1. علامه اميني صاحب الغدير
  2. ولادت ـ تحصيلات
  3. شيخ عبـد الحسيـن امينى معروف به علامه امينـى صاحب اثر پـر ارج الغديـر در سـال 1320 ه' ق مطـابق بـا 1281 ه' ش در روستاى ((سردها)) از تـوابع شهرستان سـراب به دنيا آمـد ايشان در آغاز كـودكـى در كنار پـدر ( كه از عالمان پرهيزگار آن سامان بـود ) پرورش يافت وى با استعداد و نبـوغ عجيبى از همان اوان صغر سـن مقـدمـات علـوم را در مـدارس تبـريز بيامـوخت آنگـاه در محضـر عالـمانى چـون سيد محمد مولانا , سيد مرتضى خسروشاهى و شيخ حسين به فـراگيرى مراحل ديگرى از علوم اسلامى پرداخت اما نفـس استعـلا طلب وى در آموختـن علـم در محدوده آذربايجان قانع نشد عاقبت از تبريز رخت بـر بست و راهـى نجف اشـرف گرديـد و در آنجا از محضر اساتيد بزرگـى همچـون سيـد محمـد فيـروزآبادى , سيـد ابـوتـراب خوانسارى و ديگران استفاده برد.
  4. علامه امينى از مراجع بزرگى چـون سيد ابـوالحسـن اصفهانى, ميرزا حسين نائينى, شيخ عبدالكريم حايرى و شيـخ محمـد حسين كمپانـى اصفهانى به خطـوط خود آن بزرگان اجازه اجتهاد دريافت داشت .
  5. مـدتـى بعد علامه رهسپار تبريز شـده چنـدى در تبـريز مانـد و به مشاغل صنفى پرداخت در ايـن مرحله, علامه زندگى خـود را مضمون دار نيافته و به سايق قلبى و انگيزه ولاى علـى(ع) نخست به قصد زيارت تربت پاك نجف روى بدان سـو نهاد اما چـون ايـن بار به نجف رسيد از آهنگ بازگشت منصرف و سـر اخلاص به اقامت در آن آستان بسـود و كار تاليف و تحقيق و تحقق بخشيدن به اهداف خويـش را آغاز كرد .
  6. پدر علامه امينى حجت الاسلام حاج ميرزا احمد امينـى (متـوفـى 1370 ه' ق) خـود از افـاضل و عالمـان نامـى و معروف منطقه بـود نياى علامه, مولى نجف على مشهور به اميـن الشرع (متوفى 1340 ه' ق) نيز از فاضلان و متقيان بـوده و علاقه شـديـدى به گردآورى كلمات ايمه اطهار(ع) داشت و در ايـن مقوله مجموعه هايى گرد آورده بود وى به فارسـى و تركـى شعر مـى سرود نسبت اين خاندان به امينى از هميـن لقب امين الشرع نياى آنان بود.
  7. پس خاندان امنى, خاندانى اهل علـم و فضل و تقوا, بينـش و داراى سابقه در خدمات دينى بود.
  8. خصوصيات روحى
  9. علامه امينـى روحـانـى كامل عيارى بـود كه در او نـور عقل شـرعى به وجه احسـن تجلى كرد ايـن مرد بزرگ از جهات عديده مانند علـو طبع, استغناى روح, بـى اعتنايى به رياست, صراحت لهجه, زبان صدق گـويا, قلـم و بيان شيوا و رسا, قيافه جذاب و سيماى دل نشيـن و هيكلـى متناسب و آراستگـى به صفات كـريمه ديگـر از قبيل تـوكل, ادب, شجـاعت, ابـراز شخصيت در بـرابـر مخالف و در مقام دفاع از حقيقت و امثـال اينها در ميـان اقـران كـم نظيـر بود.
  10. عالى تريـن صفات ممتاز وى محبت و ولاى كامل نسبت به خاندان رسالت بود كه سرآمد تمام مزاياى وجودى او به شمار مى رفت به هميـن جهت است كه علامه را بايـد در ايـن عصـر, يگانه غواص درياى بـى گـران ولايت دانست .
  11. توانايى عملى
  12. علامه امينى درعلـوم اسلامى مانند تفسير, حديث درايه و علـم رجال استاد و متبحرى بى مانند و به خصـوص درعلم فقه و تاريخگويى سبقت را از همه محققان درربود هنگامى كه نخستيـن تاليف وى تحت عنوان شهداى راه فضيلت در, سى و پنجميـن سال زندگى پر بركتش منتشر شد مراجع و علماى بزرگ زمان هـم چـون سيد ابـوالحسـن اصفهانى, حاج آقا حسيـن طباطبايى قمـى, شيخ آقا بزرگ تهرانـى, شيخ محمد حسين كمپانـى, و شيخ محمد خليل عاملـى زبان به تحسين گذاردند و ايـن زمانى است كه هنوز سخنى از الغدير در ميان نبـود و پـس از ايـن مراحل است كه ايـن بزرگوار 40 سال ديگر از عمر پر بركت خويش را بـا تلاشـى بيمـاننـد و پشتكـارى كـم نشـان در راه تحقيق و تتبع گذارنـده و كتاب عظيـم و شاهكار خـويـش ((الغديـر)) را به جهان اسلام تقـديـم داشت بـا نگارش ايـن كتاب عظيـم كه در حقيقت خـود كتابخانه اىاست ناقدان, محققان, نويسندگان, روحانيون, شعرا,و...
  13. با هماوايى به ستايـش ايـن كتاب و مـولف عاليقدرش پرداخته و آن را بزرگتـرين سنـد وحـدت مسلميـن و از كتب منبع و مـرجع خـويـش دانستند .
  14. تاليفات علامه امينى
  15. علامه اميـن را غير از الغديـر تاليفات ارزشمنـد ديگـرىاست, هـم چـون: كامل الزيارات, سيرتنا و سنتنا, سيـره نبينا, اعلام الانام فـى معرفه الملك, شهداى راه فضيلت, تفسيـر سـوره حمـد, ثمرات الاسفار, رساله در علـم درايه, رساله در نيت, رياض الانـس, راه و روش ما راه و روش پيامبر ماست .
  16. علامه غير از تاليف كتب, به اقـدامات حسنه ديگرى نيز مـى پـرداخت از جمله كتابخانه مكتبه الامام امـيرالمومنيـن العامه در نجف از بـاقيـات صـالحـات آن بزرگـوار بـوده و از نظر كيفيت در شمار باارزشتريـن كتابخانه هاى علمى دنياى اسلام است علامه را قدرت نطق عجيب مهيج بـود و صـداى در خـور دليـران داشت و در پاى نطق وى, انبـوه جمعيت متجـاوز از چنـد هزار و گـاه چنـد ده هزار گـرد مىآمدند و از كلمات گهربار آن عالـم جليل القدر بهره مـى گرفتند
  17. بزرگ ترين اثر علمى علامه
  18. گل سر سبـد تاليفات علامه حاصل زحمات 40 ساله ومـوجب شهرت ايشان در اقطار ممالك اسلامـى, كتاب بـى ماننـد الغدير است كه بالغ بر بيست جلد مى شـود آن بزرگ مرد در نگارش ايـن اثر به ده هزار جلد كتاب و رساله مراجعه و از اول تا آخر همه را مطالعه نمـوده است علامه بـراى گردآورى مطالب الغدير سفـرهاى پژوهشـى بسيار كرد در سرزمينهـا و شهرهاى كعبه آمالـش كتابخانه هاى عمومى و شخصى بـود ايـن سفـرها پـربـار عمـوما به مطالعه و استنتاج و تهيه ماخذ و ملاقات با استادان مى گذشت .
  19. از جمله شهرهايـى كه وى به ايـن هدف به آنها سفر كرد, مـى تـوان حيـدرآبـاد, دكـن, عليگـره, لكنهو, كـانپـور, جلالـى (در هنـد), رامپـور, فـوعه, معره, قـاهـره (در مصـر), حلب, نبل و دمشق (در سوريه) را بر شمرد .
