صفحه 21 از 59 نخستنخست ... 234567891011121314151617181920212223242526272829303132333435363738394041 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 201 تا 210 , از مجموع 583

موضوع: اشعار و متون غم انگیز...

  1. #201
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    دلت پاک است اما با تمام سادگيهايت به قصد عاشق آزاری معما می شوی!

    گاهی تو را از سرخی سيب غزلهايم گريزی نيست ٬ تو هم مانند حوا زود اغوا می شوی!

    گاهی تماشايی ترين تصوير دنيا می شوی!

    گاهی دلم می پاشد از هم بس که زيبا می شوی!

    گاهی حضور گاه گاهَت بازیٍ خورشيد با ابر است..٬که پنهان می شوی گاهی و پيدا می شوی!

    گاهی به ما تا می رسی کج می کنی يکباره راهت را!!

    زِِ ِ ناچاريست٬ گر هم صحبت ما می شوی!

    گاهی

  2. #202
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    ین روزها حال من دیدنیست

    تو نیستی تا ببینی،

    اما . . .

    حال من توی این شب بلند پاییزی

    شنیدنیست . . .

  3. #203
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    نمی دانم چه می خواهم بگویم
    زبانم در دهان باز بسته ست
    در تنگ قفس باز است و افسوس
    که بال مرغ آوازم شکسته ست
    نمی دانم چه می خواهم بگویم
    غمی در استخوانم می گدازد
    خیال ناشناسی آشنا رنگ
    گهی می سوزدم گه می نوازد
    گهی در خاطرم می جوشد این وهم
    ز رنگ آمیزی غمهای انبوه
    که در رگهام جای خون روان است
    سیه داروی زهرآگین اندوه
    فغانی گرم وخون آلود و پردرد
    فرو می پیچیدم در سینه تنگ
    چو فریاد یکی دیوانه گنگ
    که می کوبد سر شوریده بر سنگ
    سرشکی تلخ و شور از چشمه دل
    نهان در سینه می جوشد شب و روز
    چنان مار گرفتاری که ریزد
    شرنگ خشمش از نیش جگر سوز
    پریشان سایه ای آشفته آهنگ
    ز مغزم می تراود گیج و گمراه
    چو روح خوابگردی مات و مدهوش
    که بی سامان به ره افتد شبانگاه
    درون سینه ام دردی ست خونبار
    که همچون گریه می گیرد گلویم
    غمی ‌آِشفته دردی گریه آلود
    نمی دانم چه می خواهم بگویم

  4. #204
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    من صبورم اما . . .
    به خدا دست خودم نيست اگر می رنجم
    يا اگر شادی زيبای تو را به غم غربت چشمان خودم می بندم .
    من صبورم اما . . .
    چقدر با همه ی عاشقيم محزونم !
    و به ياد همه ی خاطره های گل سرخ
    مثل يک شبنم افتاده ز غم مغمومم .
    من صبورم اما . . .
    بی دليل از قفس کهنه ی شب می ترسم
    بی دليل از همه ی تيرگی تلخ غروب
    و چراغی که تو را ، از شب متروک دلم دور کند. . . می ترسم .
    من صبورم اما . . .
    آه . . . اين بغض گران صبر نمی داند چيست !!!!

  5. #205
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    من اگر اشک به دادم نرسد مي شکنم
    اگر از ياد تو يادي نکنم مي شکنم
    بر لب کلبه ي محصور وجود
    من در اين خلوت خاموش سکوت
    اگر از ياد تو يادي نکنم، مي شکنم
    اگر از هجر تو آهي نکشم
    تک و تنها مي شکنم
    به خدا مي شکنم

  6. #206
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    قطار مي‌رود

    تو مي‌روي

    تمام ايستگاه مي‌رود

    و من چقدر ساده‌ام

    كه سال‌هاي سال

    در انتظار تو

    كنار اين قطار رفته ايستاده‌ام

    و همچنان

    به نرده‌هاي ايستگاه رفته

    تكيه داده‌ام!

  7. #207
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    گمان مبر که مثل آن روزها دلم به رفتنت راضی نمی شود، و با نگاهی التماست می کنم تا مرهم

    اشکهایم شوی.

    نمی گویم که تو خودِ اشتباهی، نمی گویم درمانم در دستان توست، نمی گویم خطا کار نبوده ام ،

    نمی گویم که چشمانم بعد از تو هرگز عاشق نخواهند شد. . .

    نه محبت پول خردیست در دستان تو

    و نه من گدایی هستم دست گشوده فرا روی تو. . .

    نه، نه عزیز تر از جانم، این عاقلانه نیست.

    زیرا این بار غرورم و عهدی که بستم، همانند قلبم شکستنی نیست.

    می خواهی بروی، این راه، این هم تو.

    بدین سان که می دانم روزی گرفتار عشق دیگری خواهی شد.

    و پیشوازت چشمانیست که دیگر هیچ گاه گرمای نگاهشان را حس نخواهی کرد،

    می خواهی بروی؟ پس نه حرفی بزن نه چیزی بگو، دیگر نگاهم نکن!

    حال که به آن روزها فکر می کنم، فهمیده ام که خوب تو را بد شنیده ام، دل بستة چه بودی که

    نتوانستی بگویی، و اکنون در پی مرهمی برای زخم های سر باز کرده

    می خواهی بروی؟

    پس بی بهانه برو . . .

    ولی حال که میروی بدان، هرگاه خواستی برگردی، بسترت پر از خار خواهد بود . . .

  8. #208
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    به روي برگ زندگي دو خط زرد مي کشم

    و چشم عاشق تو را که گريه کرد مي کشم


    تو رفتي و بدون تو کسي نگفت با خودش


    که من بدون چشم تو چقدر درد مي کشم ...

  9. #209
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    من وقتی با تو بودم نیز
    دلم
    برایت تنگ می شد
    بگذار هر چه نمی خواهیم بگویند
    بگذار
    هرچه نمی خواهند بگو یی
    باران که بیاید
    از دست چترها کاری ساخته نیست
    ما اتفاقی هستیم که افتا ده ایم
    تو کوچک شدی؟
    یا قلب من بزرگ شد؟
    فرقی نمی کند عاشق شدم!...

  10. #210
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/08/09
    محل سکونت
    ♥بــیرجند♥
    نوشته ها
    6,287
    سپاس ها
    955
    سپاس شده 2,042 در 1,357 پست
    نوشته های وبلاگ
    34

    پیش فرض

    گفتی که به احترام دل باران باش
    باران شدم وبه روی گل باریدم
    گفتی که ببوس روی نیلوفر را
    از عشق تو گونه های او بوسیدم
    گفتی که ستاره شو،دلی را روشن کن
    من هم چو گل ستاره ها تابیدم
    گفتی که برای باغ دل پیچک باش
    بر یاسمن نگاه تو پیچیدم
    گفتی که برای لحظه ای دریا شو
    دریا شدم وتو را به ساحل دیدم
    گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
    مجنون شدم و زدوریت نالیدم
    گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
    گل دادم و با تَرنُّمتْ روییدم
    گفتی که بیا و از وفایت بگذر
    از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم
    گفتم که بهانه ات برایم کافیست
    معنای لطیف عشق را فهمیدم

صفحه 21 از 59 نخستنخست ... 234567891011121314151617181920212223242526272829303132333435363738394041 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •