کویر
ای خدا این دل کویر است محتاج بارانیم هنوز
برآورده شدن این آرزو را ازتو خواهانیم هنوز
چی بگوییم از عشق یار و رحمت بی وصف تو
که ایستاده به روی خط پایان و از امیدوارانیم هنوز . . .
. . .
دوبیتی از رضا ایزدی
کویر
ای خدا این دل کویر است محتاج بارانیم هنوز
برآورده شدن این آرزو را ازتو خواهانیم هنوز
چی بگوییم از عشق یار و رحمت بی وصف تو
که ایستاده به روی خط پایان و از امیدوارانیم هنوز . . .
. . .
دوبیتی از رضا ایزدی
خسته ام از این کویر،این کویر کور و پیر
این هبوط بی دلیل، این سقوط ناگزیر
آسمان بی هدف، بادهایبی طرف
ابرهای سر به راه، بیدهای سر به زیر
ای نظاره ی شگفت، اینگاه ناگهان!
ای هماره در نظر، ای هنوز بی نظیر!
آیه آیه ات صریح، سورهسوره ات فصیح
مثل خطی از هبوط مثل سطری از کویر
مثل شعر ناگهان، مثلگریه بی امان
مثل لحظه های وحی، اجتناب ناپذیر
ای مسافر غریب، در دیارخویشتن
با تو آشنا شدم، با تو در همین مسیر!
از کویر سوت و کور، تامرا صدا زدی
دیدمت ولی چه دور! دیدمت ولی چه دیر!
این تویی در آن طرف ،پشت میله ها رها
این منم در این طرف، پشت میله ها اسیر
دست خسته ی مرا، مثلکودکی بگیر
با خودت ببر، خسته ام از این کویر!
وسعت کویر آغوش بی انتهای خداست که برای من گشوده شده است .
ودر کویر من با خدایم وبا خودم همه وهمه با هم یگانه می شویم .یکی می شویم .
کویر به من بینش می دهد .کویر مرا افسون می کند .
حیرتهایم,تمناهایم ,مشتاقی هایم در کویربه منصه ی ظهور می رسد و صحنه ی رقص بی بدیل معرفت وشناخت وآگاهی وپرسشگریست .
در کویر یاد می گیری که که برای درک زیبایی ها گاهی باید هنر نگریستن به دور دستها را بلد باشی .
باید یاد گرفته باشی که گاهی وقتها فرا نگر باشی تا بتوانی زیبا یی ها را در ک کنی . .
دلی همچون دل کویر می خواهم٬ تشنه حقیقت.
آن دلی که کنج عزلت اختیار کرده و گوشه انزوا را به بازار مکاره دنیای رندان ترجیح می دهد.
همچون کویری که حقیقت سکوت آسمانها را دریافته و سو سو ستارگان٬ چراغ روشنی بخش اوست.
ای کویر چه شد که در دلت خار رویید! دل ما نیز از بی وفایی زمان خار است.
من کویر خشک بودم
عشق تو باران من شد
دسته دسته از کویر خشک من نسرین بر آمد
آسمانم تیره بود
خوشه خوشه از دل این آسمان پروین بر آمد
تشنه بودم چشمه هی عشق از چشم تو سر زد
در نگاه پر شرابت،شور دیدم،شعر دیدم،عشق دیدم،ناز دیدم
در بهار گل فشان عطر خیز پیکر تو
باغ دیدم،باغ های پر گل شیراز دیدم
چون به ناز از در رسیدی
بود گل در خانه ام پیچید از عطر سلامت
تا سخن آغاز کردی
معنی جان بود و بوی عشق در عطر کلامت
ای ستاره! بی تو شب بودم
شبی تاریک و غمگین
نور لبخندت به جسم و جان من تابندگی داد
بی تو چوبی خشک بودم
بوسه هایت پرگلم کرد
ای مسیحا!
معجزت دلمرده یی را زندگی داد...
در کــــویــــــر دل مـــــــن..
قـطــــره بـارانـــــے نیــستـــ
لااقــــل ســـایــــــه کــن!!
ایـــنخــــــــار
نَــــــمیـــــرد بـــے تـــــــــــو ...
کویر، لوح خداوندگار زیبایی ستکویر، تا که بخواهد دلت، تماشایی ستکویر، پهنه ی ادراک عالم هستیکویر، عرصه ی پر زمز و راز دانایی ستکویر، ساحل لب خشک رودهای سرابکویر، تشنه ی شورابهای سودایی ست
به سینه ی شب تارش ستاره ها، گوییشکوهمند ترین سینه ریز رؤیایی ستستاره می شود ازسقف آسمانش چیدبه نیمه شب، که فلک گرم اختر آرایی ستهنوز شاخه ی خشک گز کناره ی راهپیام آور بیداد فصل نازایی ستشکیب نخله ی تاقش به خشکسالی هاحدیث باور و دیباچه ی شکیبایی ستپلاس های سیه در سپیده ی سحریچو خال حُسن، به رخسار عهد برنایی ستمن از کویرم و شعر کویری ام پاک استز گندزار تملّق، ز هرچه رسوایی ستبه میهمانی من، در شب کویر بیاکه در کویر "سَهی" آسمان، تماشایی ست
در این دشت تنهایی...
من به کویر دلم...
خوش کردم...
گاهے دلمـ از ـهر چه آدمـ است مے گيرد...!
گاهے دلمـ دو كلمه حرف مهربانانه مےخواهد...!
نه به شكل ِ دوستت دارم و يا نه بــ ِ شكل ِ بے تو مے ميرمـــ...!
ساده شايد ، مثل دلتنگ نباش... فردا روز ديگر ے ست !
kheili ghashang bood