شبي ـ شايد امشب ـ
زير ِنور ِيك واژه خواهم نشست ...
گرم ترين اشك ِيخ چشمم را
بر حواس پنج گانه ام خواهم ریخت ...
و هم زمان،پايين ِآخرين برگ ِ خاطراتم
خواهم نوشت ...
دلم برای خودم تنگ شده است
شبي ـ شايد امشب ـ
زير ِنور ِيك واژه خواهم نشست ...
گرم ترين اشك ِيخ چشمم را
بر حواس پنج گانه ام خواهم ریخت ...
و هم زمان،پايين ِآخرين برگ ِ خاطراتم
خواهم نوشت ...
دلم برای خودم تنگ شده است
آنچه که هستی هدیه خداوند به توست و آنچه که میشوی هدیه تو به خداوند است.پس بینظیر باش
چقدر دلگيرم از دست زمونه
عجب ظلمي تو كار اسمونه
شباي شهر عاشق بي ستارست
ستاره مال شهر ديگرونه
ز بخت خود نباشم لحظه ای شاد
نگشتم چونکه از رنج و غم آزاد
گهی افغان و گه زاری نمایم
بر آرام از دل غمدیده فریاد
کاش می دانستید که زندگی با همه وسعت خویش
محفل ساکت غم خوردن نیست
حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست
زندگی خوردن و خوابیدن نیست
زندگی حس جاری شدن است
زندگی کوشش و راهی شدن است
از تماشاگر اغاز حیات
تا به جایی که خدا می داند
منبع وبلاگ جهان اندیشه ی خداست
از برای صلاح مجنون را
بازخوان ای حکیم افسون را
از برای علاج بیخبری
درج کن در نبیذ افیون را
خواهم خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز جان ودل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه ی بازیگران
اول به دام آرم تورا وانگه گرفتارت شوم
قاصدک ! شعر مرا از بر کن ، برو آن گوشه ی باغ ، سمت آن نرگس مست و بخوان در گوشش و بگو باور کن ، یک نفر یاد تو را دمی از دل نبرد
ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو به جان خسته داریم ای دوست
گفتی که به دل شکستگان نزدیکم
ما نیز دل شکسته داریم ای دوست
ای دوست به دوستی قرینیم ترا
هرجا که قدم نهی زمینیم ترا