  20. اسـم الغدير حاكى از موضوع آن است به طور اختصار, اثبـات وصايت و خلافت منصوبه حضرت على الميرالمومنيـن(ع) از ناحيه حضرت خاتـم الانبياء محمـد بـن عبـدالله(ص) و نقل نص هاى راجع به غدير خـم و ساير نصـوص از طـرق غير شيعه و از كتب علماى اهل سنت و تـواريخ فرق اسلامى و رساله هاى تاريخى (كتب خطى و چاپـى) و آشكار نمـودن و اثبـات اغراض بعضـى از تاريخ نگاران پيشيـن كه در نقل روايات تعصب نـاروا به كـار بـرده و نسبت به مطـالب تحريف و تصحيف و تبديل روا داشته اند .
  21. كتاب الغدير در حسـن تنظيم و انشاء بسيار ممتاز و كثرت منابع و نقل مدارك كه به فرموده خـود علامه بيـش از ده هزار جلد مى باشد, و استنتـاج به تجزيه و تحليل و كشف اغراض سـوء مخـالفان در كتب خـودشان و پرده بـرداشتـن از چهره شخصيت هاى مغرض و خيانتكار از نـاقليـن اخبـار و روايات مجهول از راويان مجهول الهويه و غيـر اينها از امور بسيار استثنايى و بيمانند محسـوب مى شـود, بخصـوص در فصاحت بيان و تنظيـم جملات و انسجام و شيـوايـى عبـارات فـوق ممتاز است .
  22. شهرت كتاب الغدير به بسيارى از ممالك اسلامى و ساير مناطق جهان رسيـده و همه جا منادى وحـدت بين مسلمين گرديده است .
  23. الغدير در نظر علامه
  24. علامه امينـى در معرفـى الغديـر مـى نـويسـد: داستـان بزرگ و مهم واقعه غدير خم, داستان دعوت خدايى و ولايت كبرى و آراستـن و كامل ساختـن ديـن و تمام نمـودن نعمت و خشنودى پروردگار است بر طبق آياتـى كه كتـاب صـريح خـداونـد به آن نـازل گشته و اخبـار متـواتره رسيده از پيامبر اسلام تصريح به آن نموده و رشته مدارك و اسنـاد آن مـاننـد حلقه هـاى بهم پيـوسته يك زنجيـر, از دوران صحابه و تابعيـن تا ايـن زمان امتـداد يافته ايـن كتـاب متضمـن مطالبـى است كه در پيرامـون حـديث غدير رسيده از حقايق روشـن و مبرهـن مربـوط به حديث و سند آن در ايـن كتاب آن چه با درستى و صـراحت و در آشكارتـرين مظاهر داير به ايـن امـر مهم ثبت و ضبط گشته است از ميـان انبـوهـى از مطـالب درهم آميخته و آهنگهاى نامـوزون و به هـم ريخته استخراج شده تا حقيقت حال بر خـواننده آن اشكار و جلوه گر شود.
  25. نام شعرايـى را كه داستان غديـر خـم را به نظم در آورده انـد با شـرح حال آنها و قصايـد و اشعارشان از قرن اول تا عصـر حاضر به ترتيب گذشت زمان در اين كتاب آروده ايـم و مقصود مهم ما از ايـن كار اين است كه شهرت و تـواتر اين موضوع را به ايـن وسيله ثابت نماييـم تا دانسته شـود كه داستان غدير خـم به طورى شهرت داشته كه در قرون و زمان زبانزد ادباو شعراى بنام بوده و خصوصيات اين امـر را در نظم و نثـر بيـان داشته اند.
  26. عشق به خاندان عترت:
  27. عشق به خـانـدان عتـرت چنـان سـراسـر وجـودش را فـرا گرفته بـود كه ساعتها مطالعه در مخزن كتـابهاى خطـى و دست يازيـدن به گوهرهاى گرانبهاى نبـوى را بر خويشتـن خويـش همواره ساخته هرگز احساس خستگى نمى نمود.
  28. گـوينـد در كتابخانه يكـى از شهرهاى عراق به مطالعه مـى پرداخت, چـون ايـن كتابخانه در هر شبانه روز تنها چهار ساعت بيشتـر باز نبـود علامه امينـى هـم نمـى تـوانست بيـش از چهار روز در آن شهر بماند, با توافقى كه ميان وى و رييـس كتابخانه برقرار شده بود, علامه امينـى هـر روز به هنگام ظهر يعنـى ساعت تعطيل كتـابخـانه وارد آنجا مى شـد, كتابـدار, در را به روى او مـى بست تا روز بعد سـاعت 8 صبح كه در را به رويـش مـى گشـود.
  29. در نتيجه او روزى 20 ساعت در ايـن كتابخانه كاركـرد و بـا لقمه نـانـى كه همـراه داشت و جـرعه آبـى كه كتـابـدار در اختيارش مـى گذاشت, تـوانست از ميـان چهار هزار نسخه خطـى مـوجـود در آن كتابخانه, ماخذ دلخـواه خـود را بيابـد (حماسه غديـر صفحه 427) آرى اين همه تـوانايى و پشتكار و دلبستگـى به كار, فقط و فقط در پرتو ايمان و عشق ميسر است.
  30. من همان عشقم كه در فرهاد بود
  31. او نمى دانست و خود را مى ستود
  32. من همى كندم به تيشه كوه را
  33. عشق شيرين مى كند اندوه را
  34. در رخ ليلى نمودم خويش را
  35. سوختم مجنون خام انديش را
  36. مى گريستم در دلش با درد دوست
  37. او گمان مى كرد اشك چشم اوست
  38. من خموش كردم خروش جنگ را
  39. گرچه صد زخم است اين دل تنگ را
  40. (ميرزاى تقى زرگر)
  41. غديرجاودانه هميشه تاريخ
  42. حضـرت آيت اله علامـه امينـى در آن زمـان به نگارش اثـر جاودانه خـويـش ((الغدير)) همت گمارد كه مردم را از آب به سراب هـدايت مـى كـردنـد و هزار گل داوودى را در پـاى مناره ها به دار كشيـده, نخل هـا سـوخته, و سـروهـا از سـرمـا يخ زده بود.
  43. علامه امينى با قامتى بلند و استـوار چـون تناور درختـى از بيشه شيران پا به ميـدان نبرد نهاد با پيراهنـى از استقامت, قرآن به دست كوچه هاى تنگ و باريك تاريخ عبور كرد.دربلنداى كـوهستان جاى گرفت و با كلام آكنده از ايمان خويـش مرزهاى سرخ و خـونيـن غدير را ترسيـم كرد او قاصد سپيده دمان و مرغ يا حق گوى شيفتگان بود ذوالفقار علـى(ع) را بر كمر خطبه نهج البلاغه را بر لب داشت رمز و راز عشق بر زبان او جارى بـود او مى خواست نهال ولايت را در هر ولايتـى بارور سازد او سفيـر سـرزميـن آزادى انسان از اسارتها و پيام آور صلح و دوستى بود.
  44. آن علامه مجاهـد و مصلح نستوه و احياگر ولايت در مكتـوب پـر عظمت وجاودانى خويش خاطره پاينده واقعه شكوهمند سال دهـم هجرت را در اذهان زنده كرد او حـديث مكرر تاريخ صـدر اسلام را چنيـن بازگـو كـرد: در بازگشت از حجه الـوداع پيامبـر اسلام (ص) خطبه اى ايراد فرمود كه در آن ولايت و رهبرى اسلام بعد از خويش را چنين معيـن و مشخص ساخت :
  45. حمد و ستايـش مخصـوص ذات خداست يارى از او مـى خـواهيـم و به او ايمان داريـم و توكل ما به اوست و از بدىهاى خود و اعمال ناروا به او پناه مى بريـم گمراهان را جز او راهنمايى نيست و آن كس را كه او راهنمـايـى فـرمـوده گمـراه كننـده اى نخـواهـد بود.
  46. و گـواهـى مـى دهـم كه معبـودى جز او نيست و اينكه محمـد بنده و فرستاده اوست پس از ستايـش خداوند و گواهى به يگانگى او فرمود:
  47. اى گـروه مـردم, همانا خـداى مهربـان و دانامـرا آگاهـى داد كه دوران عمر سپـرى گشته و به زودى دعوت الهى را اجابت كـرده و به سراى باقى خواهم شتافت مـن و شما هر كدام بر حسب آن چه به عهده داريـم, مسئوليـم اينك انـديشه و گفتـار شمـا چيست؟
  48. مردم گفتند: ما گواهى مى دهيـم كه تو ابلاغ فرمودى و از پند ما و كـوشـش در راه وظيفه دريغ نكـردى خـداى به تـو پاداش نيكـو عطا فرمايد.
  49. آيا ايـن گونه نيست كه شما به يگانگـى خداوند گـواهى مى دهيد؟ و ايـن كه محمـد بeـده و فـرستـاده اوست؟
  50. و به ايـن كه بهشت و دوزخ و مـرگ و قيامت تـرديـد ناپذير است و مردگان را خـدا بـر مـى انگيزد و اينها همه راست و مـورد اعتماد شماست؟
  51. همه گفتند: آرى به ايـن حقـايق گـواهـى مـى دهيـم پيـامبـر (ص) فـرمود: خـداوندا گواه باش و باز فرمـود : همانا مـن در انتقال به سراى ديگر و رسيـدن به كنار حـوض كـوثـر بـر شما سبقت خـواهـم گـرفت بينديشيد و مـواظب باشيد كه در گذشتـن مـن با دو چيز گرانبها و ارجمنـد كه در ميان شما مـى گذارم چگـونه رفتار نماييد؟ در ايـن موقع فردى از ميان جمعيت بانگ برآورد كه: يا رسـول الله (ص) آن دو چيز گـرانبها و ارجمنـد چيست؟ فـرمـودند:
  52. كتاب خـداست, كه يك طرف آن در دست خـدا و طـرف ديگـر آن در دست شماست بنابرايـن آن را محكـم بگيريد و از دست نـدهيـد تا گمراه نشـويـد و دومـى عترت من اهل بيت من و خانـدان مـن است و همانا خداى مهربان و دانا مرا آگاه فرمـود كه ايـن دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا در كنار حـوز بر من وارد شوند و مـن انى امر را از پروردگار خود درخـواست نموده ام پـس بر آن دو پيشى نگيريد و از پيروى آن دو باز نايستيد و كوتاهى ننماييد كه هلاك خـواهيد شد.
  53. آن گاه دست علـى (ع) را گرفت و بلنـد كرد تا به حـدى كه سفيـدى زيـر بغل هـر دو نمايان شـد و مـردم او را ديـدند و شناختنـد و فرمـود: اى مردم كسيت كه بـر اهل ايمان از خـود آنها سزاوارتـر است؟
  54. گفتنـد: خـداى و رسـولـش دانـاتـر است فـرمـود: همانا خـدا, مولاى مـن است و مـن مولاى مـومنيـن هستـم و اولـى و سزاوارترم بر آنان از خودشان پـس هر كـس كه مـن مولاى اويـم على (ع) مولاى اوست و ايـن سخـن را سه بار تكرار فرمـود سپـس دست به دعا گشود و گفت:
  55. بار خدايا دوست بدار آن كسـى كه او را دوست دارد و دشمـن دار آن كـس كه او را دشمـن دارد و يارى فرما ياران او را و خوار گردان خـوار كنندگان وى را و او را معيار و ميزان و محـور حق و راستى قرار ده آنگاه فرمود:
  56. بايـد آنـان كه حـاضـرنـد ايـن امـر را به غايبـان ابلاغ كننـد.
  57. هنوز جمعيت پراكنده نشده بـود كه امين وحى ايـن آيه را فرمـود: اليـوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتى و رضيت لكـم الاسلام دينا (قرآن سـوره مايده آيه 3) ترجمه: (امروز ديـن شما را كامل و نعمت را بـر شما تمام گـردانيـديـم و ديـن اسلام را بـراى شما پسنديدم).
  58. در اين هنگام پيامبر(ص) فرمود:
  59. خـداى بزرگتر است و بايـد او را سپاس داشت بر كامل كردن ديـن و اتمام نعمتـش بـر ما و رضايت پـروردگار به رسـالت مـن و ولايت و امامت براى على پس از من بعد از اين واقعه مردم به تهنيت گفتـن به اميرالمـومنيـن علـى (ع) پـرداختنـد. ابـوبكر و عمر از جمله كسانـى بـودنـد كه در پيشاپيـش اصحـاب به علـى (ع) چنيـن تهنيت گفتند:
  60. به به, به تو اى پسر ابـوطالب كه هموراه مولاى ما و مولاى هر مرد و زن مومـن شدى (داستان تهنيت گفتـن ابوبكر و عمر را 60 نفر از دانشمندان اهل سنت نقل كـرده انـد. مراجعه شـود به الغدير ج 1 ص 272 الى 283) ابن عباس گفت:
  61. ((والله ايـن بيعت در گردن مردم ثابت گشت)) (الغدير جلد 2 ص 29 الى 34)
  62. افول خورشيد
  63. تلاش بـى وقفه معمار مـدينه غدير را, دچار فتـور جسمانـى كـرد و بيمارش نمـود بيمارى, اندك اندك رو به فزونـى گرفت تا اينكه آن پير فرزانه و فقيه پر مايه ناچار از كار بازمانـد كتاب از جلـو ديدگانـش دور شـد و قلـم از حركت ايستاد او جهت مداوا به تهران انتقال دادند ولـى آن انديشمند به بيمارى خـويـش نمـى انـديشيـد احياگر ولايت در ايـن فكـر بـود كه آيا تـوانسته است ولايت را به امت بشناساند و حقانيت على (ع) را كه جان هستى, آيت وجود نبـوى و آفتـاب عالمتـاب ولايت است بيـش از پيـش آشكـار سـازد؟
  64. او بـا عطـرى كه از عشق ولايت مـولا گـرفته بـود در نشيب و فـراز دنياى پر آشوب امت علوى را به سوى گل رهنمون بود بر نفـس سركـش خود پا نهاد و خـويشتـن را از قيد هر هوس برهاند از هـوا خلاصـى يـافت و دل در گـرو مهر مـرتضى گذاشت.
  65. علامه در بستر بيمارى بـود كه حضرت آيت اله العظمى حكيـم رخت از جهان بـربست و به درگاه حق رو نمـود هنـوز چشمها در سـوگ مـرجع بزرگ عالـم تشيع اشكبار بود بـود كه آيتى ديگر رخت از دار فانى بست و به نور پيوست .
  66. روز جمعه 12 تيـر مـاه 1349 ه' ش (28 ربيع الثـانـى 1390 ه' ق) نزديك اذان ظهر بعد از حـدود دو سال بيمارى و كسـالت ايـن عاشق دلباخته ولايت در آستان 70 سالگى به ملكـوت اعلى پيـوست روز بعد صبح شنبه پيكر پاك وى در تهران تشييع و پـس از چنـد روز به نجف اشـرف حمل و در آنجا بعد از تشييع و طـواف بـرگرد مزار دوست در كتـابخـانه عمـومـى كه خـود تـاسيـس كـرده بـود (مكتب الامـام اميرالمومنيـن) به خاك سپرد شد او رفت ولى الغدير وى چراغ خانه دلهاى با صفا و مشعل هدايت امت تا طلـوع خـورشيد ولايت شد روحـش شاد و راهش پرتداوم باد.
  67. الا اى مرد بى همتاى نامى
  68. كه در انديشه فردى و تمامى
  69. تو را بادا تحيت زانكه فردى
  70. گشاده سينه و فرزانه مردى
  71. زدى غوطه به درياى معانى
  72. برآوردى درى كش نيست ثانى