشي بتواند عامل سستي اعتقاد به امور خارق العاده گردد .
دوم : مطلب بسيار مهم ديگري كه درباره اين دانشمند و كتاب تجارب الامم او مي توان گفت اين است كه ابو علي مسكويه پيش از آنكه يك مورّخ باشد
به علوم عقلي و عملي مثل فلسفه و رياضيات و طب و كيميا توجه داشته است ،
و ممارست ساليان دراز در اين رشته ها ، ذهنيتي عقلاني و تجربي و علمي در او پرورش داده است .
لذاست كه حتي كتاب تجارب الامم او كه يك كتاب تاريخ است از جنبه عقلي و فلسفه عملي قابل تأمل و بررسي است ،
و نيز به همين جهت است كه او در اين كتاب به راهی رفته است كه در ميان مورّخان اسلام بديع و بي مانند مي باشد .
بسياري از مورّخان اسلام در اينكه از تاريخ مي توان بهره و فايدت علمي كسب كرد اتفاق نظر دارند ،
ولي اينكه اين فايدت چيست ؟
البته اختلاف نظر وجود دارد .
مثلاً ابوالفرج ابن جوزي در مقدمه كتاب المنتظم مي آورد كه چون در تاريخ راه و رسم و سرانجام مرد عاقل و دور انديش ثبت مي شود خواننده آن به حزم و حسن
تدبير راهبري مي شود ، و برعكس چون سيرت و عاقبت كار بي پرهيزان و بي پروايان ثبت گردد انسان را از چنين عاقبت نيانديشي ها باز مي دارد .
مسعودي خاطر نشان مي سازد كه تاريخ به پادشاهان آداب سياست و به عموم مردمان مكارم اخلاق مي آموزد.
معين الدين يزدي در تاريخي كه براي آل مظفر تأليف كرده در مورد فايده تاريخ مي گويد : مطالعه تاريخ به انسان تعليم مي دهد كه در غم و شادي زياده از اندازه
محزون يا فريفته نگشته در تقلبات احوال تأثير قدرت الهي را از چشم دور ندارد .
ابن اثير با دقت و عمق بيشتري در اين بحث وارد مي شود . او معتقد است كه تجاربي كه انسان از تاريخ مي آموزد براي او مايه بصيرت و خردمندي است ،
و با آشنايي به تاريخ مثل اين است كه آدمي گذشته را در برابر ديدگان داشته يا با آن حوادث هم زمان شده است .
خصوصاً براي پادشاهان و فرمانروايان اين بهره دارد كه فرجام عدالت يا ظلم را بديشان ارائه مي دهد …(44)
اما صبغه نيرومند عقلي – علمي مسكويه باعث شده كه توجه و تفكر در بهره هاي علمي تاريخ هيچ جا چون تجارب الامم مسكويه دنبال نشده است ،
و هيچ كس چون او به كسب فايدت علمي از تاريخ نيانديشد .
مسكويه مي كوشد در هرجا كه ممكن است از تاريخ گذشته براي حال و آينده سرمشق و الگويي تعيين كند ،
و اين كاري است كه هيچ يك از مورّخاني كه مي شناسيم حتي ابن اثير و ابن خلدون با همه فهم ثاقب و دقت نظر خودشان ، بدان نپرداخته اند .
اين دو مورّخ تنها در مقدمه كتاب خود از فايدت تاريخ و بهره ها كه از آن توان گرفت ، و يا حداكثر راه و رسم تحقيق تاريخی و فلسفه تاريخ سخن گفته اند .
اما در متن همچون ساير مورّخان تنها يك ناقلند نه هيچ چيز ديگر .
اما مسكويه در زمينه هاي غير از نقل محض روايات نيز پاي گذارده و به مفهوم تاريخ عملي انديشيده و كوشيده است در جاي جاي تاريخ خود از يک حادثه جزيي و
فردي راه و رسمي كشف كند ،
و با قبول نوعي قانونمندي و تكرار در تاريخ كه در عين همه تقلبات و تحولات ،ساختماني غير قابل تغيير ماهوي دارد از آن درس اتخاذ كند .
به ترجمه سخنان مسكويه نگاه مي كنيم :
« چون اخبار اقوام … و كتب تاريخ را خواندم چيزهايي ديدم كه مي توان از آن به عنوان تجربه در اموري كه نظيرش پيوسته تكرار مي شود ،
و حدوث شبه و مانندش هميشه انتظار مي رود استفاده كرد ، مانند ذكر مبدأ دولتها و رشد آن و خللي كه بعد در آن روي مي دهد
و تكرار و تدارك و تلافي آن خلل تا دوباره به بهترين حال خود بازگردد ،
و يا غفلت و اهمال در آن خلل ، كار آن دولت ها را به نابودي و زوال بكشد …
و چنان به نظر بود كه اگر رويدادها كه نظايري بر آن در گذشته بوده و متقدمان آن را تجربه كرده اند الگو و امام قرار گيرد
از گرفتاريها و عواقب بد آن مصون و متحرز خواهند ماند ، اگر سعادت یار باشد بدان تمسك جسته باشند ،
زيرا كارهاي دنيا همانند هم و احوال آن متناسب با يكديگر است ،
و هرچه انسان از اين گونه مطالب تاريخي حفظ كند ،
و در ياد داشته باشد همچون تجربه هايي است
كه گويي براي خود او اتفاق افتاده است.»(45)
مطالبي كه نقل شده از مقدمه مسكويه در كتاب تجارب است كه تمام آن از چند صفحه نمي گذرد ، و بنابر اين مسكويه تا اينجا نه تنها مزيتي بر ابن خلدون ندارد
كه حتي قابل قياس هم با او نيست ، زيرا ابن خلدون در جوانب گوناگون همين موضوعات در مقدمه بر تاريخش ، در حدود ششصد صفحه قلمي كرده است
تا آنجا كه اين مقدمه حقاً او را در سطح بنيان گذاران جامعه شناسي و فلسفه تاريخ در مي آورد.
_________________
فَمَنْ اتبَعَ هُدايَ فَلايَضِلُ وَ لا يَشقَي( طه/123)