نمایش نتایج: از شماره 1 تا 7 , از مجموع 7

موضوع: " تعليم و تعلّم از ديدگاه نهج البلاغه "

Hybrid View

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile " تعليم و تعلّم از ديدگاه نهج البلاغه "




    قال الله عزوجل: لقد من الله على المؤمنين اذ بعث فيهم رسولا من انفسهم يتلوا عليهم آياته‏ويزكيهم ويعلمهم الكتاب والحكمة وان كانوا من قبل لفى ضلال مبين (1) ;

    خدا بر اهل ايمان منت گذاشت كه رسولى از خود آنها در ميان آنان برانگيخت كه بر آنهاآيات خدا را تلاوت كند و نفوس آنان را از هر نقص و آلايش پاك گرداند و به آنان احكام شريعت وحقايق حكمت‏بياموزد، هر چند كه قبل از آن در گمراهى آشكارى بودند.



    موضوع تعليم و تربيت «انسان‏» است و طراحى نظام صحيح و جامعى براى تعليم وتربيت انسان، تنها از ناحيه وحى ممكن خواهد بود. قرآن كتاب انسان سازى و على‏عليه السلام‏ترجمان و مبين قرآن است. (2)

    چه كسى غير از آن حضرت مى‏تواند مفسر كتاب خدا باشد؟ همو كه اعلم به وحى وسنت و سيره نبوى و اسبق به ايمان و اقرب به پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله است. (3)

    در قسمتى از خطبه قاصعه در معرفى خود مى‏فرمايد:

    من در دوران نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخه‏هاى بلند درخت‏قبيله ربيعه و مضر را درهم شكستم; شما به خوبى موقعيت مرا از نظر خويشاوندى و قرابت ومنزلت و مقام ويژه نسبت‏به رسول خدا مى‏دانيد: او مرا در دامن خويش پرورش داد; من كودك بودم،او همچون فرزندش مرا در آغوش خويش مى‏فشرد و در استراحتگاه مخصوصش جاى مى‏داد،بدنش به بدنم مى‏چسبيد و بوى پاكيزه او را استشمام مى‏كردم; غذا را مى‏جويد و در دهانم‏مى‏گذاشت. هرگز دروغى در گفتارم نيافت و اشتباهى در كردارم پيدا ننمود ... .

    من همچون سايه‏اى به دنبال آن حضرت حركت مى‏كردم و او هر روز نكته تازه‏اى‏از اخلاق نيك براى من آشكار مى‏ساخت و مرا فرمان مى‏داد كه به او اقتدا كنم. مدتى از سال،مجاور كوه حرا مى‏شد، تنها من او را مشاهده مى‏كردم و كسى جز من او را نمى‏ديد. در آن روزغير از خانه رسول خدا، خانه‏اى كه اسلام در آن راه يافته باشد وجود نداشت. تنها خانه‏آن حضرت بود كه او و خديجه و من نفر سوم آنها اسلام را پذيرفته بوديم. من نور وحى و رسالت رامى‏ديدم و نسيم نبوت را استشمام مى‏كردم. به هنگام نزول وحى بر رسول خدا، صداى ناله‏اى‏را شنيدم; از آن حضرت پرسيدم: اين ناله چيست؟ فرمود: اين شيطان است كه از پرستش خويش‏مايوس گرديده; تو آنچه را كه من مى‏شنوم مى‏شنوى و آنچه را مى‏بينم مى‏بينى، تنها فرق ميان‏من و تو اين است كه تو پيغمبر نيستى، بلكه وزير منى و بر طريق و جاده خير قرار دارى; من همواره‏با او بودم ... . (4)


    در جاى ديگر مى‏فرمايد:

    يا كميل ان رسول الله‏صلى الله عليه وآله ادبه الله وهو ادبني وانا اؤدب المؤمنين و اورث ادب المكرمين; (5)


    اى كميل! پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را خدا تربيت كرد و آن حضرت مرا تربيت نمود و من نيز اهل ايمان‏را تربيت نموده و آداب پسنديده را به آنها ياد مى‏دهم.


    پس در وادى حيرت و سرگردانى انسانها بين مذاهب و مكاتب گوناگون، گوش جان به‏فرمان مطاع مباركش مى‏سپاريم كه فرمود:


    فاستمعوا من ربانيكم واحضروه قلوبكم واستيقظوا ان هتف بكم; (6)


    به سخن مرد خدا و مربى الهى خويش گوش فرا دهيد و دل‏هاى خود را در پيشگاه او حاضرسازيد و هنگامى كه به خاطر احساس خطر فرياد مى‏كشد، بيدار شويد.


    براى بررسى صحيح و مفيد مبحث «تعليم و تربيت‏»، از درياى بيكران معارف الهى‏نهج‏البلاغه بهره‏مند خواهيم گشت و گرچه غور در اين بحر عظيم و استخراج مرواريدهاى‏درخشان آن غواص ماهرى را بايد، لكن:


    آب دريا را اگر نتوان كشيد هم به قدر تشنگى بايد چشيد !!


    و اما سرفصل هايي كه در نهج البلاغه ذيل عنوان تعليم و تعلم مورد توجه حضرت بوده است به شرح زير مي باشد:


    فصل اول: ارزش علم

    فضيلت علم
    علم، ميراثى گرانبها
    سعادت انسان در افزودن علم است
    مقام و منزلت علما نزد پيامبران
    ارزش علم
    علم بهتر است‏يا ثروت
    الف) مقدمه و زمينه كلام
    ب) تقسيم بندى مردم به لحاظ علم و دانش
    ج) مقايسه بين علم و ثروت
    د) مقايسه بين علما و ثروتمندان
    ترغيب و تشويق به فراگيرى دانش سرعت در كسب دانش
    فراگيرى و فهم قرآن
    هم‏نشينى با دانشمندان
    خجالت نكشيدن در كسب دانش
    گنجايش پيمانه علم
    سير نشدن از كسب دانش
    3. نكوهش جهل و نادانى
    سكوت دانشمندان
    عالم نمايان
    تاريكى جهل و نادانى
    سستى در فراگيرى علوم دينى
    نادان، نامتعادل است
    ذلت نادانى
    فصل دوم: آداب تعليم و تعلم

    1. علم بايد با عمل همراه باشد
    سرانجام شوم عالم غير عامل
    فراگيرى براى به كارگيرى
    برترين دانش‏ها
    دانش بى‏ثمر
    2. نهى از گفتار و كردار بدون علم و آگاهى
    الف) نهى از گفتار بدون علم
    آن چه نمى‏دانى مگو
    پرسيدن عيب نيست
    سرانجام گفتار بدون علم
    وقت‏شناسى در سخن گفتن و خاموشى
    مسؤوليت انسان در برابر سخنانش
    ب) نهى از كردار بدون علم
    3. چه دانشى سزاوار فراگيرى است؟
    نجوم و ستاره‏شناسى
    چرا تعلم نجوم حرام است؟
    استفاده صحيح از نجوم جايز است
    علم نجوم، فى نفسه مطلوب است
    چه دانشى سودمند است؟
    علم مطبوع
    علومى كه فراگيرى آن لازم نيست
    4. وظايف علما
    الف) تواضع در مقابل عظمت‏خداى تعالى
    ب) حلم و بردبارى
    دانش توام با شكيبايى
    ج) تعليم و آموزش
    تعليم و تعلم، اساس دين و دنيا
    ميثاق الهى بر تعليم و تعلم
    د) تحقق عدالت اجتماعى


    بارالها! توفيق تادب به آداب الهى را به ما عنايت فرما.


    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ

    1) آل عمران (3) آيه 164.
    2) نهج‏البلاغه، خطبه 125: «هذاالقرآن انما هو خط مستور بين‏الدفتين لاينطق بلسان ولابد له من ترجمان.»
    3) يكى از فضايل اميرالمؤمنين‏عليه السلام حديث اشباه است كه مورد اتفاق فريقين مى‏باشد. علامه امينى در جلد سوم الغدير، صفحه 355 تحت عنوان «حديث الاشباه‏» مى‏نويسد: «هذا الحديث الذى رواه الحموى فى معجمه نقلا عن تاريخ ابن بشران قد اصفق على روايته الفريقان غير ان له الفاظا مختلفة و اليك نصوصها: اخرج امام الحنابلة احمد عن عبدالرزاق باسناده المذكور بلفظ: من اراد ان ينظر الى آدم في علمه و الى نوح في فهمه و الى ابراهيم في خلقه و الى موسى في مناجاته و الى عيسى في سنته و الى محمد في تمامه وكماله فلينظر الى هذا الرجل المقبل فتطاول الناس فاذا هم بعلي بن ابي طالب كانما ينقلع من صبب و ينحط من جبل. اخرج ابوبكر احمد بن الحسين البيهقى ... .»

    4) براى مطالعه ادله برترى على‏عليه السلام بر ساير صحابه، رجوع كنيد به يوسف‏بن مطهر حلى، كشف‏المراد فى تجريد الاعتقاد، المسالة السابعة في ان علياعليه السلام افضل‏الصحابة.

    5) نهج‏البلاغه، خطبه 192.
    6) بحارالانوار، ج‏77، ص‏268.

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بسم الله الرحمن الرحيم


    1.فضيلت علم


    علم، ميراثى گرانبها

    قال‏عليه السلام:
    العلم وراثة كريمة والآداب حلل مجددة والفكر مرآة صافية;(1)

    حكمت 5/ نهج البلاغه


    دانش، ميراثى گرانبها و آداب، زينتى دايمى و فكر، آيينه‏اى است صاف و شفاف.



    1.
    از «علم‏» تعبير به «ميراث‏» شده، به اين مناسبت كه همان‏گونه كه فرزند، مال وثروت را از پدر به ارث مى‏برد، هر عالمى هم علم و دانش را از استادش به ارث برده.از آن‏جا كه در ميراث دانش خصوصيتى است كه در ميراث مال وجود ندارد، ميراث‏علم به كرامت و ارزشمند بودن توصيف شده: «وراثة كريمة‏». منشا اين خصوصيت،بقاى علم و فناى مال و ثروت است. مالى را كه فرزند از پدر به ارث مى‏برد در معرض‏فنا و نابودى است، در حالى‏كه علم و دانش باقى و از خطراتى كه مال را تهديد مى‏كنددر امان است.


    در ساير روايات نيز از علم تعبير به ميراث و از علما تعبير به ورثه شده است:


    قال اميرالمؤمنين‏عليه السلام:


    العلم وراثة كريمة والآداب حلل حسان والفكر مرآة صافية والاعتبارمنذر ناصح وكفى بك ادبا لنفسك تركك ماكرهته لغيرك; (2)


    دانش، ميراثى ارزشمند و آداب، زيورى نيكو و فكر، آيينه‏اى درخشنده و شفاف و حوادث‏عبرت‏انگيز بيم دهنده و اندرزگوست و براى تاديب خويشتن همين بس كه آنچه براى ديگران‏نمى‏پسندى ترك كنى.

    2. از آداب و اخلاق پسنديده، به زيورهاى متجدد و دايمى تعبيرگرديده، به اين‏جهت كه فضايل براى نفس زينت و زيورند، همان‏طورى كه لباس و زيور آلات‏زينت‏بدن انسان مى‏باشد. توصيف اين زيورهاى باطنى به تجدد و دوام، به اين جهت‏است كه به علت رسوخ در نفس، دايمى و با انسان همراه است.


    3. از فكر، تعبير شده به
    «مرآة صافية‏»; يعنى آيينه درخشنده و شفاف، زيراهمان‏طورى كه آيينه شفاف، اشكال و صورت‏هاى مقابل خود را به خوبى منعكس‏مى‏نمايد، فكر انسان نيز پرده از مجهولات تصورى و تصديقى او برداشته و آنها رامعلوم مى‏كند و به تعبير بعضى از شارحان نهج‏البلاغه، فكر به منزله اصطرلابى (3) است روحانى. (4)

    سعادت انسان در افزودن علم است


    سئل عن الخير ما هو؟ فقال‏عليه السلام: ليس الخير ان يكثر مالك وولدك ولكن الخير ان يكثرعلمك;

    حكمت 96/ نهج البلاغه

    از امام‏عليه السلام سؤال شد كه خير چيست؟ در جواب فرمودند: خير اين نيست كه دارايى وفرزندانت زياد شود، بلكه خير آن است كه دانش و علمت افزون گردد.


    مقام و منزلت علما نزد پيامبران


    قال‏عليه السلام:

    ان اولى الناس بالانبياء اعلمهم (اعملهم) بما جاؤوا به ثم تلاعليه السلام:ان اولى الناس‏بابراهيم للذين اتبعوه وهذا النبي والذين آمنوا; (5) .(6)

    حكمت 96/ نهج البلاغه

    نزديك‏ترين مردم به پيامبران كسانى هستند كه به تعاليم انبيا آگاه‏ترند; سپس اين آيه را تلاوت‏فرمود: نزديك‏ترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او پيروى كنند و اين پيغمبر و امتش كه اهل‏ايمانند.


    چون هدف از نبوت انبياعليهم السلام توجه دادن مردم به خداى تعالى است كه به‏وسيله طاعت‏حاصل‏مى‏گردد، پس هركس تلاش بيشترى در اطاعت داشته باشد، موافقت‏بيشترى با آنها دارد و نزد انبياداراى قرب بيشترى خواهد بود و نسبت نزديك‏ترى با ايشان دارد; و چون اطاعت آنها بدون علم به‏دستورات و فرامين آنها ميسر نيست، آگاه‏ترين مردم به دستورات آنها، نزديك‏ترين و شايسته‏ترين‏مردم به انبيا مى‏باشد; دليل بر اين مطلب آيه‏اى است كه ذكر شده.


    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــ

    1. نهج‏البلاغه، حكمت 5.

    2. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج‏1، ص‏32.


    3. در معناى اصطرلاب گفته‏اند: به يونانى استر ترازو بود كه در سكه عدل ساز او بود اگر معنى‏ام باز پرسى زلاب بود هم به گفتار روم آفتاب پس آن كو مراد از سطرلاب جست ترازوى خورشيد باشد درست


    5. نهج‏البلاغه، حكمت 96.


    6. آل عمران (3) آيه 68 .

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ارزش علم

    قال‏عليه السلام: لاشرف كالعلم;

    نهج البلاغه، حكمت 113.


    هيچ شرافت و ارزشى همانند علم نيست.



    در شرافت و ارزشمند بودن علم، روايات ديگرى نيز از حضرت‏اميرالمؤمنين‏عليه السلام رسيده است:


    قال‏عليه السلام: المودة اشبك الانساب و العلم اشرف الاحساب;

    بحارالانوار، ج‏1، ص‏183.


    دوستى، ناگسسته‏ترين پيوندها، و دانش برترين افتخارات است.



    قال‏عليه السلام:


    كفى بالعلم شرفا ان يدعيه من لايحسنه ويفرح اذا نسب اليه، كفى بالجهل ذمايبرا منه من هو فيه;

    بحارالانوار، ج‏1، ص‏185.


    در شرافت و فضيلت علم همين اندازه كافى است كه كسى هم كه آن را ندارد، اگر به اونسبت داده شود خوشحال مى‏گردد، و در مذمت جهل و نادانى همين بس كه جاهل نيز خود را از آن‏برى مى‏داند.



    اين مطلب منحصر به علم و جهل نيست، بلكه در شجاعت و جبن، كرم و بخل،عدالت و فسق و ساير اوصاف و سجاياى متضاد، اين قاعده جريان دارد; يعنى‏فاقد علم و كرم و عدالت را انتساب به آن شاد و از انتساب به جهل و بخل و فسق‏متنفر است.



    علم بهتر است‏يا ثروت


    قال كميل بن زياد: اخذ بيدي اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب‏عليه السلام فاخرجني الى الجبان فلمااصحر تنفس الصعداء، ثم قال:
    ياكميل بن زياد! ان هذه القلوب اوعية، فخيرها اوعاها، فاحفظ عني ما اقول لك: الناس ثلاثة:فعالم رباني، ومتعلم على سبيل نجاة، وهمج رعاع اتباع كل ناعق، يميلون مع كل ريح،لم يستضيئوا بنور العلم، ولم يلجؤوا الى ركن وثيق.

    ياكميل! العلم خير من المال، العلم يحرسك وانت تحرس المال، والمال تنقصه النفقة، والعلم‏يزكو على الانفاق، وصنيع المال يزول بزواله.

    ياكميل بن زياد! معرفة العلم دين يدان به، به يكسب الانسان الطاعة في حياته، وجميل‏الاحدوثة بعد وفاته. والعلم حاكم، والمال محكوم عليه.

    يا كميل! هلك خزان الاموال وهم احياء والعلماء باقون مابقي الدهر: اعيانهم مفقودة، وامثالهم‏في القلوب موجودة;



    نهج‏البلاغه، حكمت 147.



    كميل مى‏گويد: اميرالمؤمنين على بن ابى‏طالب‏عليه السلام دست مرا گرفت و به سوى قبرستان كوفه‏برد. هنگامى كه به صحرا رسيديم، آه پردردى كشيد و فرمود:

    اى كميل بن زياد! اين دل‏ها همانند ظرف‏هاست كه بهترين آنها ظرفى است كه گنجايش ونگهدارى‏اش بيشتر باشد; پس آنچه براى تو مى‏گويم، حفظ كن و به ياد داشته باش; مردم سه‏گروهند: علماى الهى و دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علمند و احمقان بى‏سروپا كه‏دنبال هر صدايى مى‏دوند، با هر بادى حركت مى‏كنند، آنها با نور علم و دانش روشن نشده‏اند و به‏ستون محكمى پناه نبرده‏اند.

    اى كميل! علم بهتر از مال است; علم تو را پاسدارى مى‏كند، ولى تو بايد حافظ مال باشى; مال باانفاق كم مى‏شود، ولى علم با انفاق افزوده مى‏گردد; دست پروردگان مال به مجرد زوال مال از بين‏مى‏روند (ولى شاگردان علم پايدارند).

    اى كميل بن زياد! شناخت علم آيينى است كه با آن جزا داده مى‏شود و برهمه فرض و لازم است;به وسيله آن انسان در دوران حيات اطاعت فرمان خدا مى‏كند و بعد از وفات نام نيك از او مى‏ماند;علم حاكم است و مال محكوم و مغلوب.

    اى كميل! ثروت اندوزان مرده‏اند، در حالى‏كه ظاهرا در صف زندگانند، ولى دانشمندان تا دنيابرقرار است زنده‏اند خود آنها از بين مردم رفته‏اند ولى چهره آنها در آيينه دل‏ها نقش شده است.



    ادامه دارد...

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    توضيح و شرح اين بخش از كلام كه در فضيلت علم است، تحت چهار عنوان‏بيان مى‏گردد:


    الف) مقدمه و زمينه كلام

    كميل مى‏گويد: اميرالمؤمنين، على بن ابى‏طالب‏عليه السلام دست مرا گرفت و به سوى‏قبرستان كوفه «جبان‏» برد. (جبان يا جبانة به صحرا و قبرستان گفته مى‏شود).
    از اين‏جا معلوم مى‏شود كه تمام معارف را براى همه و در همه جا بيان‏نمى‏فرمودند و بعضى از تعاليم بايد در مكان و زمان خاص و براى افراد نخبه وبرگزيده بيان گردد تا از طريق آنها به ديگران منتقل شود.

    نكته ديگر اين‏كه معارف عاليه را بدون مقدمه و آمادگى لازم و زمينه سازى‏مناسب نبايد بيان كرد; لذا امام‏عليه السلام بعد از آن‏كه كميل را به صحرا برده و از سروصدا وهياهو و اشتغالات دنيوى و ظلمات و تاريكى‏هاى دوران پس از پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏جدا مى‏كنند، براى آمادگى بيشتر در او و توجه دادن به اهميت مطلبى كه قرار است‏براى او بيان شود مى‏فرمايند:

    اى كميل! بهترين قلب‏ها قلبى است كه گنجايش و حفظ بيشتر داشته باشد; پس‏آنچه را مى‏خواهم برايت‏بگويم به خوبى حفظ نموده و به خاطر داشته باش.


    ب) تقسيم بندى مردم به لحاظ علم و دانش
    مراد از علم و دانش كه مبنا و اساس اين تقسيم قرار گرفته چيست؟

    با در نظر گرفتن اقسام:
    عالم ربانى، متعلم على سبيل نجاة، وهمج رعاع.


    معلوم مى‏شود منظور از علم، علمى است كه امام صادق‏عليه السلام در روايت عنوان‏بصرى، از آن تعبير به نور فرموده‏اند:


    ليس العلم بالتعلم انما هو نور يقع فى قلب من يريد الله تبارك وتعالى ان يهديه فان اردت‏العلم فاطلب اولا في نفسك حقيقة العبودية;

    بحارالانوار، ج‏1، ص‏225.


    علم به آموختن نيست، بلكه علم تنها نورى است كه در قلب هر كس كه خدا بخواهد او راهدايت كند مى‏تابد; پس اگر علم مى‏خواهى بايد در مرحله اول، حقيقت‏بندگى خدا را در خودطلب كنى.


    پس از آن‏كه از حقيقت عبوديت‏سؤال نمود، حضرت فرمودند:


    ثلاثة اشياء: ان لايرى العبد لنفسه فيما خوله الله ملكا لان العبيد لايكون لهم ملك يرون المال‏مال الله يضعونه حيث امرهم به، ولايدبر العبد لنفسه تدبيرا، وجملة اشتغاله فيما امره تعالى به‏ونهاه عنه;

    بحارالانوار، ج‏1، ص‏225.


    سه چيز است: بنده خدا براى خودش درباره آنچه خدا به وى سپرده ملكيتى نبيند، چرا كه‏بندگان داراى ملك نمى‏باشند، همه اموال را مال خدا مى‏بينند و در آن‏جا كه خدا امر فرموده‏مصرف مى‏نمايند و بنده خدا براى خودش مصلحت‏انديشى و تدبير نكند و تمام سعى و تلاش اومراعات اوامر و نواحى خداى تعالى باشد.


    پر واضح است كه صرف دانستن علوم رسمى و اندوختن اصطلاحات، انسان رابه مقام عبوديت و سعادت ابدى و حيات طيبه نمى‏رساند. چه بسا دانشمندان علوم‏طبيعى و تجربى و حتى حافظان اصطلاحات دينى، كه از دسترسى به حقيقت علم‏محروم مانده‏اند.


    اما بيان تقسيم:


    مردم يا عالم ربانى‏اند، يعنى حقيقتا خداشناس شده و مردم را در مسيرخداشناسى تربيت مى‏كنند و يا در مسير خداشناسى هستند و در غير اين دو صورت‏از حقيقت انسانيت‏خارجند، زيرا هدف از خلقت ‏شناختن خدا و بندگى اوست:


    وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون.

    ذاريات (51) آيه 56.


    و در تفسير آيه شريفه چنين آمده: اي ليعرفون.

    تفسير نورالثقلين، ج‏5، ص‏132.

    كسانى كه نه عالم و نه متعلمند، بى‏هدف با هر بادى به جهتى مى‏روند و به هرنغمه‏اى دل مى‏سپارند; اينها از انسانيت‏بهره‏اى نبرده‏اند.


    از اين‏جاست كه در بعضى از روايات تقسيم به صورت ثنايى است نه ثلاثى:


    عن ابي‏عبدالله‏عليه السلام: الناس اثنان: عالم ومتعلم وسائر الناس همج والهمج في النار.

    بحارالانوار، ج‏1، ص‏187.


    يعنى دسته سوم اصلا قابل اعتنا نيستند، تا اين‏كه قسمى جداگانه قرار گيرند،گرچه اكثريت‏با اين دسته سوم است.


    به قول شيخ بهائى‏رحمه الله: مفرد آوردن دو دسته اول: (عالم رباني ومتعلم على سبيل نجاة)و جمع آوردن دسته سوم: همج رعاع اشاره به اين نكته است كه دو قسم اول كمتر وقسم سوم زيادند. (همان، ص‏190. )


    اما توضيح هريك از اقسام:


    دسته اول:
    عالم رباني: كلمه رباني در قرآن كريم نيز آمده است:

    ما كان لبشر ان يؤتيه الله الكتاب والحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله‏ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما كنتم تدرسون;

    آل‏عمران (3) آيه 79.


    هيچ بشرى كه خدا وى را به رسالت‏برگزيد و به او كتاب و حكمت و نبوت بخشيد، او را نرسدكه به مردم گويد: مرا به جاى خدا پرستيد، بلكه پيغمبران بر حسب وظيفه خود به مردم گويند:خداشناس و خداپرست‏باشيد، چنانچه از كتاب به ديگران اين حقيقت را مى‏آموزيد و خود نيزمى‏خوانيد.

    رباني منسوب به رب است و الف ونون براى دلالت‏بر تعظيم و كثرت به آن‏اضافه شده، چنان‏كه به شخص كثيراللحية لحياني مى‏گويند; بنابراين، رباني كسى‏است كه ربطش به خدا زياد و اشتغالش به بندگى و عبوديت او بسيار باشد و نيزرباني به كسى مى‏گويند كه پرورش مردم را با تدبير در راه عبوديت و بندگى خدا به‏عهده دارد.( الكشاف، ج‏1، ص‏378. )


    دسته دوم:
    متعلم على سبيل نجاة; جويندگان راه رستگارى: دانش طلبانى هستند كه‏در راه سعادت و فلاح و رستگارى به‏دنبال كسب علمند. سبيل نجات همان صراطمستقيم است در ميان راه‏هاى گوناگون و متفرق و انحرافى:

    وان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم به‏لعلكم تتقون;

    انعام (6) آيه 153.


    و اين است راه راست، پيروى آن كنيد و از راه‏هاى ديگر كه موجب تفرقه و پريشانى شماست وشما را از خدا جدا مى‏كند، متابعت نكنيد، اين است‏سفارش خدا به شما، باشد كه پرهيزكار شويد.


    رسيدن به اين راه مستقيم، تنها با آموختن و پيروى از عالم ربانى ميسر مى‏گردد.متعلم على سبيل نجاة كسى است كه به نداى ملكوتى امير مؤمنان، على‏عليه السلام دل مى‏سپاردكه فرمود:


    اين تذهب بكم المذاهب وتتيه بكم الغياهب وتخدعكم الكواذب؟ ومن اين تؤتون؟ وانى‏تؤفكون؟ ... فاستمعوا من ربانيكم;

    نهج‏البلاغه، خطبه 108.



