صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 51 تا 60 , از مجموع 69

موضوع: دکتر شريعتي

  1. #51
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    .مسئولیت زاده توانایی نیست ، زاده آگاهی است و زاده انسان بودن.
    ۲.دلی که از بی کسی غمگین است ، هر کسی را می تواند تحمل کند.
    ۳.ارزش عمیق هر کسی به اندازه حرفهایی است که برای نگفتن دارد.
    ۴.عشق به آزادی مرا همه عمر در خود گداخته است.
    ۵.اگر پیاده هم شده است سفر کن ، در ماندن می پوسی.
    ۶.خدا و انسان و عشق ، این است امانتی که بر دوش ما سنگینی می کند.
    ۷.قدرت نیازمند کسی است که در برابرش رام گردد.
    ۸.مرا کسی نساخت ، خدا ساخت . نه آنچنان که کسی می خواست ، که من کس نداشتم . کسم خدا بود ، کس بی کسان.
    ۹.هر کسی را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست.
    ۱۰.استوار ماندن و زیر هر باری نرفتن ، دین من است.

  2. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  3. #52
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    بار الها
    برای همسایه ای که نان مرا ربود ، نان
    برای دوستی که قلب مرا شکست ، مهربانی
    برای آنکه روح مرا آزرد ، بخشایش
    و برای خویشتن خویش آگاهی وعشق میطلبم .
    دکتر شریعتی

  4. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  5. #53
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    حكایتهایی از زندگی شریعتی و اشعار ایشان!





    دکتر علی شریعتی در مزینان خراسان متولد شد. مادرش زنی روستایی بود که مهربانی را بی دریغ نثار همه می کرد و علی حساسیت های لطیف انسانی، اقتدار روحی و صلابت عقیده اش را از مادرش به ودیعه گرفته بود.

    پدر و مادر وی شخصیتی درونگرا داشتند و با زبان و به صورت ظاهری محبتشان را بروز نمی دادند. علی به سال 1319 – در سن هفت سالگی – در دبستان ابن یمین مشهد ثبت نام می کند. اما وقتی به دلیل بحرانی شدن اوضاع کشور، پدر وی خانواده اش را به ده می فرستد علی نیز ناچار مجدداً به مکتب می رود.

    در دوره دبیرستان علی با فلسفه و عرفان آشنایی پیدا می کند، چنان که می گوید: مغزم در این زمانه با فلسفه رشد می کرد و دلم با عرفان داغ می شد و گر چه بزرگترهایم بیمناک شده بودند و خود نیز کم کم با یأس و درد آشنا می شدم، ولی به هر حال] از مطالعاتم[پر بودم و سیراب لذت...؛ با هر چند که کارم سخت است و دردم سخت و از هر چه شیرینی و شادی و بازی است محروم اما... این بس است که می فهم! خوب است... احمق نیستم.

    شریعتی در 16 سالگی سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و وارد دانشسرای مقدماتی شد.

    او دانشسرا را دوست نداشت و ترجیح می داد به هر طریق تحصیلات عالیه اش را بدون وقفه ادامه دهد، اما پدرش تأکید داشت که وی وارد دانشسرا شود؛ با گرفتن دیپلم از دانشسرای مقدماتی، علی در اداره فرهنگ استخدام شد. ضمن کار، در دبستان در کلاس های شبانه ادامه تحصیل داد و دیپلم کامل ادبی گرفت. در همان ایام در کنگره حقوق نیز شرکت کرد. علی به تحصیل در رشته ی فیزیک هم ابراز علاقه می کرد، اما مخالفت پدر، او را از پرداختن به آن باز داشت.


    مهرماه سال 1334 دانشکده علوم انسانی و ادبیات انسانی، دانشگاه مشهد با همت دانشمند بزرگ دکتر علی اکبر فیاض تاسیس و افتتاح شد. دکتر فیاض با دشواری و کمبود استاد، شروع به کار کرد. وی استادانی از تهران برای تدریس، به این دانشکده دعوت کرد. از جمله ی استادان این دوره دانشکده می توان از آقایان دکتر غلامحسین یوسفی، احمد خراسانی و حبیب اللهی نام برد. شرط ثبت نام در این دانشکده شرکت اجباری در تمام ساعات درسی بود و علی و چند نفر دیگر که در این ایام کارمند وزارت فرهنگ بودند، تقاضای ثبت نام کردند. رؤسای دانشکده طبق مقررات تقاضای آنها را رد کردند. اما آنها ساعاتی که می توانستند به صورت مستمع آزاد در کلاس ها شرکت می کردند و به اعتراضات مسوولین توجهی نشان نمی دادند.

    در پی تشکیل جلسات متعدد مرحوم دکتر فیاض، رئیس دانشکده، با اعضای هیأت مدیره و هیأت علمی دانشکده و مکاتبه با مسؤولین دانشگاه تهران از این دانشجویان حمایت کرد و قرار شد در کلاس ها حضور یابند ودر پایان سال تحصیلی آنها اجازه یافتند در امتحانات شرکت نمایند. بدین ترتیب ادامه تحصیل کارمندان دولت قانونی شد و علی و دیگران توانستند همزمان با تدریس، به تحصیل ادامه دهند.



    علی در دانشکده، مسوول انجمن ادبی دانشجویان بود. این محافل غالباً با شرکت استادان تشکیل می شد. در همین سال هاست که آثاری از اخوان ثالث مانند کتاب ارغنون (1330)، زمستان (1335) و آخر شاهنامه (1328) به چاپ رسید و او را سخت تحت تأثیر قرار داد. اخوان ثالث خود به نقل از آقای شفیعی کدکنی که از هم رشته های شریعتی در دانشکده بود، نقل کرده است: وقتی زمستان و چاووشی و آواز مرگ در تهران منتشر شد، به مشهد هم رسیده بود. مرحوم دکتر علی شریعتی اولین بار در دانشکده ادبیات مشهد، چاووشی را به درستی و رسایی تمام از بر، برای ما روایت کرد.

    در این سالها علی خود نیز شروع به طبع آزمایی در شعر نو کرد که از نمونه های آن می توان از اشعاری چون «من چیستم؟» و «غریب» نام برد.

    مجموعه این عوامل باعث شد تا وی نزد استادان دانشکده ، منزلت ادبی خاصی پیدا کند و این موقعیت خاص علی ، روابط ویژه ای میان او و استادان دیگر ایجاد کرده بود، شرکت فعال او در محافل ادبی مشهد، باعث می شد که با استادانش در خارج از دانشگاه نیز رابطه داشته باشد و به رغم حضور نامنظم در کلاس ها از درس عقب نیفتد و استادها نیز غیبت های مکرر او را نادیده بگیرند.

    دکتر پوران شریعت رضوی در مورد از دواج با دکتر شریعتی می گوید: «اولین برخورد من با علی شریعتی، در اوایل دی ماه سال 1335، در کلاس درس در دانشکده ادبیات مشهد بود. مرحوم حبیب اللهی، استاد ادبیات فارسی ما که شاعر هم بود، روزی ضمن صحبت گفت: آیا می دانید که شما با نویسنده جوان و دانشمندی همکلاس هستید؟ می خواهم آقای علی شریعتی مزینانی را که کتاب «ابوذر غفاری» را ترجمه کرده و همچنین «تاریخ تکامل فلسفه» را نوشته، به شما معرفی نمایم و بعد اشاره کرد به علی شریعتی که عقب کلاس، بسیار آرام با لبخندی بر لب نشسته بود و گفت: آقا بلند شوید تا شما را ببینند، علی شریعتی برخاست و اظهار ادب نمود و دانشجویان برایش کف زدند.



    در اولین برخورد، او را جوانی متواضع یافتم، بعدها در ارتباط های درسی او با سایر دانشجویان و کمک هایی که به همه می کرد – که من هم گاهی به این جمع می پیوستم – بیشتر با او، بینش و تفکرش آشنا می شدم. ولی او به گفته ی خودش، اولین دفعه با نام خانوادگی من، شریعت رضوی، پس از شهادت سه دانشجو در کریدور دانشکده فنی دانشگاه تهران در 16 آذر ماه 1332 آشنا می شود. خلقیات من با روحیات او بسیار متفاوت بود، منطقی بودم و واقعیتگرا، دوست دار نظم ، فعال و علاقمند به زندگی آرام، به خصوص بعد از ضربه ای که از شهادت برادر دومم، که درست مصادف با دوران جوانی من بود، خورده بودم، نیاز شدیدی به زندگی آرام داشتم. البته با جوی که بر خانواده ی ما حاکم بود نسبت به اوضاع اجتماعی و سرنوشت طبقات محروم جامعه غافل نبودم، اما نقش خود را در تغییر بنیادی آن ناچیز می انگاشتم، شاید هم آمادگی آن را نداشتم که مسؤولیت سنگینی بپذیرم، نقشی که الزامات و خطرات بیشماری داشت که تصور یکی از آنها ممکن بود مرا به کلی از میدان به در کند.

    من وظیفه خود را محدود به کمک های مختلف مادی و معنوی به مردم و مستمندان وتوجه به مشکلات آنان می دانستم، ایده آل من از ازدواج و زندگی مشترک، بسیار کلاسیک بود.

    استاد محمد تقی شریعتی(پدر علی) ترجیح می داد پسرشان با دختری ازدواج کند که خواسته هایش با محیط و شرایط خانوادگی آنها، انطباق داشته باشد و طبیعتاً انتخاب علی با سلیقه ی پدر و اطرافیانش سازگار نبود. ظاهراً او نسبت به هر چه گفته می شد و می گذشت، بی اعتنایی تحسین برانگیزی از خود نشان می داد. زیرا اطمینان داشت که انتخابش از روی احساس مطلق نیست، حتی در انتخاب همسر و علیرغم این که من چندین بار و با دلایل منطقی، به درخواست او جواب منفی داده بودم، او پاسخ می داد که هرگز نمی خواهد نظرش را بر من تحمیل کند. و به طور خلاصه او هرآنچه را که برایم مهم بود تأیید می کرد. می گفتم : «اول باید تحصیلاتم را تمام کنم»- و می ترسم ازدواج مانع ادامه تحصیلم بشود – علی می گفت:«خواست او هم همین است و غیر از این نمی خواهد، ولی ازدواج مانعی برای رسیدن به هدف نیست.»

    او می گفت: « مخالف درک سنتی، از زن است و هرگز نخواهد گذاشت که ازدواج، مانع پیشرفت های من در زندگی گردد» و بعدها در زندگی مشترکمان عملاً نشان داد که به همه قول هایی که داده بود، وفادار است.

    به هر حال، علی آنقدر با آرامش و متانت برخواسته ی خود پافشاری کرد و دو سال و نیم صبر کرد تا توانست رضایت من و خانواده اش را جلب کند و بالاخره، من هم با عشق و علاقه به او پاسخ مثبت دادم. اولین دفعه استاد محمد تقی شریعتی، خودشان با قرار قبلی به منزل ما آمدند و در این مورد با پدرم صحبت کردند و موافقت دو خانواده قطعی شد. شناخت و علاقه توانسته بود به همه اختلافات پایان دهد و پس از آمد و رفت هایی ازدواج سر گرفت. پدرش هم اهل تشریفات نبود و خود علی نیز از کسی در این مورد کمک نمی خواست، خودش به تنهایی دست به کار شد و کار تدارک مقدمات عروسی را به عهده گرفت.

    به هر حال، روز انجام مراسم تعیین شد. و آقای حاج شیخ کاظم دامغانی، که از شخصیت های مذهبی مهم آن دوره و دوست استاد بود، به عنوان عاقد، تأکید کرد که مراسم باید در ساعت خجسته ده صبح روز 27 تیر ماه انجام گیرد. در آن روز، همه ی اقوام و دوستان قبل از ساعت تعیین شده، به خانه ی ما آمدند، اما داماد دست تنها، برای تهیه میوه و شیرینی رفته بود. همه با نگرانی منتظرش بودند تا اینکه او با سر و وضع نامرتب رسید و من که بسیار عصبی بودم، از او خواستم که لباسش را عوض کند و بالاخره مراسم عقد برگزار شد.

    ورود من، به خانواده ای که جنبه های سنتی خود را تا حدودی حفظ کرده بود، برخلاف انتظار همگان به سهولت انجام گرفت. روحیه ی اجتماعی من، همراه با صمیمیت و سادگی روستایی مادر علی، با هم آمیخت و به زودی تمام تنشهای قبل از ازدواج فروکش کرد.

    دکتر علی شریعتی پس از پایان دوره دانشکده و ارائه پایان نامه خود، نامه ای دریافت کرد که به او اطلاع می داد بورس دولتی شامل حالش شده و می تواند برای ادامه تحصیل به یکی از کشورهای اروپایی برود.

    انتخاب محل تحصیل برای علی کار مشکلی نبود، زیرا هم استادان رفتن به فرانسه را به او پیشنهاد می کردند و هم آشنایی نسبی او با زبان فرانسه، این امکان را به وی می داد که تردید چندانی نداشته باشد. بدین ترتیب اوایل اردیبهشت ماه 1338 او رهسپار فرانسه شد.



    پس از بازگشت از سوی اداره فرهنگ در سال 1343 حکم «انتساب» با رتبه ی چهار ِ آموزگاری برای او فرستاده شد. او در همین سال تقاضای انتقال از وزارت فرهنگ آموزش و پرورش به وزارت علوم را کرده بود. که جواب منفی دریافت می کند. در سال 44، پس از اعلام آگهی استخدام استادیاری در روزنامه، مجدداً تقاضای شرکت در آزمون استادیاری به می کند. از طرف اداره آموزش و پرورش نامه ای دریافت می کند که: نامه ی جناب عالی راجع به استادیاری به دانشکده ادبیات مشهد ارسال گردید.

    و در نامه ی بعدی به او گفته می شود در اولین فرصت برای اطلاع از تاریخ امتحان مسابقه استادیاری رشته تاریخ دانشکده ادبیات مشهد به دفتر دانشکده ادبیات تهران مراجعه فرماید.

    از سال 1345 دکتر به عنوان استادیار رشته تاریخ در دانشکده مشهد استخدام می شود. موضوعات اساسی تدریس او: تاریخ ایران، تاریخ و تمدن اسلامی و تاریخ تمدن های غیر اسلامی تقسیم می شد.

  6. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  7. #54
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    مطلبی جالب از دکتر شریعتی

    ما می بینیم که پیغمبر اسلام در ۲۳ سال رسالتش ،
    اسلام و تمام احکام و عقایدش را در همان سال اول مطرح نکرد ؛
    به تدریج مطرح کرد : اول مسئله توحید را طرح کرد
    و تا ۳ سال هیچ کلمه دیگری بر آن اضافه ننمود :
    (( قولوا لا اله الا الله تفلحوا ))
    خوب ، نماز چیست ؟ هنوز نمی خوانند !
    روزه چیست ؟ هیچ !
    حج ؟ اصلا ندارد !
    زکات ؟ اصلا !
    قید و بندی ، حدودی ، عملی ؟ اصلا
    یک چیز فقط فکری است همین است که بتها را
    در ذهنشان و اعتقادشان نفی کنیم و به خدا معتقدشان کنیم.
    بنابر این کسانی که در ۳ سال اول مسلمان شدند
    و به توحید معتقد شدند و مردند ،احتمالا « شرابخوار » بودند ،
    « نماز نخوان » ، « روزه نگیر » ، « حج نکن » ، و .... بودند
    بعد از اینها در سال هفتم ، هشتم حجاب مطرح می شود ؛
    یعنی بعد از هجده ، نوزده ،بیست سال کار روی مردم حجاب را مطرح می کند.
    همچنین مسأله شراب مطرح می شود. شراب را چگونه طرح می کند ؟
    از همان مکه نمی گوید که
    « آهای مردم ، آهای ملت ، آهای عرب ها ،
    تا به توحید معتقد می شوید ، باید دیگر تمام کارهایتان راست و ریست باشد »
    ! نه ! کی ؟ در سال های آخر بعثتش مسأله شراب را مطرح می کند .
    محمد (ص) گفت :
    ((فیهما اثم کبیر و منافع للناس و اثمهما اکبر من نفعهما))
    یعنی گناه دارد و نیز برایتان منفعتی دارد ؛
    اینطور نیست که من آدم متعصبی باشم ،
    ارزشش را ندانم و نفهمم ؛ نخیر ، قبول هم دارم ، درست ! اما زیانش بیشتر است .
    شنونده در برابر چه کسی قرار می گیرد ؟ یک آدم روشنفکر که شعور دارد ،
    تعصب ندارد و شراب را ، به صورت تابویی ،جنی ،
    غولی نجس ، و متا فیزیکی و غیبی تلقی نمی کند ؛
    اما به خاطر اینکه زیان های اجتماعی و انسانی زیاد دارد ،
    در عین حال که منافعش را هم قبول دارد و می شناسد ، نفی اش می کند .
    آدم حرف او را گوش می دهد ؛

    اما هیچکس حرف آن ملایی را که می گوید ، « موسیقی حرام است » ،
    ولی اصلا نه در عمرش موسیقی شنیده
    و نه اگر بشنود می فهمد ، گوش نمی دهد !
    ای کسی که می گویی « غنا» حرام است ،
    اصلا تو می فهمی « غنا » چیست ؟
    اصلا تو این را که این موزیک حماسی است
    یا ملی است یا علمی است ، تشخیص می دهی ؟!
    موسیقی هزار شعبه دارد ، تاریخ دارد ، نقش های گوناگون دارد ،
    بنابراین وقتی که تو فتوا می دهی « حرام است » ، هیچکس گوش نمی کند ؛
    برای اینکه تو نمی فهمی که چیست !

  8. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  9. #55
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    عبدالكریم شریعتی می گوید : یكی از اطبّای مشهد ، دكتر علی شریعتی را به مهمانی دعوت كرده بود و سفره ، به انواع غذاها آراسته بود . همین كه چشم شریعتی به سفره افتاد ، با عصبانیت در كناری نشست . زن خانه گفت : « دكتر ! ببخشید . این سفره ، لایق شما نیست . شرمنده ام » . دكتر با چهره ای در هم كشیده گفت : « به راستی باید شرم داشته باشیم كه در كنار این سفره بنشینیم . در این اطراف فقرایی هستند كه به سختی زندگی می كنند و این سفره ، چند خانه را تأمین می كند . شما از من دعوت كرده اید بر سر سفره عبد الرحمن بن عوف بنشینم و از علی (ع) سخن بگویم . مگر چنین چیزی ممكن است ؟ »

    دكتر شریعتی هرجا كه برای صحبت می رفت ، می گفت : « قدری سیب زمینی و نان آماده كنید تا هر ساعتی هر كسی آمد ، قدری بخورد و سپس در جلسه حاضر شود » .

    حكایتهایی از زندگی شریعتی ، شعبانعلی لامعی ، ص 302 .

  10. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  11. #56
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    دکتر شريعتي





    اینجا آسمان ابریست ، آنجا را نمیدانم... اینجا شده پائیز ، آنجا را نمیدانم... اینجا فقط رنگ است ، آنجا را نمیدانم... اینجا دلی تنگ است ، آنجا را نمیدانم. وقتي كه بچه بودم هر شب دعا ميكردم كه خدا يك دوچرخه به من بدهد. بعد فهميدم كه اينطوري فايده ندارد. پس يك دوچرخه دزديدم و دعا كردم كه خدا مرا ببخش
    هی با خود فکر می کنم ، چگونه است که ما ، در این سر دنیا ، عرق می ریزیم و وضع مان این است و آنها ، در آن سر دنیا ، عرق می خورند و وضع شان آن است! ... نمی دانم ، مشکل در نوع عرق است یا در نوع ریختن و خوردن
    دکتر شريعتي

  12. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  13. #57
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    سخنانی زیبا از دکتر شريعتي





    اگر نميتواني خدمت کني ..برو تا لااقل خيانت نکني

    .

    .

    .

    بمان تا کاري کني ...کاري نکن بماني

    دکتر شريعتي

    دشمني دورنگي نيست. کاش دوستان هم در موقع خود چون دشمنان بي ريا بودنددکتر شريعتي

    خيلي اوقات آدم از آن دسته چيزهاي بد

    ديگران ابراز انزجار مي کند که

    در خودش وجود دارددکتر شريعتي

    آنجا كه چشمان مشتاقي براي انساني اشك مي ريزد،


    زندگي به رنج كشيدنش مي ارزد.دکتر شريعتي


    مگر نمي داني بزرگ ترين دشمن آدمي فهم اوست؟

    پس تا مي تواني خر باش تا خوش باشي. .

    براي خوشبخت بودن ، به هيچ چيز نياز نيست جز به نفهميدن !!!دکتر شريعتي

    دوست داشتن کسي که لايق دوست داشتن نيست

    اسراف محبت استدکتر شريعتي

    خدايا تقدير مرا خير بنويس

    آنگونه که آنچه را تو دير مي خواهي من زود نخواهم

    و آنچه را تو زود مي خواهي من دير نخواهمدکتر شريعتي





    دکتر شريعتي دکتر شريعتي

  14. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  15. #58
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    نان

    دموکراسی می گوید: رفیق، حرفت را خودت بزن،
    نانت را من می خورم.

    مارکسیسم می گوید: رفیق، نانت را خودت بخور،
    حرفت را من می زنم.

    فاشیسم می گوید: رفیق، نانت را من می خورم،
    حرفت را هم من می زنم
    و تو فقط برای من کف بزن ...

    اسلام حقیقی می گوید: نانت را خودت بخور،
    حرفت را هم خودت بزن
    و من فقط برای اینم که تو به این حق برسی.

    اسلام دروغین می گوید: تو نانت را بیاور به ما بده
    و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم،
    اما آن حرفی را که ما می گوییم بزن!

    دکتر شريعتي

    زن

    زن عشق می كارد و كینه درو می كند ...

    دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر.

    می تواند تنها یك همسر داشته باشد

    و تو مختار به داشتن چهار همسر هستی!

    برای ازدواجش (در هر سنی) اجازه ولی لازم است

    و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج كنی ...

    در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو ...

    او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی!

    او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی ...

    او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد ...

    او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ...

    او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...؟

    و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد ...

    و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

    چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،

    زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛

    گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

    سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند ...

    و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد ...!

    و این رنج است


    دکتر شريعتي

    انسانها
    ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و ...

    دسته اول
    آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم نیستند
    عمده آدم‌ها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آن‌هاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

    دسته دوم
    آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم نیستند
    مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویت شان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی‌شخصیت‌اند و بی‌اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌شان یکی است.

    دسته سوم
    آنانی که وقتی هستند هستند، وقتی که نیستند هم هستند
    آدم‌های معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می‌گذارند. کسانی که همواره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

    دسته چهارم
    آنانی که وقتی هستند نیستند، وقتی که نیستند هم هستند
    شگفت‌انگیزترین آدم‌ها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه‌اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم، اما وقتی که از پیش ما می‌روند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می‌فهمیم که آنان چه بودند. چه می‌گفتند و چه می‌خواستند. ما همیشه عاشق این آدم‌ها هستیم. هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می‌آید که چه حرف‌ها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد این‌ها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

    دکتر شريعتي

    بد گویی

    هر کس بد ما به خلق گوید

    ما صورت او نمی خراشیم

    ما خوبی او به خلق گوییم

    تا هر دو دروغ گفته باشیم!

    دکتر شريعتي

    خواستن

    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند
    وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است

    وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است
    وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است

    وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است
    دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم

    دکتر شريعتي

  16. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  17. #59
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض


    دکتر شريعتي

    راه

    نامم را پدرم انتخاب کرد!

    نام خانوادگی ام را یکی از اجدادم!

    دیگر بس است!

    راهم را خودم انتخاب خواهم کرد ...


    دکتر شريعتي

    گلواژه هایی کوتاه، با مفاهیمی زیبا از دکتر علی شریعتی

    وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

    اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است

    اکنون تو با مرگ رفته ای و من اینجا تنها به این امید دم می زنم که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم. این زندگی من است

    دل های بزرگ و احساس های بلند، عشق های زیبا و پرشکوه می آفرینند

    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری

    به سه چیز تکیه نکن، غرور، دروغ و عشق
    آدم با غرور می تازد، با دروغ می بازد و با عشق می میرد



  18. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


  19. #60
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503
    سپاس ها
    1,389
    سپاس شده 2,854 در 2,129 پست
    نوشته های وبلاگ
    21

    پیش فرض

    آيا شما دسته ديگري از انسانها را مي شناسيد ؟بيايم ثابت كنيم نسل جديد انديشه هاي نو دارد........
    دکتر علی شريعتی انسانها را به چهار دسته تقسيم کرده است:
    ١ـ آناني که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم نيستند.
    عمده آدمها حضورشان مبتنی به فيزيک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم ميشوند. بنابراين اينان تنها هويت جسمی دارند.

    ٢ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هم نيستند.
    مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هويتشان را به ازای چيزی فانی واگذاشتهاند. بیشخصيتاند و بیاعتبار. هرگز به چشم نمیآيند. مرده و زندهشان يکی است.

    ٣ـ آنانی که وقتی هستند، هستند و وقتی که نيستند هم هستند.
    آدمهای معتبر و با شخصيت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثيرشان را میگذارند. کسانی که همواره به خاطر ما میمانند. دوستشان داريم و برايشان ارزش و احترام قائليم.

    ٤ـ آنانی که وقتی هستند، نيستند و وقتی که نيستند هستند.
    شگفتانگيزترين آدمها.
    در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوهاند که ما نميتوانيم حضورشان را دريابيم. اما وقتی که از پيش ما ميروند نرم نرم آهسته آهسته درک ميکنيم، باز ميشناسيم، می فهميم که آنان چه بودند. چه میگفتند و چه میخواستند. ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم. هزار حرف داريم برايشان. اما وقتی در برابرشان قرار میگيريم قفل بر زبانمان ميزنند. اختيار از ما سلب ميشود. سکوت میکنيم و غرقه در حضور آنان مست میشويم و درست در زماني که میروند يادمان میآيد که چه حرفها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اينها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد
    دکتر شريعتي

  20. کاربر روبرو از پست مفید . : : H@med : : . سپاس کرده است .


صفحه 6 از 7 نخستنخست 1234567 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •