-
مدیر بازنشسته
گفته بودی که شبی می آیی امشبم منتظرت می مانم
پشت این پنجره و این ظلمت باز شعرهای تو را می خوانم
نکند باز نیایی و دگر هرشب این قصه به تکرار کنم
نکند این دل بیمارم را پشت این پنجره تیمار کنم
باز شب شد و من بار دگر می روم پنجره را بگشایم
باز شب شد و این تاریکی مشت کوبید به رویاهایم
-
-
مدیر بازنشسته
پس شاخههاي ياس و مريم فرق دارند
آري! اگر بسيار اگر كم فرق دارند
شادم تصور ميكني وقتي نداني
لبخندهاي شادي و غم فرق دارند
برعكس ميگردم طواف خانهات را
ديوانهها آدم به آدم فرق دارند
من با يقين كافر، جهان با شك مسلمان
با اين حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم كشتة عشقت نظر كن
پروانههاي مرده با هم فرق دارند
-
-
مدیر بازنشسته
دلتنگي هاي آدمي را باد ترانهاي ميكند
روياهايش را آسمان پرستاره ناديده ميگيرد
و هر دانه برفي،
به اشكي نريخته ميماند.
سكوت سرشار از ناگفتههاست .. از حركات ناكرده؛
اعتراف به عشقهاي نهان؛ و شگفتيهاي بر زبان نيامده.
در اين سكوت ...
حقيقت ما نهفته است؛
حقيقت تو و حقيقت من
-
-
مدیر بازنشسته
غزل خواندیم از دیوان چشمت
خوشا آن کس که شد مهمان چشمت
من و دل ، عاشق باران و ابریم
همیشه ساکن گیلان چشمت
-
-
مدیر بازنشسته
میدانم تو میدانی دل من در هوای دیدنت بی تاب گردیده، سراپای
وجودم آب گردیده
نمی دانم تو میدانی ز هجرت دیدگانم پر ز خون گشته، درون بسترم
همچو شمع می سوزم، برای دیدن رویت دو چشم اشکبارم را به روی ماه
می دوزم . نمی دانم تو می دانی درون بسترم من سخت می گریم
واکنون در فضای خاطرم می پیچید که
بی تو می میرم
-
-
مدیر بازنشسته
ابر چشمم ز غم دوست پر از باران است
جان به لب آمده و سوخته جانان است
چهل شب مانده فقط تا همگی دم گیریم
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است....
-
-
مدیر بازنشسته
زندگي ساز مرا ميشكند
تا به سازش سازم
چه نتي مي سازد!
ليك من نرقصم به نوايش
ياد مي گيرم كه بسازم سازي، یاد مي گيرم...
-
-
مدیر بازنشسته
بی تو نمی شه باشم ای آخرین امیدم
امید من تو هستی بی تو یه نا امیدم
در اوج با تو بودن نمی شه که جدا شد
نمی شه از دل تو دقیقه ای رها شد
ای بهترین رفیقم تو اوج بی کسی ها
نذار بشم اسیره غم های تلخ دنیا
رفیق من تو هستی تویی که بهترینی
تنها نذار بمونم تا اشکامو نبینی
دلم می خواد همیشه کنار تو بمونم
به من نگو نمیشه که از تو من بخونم
رفیق خوب من باش تو این روزای تاریک
منو رها کن از این دنیای سرده کوچیک
نگو میخوای جدا شی به یاد من نباشی
نگو میخوای بری تو رفیق نیمه راه شی
-
-
مدیر بازنشسته
در حضور واژه های بی نفس
صدای تیک تیک ساعت را گوش کن
شاید مرهم درد ثانیه ها را پیدا کنی
-
-
مدیر بازنشسته
برای عشق تمنا كن ولي خار نشو.
قبول كن ولي غرورتت را از دست نده .
گريه كن ولي به كسي نگو.
پيمان ببند ولي پيمان نشكن .
مثل شمع بسوز ولي نگذار پروانه ببينه.
جون خودتو بده ولي جون كسي رو نگير .
وصال كن ولي فرار نكن .
زندگي كن ولي عاشقونه زندگي كن .
بمير ولي كسي رو نكش .
خودت باش ولي خوب باش
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن