صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 69

موضوع: دکتر شريعتي

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    New 1 دکتر شريعتي

    خدایا ! عقیده ی مرا از دست عقده ام مصون بدار خدایا ! به من قدرت تحمل عقیده ی مخالف ارزانی کن
    خدایا! رشد عقلی و عملی ، مرا از فضیلت ِ تعصب ، احساس و اشراق محروم نسازد
    خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم دانست.
    خدایا ! مرا به خاطر حسد ، کینه و غرض ، عمله ی آماتور ظلمه مگردان.
    خدایا ! مرا در ایمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم
    خدایا ! مرا به ابتذال آرامش و خوشبختی مکشان

    خدایا ! مرا همواره آگاه و هوشیار دار ، تا پیش از شناخت ِ درست و کامل کسی یا فکری مثبت یا منفی قضاوت نکنم
    خدایا ! جهل آمیخته با خود خواهی و حسد ، مرا رایگان ابزار قتاله ی دشمن ، برای حمله به دوست نسازد

    خدایا ! در روح من اختلاف در انسانیت را با اختلاف در فکر و اختلاف در رابطه با هم میامیز ، آنچنان که نتوانم این سه اقنوم جدا از هم را باز شناسم.
    خدایا ! مرا به خاطر حسد ، کینه و غرض ، عمله ی آماتور ظلمه مگردان.
    خدایا ! خود خواهی را چنان در من بکش که خود خواهی دیگران را احساس نکنم و از آن در رنج نباشم
    خدایا ! مرا در ایمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصیان مطلق باشم
    خدایا ! به من تقوای ستیز بیاموز تا در انبوه مسئولیت نلغزم و از تقوای ستیز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم


    اضطراب های بزرگ، غم های ارجمند و حیرت های عظیم را به روحم عطا کن لذت ها را به بندگان حقیرت بخش و درد های عزیز بر جانم ریز
    خدایا! مگذار که آزادی ام اسیر پسند عوام گردد….که دینم در پس وجهه ی دینیم دفن شود…که عوام زدگی مرا مقلد تقلید کنندگانم سازد..که آنچه را حق می دانم بخاطر اینکه بد می دانند کتمان کنم
    خدایا ! به من توفیق تلاش در شکست..صبر در نومیدی..رفتن بی همراه..جهاد بی سلاح..کار بی پاداش..فداکاری در سکوت..دین بی دنیا..خوبی بی نمود…دین بی دنیا…عظمت بی نام… خدمت بی نان..ایمان بی ریا…خوبی بی نمود…گستاخی بی خامی…مناعت بی غرور..عشق بی هوس ..تنهایی در انبوه جمعیت…ودوست داشتن بی آنکه دوست بداند…روزی کن
    خدایا !آتش مقدس شک را آن چنان در من بیفروز


    تا همه یقین هایی را که در من نقش کرده اند بسوزد
    وآنگاه از پس توده ی این خاکستر
    لبخند مهراوه بر لبهای صبح یقینی
    شسته از هر غبار طلوع کند
    خدایا! مرا از چهار زندان بزرگ انسان :«طبیعت»، «تاریخ» ،«جامعه » و«خویشتن» رها کن ، تا آنچنان که تو ای آفریدگار من ، مرا آفریدی ، خود آفرید گار خود باشم، نه که چون حیوان خود را با محیط که محیط را با خود تطبیق دهم.
    خدایا ! به من زیستنی عطا کن که در لحظه مرگ بر بی ثمری لحظه ای که برای زیستن گذشته است حسرت نخورم ومردنی عطا کن که بر بیهودگیش سوگوار نباشم.
    خدایا ! قناعت ، صبر و تحمل را از ملتم بازگیر و به من ارزانی دار
    خدایا ! این خردِ خورده بین ِ حسابگر ِ مصلحت پرست را که بر دو شاهبال ِ هجرت از« هست »و معراج به « باشد» م ، بند های بسیار می زند ، رادرزیر گام های این کاروان شعله های بی قرار شوق، که در من شتابان می گذرد ، نابود کن.
    خدایا! مرا از نکبت دوستی ها و دشمنی های ارواح ِ حقیر ، در پناه روح های پر شکوه و دل های همه ی قرن ها از گیلگمش تا سارتر و از سید ارتا تا علی و از لوپی تا عین القضاة و مهراوه تا رزاس ، پاک گردان
    تو را همچون فرزند بزرگ حسین بن علی سپاس می گذارم که دشنان مرا از میان احمق ها بر گزینی ، که چند دشمن ابله نعمتی است که خداوند به بندگان خاصش عطا می کند.
    خدایا !مرا هرگز مراد بیشعور ها و محبوب نمک های میوه مگردان
    خدایا ! بر اراده، دانش ، عصیان ، بی نیازی ، حیرت ، لطافت روح ، شهامت و
    تنها ئی ام بیفزای.
    خدایا ! این کلام مقدسی را که به روسو الهام کرده ای هرگز از یاد من مبر که :«من دشمن تو و عقاید تو هستم، اما حاضرم جانم را برای آزادی تو و عقاید تو فدا کنم»
    خدایا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهی می کشاند مرا با نداشتن و نخواستن روئین تن کن
    خدایا به هر که دوست می داری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است و به هر که دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق برتر.
    خدایا ! مرا از همه ی فضائلی که به کار مردم نیاید محروم ساز . و به جهالت ِ وحشی ِ معارفِ لطیفی مبتلا مکن که در جذبه ی احساس های بلند و اوج معراج های ماوراء ، برق گرسنگی در عمق چشمی و خط کبود تازیانه را به پشتی، نتوانم دید.
    خدایا ! به مذهبی ها بفهمان که
    آدم از خاک است
    بگو که : یک پدیده ی مادی به همان اندازه خدا را معنی می کند که یک پدیده ی غیبی ، در دنیا همان اندازه خدا وجود دارد که در آخرت . و مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد.
    خدایا ! به من بگو تو خود چگونه می بینی ؟ چگونه قضاوت می کنی ؟
    آیا عشق ورزیدن به اسم ها تشیع است ؟
    ]یا شناخت مسمی ها؟
    و بالاتر از این – یا پیروی از رسم ها؟
    خدایا! چگونه زیستن را تو به من بیاموز ، چگونه مردن را خود خواهم دانست
    خدایا مرا از این فاجعه ی پلید مصلحت پرستی که چون همه گیر شده است ، وقاحتش از یاد رفته و بیماریی شده است از فرط عمومیتش ، هر که از آن سالم مانده بیمار می نماید، مصون دار تا: به رعایت مصلحت ، حقیقت را ضبح شرعی نکنم
    خدایا ! رحمتی کن تا ایمان ، نان و نام برایم نیاورد ، قوتم بخش تا نانم را و حتی نامم را در خطر ایمانم افکنم تا از آنها باشم که پول دنیا را میگیرند و برای دین کار میکنند ، نه از آنان که پول دین را میگیرند و برای دنیا کار می کنند.
    ویرایش توسط . : : H@med : : . : 2013/08/07 در ساعت 05:23

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    جملات عاشقانه از دكتر علي شريعتي





    وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند پرهایش سفید می ماند، ولی قلبش سیاه میشود. دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است.

    اما چه رنجی است لذت ها را تنها بردن و چه زشت است زیبایی ها را تنها دیدن و چه بدبختی آزاردهنده ای است تنها خوشبخت بودن! در بهشت تنها بودن سخت تر از کویر است.
    اگر قادر نیستی خود را بالا ببری همانند سیب باش تا با افتادنت اندیشه‌ای را بالا ببری.
    به سه چیز تکیه نکن ، غرور، دروغ وعشق.آدم با غرورمی تازد،با دروغ می بازد وباعشق می میرد

    وقتی خواستم زندگی کنم، راهم را بستند.وقتی خواستم ستایش کنم، گفتند خرافات است.وقتی خواستم عاشق شوم گفتند دروغ است.وقتی خواستم گریستن، گفتند دروغ است.وقتی خواستم خندیدن، گفتند دیوانه است.دنیا را نگه دارید، میخواهم پیاده شوم :gol
    [


    اكنون تو با مرگ رفته اي و من اينجا تنها به اين اميد دم ميزنم كه با هر نفس گامي به تو نزديك تر ميشوم . اين زندگي من است :

    دل هاي بزرگ و احساس هاي بلند، عشق هاي زيبا و پرشكوه مي آفرينند



    اگر قادر نيستي خود را بالا ببري همانند سيب باش تا با افتادنت انديشه‌اي را بالا ببري (دكتر علي شريعتي)

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    زن از دیدگاه دکتر شریعتی





    عشق می كارد و كینه درو می كند... :gol

    دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... :gol

    می تواند تنها یك همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی... :gol

    برای ازدواجش در هر سنی اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج كنی... :gol


    در محبسی به نام بكارت زندانی است و تو... :gol

    او كتك می خورد و تو محاكمه نمی شوی... :gol

    او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می كنی.. :gol


    او درد می كشد و تو نگرانی كه كودك دختر نباشد... :gol

    او بی خوابی می كشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی... :gol

    او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر… :gol

    و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد... :gol

    و قرن هاست كه او؛ عشق می كارد و كینه درو می كند :gol

    چرا كه در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند :gol

    و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛ :gol

    سینه ای را به یاد می آورد كه تهی از دل بوده و پیری مرد، رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می كند... :gol

    و اینها همه كینه است كه كاشته می شود در قلب مالامال از درد...! :gol
    و این, رنج است. :gol

    دکتر علی شریعتی :gol

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    خاطره لطيف از دکتر علي شريعتي





    دکتر علي شريعتي
    کلاس پنجم که بودم پسر درشت هيکلي در ته کلاس ما مي نشست
    که براي من مظهر تمام چيزهاي چندش آور بود آن هم به سه دليل؛
    اول آن که کچل بود،
    دوم اين که سيگار مي کشيد
    و سوم - که از اين جهت تهوع آور بود- اينکه در آن سن و سال، زن داشت
    چند سالي گذشت يک روز که با همسرم از خيابان مي گذشتيم ،
    آن پسر قوي هيکل ته کلاس را ديدم در حالي که
    زن داشتم ،سيگار مي کشيدم و کچل شده بودم
    و تازه فهميدم که خيلي اوقات آدم از آن دسته چيزهاي بد ديگران که ابراز انزجار مي کند
    ممکن است در خودش به وجود آيد.

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    امام حسین علیه السلام از نگاه دکتر علی شریعتی





    در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، با خوب كشتن. در شهادت حسینى، شهید با شكست ظاهرى از دشمن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى...

    دكتر على‏ شریعتى متفكر و اندیشمندى بود كه در یك دوره تاریخى، تأثیر فزاینده‏اى بر روى نهضت اسلامى گذاشت.
    در این نوشتار سعى خواهیم نمود به حدّ وسع خود، دیدگاه دكتر شریعتى را در باره امام حسین(ع) و شهادت به تصویر كشیم:


    1-شهید
    نوع فهم دكتر شریعتى از مفهوم عالى شهید، برداشتى خالص، عمیق و ناب از فرهنگ اصیل اسلامى است. وى در تعریف كلمه "شهید" مى‏گوید:
    "شهید در لغت، به معناى حاضر، ناظر، به معناى گواه و گواهى دهنده و خبر دهنده راستین و امین و هم چنین به معنى آگاه و نیز به معنى محسوس و مشهود، كسى كه همه چشم‏ها به او است و بالاخره به معنى نمونه، الگو و سرمشق است."
    "شهید" زنده، جاوید، حماسه ساز، عارف، آگاه، انتخاب‏گر و روزى خوار نعم الهى است و این اصیل‏ترین دریافت از متون و فرهنگ اسلامى به شمار مى‏رود، چنانچه قرآن كریم نیز بدان اشاره مى‏كند. دكتر شریعتى در جاى دیگر مى‏نویسد:
    "شهید، قلب تاریخ است؛ هم چنان كه قلب به رگ هاى خشك اندام، خون، حیات و زندگى مى‏‌دهد، جامعه ‏اى كه رو به مردن مى‏رود، جامعه‏اى كه فرزندانش ایمان خویش را به خویش، از دست داده‏اند و جامعه‏اى كه به مرگ تدریجى گرفتار است، جامعه‏اى كه تسلیم را تمكین كرده است، جامعه‏اى كه احساس مسئولیت را از یاد برده است و جامعه‏اى كه اعتقاد به انسان بودن را در خود باخته است و تاریخى كه از حیات و جنبش و حركت و زایش بازمانده است؛ شهید همچون قلبى، به اندام‏هاى خشك مرده بى‏رمق این جامعه، خون خویش را مى‏رساند و بزرگترین معجزه شهادتش این است كه به یك نسل، ایمان جدید به خویشتن را مى‏بخشد. شهید حاضر است و همیشه جاوید؛ كى غائب است؟"
    بخش فوق بیشتر رویكردى كربلایى دارد، بدین معنا كه دكتر با نگاه به شهیدان كربلا و فضاى حاكم بر آن، به وصف شهید پرداخته است و الا همیشه اینگونه نیست كه در جامعه‏اى منحط و رو به عقب، سیماى تابناك شهید رخ نماید. شهداى جهادهاى نبى ‏اكرم ‏صلى الله علیه و آله و امام على‏علیه السلام شاهد این ادعاست.
    یكى از بهترین و حیات بخش‏ترین سرمایه‏ هایى كه در تاریخ تشیع وجود دارد، شهادت است.

    2- شهادت‏
    شهادت، بُرنده ‏ترین سلاحى است كه هیچ دشمنى را یاراى مقاومت در برابر آن نیست، مرحوم شریعتى در این باره بحث‏هاى مبسوطى دارد كه براى رعایت اختصار، به گزیده‏هایى از آن اشاره مى‏كنیم.
    "در فرهنگ ما شهادت، مرگى نیست كه دشمن ما بر مجاهد تحمیل كند. شهادت مرگ دلخواهى است كه مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بیدارى و بینایى خویش، خود انتخاب مى‏كند!... شهادت، در یك كلمه - بر خلاف تاریخ‏هاى دیگر كه حادثه‏اى است و درگیرى است و مرگ تحمیل شده بر قهرمان است و تراژدى است - در فرهنگ ما، یك درجه است، وسیله نیست؛ خود هدف است، اصالت است؛ خود یك تكامل، یك علو است؛ خود یك مسئولیت بزرگ است؛ خود یك راه نیم ‏بُر به طرف صعود به قله معراج بشریت است و یك فرهنگ است."

    مرحوم شریعتى شهادت را به دو بخش حمزه‏اى و حسینى تقسیم مى‏كند.
    دكتر شریعتى در این باره مى‏گوید:"ما دو نوع شهید داریم؛ سمبل یكى حمزه سیدالشهداء، و سمبل دیگرى امام حسین ‏علیه السلام است."

    براى روشن شدن تقسیم بندى فوق، مستقلاً به هر كدام مى‏پردازیم.
    در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، با خوب كشتن. در شهادت حسینى، شهید با شكست ظاهرى از دشمن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏‌اى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزه‏اى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شكست دشمن است.

    شهادت حمزه‏ اى‏
    "حمزه یك قهرمان مجاهد است كه براى پیروزى و شكستن دشمن رفته، شكست خورده و كشته و شهید شده است... حمزه و سایر مجاهدان براى پیروزى آمده بودند - البته با احتمال این كه اگر هم مرگ شده، شد - و هدفشان پیروزى و شكستن دشمن بود... بنابراین شهید حمزه‏اى و شهادت حمزه‏اى، عبارت است از مردى و كشته شدن مردى كه آهنگ كشتن دشمن كرده است."
    دكتر شریعتى شهداى حمزه‏اى را مجاهدانى مى‏داند كه نه براى شهید شدن، كه كشتن و شكست دادن دشمن به میدان جهاد شتافته‏اند و شهادت، آنها را انتخاب كرده و روزى آنها شده است. به عبارتى وظیفه اولیه اسلامى شهداى حمزه‏اى، شكست دشمن و حفظ اردوگاه اسلام است، لیكن قضاى الهى بر سرنوشت ایشان، شهادت نوشته است. بنابراین، شهید حمزه‏اى آرزومند شهادت است ولى در پى آن نمى‏باشد؛ چرا كه وظیفه اولیه خود را شكست دادن دشمن مى‏داند. و در صورت لزوم، از شهادت استقبال مى‏كند.

    شهادت حسینى‏ علیه السلام‏
    "شهادت حسینى كشته شدن مردى است كه خود براى كشته شدن خویش قیام كرده است... امام حسین ‏علیه السلام از مقوله دیگرى است؛ او نیامده است كه دشمن را با زور شمشیر بشكند و خود پیروز شود، و بعد موفق نشده و یا در یك تصادف یا ترور، كشته شده باشد. او در حالى كه مى‏توانسته است در خانه‏اش بنشیند و زنده بماند، به پا خاسته و آگاهانه به استقبال مردن شتافته و در آن لحظه، مرگ و نفى خویشتن را انتخاب كرده است... امام حسین ‏علیه السلام یك شهید است كه حتى پیش از كشته شدن خویش به شهادت رسیده است؛ نه در گودى قتلگاه، بلكه در درون خانه خویش، از آن لحظه كه به دعوت ولید - حاكم مدینه - كه از او بیعت مطالبه مى‏كرد، "نه" گفت، این، "نه" طرد و نفى چیزى بود كه در قبال آن، شهادت انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است."

    سمبل شهادت حسینى در این تعریف، تنها سلاح پیروز است. البته شهادت حسینى شرایط ویژه خود را مى‏طلبد. وقتى ظلم، انحطاط و انحراف همه گیر مى‏شود و ارزش‏هاى والاى اسلامى مسخ مى‏گردد و موعظه ‏ها بر گوش‏هاى سنگین كارگر نمى‏افتد؛ حسین با همه دانایى به عدم توانایى خود در پیروزى ظاهرى بر دشمن، علناً به پیشواز مرگ مى‏رود و با انتخاب شهادت، بزرگترین كارى را كه مى‏شد كرد، انجام مى‏دهد.
    ثمره شهادت امام حسین ‏علیه السلام آگاهى و بازگشت مردم به هویّت اصیل اسلامى و زدن داغ رسوایى كُشتن فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بر پیشانى كریه حكومت یزید است.

    در شهادت حسینى، وظیفه اولیه اسلامى براى یارى دین خدا، شهادت است؛ در این جا مجاهد فى‏سبیل‏الله با شهادت خود، دین خدا را یارى مى‏كند. شهادت عمار یاسر نیز از این قبیل است؛ لیكن انعكاس شهادت اباعبدالله الحسین ‏علیه السلام به دلایلى گسترده و خارج از ظرف زمان است.

    در شهادت حسینى، شهید با خوب مردن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، با خوب كشتن. در شهادت حسینى، شهید با شكست ظاهرى از دشمن پیروز مى‏شود و در شهادت حمزه‏اى، شهید با پیروزى بر دشمن. در شهادت حسینى، وظیفه اولیه شهید، شهادت است و در شهادت حمزه‏اى، وظیفه اولیه شهید، مجاهدت و تلاش براى شكست دشمن است.

    3-امام حسین ‏علیه السلام‏
    الف) شرایط نهضت امام حسین ‏علیه السلام‏
    "شكل مبارزه‏اى كه حسین انتخاب كرده، قابل فهمیدن نیست مگر این كه اوضاع و شرایطى كه حسین در آن شرایط، قیام خاصّ خودش را آغاز كرد، فهمیده بشود... اكنون حسین مسئول نگاهبانى انقلابى است كه آخرین پایگاه‏هاى مقاومتش از دست رفته است و از قدرت جدش و پدر و برادرش، یعنى حكومت اسلام و جبهه حقیقت و عدالت، یك شمشیر برایش نمانده و حتى یك سرباز! سال‏هایى است كه بنى‏امیه همه پایگاه‏هاى اجتماعى را فتح كرده است."
    اسلام در این زمان، چون پوستین وارونه شده است؛ ارزش‏هاى اسلامى رنگ باخته و دین با حاكمیت افراد فاسد و غاصب، رو به انحطاط و انحراف مى‏رود. امام حسین ‏علیه السلام در چنین شرایطى براى اصلاح دین جدش قیام مى‏كند؛ از یك سو، نیرویى براى تغییر وضع موجود ندارد و از دیگر سو، در سكوت خود مشعل امیدى نمى‏بیند. بنابراین، با تنهاترین و برنده‏ترین سلاح، سلاح شهادت، به رویارویى با یزید، مظهر باطل مى‏شتابد و با شهادت خویش بر آنها پیروز مى‏شود.

    این كه حسین فریاد مى‏زند - پس از این كه همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن كینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند كه: "آیا كسى هست كه مرا یارى كند و انتقام كشد؟" "هل من ناصر ینصرنى؟"؛ مگر نمى‏داند كه كسى نیست كه او را یارى كند و انتقام گیرد؟ این "سؤال"، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏كند و دعوت شهادت او را به همه كسانى كه براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید.

    ب) بایستن و نتوانستن‏
    "فتواى حسین این است: آرى! در نتوانستن نیز بایستن هست؛ براى او زندگى، عقیده و جهاد است. بنابراین، اگر او زنده است و به دلیل این كه زنده است، مسئولیت جهاد در راه عقیده را دارد. انسان زنده، مسئول است و نه فقط انسان توانا. و از حسین، زنده‏تر كیست؟ در تاریخ ما، كیست كه به اندازه او حق داشته باشد كه زندگى كند؟ و شایسته باشد كه زنده بماند؟ نفس انسان بودن، آگاه بودن، ایمان داشتن، زندگى كردن، آدمى را مسئول جهاد مى‏كند و حسین مَثَلِ اعلاى انسانیت زنده، عاشق و آگاه است. توانستن یا نتوانستن، ضعف یا قدرت، تنهایى یا جمعیت، فقط شكل انجام رسالت و چگونگى تحقق مسئولیت را تعیین مى‏كند نه وجود آن را."

    ج) هنر خوب مردن‏
    "او (امام حسین ‏علیه السلام) فرزند خانواده‏اى است كه هنر خوب مردن را در مكتب حیات، خوب آموخته است... آموزگار بزرگ شهادت اكنون برخاسته است تا به همه آنها كه جهاد را تنها در توانستن مى‏فهمند و به همه آنها كه پیروزى بر خصم را تنها در غلبه، بیاموزد كه شهادت نه یك باختن، كه یك انتخاب است؛ انتخابى كه در آن، مجاهد با قربانى كردن خویش در آستانه معبد آزادى و محراب عشق، پیروز مى‏شود و حسین "وارث آدم" - كه به بنى‏آدم زیستن داد - و "وارث پیامبران بزرگ" - كه به انسان چگونه باید زیست را آموختند - اكنون آمده است تا در این روزگار به فرزندان آدم چگونه باید مردن را بیاموزند."

    شهادت، هنر مردان خداست؛ چنان كه خوب زیستن و خوب زندگى كردن، هنر مردان الهى مى‏باشد. خوب مردن نیز هنرى است كه در درجه اول، شهدا آن را به ارث مى‏برند. شهدا شمع‏هاى فروزانى هستند كه با نثار هستى و وجود خود در محضر حق تعالى، پیروز مى‏شوند. سیدالشهداء سمبل و الگوى خوب مردن (شهادت) در همه اعصار است. مقتدایان امام حسین ‏علیه السلام كسانى هستند كه از مایه جان خویش در راه خدا نثار مى‏كنند و به راستى حسین آموزگار بزرگ شهادت است كه هنر خوب مردن را در جان بى‏تاب انسان‏هاى عاشق، تزریق میكند.

    .

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    د) آثار شهادت امام حسین ‏علیه السلام‏
    "برخى درباره آثار شهادت حسینى تردید كردند! و آن را قیامى خوانده‏اند كه شكست خورده است؛ شگفتا! كدام جهاد و كدام جنگِ پیروزى بوده است كه دامنه فتوحاتش در سطح جامعه در عمق اندیشه و احساس و در طول زمان و ادوار تاریخ، این همه گسترده و عمیق و بارآور باشد؟... حسین با شهادت "ید بیضاء" كرد، از خون شهیدان "دم مسیحائى" ساخت كه كور را بینا مى‏كند و مرده را حیات مى‏بخشد... اما نه تنها در عصر خویش و در سرزمین خویش، كه "شهادت" جنگ نیست، رسالت است؛ سلاح نیست، پیام است؛ كلمه‏اى است كه با خون تلفظ مى‏شود."

    تأثیر حادثه كربلا، هم در بستر زمان خود و هم در طول تاریخ، عمیق و فراگیر بوده است. نهضت‏هایى كه با فاصله كمى با الهام‏گیرى از قیام خونین كربلا شكفتند - مانند قیام توابین و ابومسلم خراسانى - و جان‏هاى مردمى كه از ترنم خون‏هاى گرم شهیدان كربلا زندگى یافتند، معدود نیستند.

    ه) زندگان جاوید
    "آنها كه تن به هر ذلتى مى‏دهند تا زنده بمانند، مرده‏هاى خاموش و پلید تاریخند و ببینید آیا كسانى كه سخاوتمندانه با حسین به قتلگاه خویش آمده‏اند و مرگ خویش را انتخاب كرده‏اند - در حالى كه صدها گریزگاه آبرومندانه براى ماندنشان بود و صدها توجیه شرعى و دینى براى زنده ماندن شان بود - توجیه و تأویل نكرده‏اند و مرده‏اند، اینها زنده هستند؟ آیا آنها كه براى ماندن‏شان تن به ذلت و پستى، رها كردن حسین و تحمل كردن یزید دادند، كدام هنوز زنده‏اند؟ هر كس زنده بودن را فقط در یك لَشِ متحرك نمى‏بیند، زنده بودن و شاهد بودن حسین را با همه وجودش مى‏بیند، حس مى‏كند و مرگ كسانى را كه به ذلت‏ها تن داده‏اند تا زنده بمانند، مى‏بیند"


    شهدا زنده ‏اند و سیدالشهداء زنده‏ترین شهید تاریخ است. نام او، یاد او، خاطره او و داستان شگرف كربلاى او، همه و همه در طول تاریخ براى همه نسل‏ها نیروبخش، حیات آفرین، امیدزا و انقلاب گستر است. به راستى كدامین ملت را مى‏توان سراغ گرفت كه با روح و خون حسین همگرایى كنند و به افتخار یكى از دو پیروزى نرسند؟ خون حسین، مایه حیات‏ بخشى است كه در گذر زمان بر كالبد ملت‏ها دمیده مى‏شود و آنها را به زندگى فرا مى‏خواند و حسین‏ علیه السلام زنده جاویدى است كه هر سال، دوباره شهید مى‏شود و همگان را به یارى جبهه حق زمان خود، دعوت مى‏كند.


    و) ساعات آخر شهادت‏
    "عصر عاشورا، امام حسین ‏علیه السلام با آن دقت نظافت مى‏كند، با آن دقت آرایش مى‏كند، بهترین لباس‏هایش را مى‏پوشد و بهترین عطرهایش را مى‏زند، در اوج خون و در اوج مرگ و در اوج نابودىِ همه كسانش و در آستانه رفتن خودش، هر ساعتى كه مى‏گذشت و شهدا هم بر هم انباشته مى‏شدند، چهره او گلگون‏تر و برافروخته‏ تر و قلبش بیشتر به تپش مى‏آمد، كه مى‏دانست فاصله حضور، اندك است؛ چه "شهادت" حضور نیز هست."
    حضور شایسته در محضر خدا، آرزوى سرشار از اشتیاقى است كه مردان خدا همواره براى آن، لحظه شمارى مى‏كنند و شهادت، شایسته‏ترین وسیله حضور در پیشگاه الهى است. آرایش با دقّت امام ‏حسین ‏علیه السلام در عصر عاشورا نیز به خاطر شایسته‏ترین حضورى است كه یك امام مى‏تواند در محضر الهى داشته باشد.


    ز ) مسئولیت ما

    "این كه حسین فریاد مى‏زند - پس از این كه همه عزیزانش را در خون مى‏بیند و جز دشمن كینه توز و غارتگر در برابرش نمى‏بیند - فریاد مى‏زند كه: "آیا كسى هست كه مرا یارى كند و انتقام كشد؟" "هل من ناصر ینصرنى؟"؛ مگر نمى‏داند كه كسى نیست كه او را یارى كند و انتقام گیرد؟ این "سؤال"، سؤال از تاریخ فرداى بشرى است و این پرسش، از آینده است و از همه ماست و این سؤال، انتظار حسین را از عاشقانش بیان مى‏كند و دعوت شهادت او را به همه كسانى كه براى شهیدان حرمت و عظمت قائلند، اعلام مى‏نماید."
    امام حسین ‏علیه السلام مظهر و سمبل حق است كه در همه عصرها، چون نمادى زنده و خروشان، ظهور پیدا مى‏كند و همه كسانى را كه از پاسدارى حقیقت زمان خود طفره مى‏روند، به یارى مى‏طلبد و در واقع یارى طلبیدن امامِ عشق در كربلا، انعكاس موج اندیشه اسلامى براى كمك به حق در همه زمان‏هاست. "هل من ناصر ینصرنى"، یعنى آیا كمك كننده‏اى هست كه حق را یارى كند؟

    4- حضرت زینب‏ علیها السلام‏
    نمى‏توان از كربلاى حسین نوشت و در آن، از كار بزرگ زینبى یادى نكرد؛ چرا كه حادثه كربلا با نقش مكمّل و بى‏بدیل حضرت زینب‏ علیها السلام كامل مى‏شود. مرحوم شریعتى در این مورد مى‏گوید:
    "رسالت پیام از امروز عصر، آغاز مى‏شود. این رسالت بر دوش‌هاى ظریف یك زن، "زینب" - زنى كه مردانگى در ركاب او جوانمردى آموخته است و رسالت زینب دشوارتر و سنگین‏تر از رسالت برادرش. آنهایى كه گستاخى آن را دارند كه مرگ خویش را انتخاب كنند، تنها به یك انتخاب بزرگ دست زده‏اند؛ اما كار آنها كه از آن پس زنده مى‏مانند، دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، كاروان اسیران در پى‌اش و صف‌هاى دشمن تا افق در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش. وارد شهر مى‏شود، از صحنه بر مى‏گردد. آن باغ‏هاى سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوى گل‌هاى سرخ به مشام مى‏رسد. وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادى شده است؛ آرام و پیروز، سراپا افتخار؛ بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد مى‏زند: "سپاس خداوند را كه این همه كرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا كرد، افتخار نبوت، افتخار شهادت..." اگر زینب پیام كربلا را به تاریخ باز نگوید، كربلا در تاریخ مى‏ماند."


    بدون شك حضور حضرت زینب ‏علیها السلام در كربلا به عنوان پیام رسان شهیدان، حیاتى‏ترین عنصر در ماندگارى "حماسه حسینى" است. اگر زینب نبود، كربلا در كربلا مى‏ماند و حماسه درخشان حسینى اسیر حصار زمان خود مى‏شد. حضرت زینب‏علیها السلام خود سرود حماسه‏اى بود كه درخشید و حماسه سترگ كربلا را در همه زمان‏ها سارى و جارى ساخت.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    شعري زيبا از دکتر شريعتي‌



    شعري زيبا از دکتر شريعتي‌



    پريشانم،

    چه مي‌خواهي‌ تو از جانم؟!

    مرا بي ‌آنکه خود خواهم اسير زندگي ‌کردي.

    خداوندا!

    اگر روزي ‌ز عرش خود به زير آيي

    لباس فقر پوشي

    غرورت را براي ‌تکه ناني

    ‌به زير پاي‌ نامردان بياندازي‌

    و شب آهسته و خسته

    تهي‌ دست و زبان بسته

    به سوي ‌خانه باز آيي

    زمين و آسمان را کفر مي‌گويي

    نمي‌گويي؟!

    خداوندا!

    اگر در روز گرما خيز تابستان

    تنت بر سايه‌ي ‌ديوار بگشايي

    لبت بر کاسه‌ي‌ مسي‌ قير اندود بگذاري

    و قدري آن طرف‌تر

    عمارت‌هاي ‌مرمرين بيني‌

    و اعصابت براي‌ سکه‌اي‌ اين‌سو و آن‌سو در روان باشد

    زمين و آسمان را کفر مي‌گويي

    نمي‌گويي؟!

    خداوندا!

    اگر روزي‌ بشر گردي‌

    ز حال بندگانت با خبر گردي‌

    پشيمان مي‌شوي‌ از قصه خلقت، از اين بودن، از اين بدعت.

    خداوندا تو مسئولي.

    خداوندا تو مي‌داني‌ که انسان بودن و ماندن

    در اين دنيا چه دشوار است،

    چه رنجي ‌مي‌کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    دکتر شریعتی بیش از هر کس دیگر تحت تأثیر ماسینیون بود. شریعتی در سال 1344 کتاب ”سلمان پاک“ ماسینیون را به فارسی ترجمه کرد.

    شریعتی در اروپا زشتی‌های فرهنگ غرب را بیشتر احساس کرد. او به همسرش نوشت: ”اینجا شهر قشنگ، ولی وحشی و سرد و بی‌مزه است. بیشتر زنها در اینجا به صورت یک غاز درآمده‌اند، زیباتر از برژیت باردو و اما ارزان‌تر از یک قوطی سیگار. همه شهوت و همه رنگ و همه بی‌وفایی. . . و بی حقیقتی و بی‌چار‌گی. . . {که} نه تنها مرا سرگرم نمی‌توانند بکنند، بلکه بیشتر از زندگی در اینجا بیزارم می‌کنند.“(15)

    شریعثی پس از بازگشت به ایران در اداره‌ی فرهنگ استخدام شد و با سمت دبیری به کار مشغول شد. در سال 1345 موفق شد به عنوان استاد یار رشته‌ی تاریخ در دانشگاه مشهد استخدام شود. وی در سال 1347 به دعوت استاد مطهری به حسینیه‌ی ارشاد راه یافت. حسینیه‌ی ارشاد سرآغاز زندگی پر تحرک دکتر علی شریعتی گردید. دکتر با سخنرانی در حسینیه‌ی ارشاد و دانشگاه‌ها روز به روز معروف‌تر می‌شد. اوج فعالیت دکتر در سالهای 1350-1351 در حسینیه‌ی ارشاد بود.
    ایمان شریعتی
    بی شک شریعتی یک خداباور بود. او قبل از آن که یک شریعت‌مدار باشد، یک عرفان‌گرا بود.

    وی بعد از آن که تحت تعقیب ساواک قرار گرفت در نامه‌‌ای خصوصی به همسرش نوشت: ”خدا را می‌بینم، حس می‌کنم به روشنی و صراحتی که حضور خودم را و گرمی و نور خورشید را و روشنی برق ناگهانی در ظلمت غلیظ و عام شب را و لرزش آتشین را. . . خود خدا را. . . دست‌هایش را بر روی شانه‌ام لمس می‌کنم.“(16) شریعتی گاه چنان خدا را در وجودش حس می‌کرد که خود را در محضر او می‌دید. او در خاطرات دوران زندانش می‌نویسد:

    ”در آن غیبت محض حضوری بود. در آن بی‌کسی محض، احساس می‌کردم که چشمی مرا می‌نگرد، می‌پاید، دیده می‌شوم، حس می‌شوم، بودنی در خلوت من حضور دارد. کسی بی‌کسی مرا پر می‌کند. در آن فراموش خانه‌ی‌ نیستی و مرگ و تاریکی و وحشت، یار تماشاگری دارم که یاد و وجود و حیاط روشنی را در رگ‌هایم تزریق می‌کند. حتی گاه سلامش می‌کنم، گاهی از او خجالت می‌کشم و گاهی از او چشم می‌زنم. مواظب اعمال و رفتار و افکار و حرکات خویشم و گاهی در آن قبر تنها، خودم را برایش لوس می‌کنم. از این که می‌بینم از من راضی است، از کارم خوشش آمده است، به خودم می‌بالم، کیف می‌کنم.“(17)

    شریعتی سرتاسر زندگی خود را مرهون الطاف خداوندی می‌دانست. معترف بود که ”زندگی من سراسر معجزه‌ی لطف خداوند است و گاه تکرار می‌کنم که اگر این کرامات را روزی بنویسم خواندنی خواهند شد.“(18)

    شریعتی حتی به نذر هم معتقد بود. او در خاطرات خود می‌گوید: ”پوران یک گوسفندی را نذر کرده و کشت و در همان ضمن که گوشتش را داشتیم برای خانواده‌های فقیر قسمت می‌کردیم، دکترای پوران- که مفقود شده بود- رسید و پس از ناامیدی ناگهان غرق امید شدیم که باز هم از خداوند ممنونیم.“(19)

    شریعتی گاه سنت‌های دینی را چنان زیر سئوال می‌برد که معقول به نظر نمی‌رسد، خود به استخاره و تفأل با قرآن معتقد باشد؛ اما هنگامی که تصمیم گرفت از آزارهای ساواک بگریزد و به دیار فرنگ برود، با قرآن استخاره کرد. دکتر شریعتی به همسرش توضیح می‌دهد که ”بعد از اینکه نماز صبح را خواندم محتاج و مصر از او خواستم تا درباره‌ی این سفر با من حرف بزند؛ حرفش را هم زد و این آیه آمد: ”الذین آمنوا و هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجة عندالله و اولئک هم الفائزون“. . . من این استخاره را به فال نیک می‌گیرم.“(20)

    شریعتی به زیارت امام رضا هم می‌رفت. ”بالای سر حضرت مؤدب“ می‌ایستاد و ”در خود غرق“ می‌شد، ”بی‌اختیار اشکش جاری“ می‌شد. گاه به زیارت اهل قبور می‌رفت و بر سر قبر مادرش ”حمد و سوره‌ای می‌خواند.“(21) او در سالهای 48و49 دو بار به حج مشرف شد و کتاب حج(مجموعه‌ای از چند سخنرانی) ارمغان این دو سفر او بود.

    شریعتی به اهل بیت خصوصأ امام علی عشق می‌ورزید. او معتقد بود که ”ائمه‌ی شیعه را باید به عنوان نمونه‌های برتر و الگوهای جاودان و متعالی آزادی و برابری و جهاد و شهادت و عصمت“ به ”نسل روشن فکر و مبارز این عصر که به مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم رو کرده و از فیدل کاسترو و لنین و چه گوارا و ویتکنگ الهام گرفته“ معرفی کرد تا به ” تشیع که مذهب امامت است بازگردند .“(22)

    شریعتی با همه‌ی ضعفها و قوتهایش و با همه‌ی کمالات و کاستیهایش یک مسلمان، ‏مؤمن و یک شیعه متعصب بود. او خود مدعی است که ” قضاوت جامعه با شیعی بودن و حتی شیعه شیفته و متعصب بودن من تغییر ناپذیر است“(23‌) و شاید خواست او از خداوند و نیایشش تأییدی براین مدعا باشد.
    ”ای خداوندا!
    به علمای ما مسئولیت و به عوام ما علم و به مؤمنان روشنایی و به روشن فکران ما ایمان و به متعصبین ما فهم و به فهمیدگان ما تعصب ببخش.“(‌24)
    مبارزات شریعتی
    شریعتی به دلیل بینش مذهبی و رسالت دینی‌اش نمی توانست نسبت به رژیم استبدادی شاه بی تفاوت باشد؛ به همین جهت از دوران جوانی در صدد پایگاهی برای مبارزه با رژیم بود.

    شریعتی در اواخر دهه‌ی 1320 به جمعیت خداپرستان سوسیالیست که به رهبری محمد نخشب هدایت می شد، پیوست. بعد از کودتای 28 مرداد 1332 با نهضت مقاومت ملی همکاری کرد و در 25/6/1336 به همین علت بازداشت و به تهران اعزام شد و در تاریخ 18/7/1336 آزاد گردید. ساواک اتهام وی را ”پخش اوراق مضره، تحریک مردم و ارتباط جنحه و جنایت بر ضد امنیت داخلی مملکت“ اعلام نمود. (25) دادستانی ارتش سرانجام برای وی قرار منع تعقیب صادر نمود. (26)

    شریعتی پس از رفتن به پاریس به جبهه‌ی ملی پیوست و با نشریات جبهه‌ی ملی خارج از کشور از قبیل” ایران آزاد، اندیشه جبهه‌ی در آمریکا و نامه‌ی پاریسی، هم‌کاری صمیمانه داشت؛ اما به تدریج با پیش گرفتن سیاست صبر و انتظار از سوی رهبران جبهه و نیز رفرمیسم غرب‌زدگی و لیبرالیزم سازش‌کار و انفعالی، انتقادات عملی از آنها شدت یافت و از آنها قطع امید کرد.“(27) خود شریعتی علت ناامیدی خود را از جبهه چنین تشریح می‌کند:” من از این تشکیلات بی در و پیکر و مملو از آدم‌های رنگارنگ که غالباَ صداقت و راستی به آن معنی که من در تمام دوستان همفکر خود دیده‌ام و می‌بینم در آن کم است، به ستوه آمده‌ام. “(28)

    با تأسیس نهضت آزادی در اردیبهشت1340 شریعتی به آن پیوست و فعالیت خود را از سرگرفت.

    شریعتی هنگام بازگشت به ایران در مرز بازرگان دستگیر شد. به گزارش ساواک وی” در تاریخ 12/3/1343 از طریق مرز بازرگان به ایران وارد و توسط مأمورین شهربانی ماکو مورد سوء ظن واقع و لذا دستگیر و تحویل ساواک خوی می‌گردد. در بازرسی از وسایل مشارالیه به عمل آمده اوراق مضره‌ی مربوط به جبهه‌ی ملی و کتاب‌های کمونیستی( به شرح صورت‌جلسه‌ی پیوست) کشف گردیده. “(29)

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    شریعتی به تهران اعزام و در زندان قزل‌قلعه بازداشت گردید. شریعتی توانست با تعریف و تمجید از اصول انقلاب سفید،(30) در 27/4/1343 بعد از 45 روز بازداشت از زندان آزاد شود. (31)

    شریعتی پس از آزادی از زندان به بازسازی” کانون نشر حقایق اسلامی“ پدرش پرداخت و با جمع‌آوری پول از دانشجویان و پزشکان تصمیم به تجدید ساختمان آن گرفت. (32)

    طبق اسناد ساواک، شریعتی همچنان زیر نظر بوده و فعالیت‌های وی کنترل می‌شده است. ساواک خراسان در سال 1346 در پاسخ به اداره‌ی کل سوم ساواک مرکز فعالیت‌های شریعتی را چنین تشریح می‌کند:” در حال حاضر هم در سراسر خراسان فعالیتی علنی(از وی) دیده نمی‌شود. “ فعالیت‌های وی عبارت است از:” دوستی و رفاقت . . . با عده‌ای از افراد جبهه‌ی ملی“ و شرکت در ”جلسات ادبی بین او و دوستانش“ که این” جلسات آنها بیشتر جنبه ادبی دارد و بحث‌های مختلف شعر و شاعری و شعر نو کهنه در میان آنها می‌شود. “ در ضمن وی برای تکمیل ساختمان کانون همراه” کمیسیونی که از طرف پدرش برای خاتمه‌ی کار تعیین شده‌اند. . . درصدد جمع‌آوری پول و یا دادن گزارش به تهران و در جریان گذاشتن پدرش می‌باشد. “(33) به گزارش ساواک وی در این زمان به این نتیجه رسیده بود که مبارزات بعد از شهریور 1320 تا 1341 ”شکست خورده“ است و علت آن نیز” خامی مبارزه بوده است“ و ناچار برای ”هر مبارزه‌ای یک زیر بنای مستحکم لازم است و تاکنون در ایران چنین زیربنایی ساخته نشده است و در نتیجه در طول مبارزاتی که روی داده است، جز از دست دادن نیرو چیز دیگری عاید مبارزین ایران نشده است. “ ساواک این عقیده را دلیل بر عقب نشینی دکتر از مبارزه ارزیابی می‌کند؛(34) ولی این ارزیابی صحیح نبود. این اتهامی بود که مارکسیست‌ها به وی می‌زدند و دکتر بعد از آن چنین عقیده‌ای را به اثبات رساند.

    ساواک برای آگاهی بیشتر از فعالیت‌های شریعتی وی را در مرداد ماه 1347 احضار و بازجویی نمود. شریعتی در این بازجویی برای ساواک خراسان 40 صفحه پاسخ نوشت. پاسخ شریعتی موجب طمع ساواک به وی شد و سرتیپ بهرامی، رئیس ساواک خراسان، که خواهان محدود کردن شریعتی بود به ثابتی، رئیس اداره‌ی کل سوم ساواک، نوشت:” به طوری که مکرراَ به استحضار رسیده، اگر وجود دکتر شریعتی برای عامل بیگانه و عناصر افراطی مفید است، برای ساواک و مملکت مفیدتر خواهد بود؛ مشروط بر اینکه خوب اداره شود. این شخص دانشمند است، روحانیون افراطی او را قبول ندارند و چپی‌ها روی این شخص حساب می‌کنند. ساواک خراسان معتقد است، محدودیت برای دکتر شریعتی موجب می‌شود که نسبت به دستگاه و مملکت بی‌اعتقاد گردد و چون طرف‌داران زیادی دارد، نتیجه مطلوبی نخواهد داشت؛ ولی اگر با برنامه و طرحی منظم اداره شود با افکار نویی که دارد می‌تواند مؤثر واقع شود. “(35)

    با این حال پیشنهاد ساواک خراسان مورد قبول واقع نشد و پیوسته مزاحمت‌هایی را برای دکتر به وجود آوردند. در این زمان آوازه‌ی دکتر در حال گسترش بود و از دانشگاه‌های مختلف برای سخنرانی دعوت می‌شد؛ ولی ساواک با بی‌نظمی خاصی از سخنرانی‌های وی ممانعت به عمل می‌آورد. (36)

    طبق اسناد ساواک ”بعد از ابلاغ این‌که تا دستور ثانوی در هیچ یک از مجامع نباید سخنرانی کند. . . دکتر(احسان) نراقی رئیس مؤسسه‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران به وی خصوصی نامه داده است که هر موقع به تهران آمدی ترتیب ملاقات تو را با تیمسار مقدم خواهم داد. “(37) سرانجام در شهریور 1348 دکتر شریعتی ابتدا با حسین‌زاده(عطارپور) شکنجه‌گر معروف و پرویز ثابتی در تهران ملاقات می‌کند. سرتیپ بهرامی رئیس ساواک خراسان نحوه‌ی این ملاقات را از قول شریعتی چنین تشریح می‌کند:” در بدو ورود به تهران صلاح در این دیدم که به وسیله‌ی آقای یداله قرائی که از زمان تحصیلی با هم آشنا بودیم با ساواک تماس بگیرم و قرار شد قرائی از تیمسار مقدم برای شرفیابی وقت بگیرد. چند روز از طرف ایشان خبری نشد و بالاجبار به دکتر نراقی مراجعه کردم. دکتر گفتند: تیمسار مقدم به شما کمال حسن نیت را دارند و من از جانب ایشان می‌گویم که شما مجاز هستید در مجالس سخنرانی‌ها شرکت کنید. “ شریعتی اضافه می‌کند که برای اطمینان خاطر ” بالاخره به اداره مراجعه و با آقای حسین‌زاده(عطارپور) اول ملاقات کردم. پس از چند دقیقه آقای ثابتی تشریف آوردند و حدود چهار ساعت بحث و تبادل نظر داشتیم و در خاتمه به من دستور داده شد که نظریات و برنامه و هدف‌های فعلی و آینده‌ی خود را بنویسم و تقدیم کنم؛ چون در مشهد کار داشتم نتوانستم اجرای دستور کنم و اکنون آنچه به نظر رسیده و جزء اعتقاد و ایمان من است، نوشته‌ام و تقدیم می‌کنم. “(38)

    شریعتی ده صفحه از آرمان‌ها، برنامه‌ها و روش‌های خود را برای ساواک می‌نویسد. او در این دست‌نوشته بر ایمان مذهبی خود تأکید می‌کند، مبارزات خود علیه کمونیست را تشریح می‌کند و دشمنی خود را نسبت به روحانیون ابراز می‌دارد. او در ادامه، بیماری نسل جوان را در سه اصل خلاصه می‌کند:

    1 – دلباختگی تسلیم‌وار و بنده‌وار نسبت به غرب؛

    2 – از خود بیگانگی و اعتقاد به عجز و بی‌لیاقتی خویش؛

    3 – ناآگاهی نسبت به سرمایه‌ها، لیاقت‌ها و امکانات معنوی خود.

    شریعتی نجات این نسل را آشنا کردن آنها” با ثروت‌های نژادی و ملی و سرچشمه‌های زاینده و غنی فرهنگ خویش“ و زودودن اسلام از” موهومات و خرافات و کهنگی منحط“اعلام می‌دارد.

    شریعتی در پایان دست‌نوشته‌ی خود اضافه می‌کند:” ثابت خواهم کرد و ثابت خواهد شد که مبارزه با آخوندزدگی و غرب‌زدگی، همه‌ی کوشش علمی من و سر موفقیت‌های اجتماعی من است. “(39

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    پس از اين ملاقات، ساواک تهران نيز به شريعتي اميوار مي‌شود و مدير کل اداراه‌ي سوم، سرتيپ مقدم، نيز به ساواک خراسان مي‌نويسد:” ضمن مراقبت از اعمال و رفتار مشاراليه و همچنين چگونگي مفاد سخنراني وي به وسيله‌ي منابع و عوامل ديگر همچنان با شخص مذکور تماس حاصل و ترتيبي اتخاذ گردد که در متن سخنراني‌هاي ياد شده نيز مطالب مفيدي در زمينه‌ اصلاحات جاري کشور منظور و با در نظر گرفتن وضع اين شخص در حال حاضر، آمادگي وي در جهت مطرح نمودن افکار خود در زمينه‌ي مذهب و غيره با نظر موافق دولت، نام‌برده به نحو مقتضي در موارد فوق راهنمايي و بهره‌برداري لازم را از وجود شخص مذکور به عمل آورند. “(40)

    نتيجه‌ي برخورد شريعتي، آزاد اعلام شدن” سخنراني مشاراليه در حسينه‌ي ارشاد“ در 18/8/1348، بود. (41) بار ديگر سخنراني‌هاي شريعتي در حسينه‌ي ارشاد و دانشگاه‌ها آغاز شد و در حقيقت ساواک با وقفه‌اي که در سخنراني‌هاي شريعتي ايجاد کرد، ولع مردم را نسبت به سخنراني‌هاي وي بيشتر کرد.

    هنوز بيش از دو ماه از سخنراني‌هاي شريعتي نگذشته بود که منبع ساواک اعلام کرد:” از گفته‌هايش در لبافه پيداست موافق تغيير رژيم فعلي مي‌باشد. . . پس فرد خطرناکي است، “(42) اما رهبر عمليات حسين‌زاده( عطارپور) که گرايش نسل روشن‌فکر به مذهب را احساس کرده بود، اظهار نظر کرد که” جلوگيري از سخنراني‌هاي شريعتي دردي را دوا نخواهد کرد. حتي اگر او علناَ تبليغ کمونيستي کند. . . راه حل منطقي و مستدل بايستي با تربيت و اعزام گروهي وارد به دايره‌ي وسيع روشن‌فکري و روشن‌بيني باشند براي ارشاد و ترويج آن به راه‌هاي صحيح و رهبري آنها به راه‌هاي صواب منطقي در حد متعادل. “(43)

    در واقع ساواک نيز ابتکار عمل خود را نسبت به شريعتي از دست داده بود. شريعتي نيز با هوشمندي از حمله‌ي صريح به رژيم پرهيز مي‌کرد. ساواک نوشت: در اين مورد ”سخنراني ايشان مطلب سياسي ندارد، ولي در معنا و باطن خيلي معنادار و نيش‌دار است. ديده شده که بعد از سخنراني وي يک بدبيني عجيبي در روحيه‌ي دانشجويان نسبت به مصالح مملکتي ايجاد شده که نهايت ندارد. “(44)

    سال‌هاي 50 و51 اوج فعالت شريعتي در ارشاد و استقبال از سخنراني‌هاي وي مي‌باشد؛ اما سياست ساواک هم‌چنان مماشات با دکتر شريعتي بود. شريعتي در 19/1/1351 به ساواک احضار شد و ” مفصلاَ و به نحوي مبسوط با وي مصاحبه و مذاکره به عمل آمد. “ مسئول ملاقات شريعتي در ذيل گزارش خود چنين اظهار نظر کرد:” نام‌برده فردي است در اعتقادات علمي و يافته‌هاي اجتماعي خويش راسخ و شايد توجه به جنبه‌هاي مزبور و ايجاد تفوق علمي و معنوي و اعمال رهبري صحيح تدريجي تنها راهي مي‌باشد که بتوان به وسيله‌ي آن بر مافي‌الضمير او تسلط يافت. . . چنان‌چه تحت رهبري دقيق و مستمر قرار گرفته و از راه بحث بر روح او تسلطي به وجود آيد، احتمالاَ مي‌توان از وجود او به نحو کاملاَ غيرمستقيم در راه تنوير ذهني دانشجويان استفاده نمود. “(45) چنان‌چه از نظريه مامور ساواک به دست مي‌آيد وي این بار با احتیاط بیشتری راجع به امیدواری ساواک نسبت به شریعتی اظهار نظر می‌کند.
    ویرایش توسط . : : H@med : : . : 2013/08/07 در ساعت 05:21

صفحه 1 از 7 1234567 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •