ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده ايم
از بد حادثه اينجا به پناه آمده ايم
رهرو منزل عشقيم و ز سر حد عدم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمده ايم
سبزه خط تو ديديم وز بستان بهشت
بطلب كاري اين مهر گياه آمده ايم
با چنين گنج كه شد خازن آن روح امين
به گدايي به در خانه شاه آمده ايم
لنگر حلم تو اي كشتي توفيق كجاست
كه در اين بحر كرم غرق گناه آمده ايم
اب رو مي رود اي ابر خطا پوش ببار
كه به ديوان عمل نامه سياه آمده ايم
حافظ اين خرقه پشمينه بينداز كه ما
از پي قافله با آتش و آه آمده ايم
هر كار كني تا هستي من نمي تونم بگم براي رنج اومديم اگه اونطور كه گفتي باشه تو نبايد باشي؛ تا وقتي خوبي هست ما براي شاديه ديدن اون؛ براي يادآوري گذشته مون ـــ اونوقت كه تويه بهشت با همه اهالي انجمن جمع بوديم و آبجي الناز بود شما بودي اونموقع هم داشتي با همه مهربوني مي كردي من يه سيني شربت بهشتي آوردم ؛گل مي گفتيم گل مي شنفتيم ـــ اومديم اگه نبود آره مي شه گفت ((زندگي رنج است))