صفحه 3 از 59 نخستنخست 123456789101112131415161718192021222353 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 30 , از مجموع 583

موضوع: اشعار و متون غم انگیز...

  1. #21
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    مـن بـه خـود مي گـويـم:

    چـه کـسي بـاور کـرد

    جـنگــل ِ جـان مــرا

    آتـش ِ عـشق ِ تـو خـاکـستر کــرد؟

  2. #22
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    نيا باران ،زمين جاي قشنگي نيست،من از اهل زمينم،

    خوب ميدانم كه گل در عقد زنبور است ولي،سوداي بلبل دارد وپروانه را هم دوست ميدارد
    ...

  3. #23
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    عشق شوري در نهاد ما نهاد
    جان ما در بوته ي سودا نهاد

  4. #24
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    امشب ز غمت میان خون خواهم خفت
    وز بستر عافیت برون خواهم خفت
    باور نکنی خیال خود را بفرست
    تا در نگرد که بی تو چون خواهم خفت

  5. #25
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    گرچه اهل عشق نیستم /لیک با هوای این حوالی دلخوشم

  6. #26
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    اي اشك غم آرام بريز بر گونه بيمار من اي غم تو هم لذت بر از اين همه آزار من

  7. #27
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    خواهم تو را مهمان کنم در گوشه ای از قلب خویش ایا قبولش می کنی این گوشه ویرانه را ؟؟؟؟

  8. #28
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    آواز عاشقانه ی ما در گلو شکست حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
    تا آمدن با تو خدا حافظی کنم
    بغض امان نداد و خدا... در گلو شکست

  9. #29
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    دشت هایی چه فراخ
    كوه هایی چه بلند
    در گلستانه چه بوی علفی می آمد؟
    من دراین آبادی پی چیزی می گشتم
    پی خوابی شاید
    پی نوری ‚ ریگی ‚ لبخندی
    پشت تبریزی ها
    غفلت پاكی بود كه صدایم می زد
    پای نی زاری ماندم باد می آمد گوش دادم
    چه كسی با من حرف می زد ؟
    سوسماری لغزید
    راه افتادم
    یونجه زاری سر راه
    بعد جالیز خیار ‚ بوته های گل رنگ
    و فراموشی خاك
    لب آبی
    گیوه ها را كندم و نشستم پاها در آب

    من چه سبزم امروز
    و چه اندازه تنم هوشیار است
    نكند اندوهی ‚ سر رسد از پس كوه

    چه كسی پشت درختان است ؟
    هیچ می چرد گاوی در كرد
    ظهر تابستان است
    سایه ها می دانند كه چه تابستانی است
    سایه هایی بی لك
    گوشه ای روشن و پاك
    كودكان احساس! جای بازی اینجاست

    زندگی خالی نیست
    مهربانی هست سیب هست ایمان هست
    آری تا شقایق هست زندگی باید كرد

    در دل من چیزی است مثل یك بیشه نور مثل خواب دم صبح
    و چنان بی تابم كه دلم می خواهد
    بدوم تا ته دشت بروم تا سر كوه
    دورها آوایی است كه مرا می خواند

    ***شايد آن روز كه سهراب نوشت :
    تا شقايق هست زندگي بايد كرد خبري از دل پر درد گل ياس نداشت
    بايد اينجور نوشت ، هر گلي هم باشي چه شقايق چه گل پيچك و ياس
    زندگي اجباريست***

  10. #30
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    پیش فرض

    باز باران باريد ،خيس شد خاطره ها، مرحبا بر دل ابري هوا،هر كجا هستي باش ،آسمانت آبي وتمام دلت از غصه دنيا خالي

صفحه 3 از 59 نخستنخست 123456789101112131415161718192021222353 ... آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •