جسارت عمر به پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله

زمانی که حضرت رسول صلی الله علیه و اله در حال احتضار بودند به لشکر اسامه که در بیرون مدینه بود این خبر را دادند.آنها که می خواستند در امر خلافت دخالت کنند به مدینه بازگشتند و صبح روز دوشنبه دور پیامبر جمع شدند پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: اتونی بدواه و قرطاس اکتب لکم کتابا لن تضلو بعده ابدا.
یعنی: قلم و کاغذ بیاورید تا وصیتنامه ای برای شما بنویسم که بعد ازمن هرگز گمراه نشوید.
عمر بن خطاب گفت: ان النبی غلبه الوجع و عندکم کتاب الله حسبنا کتاب الله. (۱)
یعنی: بیماری بر پیامبر غلبه کرده است-کنایه از اینکه نمی داند چه میگوید-و نزد شما کتاب خداست و کتاب خدا ما را بس است !!!
دسته ای گفتند: دستور پیامبر را انجام دهید. گفتگو مجادله بالا گرفت. دیگران خواستند که قلم و کاغذ بیاورند اما پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند: او بعد ماذا ؟ (۲) یعنی آیا پس از چه ؟ بعد از این سخن اگر قلم و کاغذ می آوردند و پیامبر وصیتنامه ای می نوشتند که در آن اسم علی علیه السلام بود مخالفان می توانستند چند نفر را بیاورند و شهادت دهند که پیامبر آن وصیت را در حال هذیان نوشته است.
در آن هنگام چون میانشان نزاع شد پیامبر فرمود: قوموا عنی لا ینبغی عند نبی تنازع.(۳) یعنی: از نزد من برخیزید که در محضر پیامبر نزاع کردن شایسته نیست.


اعتراف تاریخی عمر: پیامبر صلی الله علیه و آله قصد داشت امر خلافت علی علیه السلام را مطرح کند!!!

ابن ابی الحدید به نقل از تاریخ احمد بن ابی طاهر بطور مسند گفت وگوئی بین عمر و ابن عباس آورده که از جمله عمر پرسید: علی کجاست؟ ابن عباس گفت: او در حالی که قرآن میخواند مشغول آبیاری نخلستان فلان بود. آنگاه عمر گفت: در سخنان رسول الله اشاره ای (به خلافت علی علیه السلام) بود که اثبات حجت و قطع عذر بدان نشود و او در پی فرصتی بود که کار خلافت وی را عملی سازد و در مرض موتش میخواست تصریخ به نام او کند پس من با کلمه ان الرجل لیهجر (به درستی این مرد هذیان میگوید!!!) از روی دلسوزی برای اسلام و دست اندازی بر آن مانع شدم. نه به خدای این بنا،قریش هیچگاه بر علی تجمع و گردهمائی نخواهند کرد و اگر او عهده دار حکومت و خلافت اسلامی می شد عرب از هر سو علیه وی سر برمی تافت و سر و صدا به راه می انداخت پس رسول الله خود فهمید که من بدانچه تصمیم گرفته بود پی بردم و بدین جهت خودداری کرد،و خداوند ابا کرد جز امضاء و عملی نمودن آنچه حتمی است. (۴)
نیز ابن ابی الحدید نویسد: عمر گفت رسول الله به هنگام بیماری تصمیم گرفت امر خلافت علی را مطرح کند اما من به خاطر بیم از فتنه و پراکنده شدن امر اسلام جلو آن را گرفتم پس رسول الله به نیت نفسانی من پی برد و خودداری از انجام آن کرد وابی الله الا امضاء ماحتم (۵)

بر این اساس عمر خود صریحا اعتراف میکند که من علی رغم اراده و تصمیم گیری پیامبر و اعلام امر خلافت بلافصل علی علیه السلام مانع انجام آن شدم. و چون پیامبر به هدف من (که در کارشکنی علیه عملی شدن خلافت علی علیه السلام خلاصه میشود) پی برد از اجرای این تصمیم خودداری نمود!!!

چطور شده است که نعوذبالله پیامبری که قرآن در وصف او میگوید:وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى. (یعنی: وهرگز از روی هوای نفس سخن نمیگوید! آنچه میگوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده نیست!)حال به قول عمر دچار اخطلاط روانی و هذیان گویی شده است ؟؟؟

چطور شد که عمر مصلحت اسلام و مسلمین را بهتر از پیامبر میداند ؟؟؟ نعوذبالله یعنی حضرت رسول صلی الله علیه و اله این قدر مقامشان پایین است که یک جاهل شرابخوار (عمر) بهتر از ایشان می فهمد ؟؟؟

بر فرض اینکه ادعای دروغین عمر مبنی بر اینکه دلسوز اسلام است !!! صحیح باشد. و بر فرض که مسلمانان بر اساس حسابهائی که عمر مدعی آن بود بر سر خلافت بلافصل علی علیه السلام اختلاف نظر داشتند. مگر نه این است که خداوند فرموده است:
وَمَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَهُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ
یعنی: ما قرآن را بر تو نازل نكرديم مگر براى اينكه آنچه را در آن اختلاف دارند، براى آنها روشن كنى‏؛ و (آن) مايه هدايت و رحمت است براى قومى كه ايمان مى‏آورند!

پس خود عمر به اعتراف خودش میدانست که حضرت رسول صلی الله علیه و اله علی علیه السلام را جانشین خویش می داند. و عمر در این حقیقت شکی نداشت. لهذا به خودش جرات داد تا آن توهین و جسارت را به پیامبر اکرم انجام دهد.

سخنی با مخالفین

حقیر فکر میکنم کسانی که منکر خلافت بلافصل حضرت علی علیه السلام هستند دو راه بیشتر ندارند. یا از سخن حضرت رسول پیروی کنند و امام علی علیه السلام را جانشین بدانند (زیرا به اعتراف خود عمر پیامبر حضرت علی را جانشین خویش میداند). و یا پیرو مصلحت اندیشی بی جا و بی مورد عمر بن خطاب باشند.


_________________
قال رسول الله صلی الله علیه و اله:
لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایة علی و البرائة من اعدائه