صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 69

موضوع: دکتر شريعتي

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    ساواک مجدداَ در 5/4/1351 با وی ملاقات کرد و ” مشارالیه اظهار داشت علیه مارکسیسم و ماتریالیسم در مواقع سخنرانی خود بیاناتی می‌کند. “ همچنین از وی خواسته شد” مطالبی که علیه مارکسیسم یا ماتریالیسم بیان کرده‌اند و خواهند کرد بنویسند و ارایه دهند. “ ده روز بعد قرار بود که مطالب تحویل ساواک گردد؛ ولی دکتر در وقت موعود مراجعه نکرد(46) و مجدداَ در 7/5/51 به ساواک احضار شد. طبق گزارش ساواک” روز شنبه 7/5/51 با ایشان ملاقات به عمل آمد و ضمن تسلیم مدارکی توسط ایشان، قرار شد هفته‌ای دو سه بار تماس تلفنی برقرار باشد. “ (47) این تصمیم نشان می‌دهد که ساواک نسبت به شریعتی حساس‌تر می‌شود.

    سرانجام ساواک در آبان ماه 1351 به این نتیجه رسید که ”نام‌برده از عناصر افراطی مذهبی و مخالف دولت می‌باشد که از چندی پیش با ورود به حسینیه‌ی ارشاد و جمع‌آوری جوانان و بهره‌گیری از تأثیر پذیری آنها، در سخنرانی‌های خود به طور تلویحی جوانان را به مخالفت با اوضاع سیاسی و اجتماعی موجود تشویق و تحریک نموده است. “ ارتشببد نصیری به رئیس شهربانی اعلام کرد تا ” از سخنرانی نام‌برده در حسینیه‌ی مذکور و سایر محافل و مجالس مذهبی ممانعت“ به عمل آورند.(48)

    نصیری سه ماه بعد(4/11/51) در دستور دیگری به شهربانی کل کشور اعلام کرد:” کتب تألیف شده به‌وسیله‌ی دکتر علی شریعتی مزینانی، حاوی مطالب تحریک‌آمیز و انقلابی می‌باشد و شخص یاد شده سعی نموده در این کتب از تعصبات مذهبی خواننده سوء استفاده نموده و با جمله‌پردازی و استنتاجات غیرمنطقی او را به انقلاب تحریک و تحریص نماید. . . خواهشمند است دستور فرمایید با توجه به اهمیت و حساسیت موضوع نسبت به جمع‌آوری کلیه‌ی کتب و نشریات تألیف شده به‌وسیله‌ی دکتر علی شریعتی، اقدام و نتایج حاصله را به این سازمان اعلام نمایند. “(49)

    ساواک که انتظار داشت شریعتی با تبلیغ علیه مارکسیسم و روحانیت، افکار دانشجویان را به سوی رژیم جلب نماید، ناگهان متوجه شد که از قضا سرکنجبین صفرا فزود.

    پس از اوج‌گیری مبارزه‌ی مسلحانه و دستگیری تعدادی از جوانان مسلمان معتقد به مشی مسلحانه، آنها اعتراف کردند که تحت تأثیر افکار حسینیه‌ی ارشاد قرار گرفته‌اند. شاه دستور داد تا گردانندگان حسینیه‌ی ارشاد دستگیر شوند. پر واضح بود که منظور از حسینیه‌ی ارشاد دکتر علی شریعتی بود؛ لذا وی را در 5/7/1352 به ” اتهام نوشتن مطالب تحریک‌آمیز و ایراد سخنرانی‌های خلاف مصالح کشور“ دستگیر و به کمیته‌ی ضد خراب‌کاری تحویل دادند. (50)

    شریعتی مجدداَ در بازجویی‌های خود به تکرار پاسخ‌های گذشته پرداخت و هدف خود را مبارزه با روحانیون، نفی مارکسیسم، مبارزه با خودباختگی و غرب‌زدگی و ارتجاع مذهبی اعلام کرد؛ اما ساواک از سخنان وی قانع نشد و وی را وادار کرد برای اثبات ادعای خود کتابی را در زندان علیه مارکسیسم تألیف نماید. طبق گزارش ساواک علی شریعتی پس از زندانی شدن به تدریج متوجه شد که چگونه از آثارش سوءاستفاده و سوءبرداشت شده است؛ لذا پس از مذاکرات مفصلی که با او صورت گرفت، سرانجام کتابی تحت عنوان ”انسان، اسلام و مکتب‌های مغرب زمین“ نوشته که طی آن شدیداَ مارکسیسم و مارکسیسم اسلامی را مورد تخطئه قرار داده و در این کتاب به طور جامع و مستدل تمامی جنبه‌های تشابه احتمالی مارکسیسم و اسلام را رد و تضاد کامل آن را به اثبات رسانیده است. “ ساواک ابتدا تصمیم گرفت دوهزار نسخه از این کتاب را به صورت ”پلی‌کپی و به طرق مقتضی توزیع و در تجدید چاپ با تیراژ وسیعی پخش گردد. “(51)

    ساواک که از این موفقیت خود به وجد آمده بود، تألیف کتاب را به” شرف عرض مبارک شاهانه“ اطلاع داد و شاه” موافقت فرمودند کتاب زودتر چاپ شود و بهتر است قبلاَ به عنوان پاورقی روزنامه‌ها به مرور منتشر شود. “(52) با این که شاه دستور چاپ این کتاب را صادر کرده بود، با یک تأخیر دوساله اولین شماره‌ی این نوشته تحت عنوان اسلام ضد مارکسیسم در 26/11/1354 در کیهان به چاپ رسید. چاپ مقالات شریعتی در کیهان واکنش‌های مختلفی را برانگیخت. به گزارش ساواک شریعتی که در هنگام چاپ مقالات در کیهان در مزینان به سر می‌برده” طی پیامی که برای همسرش فرستاده پس از احوال‌پرسی از همسرش پرسیده است عکس‌العمل مقاله‌های نوشته شده در روزنامه‌ی کیهان چیست؟ همسرش می‌گوید مرتباَ مردم درباره‌ی آن به من اشاره می‌کنند که این مقالات را خود آقای شریعتی نوشته‌اند یا خیر؟ دکتر شریعتی می‌گوید شما و احسان هیچ گونه اظهار نظری در این مورد نکنید و اگر کسی سؤالی نمود، اظهار بی‌اطلاعی نمایید. “(53)

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    از هواداران شریعتی هیچ‌کس نمی‌خواست باور کند که وی این مقالات را در زندان برای ساواک نوشته است. عده‌ای آن را به کلی منکر می‌شدند و نسبت تألیف آن را به شریعتی نفی می‌کردند. (54) اتحادیه‌ی انجمن‌های اسلامی دانشجویان اروپا با صدور اطلاعیه‌ای چاپ و” انتشار این نوشته‌ها را حیله‌ای از طرف رژیم ایران برای ایجاد دودستگی و لکه‌دار کردن چهره‌های درخشان اسلام“ قلمداد کرد. (55) عده‌ای نیز چاپ این مقالات را”بدون اجازه نام‌برده“ توجیه می‌کردند. (56) اعلامیه‌ای نیز با امضای حوزه علمیه قم صادر شد که در آن ادعا شده بود که این مقالات” سلسله درس‌هایی بوده است برای جمعی از دانشجویان در دانشگاه مشهد و گروهی از دانشجویان اصفهان. آنان این درس‌ها را جمع‌آوری و برای تفسیر آماده کرده بودند که دستگیر شدند و این مجموعه هم همراه آنان به چنگ مأموران ساواک می‌افتد و با کمال وقاحت بدون کسب اجازه از استاد محترم که هرگز به چنین ذلتی تن نخواهد داد، با عنوان سلسله مقالات در روزنامه‌ی کیهان درج می‌کنند. “(57)

    در واقع همه حق داشتند که در آن شرایط مقالات شریعتی در کیهان را باناباوری و تردید نگاه کنند؛ زیرا آن‌گاه که رژیم تلاش بسیاری کرد که از آیت الله خوانساری فتوایی علیه مارکسیسم اسلامی بگیرد، آیت الله محافظه کار زیر بار چنین درخواستی نرفت، ولی دکتر علی شریعتی اعلام کرده بود:” اگر مانند عین‌القضات مرا شمع آجین کنند، داغ یک آه کشیدن را بر دل آنان خواهم گذارد. “ این عمل در آن شرایط نه یک آه؛ بلکه لب‌خندی به رژیم بود.

    شریعتی همچنان در زندان رژیم شاه به سر می‌برد که شاه در ردی ماه 1353 برای تفریحات زمستانی به اروپا رفت. ” شعبه‌ی سازمان بین‌المللی عفو زندانیان سیاسی در اطریش که از طرف زندانیان سیاسی فعالیت می‌کند، از شاه خواست که چند تن از زندانیان سیاسی ایران از جمله یک پروفسور سوسیالیست ایرانی به نام علی شریعتی را آزاد کند. “(58)

    به نظر می‌رسد که شاه پس از بازگشت به ایران موضوع را پیگیری می‌نماید. ساواک در تاریخ 22/12/53 گزارشی از سوابق دکتر را تهیه می‌نماید که در پایان آن چنین نظر داده شده است:

    ” با عرض اینکه شریعتی طی مدت بازداشت متوجه شده که از آثار او سوءاستفاده به عمل آمده و از این موضوع به شدت نادم و آمادگی کامل یافته که به جبران گذشته به انتشار آثار ملی و میهنی بپردازد، مستدعی است در صورت تصویب، اجازه فرمایید از زندان آزاد و تحت کنترل مدام به نشر مسائل ملی و میهنی اقدام نماید. “(59)

    این گزارش به اطلاع شاه می‌رسد و شاه دستور آزادی شریعتی را صادر می‌کند. رئیس ستاد مشترک ارتش دستور شاه را به این صورت به ساواک اعلام کرد:” طی گزارش شرف عرضی وضعیت این شخص به عرض رسید و اوامر مبارک شاهانه صادر شد که روز اول فروردین آزاد شود. “(60)

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    سرانجام شریعتی در روز 29/12/1353 بعد از هجده ماه بازداشت، آزاد گردید؛ اما ساواک به امیدی واهی در پی تسلیم شریعتی برای مصاحبه‌ی تلویزیونی بود. فشارهای ساواک و معطلی دکتر موجب شد که وی تصمیم بگیرد از ایران مهاجرت کند. مقصد وی آمریکا بود؛ اما دست تقدیر وی را به لندن کشاند. وی در 26/2/1356 از تهران به مقصد بلژیک پرواز کرد. دو سه روز در بروکسل ماند و از آنجا به لندن پرواز کرد. او از لندن خبر سلامتی خود را به خانواده‌اش اعلام کرد و قرار شد خانواده نیز به وی بپیوندند. روز 28 خرداد همسر شریعتی با دخترانش به فرودگاه رفتند؛ ولی پلیس مانع مسافرت همسر دکتر شد و دو دختر شریعتی به لندن پرواز کردند. شریعتی با دنیایی از غم از آنان در فرودگاه لندن استقبال کرد و آنان را به منزلی که شب قبل از یک پاکستانی الاصل اجاره کرده بود، برد و مستقر شدند. آن شب دکتر حالت روحانی خاصی داشته است. به گزارش آقای علی فکوهی میزبان دکتر در لندن، آن شب” دکتر را دیدم که با حالتی بسیار عرفانی به نماز ایستاده است. . . بسیار از آن خلسه‌ی سکرآور تأثیر پذیرفتم. ”(61) آن شب دکتر تا ساعت 11 با بچه‌ها و خانواده‌ی فکوهی دور هم بودند. ”دکتر ساکت و غمگین و گرفته بود و حرفی نمی‌زد. “ در نیمه‌های شب مهمان به خانه و دختران به طبقه‌ی دوم و دکتر به طبقه‌ی اول می‌رود. صبح فردا علی فکوهی به منزل دکتر می‌آید و می‌بیند که” دکتر در آستانه‌ی در ورودی به پشت افتاده و بینی‌اش به نحوی غیرعادی سیاه شده و باد کرده است. “ نبض دکتر را می‌گیرد، اما نبض از کار افتاده بود. بلافاصله از بیمارستان سوت همپتون آمبولانس می‌طلبند، دکتر اورژانس نیز تأیید می‌کندکه”دکتر در گذشته است. “(62) دولت ایران تصمیم گرفت جنازه‌ی مرحوم شریعتی را به ایران منتقل کند؛ ولی خانواده‌ی وی جهت جلوگیری از سوءاستفاده دولت، تصمیم گرفتند جنازه را در زینبیه‌ی شام دفن کنند. جنازه به سوریه منتقل و با کمک امام موسی صدر در زینبیه به خاک سپرده شد.

    خبر نابه‌هنگام شریعتی در ایران موجب برانگیخته شدن احساسات نیروهای مذهبی گردید. مردم رژیم را متهم کردند که وی در اثر توطئه‌ی ساواک به شهادت رسیده است. پس از پخش خبر نیز در بسیاری از مساجد شهرهای بزرگ با همت روحانیون، دانشگاهیان و بازاریان مجالس ختمی برگزار شد که معمولاَ منجر به درگیری و زد و خورد با پلیس گردید. به گزارش مهندس طاهری” با فوت مشکوک شریعتی در خرداد56 تظاهراتی در بعضی از نقاط ایران از جمله شیراز صورت گرفت. یکی از اقدامات شایسته‌ی نیروهای مذهبی گرفتن ختم برای شریعتی و استفاده از این فرصت بود که نام امام خمینی برده شود. این جلسات در پایان ” با شعار درود بر خمینی“ به درگیری با پلیس منجر گردید. “(63)

    شریعتی و روحانیت
    شریعتی یکی از منتقدین سرسخت روحانیت بود. گرچه نحوه‌ی انتقاد او در اواخر عمر تعدیل شده بود، ولی همچنان نوعی بدبینی مفرط در سخنان او دیده می‌شود. انتقادات شریعتی از روحانیت گاه به کینه‌توزی و گزندگی می‌رسید که از حدود منطق و استدلال خارج می‌شد. انتقاد وی از عالمان دوره‌ی صفوی چنان غیرمنطقی، متعارض و توهین‌آمیز بود که روحانیون هوادار وی را نیز خلع سلاح می‌کرد. به گفته‌ی وی” پس از صفویه همه چیز جابه جا شد؛ خلیفه‌ی سنی، شیعه شد و فقیه شیعه، سنی! پس از هزار سال قهر، با قدرت آشتی کرد و کنار تخت سلطان آستین کشید و به خدمت ایستاد. . . پس از هزار سال تلاش و جهاد و شکنجه و شهادت در راه امامت معصوم و عدالت مظلوم، فقیه شیعه به سلطنت شاه عباس و شاه سلطان حسین رضاداد. “(64) وی سلسله جنبان چنین روحانیت درباری را علامه مجلسی می‌داند و او را” امام اول تشیع صفوی“ معرفی می‌کند. (65) او در ترسیم انحراف شیعه می‌نویسد:” در سنت، متوکل مظهر امامت رسول شد و سفیان ثوری مظهر رسالتش. در شیعه، شاه سلطان حسین مظهر ذوالفقار علی شد و ملا محمدتقی مجلسی مظهر علمش.“(66)

    گرچه شریعتی در این مطالب بیشتر به لفاظی‌های شاعرانه می‌پرداخت و کلامش فاقد استدلال و منطق بود، اما حرف‌هایش قابل تحمل بود؛ ولی شریعتی به این شعارها اکتفا نکرد و انتقاد را به حد گستاخی رساند و نوشت:” من گاندی آتش‌پرست را بیشتر لایق شیعه بودن می‌دانم تا آیت الله بهبهانی و بدتر از او علامه مجلسی را و چه می‌گویم؟ مجلسی سنی است و امام احمد حنبل. . . از او شیعه‌تر است. گورویچ یهودی ماتریالیست کمونیست از مرجع عالی‌قدر تقلید شیعه حضرت آیت الله‌العظمی میلانی. . . به تشیع نزدیک‌تر است. “(67) علت این طرز فکر این بود که شریعتی شیعه را تنها از عینک مبارزه و رویارویی با حاکمیت می‌دید و می‌پنداشت این مبارزه با هر کسی، با هر وسیله و در هر زمان تداوم خواهد یافت.

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    اما نکته‌ی عجیب اینجا بود که شریعتی روحانیون منتسب به خود را که از همین سنخ بودند، مورد تقدیس قرار می‌داد. پدرش محمدتقی شریعتی مردی دانشمند؛ اما به شدت محافظه‌کار بود. او هیچ‌گاه علیه حاکمیت قیام نکرد و دستگیری‌های او هم نه به خاطر مبارزاتش، بلکه به خاطر دوستان یا فرزندش بود. با این حال شریعتی به شدت از او تجلیل می‌کند و او را خارق‌العاده و اعجازی می‌داند که” از همین مدرسه‌های آخوندریز“ بیرون آمده، چنان‌چه ابراهیم از آذر بت تراش و محمد از خاندان بت خانه‌دار.“(68)

    عجیب این است که جد شریعتی ملاقربانعلی نیز در مزینان از هم‌نشینان نایب‌التولیه بود و این کمتر از هم‌نشینی علامه مجلسی با سلطان حسین نبود. پدر بزرگ شریعتی نیز ملایی بود در مزینان مانند سایر ملایان مورد نقد شریعتی؛ اما وی در باره‌ی آنان با تجلیل چنین یاد می‌کند:

    ” پدرم و جدم و جدپدرم همه از عالمان بزرگ دین بودند. جدپدرم، آخوند بزرگ از شاگردان برجسته‌ی مرحوم ملا هادی سبزورای ملقب به اسرار، آخرین فیلسوف بزرگ. . . مرحوم آخوند بزرگ پس از آن‌که مقام بلندی در حکمت و فلسفه و فقه و اصول‌اسلامی به دست آورد. . . در آغاز ریاست روحانی و کمال علمی، شهر را و زعامت خلق را همه کنار می‌گذاشت و به مزینان دهی در حومه‌ی سبزوار آمد تا عمر را به تقوا و تفکر و گوشه‌نشینی بگذراند و چنین کرد و مردم ده. . . به درجه‌ی معنویت و پاکدامنی او چنان ایمان داشتند که صدها خوارق عادت و کرامت به او منسوب کردند. . . جد من مرحوم شیخ محمود که از مشهد به درجه‌ی اجتهاد رسید جانشین پدر شد و حوزه‌ی علمی و ریاست روحانی آن بلوک در دست وی بود.“(69)

    انتقادات شریعتی از روحانیت گاه از شأن یک منتقد فراتر می‌رفت و او را به یک دشمن کینه‌توز تبدیل می‌کرد. این موضوع از مسایل قابل بررسی تاریخ انقلاب اسلامی است که بررسی مستقلی را می‌طلبد؛ ولی اشاره به آن خالی از حسن نیست.
    به نظر می‌رسد دشمنی شریعتی با روحانیت قبل از آنکه ناشی از حس مسئولیت و یا تحلیل وی از واقعیات باشد، بیشتر جنبه‌های شخصی داشته است. پدرش به خاطر بیرون رفتن از لباس روحانیت هیچ‌گاه به صورت جدی مقبول روحانیت و جامعه نیفتاد و شاید این حساسیتی را در شریعتی به وجود آورده باشد. در نوشته‌های شریعتی رگه‌هایی از این اختلاف به چشم می‌خورد. وی دوران بعد از سقوط رضاشاه را به یاد می‌آورد که” آخوندها پدرم را که صدای تجددخواهی و نوگرایی دینی و مبارزه با سنن و عادات مذهبی در داده بود، از خود نمی‌دانستند. “(70) او به تنهایی” در خانه‌ی دانش‌آموزان“ به آموزش پرداخته بود در حالی که” روحانیون دارای اسکورت‌های مشابهی از هیئت‌های سینه‌زنی و اقسام آن“ بودند. (71)

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    آگاهان معتقدند که اختلاف آیت‌الله میلانی با محمدتقی شریعتی نیز در بدبینی شریعتی نسبت به روحانیت بی‌تأثیر نبوده است. محمدتقی شریعتی در بدو ورود آیت‌الله میلانی به مشهد، یکی از حواریون آیت‌الله شد؛ تا جایی که محمدتقی شریعتی در منزل آیت‌الله میلانی برای طلاب تفسیر درس می‌داد و خود آیت‌الله نیز به احترام استاد که گاهی در درس شرکت می‌کرد؛ اما دیری نپایید که این اتحاد به اختلاف کشیده شد و استاد مطرود گشت. شاید نامه‌ی دکتر علی شریعتی به آیت‌الله میلانی اشاره‌ای به همین ماجرا باشد.

    وی در نامه‌ای خطاب به آیت‌الله می‌نویسد:

    ”گمان نمی‌کنم ارادت من، پدرم و همه‌ی کسانی که چون ما می‌اندیشند، نیاز به یادآوری باشد؛ زیرا از آن چند صباحی نگذشته است. ما. . . و جوانان سخت باور و دیر اعتقاد نیز تا چه اندازه مقدم شما را گرامی داشتیم و مقام شما را ارجمند. . . شک نیست که شما از این که گروهی چون ماـ که فقط ایمان و اخلاص داشتیم تا نثار حضرتتان کنیم ـ از دست رفته باشند، تأسفی ندارید. . . شاید شما شاد هم باشید که مرا که قریب بیست سال با ارادت و اخلاص نسبت به شما بزرگ شده‌ام و در اروپا و ایران، در دانشگاه و بازار با شور و اخلاص و افتخار مبلغ شخصیت علمی و اجتماعی شما بودم، در سلک ارادت‌مند نمی‌بینید.“(72)

    این نامه نشان‌گر این است که شریعتی در ابتدا رابطه‌ای صمیمانه با آیت‌الله میلانی داشته؛ اما به هر دلیل این رابطه قطع و صمیمیت به اختلاف تبدیل شده است.

    شریعتی در بازجویی‌های خود بر این نکته تأکید می‌کند که با ورود آیت‌الله میلانی به مشهد” امید بسیار یافته“ که” بتواند منشأ تحول عمیقی در حوزه‌ی علمیه‌ی قدیم و همچنین روشنی روحی و بینش مذهبی در میان توده‌ی عوام مذهبی قرار گیرد. “(73) ولی علت یأس و سرخوردگی خود را تشریح نمی‌کند. به هر حال آگاهان معتقدند که اختلاف بین آیت‌الله میلانی با محمدتقی شریعتی نقش فراوانی در بدبینی شریعتی به روحانیت داشته است.

    مطالعات شریعتی در غرب نیز بر این بدبینی افزود. دوران رنسانس و دوران انقلاب‌های اروپایی نتیجه‌ی مبارزه‌ی روشن‌فکران با روحانیت کلیسا و ایجاد اصلاحات دینی بود. شریعتی نیز به این نتیجه رسید که برای اصلاح دینی با روحانیون نیز باید مبارزه کرد. به گفته‌ی شریعتی” ملایان“، ”نگهبان“ خرافات مذهبی بودند و وظیفه‌ی یک روشن‌فکر و ”مذهبی متجدد“ ”پاک کردن افکار مذهبی از خرافات و انحرافات است. “(74)

    شریعتی یکی از وظایف خود را به عنوان یک روشن‌فکر دینی” مبارزه با آخوند زدگی“ می‌دانست. (75) شریعتی معتقد بود برای ایجاد” یک جریان فکری سالم و مترقی متناسب با نیاز ایران“ باید” با آخوندیسم که اسلام مرتجعانه‌ی عصر فئودالی را نگه‌داشته و هم نسل جوان را که در فرار از این مذهب ارتجاعی به این افکار تخریبی می‌افتد، مبارزه‌ی فکری“ کرد. (76)

    شریعتی روحانیت شیعه را بعد از عصر صفوی یکی از اضلاع مثلث زر و زور و تزویر می‌دانست. شریعتی حتی چنین رابطه‌ای را تا زمان خودش و حتی به مرجعیت شیعه سرایت می‌داد. او چنین می‌نویسد:

    ” روستا مثل همه‌ی جامعه‌های بزرگ بشری یک بافت سه‌گانه ژاندارم ـ آخوند ـ خان، داشت که این سه نفر حکومت می‌کردند. . . آن وقت پسر همین آدم(آخوند) می‌آمد و با همین روحیه و با همین رابطه درس می‌خواند، بعد می‌شد ثقة‌الاسلام، حجت‌الاسلام، آیت‌الله و بعد می‌شد آیت‌الله‌العظمی؛ شخصیتش بالا می‌رفت اما همان رابطه‌ای را که بابایش به عنوان ملای ده با خان داشت، همان رابطه را با مملکت و با خان مملکت دارد. “(77)

    شریعتی دامنه اعتراضاتش به روحانیت را چنان گسترش داد که گرایش جهانی به اسلام را نشانه‌ی بی نیازی به روحانیت دانست. او می‌گفت:” من از وقتی امیدوار شدم که اسلام به جایی رسیده که از انحصار روحانیت خارج شده است. ببینید الآن درست است که هنوز قدرت اساسی و زیاد باز دست روحانیت رسمی است، دست همین مراجع است، ولی اسلام از درون نسل‌های غیررسمی و فداکار و فداییان، واقعاَ عاشقانی پیدا کرده که. . . الان می‌بینیم که چهره‌ی اسلام را در سطح جهانی عوض کرده‌اند و با مرگ روحانیت رسمی ما، اسلام خوشبختانه نخواهد مرد. “(78)

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    با همه‌ی مواضع سرسخت شریعتی، هنوز بعضی از روحانیون درصدد مذاکره و اصلاح مواضع شریعتی بودند. آیت‌الله بهشتی با دکتر ملاقات کرد و به او گفت:” برادر عزیز می‌بینی چقدر سازنده و پراثری دریغمان می‌آید که میدان این سازندگی با این هیاهوها و جریان‌ها محدود بشود. فکری باید کرد. گفت: موضوع چیست؟ گفتم: مسئله این است که در بعضی سخنرانی‌ها و نوشته‌ها چیزهایی هست که به هیچ عنوان قابل دفاع و توجیه نیست. مخالفان همین‌ها را دست می‌گیرند و می‌تازند. حالا، ما در شرایطی هستیم که اگر بشود زمینه‌ی این دست گرفتن و تاختن را از بین ببریم. “(79) حتی روحانیونی مانند فلسفی که بارها شریعتی با نام به او حمله کرده بود، خواستار حل مسالمت‌آمیز با شریعتی بودند. به گزارش ساواک نظر” روحانیون طراز اول از جمله شیخ محمدتقی فلسفی این است که این موضوع از طریق مسالمت‌آمیز بین روحانیون و گردانندگان حسینه‌ی ارشاد حل شود و به روحانیون توصیه می‌کند که حتی‌الامکان سعی کنند علناَ با حسینیه مخالفت نکنند؛ زیرا ممکن است دولت از این موفقیت استفاده کرده، طرفین شما هم را به نحو غیرمستقیم به جان یکدیگر بیندازد و از این اختلاف و دوئیت به نفع خود بهره‌برداری کند و این کار به هیچ وجه مصلحت نیست. “(80)
    یکی از این پادرمیانی‌ها که بسیار مؤثر واقع شد، جلسه‌ای بود که به ابتکار خانم کاتوزیان، یکی از سخنرانان حسینیه‌ی ارشاد، با حضور شریعتی و نمایندگان روحانیت برقرار شد. به روایت خود دکتر” دو نفر از آقایان علما، یکی آقای شهرستانی نجفی و دیگری آقای حاج شیخ عباسعلی اسلامی حضور داشتند و به تفضیل صحبت شد و قرار شد من به اتهاماتی که برخی مبلغین زده‌اند از نظر فکر اسلامی من. . . یکایک جواب بدهم و جوابی ملایم که آقایان را قانع کند. براساس آن میزگردی در حسینیه برگزار شد و من در آن‌جا به سؤالات و اعتراضات به همراهی آقای بلاغی و شبستری جواب دادم که جواب‌ها طی جزوه‌ای به نام” پاسخ به سؤالات“ منتشرشد. “(81)

    شریعتی تلاش کرد در این میزگرد همه‌ی اتهامات و توهین‌های خودش را علیه روحانیت توجیه کند. شریعتی ابتدا گفت: ما در اسلام روحانی نداریم، بلکه” عالم اسلامی“ داریم و عالم اسلامی کسی است که قرآن شناس، پیغمبر شناس، سنت شناس و متخصص در فلسفه یا تاریخ یا علم‌الحدیث یا رجال یا اصول فقه و غیره باشد. انتقاد من از روحانیون بوده است نه عالمان اسلامی و ادعا می‌کنم هیچ کس” به اندازه‌ی من افتخار دفاع جدی و مؤثر علمی و فکری از این جامعه‌ی گران‌قدر که امید بزرگ و سرمایه‌ی عزیز ما است نداشته است. “ البته آشکار است که این پاسخ شریعتی توجیه است؛ چه این که کسی با شریعتی بر سر لفظ و واژه بحث نداشت. مسئله این بود که شریعتی مصادیق روحانیت یعنی؛ علامه مجلسی، آیت‌الله میلانی و مراجع و ملای روستا و. . . را مورد حمله قرار می‌داد.

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    شریعتی در این میزگرد نمونه‌هایی را در اثبات ادعای خودش آورد که شدیداَ از عالمان دین حمایت کرده است:

    1 – در” اسلام شناسی“ گفته‌ام: طبقه‌ی روحانیت شیعه یک ضرورت تاریخی بوده است؛ زیرا با فاصله گرفتن مردم از صدر اسلام و پیچیده شدن معارف و توسعه‌ی فقه” وجود کسانی که عمر را یک سره به کار شناخت و تحقیق در اسلام مشغول باشند، ضرورت یافت تا دیگران. . . عقاید و احکام مذهب خویش را از این متخصصان فراگیرند و این یک ضرورت اجتماعی و علمی است. “

    2 – در کتاب ” انتظار“ گفته‌ام: طلاب” این مجاهدان پاک باز راه علم و ایمان که با پولی که از مخارج یک مرغ آمریکایی کمتر است، جوانی را فدای آموزش علم دین می‌کنند و در زمانی که هر دانشجویی، رشته‌ی تحصیلی‌اش را بر اساس درآمد آینده‌اش انتخاب می‌کند، وی رشته‌ای را برگزیده است که دوران طلبگی‌اش این چنین به زهدباور نکردنی می‌گذراند. . . “

    3 – در همین حسینیه‌ی ارشاد خطاب به دانشجویان گفته‌ام:” من برای آینده‌ی این نهضت فکری، برای بیداری مردم و احیای روحی حقیقی اسلام. . . به طلاب بیشتر از شما امید بسته‌ام. عمر روشن‌فکری شما کوتاه است. . . اما این طلبه است که عمر مسئولیت اجتماعی‌اش با عمر حیاتش یکی است و . . . “

    4 – در یک تحقیق گفته‌ام: طبقات دانشگاهی” بیش از هشتاد درصد بورژوازی شهری و پنج درصد مالکان و اربابان روستایی است؛ ولی حوزه‌ی علمی بر عکس پنج تا شش درصد از طبقه‌ی متوسط شهری و قریب نود درصد از توده‌ی محروم روستایی“ هستند.

    5 – در رساله‌ی تحقیقی که برای وزارت علوم نوشته‌ام، هیجده برتری از شیوه‌های آموزشی حوزه بر دانشگاه را برشمرده‌ام:1 – انتخاب رشته علمی بر مبنای ارزش فکری 2 – احساس مسئولیت اجتماعی 3 – انتخاب آزاد 4 – ضرورت حفظ چهره‌ی علمی و اخلاقی برای استاد 5 – رابطه‌ی صمیمانه بین معلم و شاگرد 6 – متد آموزشی چند درجه‌ای 7 – سنت مباحثه 8 – آزادی حضور در درس 9 – رایگان بودن تحصیل 10 – آزادی تحصیل و. . .

    6 – در ”تشیع علوی و صفوی“ نشان داده‌ام که” علمای شیعه در طول تاریخ هزار ساله همواره مشعل‌دار قیام علیه ظلم و پاسدار جنبش‌های عدالت‌خواهی و آزادی اجتماعی و. . . “ بوده‌اند.

    7 – در” تاریخ ادیان“ گفته‌ام” علمای شیعه پاک‌ترین گروه یا طبقه‌ی روحانی از میان همه‌ی ادیان“ بوده‌اند.

    8 – در جایی گفته‌ام: علمای شیعه به علت استقلال اقتصادی” بر توده‌ها تکیه داشته‌اند، نه برحکومت. خصیصه‌ی تقوی و مردم‌گرایی، ارتباط با متن جامعه و ایستادن و یا لااقل فاصله گرفتن حاکم از خصوصیات طبیعی آن‌هاست. “

    9 – در کتاب” انتظار، مذهب اعتراض“ گفته‌ام:” چهره‌های علی‌واری اگر باشد، باز در میان همین علمای مذهبی و در همین حوزه‌ی علمیه هست.“

    10 – در آغاز درس اسلام‌شناسی حسینیه‌ی ارشاد گفته‌ام:” . . . ممکن است من با فلان عالم مذهبی، روحانی که عالم جدی مذهبی است و روحانی واقعی دین است، اختلافات فراوانی داشته باشم؛ او به شدت به من بتازد و من به شدت به او حمله کنم، اما اختلاف من و او اختلاف پسر ـ پدری است در داخل خانواده. “

    11 – در درس اسلام‌شناسی حسینیه‌ی ارشاد نقل کرده‌ام: در سال 1338 در فرانسه جلسه‌ای بود که سخنران به روحانیت توهین کرد و آنها را پایگاه استعمار خواند. با سر و صدا بپا خواستم و پاسخ او را دادم و اضافه کردم:” گفتید آخوندها پایگاه استعمار بوده‌اند. این یک مسئله‌ی عینی و تاریخی است؛ باید سند نشان دهید و مدرک. تا آن‌جا که من می‌دانم زیر تمام قراردادهای استعماری را کسانی امضا گذاشته‌اند که همگی از میان تحصیل کرده‌های دکتر و مهندس و لیسانسیه بوده‌اند و همین از فرنگ برگشته‌ها. یک آخوند، یک از نجف برگشته، اگر امضایش بود، من هم مثل شما اعلام می‌کنم که آخوند دوست ندارم؛ اما از آن طرف پیشاپیش هر نهضت ضد استعماری و هر جنبش انقلابی و مترقی یک چهره‌ی یک یا چند آخوند را در این قرن می‌بینم، از سید جمال بگیر و میرزای حسن شیرازی و بشمار تا مشروطه و نهضت“ ملی شدن صنعت نفت.

    12 – در اروپا از سال 1338 تا 1343 در برابر سیل اتهامات ریشه‌دار علیه روحانیت” من دفاعیاتی که از اصالت آنان و نقش اجتماعی آنان کرده‌ام و آثاری که در قضاوت قشرهای وسیعی داشته است، حقیقتی است“ روشن.

    شریعتی در پایان افزود: شایعه‌ی مخالفت من با مطلق علما و حوزه‌ی علمیه توسط قاسطین برای اختلاف بین روشن‌فکر مذهبی و حوزه‌ها درست شده است. (82)

    گرچه پاسخ‌های شریعتی برای آشنایان با گفته‌ها و نوشته‌های او درباره‌ی روحانیت قانع کننده نبود، ولی صرف این اظهارات به شدت از دامنه‌ی اختلافات کاست و رابطه‌ی بین روحانیت و شریعتی را تلطیف کرد و هواداران خود را در میان حوزه‌ها به استدلال دفاعی مجهز کرد. (83)

  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    دکتر شریعتی و امام خمینی

    آرمان‌هایی که شریعتی از تشیع و روحانیت در ذهن خود ترسیم می‌کند، علی‌القاعده باید در امام خمینی عینیت یافته باشد. این استنباط را می‌توان در نوشته‌ها و اسناد شریعتی یافت. وی در کتاب خودسازی انقلابی از امام خمینی که در مقابل صهیونیزم موضع گرفت و از آرمان فلسطین دفاع کرد، تجلیل می‌کند.

    (84) وی همچنین از آیت‌الله خمینی به عنوان ”مرجع بزرگ عصر ما“ نام می‌برد و در ترسیم خط قیام روحانیت می‌نویسد:

    ”. . . ظهور روح‌های انقلابی و شخصیت‌های پارسا، آگاه و دلیری که به خاطر وفادار ماندن به ارزش‌های انسانی و پاسداری از حرمت و عزت اسلام و مسلمین گاه به گاه در برابر استبداد، فساد و توطئه‌های استعمار قیام می‌کرده‌اند، از این گونه است قیام‌هایی که از زمان میرزای شیرازی تاکنون، آیت‌الله خمینی، شاهد آن بوده‌ایم. “(85)

    شریعتی قیام خرداد 42 را گسستن”پیوند مماشات روحانیت و سلطنت که در شیعه 400 سال{بعد از صفویان} دوم داشت“ ارزیابی می‌کند و امام خمینی را چنین توصیف می‌کند:”در خاموش‌ترین ایامش ناگاه خفته‌ای از این افسوس بیدار می‌شود و از کهف حجره‌ای بیرون می‌پرد و ابوذروار بر سر قدرت فریاد می‌زند و اسرافیل‌وار در صور قرآن می‌دمد و گورها را بر‌می‌شوراند و امنیت سپاه قبرستان را بر‌می‌آشوبد و محشر قیامتی بر پا می‌کند. “(86)

    این مواضع آشکار شریعتی در مورد امام خمینی بود. اسناد ساواک نشان می‌دهد شریعتی در نهان نیز در پی ترویج امام خمینی بود. طبق گزارش ساواک، شریعتی”پس از بسته شدن حسینیه به طرفداران خود دستور داده است که در مجالس به نام طرفداران آیت‌الله خمینی با معممین و طلاب بحث نموده و آنان را به طرفداری خمینی گرایش دهند. “طبق همین گزارش” در حال حاظر مریدان وی به همین نحو عمل می‌نمایند. “(87)

    بروز و ظهور بیرونی میز نشان می‌داد که بین بیشتر طرفداران امام خمینی و هواداران دکتر شریعتی پیمان نا‌نوشته منعقد گردیده است. شریعتی در 7/12/1350 در مسجد نارمک”به منبر رفت و درباره‌ی قیام امام حسین و جانبازی آن حضرت برای بقای دین به تفصیل سخنرانی کرد. “ ”پس از سخنرانی شریعتی هنگام خروج، ناگهان چراغ‌ها خاموش شد و عده‌ای که حدود دویست نفر و تیپ جوان بودند شعار می‌دادند زنده باد خمینی، خمینی پیروز است. “ این تظاهرات با دخالت پلیس منجر به زد و خورد شد. (88)

    شعار زنده باد خمینی آن هم در آن شرایط خفقان‌بار سال 1350 نشان از این بود که مستمعان شریعتی از هواداران امام خمینی بودند. طبق گزارش دیگری از ساواک همین موضوع در سال 51 در حسینیه‌ی ارشاد بعد از سخنرانی دکتر درباره‌ی فلسفه‌ی حج تکرار شد و شعار”مرگ بر حکومت یزیدی، خمینی بت‌شکن بپاخیز“(89) فضای تاریک آن زمان را شکست.

    امام خمینی نیز نمی‌توانست نسبت به شریعتی بی‌تفاوت باشد؛ چه این که امام خمینی هر چند علی‌القاعده بعضی از عقاید شریعتی را نمی‌پسندید، ولی بسیاری از آرمانهای خویش را در اندیشه‌های شریعتی می‌دید. شریعتی دنبال ارایه‌ی احیای اسلام انقلابی و سیاسی بود و این همان آرمان امام خمینی بود. شریعتی از روحانیت بی‌تفاوت و حوزه‌های ساکت انتقاد می‌کرد و امام خمینی نیز بر سر حوزه‌ها فریاد می‌زد:”وای بر علمای ساکت! وای بر نجف ساکت، این قم ساکت، این تهران ساکت، این مشهد ساکت. . . ای علما ساکت ننشینید، نگویید علی مسلک الشیخ {عبدالکریم حائری} رضون‌الله علیه. والله، شیخ اگر حالا بود تکلیفش این بود. “(90) امام بود که در سخنرانی علیه لایحه‌ی مصونیت مستشاران آمریکا فرمودند:” والله مرتکب کبیره است کسی که فریاد نکند. . . ای علمای نجف! به داد اسلام برسید. ای علمای قم! به داد اسلام برسید. رفت اسلام. “(91)

    با این همه امام خمینی در برداشت کلان خود حمایت از حوزه‌ها را برای جلوگیری از گسترش استبداد و استعمار جدی می‌گرفت و نمی‌توانست انتقادهای شریعتی را نادیده بگیرد.

    گرچه امام خمینی همواره از مسائل اختلافی پرهیز می‌کرد و از بردن نام شریعتی به دلیل موقعیت خاص رهبری خودداری می‌کرد، ولی در سوگ حاج آقا مصطفی در سخنانی کنایه‌آمیز، مواضع خود را در قبال شریعتی و مخالفین حوزوی وی تشربح کردند. امام خمینی در این سخنرانی نظر حمایت‌آمیز در عین حال انتقادی خود را از روحانیون و روشن‌فکران اعلام کردند و فرمودند:”من با تمام جناح‌هایی که هستند و برای اسلام خدمت می‌کنند، چه جناح‌های روحانی که از اول تا حالا خدمت کرده‌اند و چه جناح‌های دیگر از سیاسیون و روشن‌فکرها که برای اسلام خدمت می‌کنند، من به همه‌ی این‌ها هم گلایه دارم. “ امام خمینی علت علاقه‌ی خود را خدمت همه‌ی جناج‌ها به اسلام دانستند و گلایه‌ی خود را از روشن‌فکران چنین طرح کردند:” در بعضی از نوشتارهایشان این‌ها راجع به فقها، راجع به فقه، راجع به علمای اسلام، راجع به فقه اسلام، اینها یک قدر زیاده روی کرده‌اند. یک قدری حرفهایی زده‌اند که مناسب نبوده است بگویند. این‌ها غرض ندارند. من می‌دانم که غالبأ اینها می‌خواهند برای اسلام خدمت کنند، نه این است که مغرض باشند و از روی سوء نیت حرف بزنند. این‌ها اطلاعاتشان کم است. “ امام خمینی در پاسخ به کم‌کاری روحانیت فرمودند:” ما می‌بینیم که این اسلام را به همه‌ی ابعادش روحانیون فقط حفظ کرده‌اند. به همه‌ی ابعادش یعنی معارفش را روحانی حفظ کرده، فلسفه‌اش را روحانی حفظ کرده. اخلاقش را روحانی حفظ کرده، فقهش را روحانی حفظ کرده، احکام سیاسیش را روحانی حفظ کرده، الان که شما یک همچو فقهی غنی می‌بینید که فقه شیعه غنی‌ترین فقهی است که در دنیا هست قانونی که با زحمت علمای شیعه توضیح و تفریح شده است. . . تمام این‌ها را این جماعت عمامه به سر و به قول این آقایان، عمامه به سر و ریش‌دار، درست کرده‌اند.

    امام خمینی در پاسخ به حمله‌ی شریعتی به علامه‌ی مجلسی فرمودند:”نباید یک کسی تا به گوشش خورد که مثلأ مجلسی، رضوان‌الله علیه، محقق ثانی، رضوان‌الله علیه، نمی‌دانم شیخ بهایی هم، رضوان‌الله علیه، با این‌ها روابط داشتند، می‌رفتند سراغ این‌ها، همراهی‌شان می‌کردند، خیال کنند که اینها مانده بودند برای جاه و عزت و احتیاج داشتند به این که شاه سلطان حسین و شاه عباس به آن‌ها عنایتی بکنند. این حرف‌ها نبوده در کار. آن‌ها گذشت کردند، مجاهده‌ی نفسانی کردند برای اینکه این مذهب را به وسیله‌ی آن‌ها، به دست آن‌ها ترویج کنند. “آن‌گاه امام خمینی به تشریح وضعیت آن زمان پرداختند که چگونه در ایران به حضرت امیر(ع) سب می‌کردند و چگونه مذهب تشیع در غربت به سر می‌برده است و علما در چنین وضعیتی چنین سیاستی را برگزیدند. امام ورود علما را به دربار صفوی به ورود علی‌بن یقطن و سکوت آن‌ها را به سکوت 25 ساله‌ی حضرت امیر تشبیه کردند. امام خمینی در این سخنرانی مصالح اسلام را فوق خیالات دانستند و افزودند:”من هم اگر چنانچه می‌توانستیم یک سلطان جائری را به راه بیاورم، می‌رفتم درباری می‌شدم. شما هم تکلیفتان این بود. “ امام خمینی در رد بی‌تفاوتی علما بعد از دوره‌ی صفوی با اشاره به قیام تنباکو، نهضت مشروطه‌ی ایران، جنبش آزادی‌خواهی در عراق در مقابل اشغال عراق توسط انگلیسی‌ها، مهاجرت علمای اصفهان در زمان رضاشاه، قیام میرزا صادق انگجی در تبریز، ایستادگی مرحوم مدرس در مقابل شوروی و رضاشاه و قیام 15 خرداد، بالندگی انقلابی حوزه‌ها را خاطر نشان کردند.

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    امام خمینی در مورد تز”بی‌نیازی اسلام از روحانیت“ شریعتی فرمود، ”شما که می‌گویید:اسلام را می‌خواهیم، نگویید: اسلام را می‌خواهیم، آخوند نمی‌خواهیم. شما بگویید اسلام را می‌خواهیم، آخوند را هم می‌خواهیم. “ امام خمینی در تحلیل این نیاز از لحاظ سیاسی فرمودند:” گله‌ای که من دارم از این آقایان روشن‌فکرها این است که یک همچو جناح بزرگی که ملت پشت سرش ایستاده، این را از خودتان کنار نزنید. . . اینها بهتر از شما توی مردم‌اند. شما که نفوذ ندارید، این‌ها دارند. این‌ها در بین مردم نفوذ دارند. هر ملایی در محله خودش نافذ است. “

    امام خمینی اسلام و روحانیت را دو پاره‌ی به هم تنیده توصیف کردند و افزودند که اسلام بی‌روحانی مانند”اسلامی است که سیاست نداشته باشد. اسلام و آخوند اینطور توی هم هستند. اسلام بی آخوند اصلأ نمی‌شود. پیغمبر هم آخوند بوده. یکی از آخوندهای بزرگ پیغمبر است. حضرت امام جعفر صادق هم یکی از علمای اسلام است. . . من آخوند نمی‌خواهم، حرف شد؟“

    امام خمینی از مواضع ”علمای اعلام“ در قبال شریعتی هم گلایه کردند و این اختنلاف را توطئه‌ی رژیم برای سرگرمی و غفلت از مسئله‌ی اصلی دانستند و افزودند:” هر چند وقت یک دفعه یک مسئله‌ای درست می‌شود در ایران، تمام وعاظ محترم، تمام علمای اعلام، وقتشان را که باید صرف بکنند در یک مسائل سیاسی اسلام در یک مسائل اجتماعی اسلام، صرف می‌کنند در این که زید کافر و عمر مرتد و او وهابی است. “ امام خمینی چنین برخوردی را نکوهش کردند و با توصیف وضع موجود و سیاست‌های زمانه وظیفه­ی روحانیون را در مقابل روشن‌فکران مذهبی چنین ترسیم کردند:” آن‌ها که قلم را دستشان گرفته‌اند و دارند ترویج می‌کنند از شیعه، فرض کنید چهار تا هم غلط دارند، خوب غلطش را رفع کنید، طرد نکنید، بیرون نکنید، شما دانشگاه را رد نکنید از خودتان. . . شما اینها را برای خودتان حفظ کنید، هی طرد نکنید. هی منبر نروید بد بگویید. منبر بروید و نصیحت کنید. “(92)

    سخنرانی حضرت امام در آن زمان پر هیجان موجب پایان دادن به بگو و مگوهای طرفداران و مخالفان شریعتی شد و نقش بزرگی را در اتحاد بین دانشگاهیان و حوزویان ایفا نمود. (93)
    نقش شریعتی
    شریعتی برای خود دو مسئولیت بزرگ قائل بود: 1-فراخونی جامعه به بازگشت به خویشتن؛ 2- ایجاد یک پروتستانیزم اسلامی.

    شریعتی درد جامعه خویش را غرب‌زدگی و احساس از خود بیگانگی می‌دانست و تلاش می‌کرد تا جامعه‌ را به با بازگشت به خویشتن دعوت کند. او بلافاصله این سئوال را مطرح می‌کرد که کدام خویشتن؟ خویشتن انسانی و موهوم اومانیسم؟خویشتن نژادی راسیسم، فاشیسم و جاهلیت نژادی؟ یا خویشتن فرهنگی قدیمی دوره‌ی هخامنشی و قبل از اسلام؟ او پاسخ می‌داد که باید ”به خویشتن اسلامی خویش“برگردیم؛ زیرا این ”خویشتن هنوز زنده است و حیات و حرکت دارد و کلاً سیستم مرده‌ی باستان‌شناسی نیست. “(94) همه‌ی تلاش شریعتی دعوت از روشن‌فکر و نسل تحصیل‌کرده به بازگشت به این خویشتن اسلامی خویش بود.

    سوال بعدی شریعتی این بود که این خویشتن اسلامی آیا می‌تواند پاسخگو و اقناع کننده‌ی نسل جدید باشد؟ به همین خاطر او سؤال دیگری را مطرح می‌کند: کدام اسلام؟ کدام مذهب؟ کدام شیعه؟(95) اینجاست که شریعتی پاسخ می‌دهدکه این تعریف فعلی از اسلام و این قرائت از اسلام نمی‌تواند پاسخ‌گو باشد و از این به بعد رسالت دوم شریعتی یعنی پروتستانیزم اسلامی یا اصلاح دینی مطرح می‌شود. او این نیاز را چنان ضروری می‌یابد که می‌گوید:” این فکر چنان توسعه یافته است که امروز حتی صاحبان سنت‌گرای منبر و محراب نیز از اصلاح دین و تغییر روش تبلیغ و انحراف و انحطاط فکر مذهبی و نسخ شدن چهره‌ی اسلام دم می‌زنند و از این که باید با زمان پیش رفت و جوان‌ها را دریافت. “ شریعتی سرآغاز بحث ضرورت اصلاح دینی را از ”روزگار سید جمال و محمد عبده و کواکبی و رشیدرضا و هم‌فکرانشان“ می‌داند و می‌گوید، از آن روز ”تا امروز در لحظه لحظه‌ی زندگی ما هر تحولی که پیش آمده این نیاز نیرومندتر شده است. “

    بعد از طرح این ضرورت این سؤال پیش می‌آمد که مگر متن اسلام کهنه و قدیمی شده بود تا احتیاج به اصلاح و نوآمدی داشته باشد. شریعتی با قاطعیت تمام به این سؤال پاسخ منفی می‌داد و اصلاح را تنها در شناخت و طرز تلقی جامعه ضروری می‌دید. او تصریح می‌کرد باید”طرز تفکر مذهبی“ را تصفیه کرد و باید به ”اسلام اولیه و به آن سرچشمه‌های نخستین و زلال اعتقادات مذهبی خودمان بازگردیم؛ چرا که در اسلام هرگز اصلاح مذهبی به معنای تجدیدنظر در مذهب نبوده، بلکه تجدیدنظر در بینش و فهم مذهب بوده است و بازگشت به اسلام راستین و شناخت حقیقی روح واقعی اسلام نخستین“؛ چرا که ”اگر ما بینش مذهبی خویش را با منطق امروزیمان هماهنگ نکنیم و اسلام متحرک و متعهد و مثبت را آن چنان که بوده است نشناسیم، با حمله‌های پی‌گیر و نیرومند امواج و حتی طوفان‌های بنیان‌کن اجتماعی و اعتقادی و اخلاقی و مکتب‌های فکری و فلسفی این عصر که از همه طرف به شدت دارد به نسل جدید و روشن‌فکر هجوم می‌آورد، احتمال این است که در دو سه نسل دیگر بسیاری از اصول اعتقادات خویش را از دست بدهیم. . . و چنان‌که آثار آن در نسل حاضر آشکار است، همه‌ی رشته‌هایی که جامعه‌ی ما را با ذخایر غنی و حیات‌بخش خویش پیوند می‌داده است، قطع گردد.“(96)

    شریعتی بر این اساس ابتدا با ایدئولوژیک کردن اسلام قصد پویایی آن را داشت. او معتقد بود که ”ایدئولوژی از سه مرحله درست می‌شود: یکی جهان‌بینی؛ یکی یک نوع ارزیابی انتقادی و یکی ‌پیشنهاد و راه‌حل‌های به صورت ایده‌آل“ بنابراین ایدئولوژی ”فرد را با عمل، با کار، با مبارزه و با فداکاری درگیر می‌کند. “ به همین جهت ”در تاریخ می‌بینیم که علم هرگز مبارزه برنینگیخته، فلسفه هرگز مبارزه به وجود نیاورده. . . اما فقط ایدئولوژی‌ها بودند که جنگ‌ها را، فداکاری‌ها و همچنین جهادهای پرشکوه را در تاریخ بشر به وجود آوردند. طبیعت و اقتضای ایدئولوژی این است: ایمان، مسئولیت، درگیری و فداکاری. “ او مدعی بود:” فلاسفه چهره‌های پفیوز تاریخند. . . و سازنده‌ترین پیشوایان و طراحان و پیام‌آوران ایدئولوژی پیامبرانند. “ ”ایدئولوژی مسئولیت‌آور است؛ یعنی تعهد و تکلیف ایجاد می‌کند؛ چه تعصب خصیصه‌ی ذاتی و نتیجه‌ی حتمی آن است. “ شریعتی اسلام را ذاتأ ایدئولوژیک می‌دانست و می‌گفت” می‌بینیم که اسلام به عنوان یک رسالت یک پیام و یک مکتب هدایت و نجات برای مردم از نوع ایدئولوژی است، نه فلسفه و علم و هنر و ادب و صنعت. . . منتهی یک ایدئولوژی راستین و کامل، ایدئولوژی مردمی که ریشه‌های خدایی دارد. “ شریعتی به همین جهت به همان اندازه از”تبدیل کردن اسلام از ایدئولوژی به مجموعه‌ای از سنت‌ها“ و از ”تبدیل کردن اسلام از ایدئولوژی به مجموعه‌ای فرهنگی مرکب از فلسفه و علوم و فنون تخصصی“(97) رنج می‌برد چرا که او می‌دانست اسلام ایدئولوژیک ”مجاهد می‌پرورد“(98) و شخصیت‌هایی چون ”توابین، سربداریه می‌سازد، شخصیت‌هایی چون علی و حسین و ابوذر و دعبل و کمیت. . . می‌پرورد“؛ ولی اسلام فرهنگی ”ابوعلی‌سینا، غزالی یا امثال آن‌ها را می‌پرورد. “(99)

    شریعتی مسولیت خود را به عنوان یک روشن‌فکر اسلامی چنین می‌دانست که”من، خود باید در میان تحمیل غربی و وراثت تاریخی مردم، در این لحظه که الان هستیم، دست به انتخاب بزنم. “ او در چگونگی این انتخاب می‌نویسد: من باید ” با بینش و تجربه‌ی جهان امروز و ایدئولوژی‌های امروز از عناصر و موادی که در متن فرهنگ و مذهب سنتی خودم هست، عناصر ایدئولوژی آگاهانه‌ام را پیدا کنم، استخراج کنم و برای این عصر بی‌رمقم و نسل بی‌ایمانم، ایمان آگاهانه‌ی تازه‌ای بیافرینم. “(100)

  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    شریعتی مسولیت خود را به عنوان یک روشن‌فکر اسلامی چنین می‌دانست که”من، خود باید در میان تحمیل غربی و وراثت تاریخی مردم، در این لحظه که الان هستیم، دست به انتخاب بزنم. “ او در چگونگی این انتخاب می‌نویسد: من باید ” با بینش و تجربه‌ی جهان امروز و ایدئولوژی‌های امروز از عناصر و موادی که در متن فرهنگ و مذهب سنتی خودم هست، عناصر ایدئولوژی آگاهانه‌ام را پیدا کنم، استخراج کنم و برای این عصر بی‌رمقم و نسل بی‌ایمانم، ایمان آگاهانه‌ی تازه‌ای بیافرینم. “(100)

    شریعتی در چنین فضایی با قصد احیای اسلام ایدئولوژیک به تعریف اصیل و انقلابی از مفاهیم اسلام پرداخت. تعاریفی که با زبان جوان انقلابی هماهنگ بود و برای آن‌ها جاذبه ایجاد می‌‌نمود. او اجتهاد را ”عامل بزرگ حرکت و حیات و نوسازی همیشگی فرهنگ و روح و نظام عملی و حقوقی اسلام در طی ادوار متغیر و متحول زمان“ تفسیر می‌کرد و می‌گفت: اجتهاد” نقش یک انقلاب دائمی را در مکتب اسلام “ ایفا می‌کند. (101) وی تقلید در فروع را ”یک اصل منطقی در زندگی همه‌ی انسانهای متمدن“ اعلام کرد که” هر چه تمدن پیشرفته‌تر می‌شود و علم، تکنیک و زندگی پیچیده‌تر، تقلید ضروری‌تر و دامنه‌اش و زمینه‌اش متعددتر و دقیق‌تر“ می‌گردد. (102)

    شریعتی انتظار مهدی(ع) را نه تن دادن به وضع موجود و منتظر منجی نشستن و دست روی دست گذاشتن، بلکه انتظار را مکتب اعتراض تفسیر می‌کرد. ” انتظار یعنی نه گفتن به آنچه که هست. “(103) ”انتظار، مذهب اعتراض و نفی مطلق نظام حاکم و وضع موجود است در هر شکلی. انتظار نه تنها از انسان سلب مسئولیت نمی‌کند، بلکه مسئولیت او را در سرنوشت خودش و سرنوشت انسان، سنگین، فوری، منطقی و حیاتی می‌کند. “(104) پس ”منتظر، انسان مسلمان و متعهدی است که هر لحظه در انتظار انفجار قطعی نظام‌های ضدانسانی است و همواره خود را برای شرکت در چنین انقلاب جهانی و بدر دومی که با شمشیر علی و زره‌ی پیغمبر و به دست فرزند پیغمبر و علی برپا می‌شود آماده می‌کند. “(105)

    شریعتی نظام سیاسی شیعه را نظام امت و امامت می‌دانست که در آن امامت مسئولیت هدایت امت به سوی ابدیت و به ”سوی تعالی مطلق“ را به عهده دارد. (106) به عبارتی دیگر در امامت شیعه تنها ”اداره و حفظ و نگهبانی امت مطرح نیست بلکه تکامل و پیشرفت انسان و فرد و جامعه مطرح است“ و” در یک کلمه امامت رهبری مردم است به مقصود نهایی و غایی که انسان و جامعه برای آن مقصود ساخته و آفریده شده است. “(107)

    شریعتی رهبری تشیع بعد از غیبت کبرا را به عهده‌‌ی”نایب عام“ می‌دانست که مانند دوره‌ی غیبت صغرا به وسیله‌ی امام منصوب نمی‌شد، بلکه”اینان را مردم با کمک اهل خبره انتخاب می‌کنند. “ ”بنابراین می‌بینیم که در این دوره‌ی غیبت کبری یک نظام انتخاباتی خاص به وجود می‌آید و آن یک انتخاب دمکراتیک است برای رهبر؛اما یک دموکراسی آزاد نیست. گر چه این انتخاب شونده به وسیله‌ی مردم انتخاب می‌شود، اما در برابر امام مسئول است و در برابر مردم نیز، بر خلاف دموکراسی که منتخب به وسیله‌ی مردم فقط در برابر خود مردم که انتخاب کنندگان و موکلین او هستند، مسئول است. این است که مردم نایب عام را خودشان با تشخیص و آرای خودشان بر اساس این ضوابط انتخاب کرده‌ و رهبری او را می‌پذیرند و او را جانشین امام تلقی می‌کنند و این جانشین امام در برابر امام و مکتب او مسئول است. “(108)

    او معتقد بود که این انتخاب نباید به این شکل باشد ”که مردم بیایند رأی بدهند و هر کس شماره‌ی آرایش بیشتر بود به جانشینی امام منتخب شود و در مسند نیابت امام قرار گیرد؛ بلکه چون این فرد یک شخصیت اجتماعی است و در عین حال یک شخصیت علمی، بنابراین توده‌ی ناآشنا با علم خود شایستگی انتخاب او را ندارند و عقل حکم می‌کند کسانی که آگاهی و علم دارند و می‌دانند که عالم‌ترین، متخصصین و آشناترین فرد به این مکتب کیست؛ یعنی عالم‌شناسان به این انتخاب مبادرت می‌ورزند و مردم هم که خود به خود با فضلا و روحانیون و علمای مذهب خودشان تماس و به آنها اعتماد دارند و از آنها پیروی می‌کنند، طبعأ رأی آنها را برای انتخاب نائب امام می‌پذیرند و این یک انتخاب طبیعی است“ و این‌گونه” امام در دوره‌ی غیبت، مسئولیت هدایت خلق و پیروانش را به عهده‌ی علمای روشن و پاک و آگاهان بر مذهب خود می‌گذارد تا ظهورش فرا رسد. “(109)

    شریعتی توانست با تفسیر ایدئولوژیک و بازخوانی مفاهیم اسلامی نسل روشن‌فکر را که زبان او را بهتر درک می‌کردند، به اسلام جذب کند. شریعتی زمانی فعالیت خود را شدت بخشید که مارکسیسم در جهان به صورت مکتب رهایی‌بخش و امید نسل‌های زخم داشته از شلاق استبداد و خم شده از استثمار امپریالیسم، درآمده بود و در ایران نیز از جاذبه‌ای برخوردار بود تا جایی که بعضی از مذهبی‌ها هم آن را علم مبارزه می‌دانستند. شریعتی با تفسیری ایدئولوژیک از اسلام توانست به شدت از گسترش مارکسیسم در ایران جلوگیری کند و جوانان را به سوی اسلام انقلابی که امام خمینی منادی آن بود گرایش دهد. آیت‌الله دکتر بهشتی زیباترین تعریف را از نقش دکتر علی شریعتی ادامه داده است:

    دکتر در توسعه و تقویت شور انقلابی جامعه‌ی ما به خصوص نسل جوان تأثیر بسزایی داشت و توانست قلب و احساس و ذهن جوانهای ما را برای درک پیامهای امام خمینی آماده‌تر و به فهم و پذیرش این پیام‌های انقلابی نزدیک کند. او توانست پیوند میان نسل جوان و روحانیت مسئول و متعهد را در یک راستای انقلابی برای نسل جوان قابل فهم‌تر کند. “(110)



    منبع :مرکز اسناد انقلاب اسلامی -

صفحه 2 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •