ابوبکر احادیث حضرت رسول (ص)را سوزاند

حافظ شمس الدین ذهبی روایت کرده است که: ابوبکر بعد از درگذشت پیامبر مردم را جمع کرد و به بهانه اختلاف مردم در مورد احادیث دستور داد چیزی از رسول الله حدیث نکنید و هر کس در این باره از شما پرسش کرد بگوئید: کتاب خدا در بین ما و شما موجود است پس حلالش را حلال بدانید و حرامش را حرام.(تذکره الحفاظ ص۳--الاضواء محمود ابوریه ص۴۶)
نیز ذهبی از عایشه روایت میکند که گفت پدرم ابوبکر تعداد پانصد حدیث از پیامبر خدا جمع آوری کرده بود. پس شبی را تا به صبح هم چنان با غلطیدن و ناراحتی کشیدن گذراند و چون صبح گشت گفت: ای دخترم!احادیث را بیاور. و چون آن نوشته ها را به نزد او بردم آنها را سوزانید. گفتم: چرا احادیث را سوزاندی؟ گفت: ترسیدم بمیرم و این احادیث در نزد تو بماند. در حالیکه من به راویان آنها اعتماد نموده و از آنان نقل حدیث کرده ام. اما حقیقت آن نبوده که آنان برای من روایت نموده و آنگاه من آنها را نقل نموده باشم. (۱)

منع شدید عمر از نقل احادیث

قرظه بن کعب روایت کرده است: هنگامی که عمر ما را به عراق اعزام نمود به همراهان ما آمد و گفت: آیا میدانید چرا شما را بدرقه کردم؟
همراهان گفتند: آری به خاطر گرامیداشت ما.
عمر گفت: اضافه براین چون شما به سرزمینی می روید که آنها را همانند زمزمه زنبور قرآن است پس به شما میگویم آنها را سرگرم نمودن به احادیث از زمزمه قرآن بازشان ندارید و هرچه کمتر از رسول الله نقل روایت کنید که من هم با شما شریک هستم.
وبه دین ترتیب هنگامی که قرظه در محلی که باید وارد شد و به او گفتند: برای ما حدیث بگو. گفت: عمر ما را از نقل حدیث نهی کرده است. (۲)
و در دیگر روایت چنین آمده که چون ابوموسی را به عراق اعزام کرد به وی گفت: تو در میان قومی می روی که در مساجد آنان همانند زمزمه زنبور عسل صدای قران طنین انداز است پس آنها را به حال خود واگذار و به حدیث سرگرمشان مکن و من خود در این کار با تو شریک هستم. (۳)
نیز عروه روایت کرده است که: عمربن خطاب در صدد برآمد سنن را بنویسد. پس از صحابه استفتاء کرد و آنها رای موافق دادند اما عمر همچنان دست به دست میکرد و استخاره می نمود تا پس از یک ماه تصمیم خود را بدین گونه اعلام کرد که: من میخواستم سنن را بنویسم ولی به یاد قومی افتادم که قبل از شما کتاب نوشتند و با آن در آمیختند و کتاب اصلی را ترک کردند. و سوگند به خدا من کتاب خدا را با چیزی در نمی آمیزم. (۴) و بدین ترتیب نوشتن سنن و احادیث پیامبر را همانند نقل زبانی ممنوع و تعطیل اعلام نمود.
و ابن سعد با ذکر سند از قاسم ابن محمد روایت کرده است که گفت: در عهد عمر احادیث فراوان شد. پس مردم را قسم داد که نوشته های حدیثی را بیاورند. و چون آوردند دستور داد آنها را بسوزانند...وهمه را به آتش کشیدند. (۵)
ومستشار عبدالحلیم جندی می نویسد: عمر از بیم مخلوط شدن قرآن به چیزی منع از تدوین حدیث کرد و از این رو اهل تسنن یک صد سال تمام از تدوین و نوشتن احادیث عقب افتادند و باب جرح و تعدیل و حدیث سازی گشوده شد. اما علی از نخستین روز درگذشت پیامبر به تدوین پرداخت و به همین دلیل مرجع صحابه از جمله عمر (در امرسنت) گردید.
و این بعد علمی علی در جهت تدوین با بعد دینی فقهی سیاسی اقتصادی او (در مورد توزیع حقوق) تقویت شد. (الامام جعفربن الصادق ص۲۵نیزص۱۸۵).
به روایت ابن ابی حاتم-عمر--عبدالله بن مسعود-ابودرداء و ابو مسعود انصاری را احضار نمود و گفت: از چه رو این چنین بطور فراوان از رسول خدا حدیث نقل میکنید پس آنها را در مدینه حبس کرد تا وقتی که از دنیا رفت و در روایت دیگر ابن مسعود-ابوذر-ابودرداء و عقبه بن عامر ذکر شده است.(کتاب المجروحین ۱/۲۵).
و در روایت حاکم آمده است که عمر -- ابن مسعود-ابودرداء و ابوذر را به خاطر نقل احادیث رسول خدا مورد عتاب و اعتراض قرار داد و به گمانم آنان را در مدینه حبس و بازداشت کرد تا وقتی که از دنیا رفت. (مستدرک حاکم ۱/۱۱۰).
و در روایت ابن ابی شبیه و ذهبی آن سه نفر محبوس و بازداشت شده ابن مسعود و ابودرداء و ابومسعود انصاری بودند.(۶)
و در روایت متقی از ابن عساکر آمده: که عمر نمرد تا وقتی که فرستاد اصحاب رسول الله را از اطراف جمع کردند و آنها عبدالله ابن حذاقه و ابودرداء و ابوذر و عقبه بن عمر بودند پس گفت: این احادیث چه باشد که شما آنها را از رسول الله در اطراف شایع کرده اید!؟
گفتند: آیا تو ما را از ایراد آنها نهی میکنی؟ گفت: نه بمانید نزد من. نه به خدا قسم نباید تا من زنده ام از من مفارقت کنید. چه ما آگاه تر و اعلم هستیم. میگریم و رد میکنیم. پس از وی جدا نشدند تا مرد. (۷)
نیز در روایتی آمده است که عمر با ابوموسی اشعری هم این چنین رفتار کرد در صورتیکه نامبرده به نظر وی عادل بود. (۸)
هم عمر به ابوهریره گفت: نقل حدیث از رسول الله را ترک کن و گرنه تو را به سرزمین دوس ملحق خواهم کرد. (۹)
و به کعب الاحبار گفت: اگر نقل حدیث از او (یعنی از پیامبر) را ترک نکنی تو را به سرزمین قرده ملحق خواهم ساخت. (۱۰)

منع عثمان از نقل احادیث

ابن سعد و ابن عساکر روایت کرده اند که عثمان به عفان بر فراز منبر گفت: حلال نیست برای کسی روایت کند حدیثی را که در عهد ابوبکر و عمر شنیده نشده. چه من باکی ندارم از اینکه حدیث کرده شوم از رسول الله که من از صحابه پر ظرفیت در امر حدیث نیستم... . (۱۱)

نقش معاویه در محدود ساختن احادیث نبوی

ابوجحانی مزنی روایت نموده که: معاویه گفت بر حذر باشید از احادیث جز حدیثی که در عهد عمر متداول بوده، چه عمر مردم را در رابطه با نقل حدیث از خدا می ترسانید. (۱۲)

چرا منع حدیث ؟؟؟ (سخنی با خلفا)


خلفا برای این جنایت عظیمشان به بشریت همانطور که گذشت توجیهات عجیب و غریبی آورده اند. مثلا دلیل ابوبکر این بوده:اختلاف مردم در مورد حدیث و نقل احادیث غیر معتبر. این دلیل اصلا قابل توجیه نیست زیرا:
اولا: حضرت مولی الموحدین علی علیه السلام حضور داشتند و هرگونه حدیثی را که در مورد آن شک داشتند میتوانستند از نزدیکترین افراد به حضرت رسول یعنی حضرت علی سوال کنند. خود اهل سنت نقل کرده اند که عایشه گفت: علی اعلم الناس بالسنه(تاریخ دمشق ابن عساکر ۳/۶۱)و گفته اند که پیامبر اکرم فرموده است: اعلم امتی بالسنه و القضاء بعدی علی بن ابیطالب. (الابانه،ابن بطه عکبری به نقل از کفایه الطالب باب ۹۴ حدیث اول).
ثانیا: اگر ابوبکر واقعا دلش برای احادیث معتبر و غیر معتبر میسوخت میتوانست گروهی تشکیل دهد از بزرگان و نزدیکان حضرت رسول تا احادیث صحیح و درست از غیر صحیح جدا کنند و به مردم بگویند نه اینکه کلا نقل حدیث را منع کند.

دلیل عمر این بود که احادیث با قران مخلوط نشوند. انگار آیه قران را نخوانده بود: إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ. که خدا خودش از قرآن محافظت میکند و هیچ تحریفی و زیادی و کمی در قرآن راه ندارد. دلیل وی نیز کاملا غیر منطقی بود.

اما واقعا چرا خلفا اینقدر با نقل حدیث وسنت مخالفت وشدت می ورزیدند ؟
انگار می ترسیدند که احادیث فضائل مولا امیرالمومنین علیه السلام در جامعه پخش شود و دیگر کسی به غاصبین خلافت اعتنایی نکند.
انگار می ترسیدند که خطبه حضرت رسول در روز غدیر پخش شود و مردم بفهمند که پیامبر عظیم الشان اسلام غاصبین خلافت را به صراحت لعن و نفرین کرده اند.
انگار می ترسیدند همه بفهمند حضرت رسول بارها و بارها فرموده بودند الائمه بعدی اثنا عشر،من اهل بیتی(فردوس دیلمی به نقل از عبقات الانوار).
انگار می ترسیدند که.....


سخنان پیامبر اکرم در رابطه با حدیث و سنت

یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم ما ان اعتصم به لن تضلوا ابدا، کتاب الله و سنتی. (مستدرک حاکم و تلیخص آن از ذهبی ۱/۹۳)
ای مردم من به تحقیق در میان شما به جا میگذارم چیزهایی را که اگر بدان چنگ زنید هیچگاه گمراه نخواهید شد: کتاب خدا وسنتم
(حدیث ثقلین به طور متواتر از شیعه و سنی نقل شده است. ودر اکثر منابع آمده است: کتاب الله و عترتی. با توجه به اینکه حضرت رسول بارها این مطلب را بیان فرموده بودند عمر گفت: حسبنا کتاب الله(صحیح بخاری باب کتابه العلم من کتاب العلم ۱/۲۲ و مسند حنبل) ظاهرا عمر در اینجا میخواهد بگوید که حضرت رسول نعوذبالله نمیفهمند و من میفهم که قران ما را کفایت میکند !!!)


من رغب عن سنتی فلیس منی. (تاریخ بغداد۳/۳۳۰)
کسی که از سنت من اعراض نماید از من نخواهد بود.

...قیل یا رسول الله من خلفائک؟ قال: الذین یحیون سنتی و یعملونها الناس.... (معجم اوسط طبرانی به نقل از کنزالعمال و....)
در حدیثی گفته شد یا رسول الله خلفای بعد از شما چه کسانی هستند؟ فرمودند: آنهایی که احادیث و سنت مرا احیاء و روایت میکنند و آنها را به مردم می آموزند.

--------------------------------------------------
اسناد:
۱)تذکره الحفاظ،محمودابوریه ص۵ بنقل از حاکم--کنزالعمال ۱۰/۲۸۵ -- الاضواء پاورقی ص۴۹--تاریخ الفقه الاسلامی،دکتر محمد یوسف ص۱۷۲--الامام جعفرالصادق،مستشار عبدالحلیم جندی ص۱۸۵
۲)سنن دارمی ۱/۸۵--سنن ابن ماجه ۱/۱۶--معجم اوسط،طبرانی ۳/۷شماره ۲۰۰۳ و ص۷۲ شماره ۲۱۳۸--مستدرک حاکم ۱/۱۰۲--جامع بیان العلم،قرطبی ۲/۱۴۷-- ابن ابی الحدید ۱۲/۹۳--الاضواء ابوریه ص۵۵--تاریخ فقه الاسلامی دکتر محمد یوسف ص۱۰۱
۳)تاریخ ابن کثیر ۸/۱۰۷ با اعتراف به معروفیت آن از عمر
۴)طبقات ابن سعد ۳/۲۰۶--جامع بیان العلم ۱/۷۷ مختصر آن ص ۳۳--کنزالعمال ۱۰/۲۹۳--السنه قبل التدوین،محمد عجاج خطیب ص ۳۱۰--تاریخ فقه الاسلامی ص۱۷۱
۵)طبقات ابن سعد ۵/۱۴۰ --مقدمه دارمی ۱۲۶- تقید العلم،بغدادی ص۵۲-- السنه قبل التدوین ص ۳۱۱
۶)مصنف،ابن ابی شبیه ۸/۷۵۶ تحت شماره ۶۲۸۰-- تذکره الحفاظ ۱/۷ --مجمع الزوائد ۱/۱۴۹ با اعتراف محقق و پاورق نویس کتاب به صحت روایت از عمر از جهات فراوان و اینکه عمر سختگیر در امر حدیث بود.
۷)کنزالعمال ۱۰/۲۹۲/۲۹۳--تاریخ فقه الاسلامی ص۱۰۲
۸)المعتصر من الختصر،ابولمحاسن حنفی ص۴۵۹
۹)کنز العمال به نقل ازابن عساکر ۱۰/۲۹۱ -- ابن کثیر به نقل از ابوزرعه ۸/۱۰۶-- اضواء علی السنه ابوریه ص۵۴
۱۰)ابن کثیر ۸/۱۰۶ و اضواء ص ۵۴
۱۱)طبقات ابن سعد و تاریخ دمشق ابن عساکر به نقل متقی در کنزالعمال ۱۰/۲۹۵ ابوریه در اضواء ص۵۴
۱۲)تهذیب الکمال ۱۵/۱۴۶ به دو سند از مسلم ۳/۹۴ و دیگران.


_________________
قال رسول الله صلی الله علیه و اله:
لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایة علی و البرائة من اعدائه