    اين روش‏هاى گمراه كننده، شما را به كجا مى‏كشد؟ تاريكى‏ها و ظلمات تا كى شما رامتحير مى‏سازد؟ دروغ پردازى‏ها تا كى شما را مى‏فريبد؟ از كجا در شما نفوذ نموده، شما رااغفال مى‏كنند؟ ... پس به سخن مربى الهى خويش گوش فرا دهيد.



    دسته سوم:
    همج رعاع; فرومايگان: از گروه سوم به علت‏حقارت و پستى و سقوط ازانسانيت، تعبير به همج رعاع نموده‏اند; يعنى پشه‏هاى ريز و كوچكى كه حقير وبى‏ارزش و پستند. همج‏بنا بر نقل جوهرى، جمع كلمه همجة است، به معناى پشه‏ريزى كه روى صورت و چشم چهارپايان مى‏افتد. (بحارالانوار، ج‏1، ص‏187. )

    اوصاف ديگر اين گروه را در چهار جمله بيان مى‏نمايند:


    اتباع كل ناعق:
    اين گروه از شدت حماقت، هر صدايى از هر جايى برخاست‏دنبالش مى‏روند، بدون اين‏كه حق يا ناحق بودن آن را بررسى نمايند; مانند گله‏گوسفندى مى‏مانند كه با آواز هر چوپانى حركت مى‏كنند و به علت عدم ثبات درعقيده، دعوت هر دعوت كننده‏اى را بدون تامل مى‏پذيرند. (بحارالانوار، ج‏1، ص‏190).

    يميلون مع كل ريح:
    از شدت سستى و بى‏ارادگى و ضعف عقيده، دستخوش امواج وجوهاى مخرب اجتماع مى‏گردند، امروز بيعت كرده، فردا پيمان خود را مى‏شكنند.

    لم يستضيئوا بنور العلم:
    در ظلمت و جهل و نادانى باقى مانده و در پى خروج ازتاريكى جهل به سوى فضاى روشن علم و دانش نيستند.

    لم يلجؤوا الى ركن وثيق:
    به تكيه‏گاه محكمى پناه نياورده‏اند، يعنى عقيده محكم وراسخى ندارند تا در قبال هجوم امواج هولناك جهل و فساد و تاريكى، خود رانجات دهند.


  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    توضيح و شرح اين بخش از كلام كه در فضيلت علم است، تحت چهار عنوان‏بيان مى‏گردد:


    الف) مقدمه و زمينه كلام

    كميل مى‏گويد: اميرالمؤمنين، على بن ابى‏طالب‏عليه السلام دست مرا گرفت و به سوى‏قبرستان كوفه «جبان‏» برد. (جبان يا جبانة به صحرا و قبرستان گفته مى‏شود).
    از اين‏جا معلوم مى‏شود كه تمام معارف را براى همه و در همه جا بيان‏نمى‏فرمودند و بعضى از تعاليم بايد در مكان و زمان خاص و براى افراد نخبه وبرگزيده بيان گردد تا از طريق آنها به ديگران منتقل شود.

    نكته ديگر اين‏كه معارف عاليه را بدون مقدمه و آمادگى لازم و زمينه سازى‏مناسب نبايد بيان كرد; لذا امام‏عليه السلام بعد از آن‏كه كميل را به صحرا برده و از سروصدا وهياهو و اشتغالات دنيوى و ظلمات و تاريكى‏هاى دوران پس از پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏جدا مى‏كنند، براى آمادگى بيشتر در او و توجه دادن به اهميت مطلبى كه قرار است‏براى او بيان شود مى‏فرمايند:

    اى كميل! بهترين قلب‏ها قلبى است كه گنجايش و حفظ بيشتر داشته باشد; پس‏آنچه را مى‏خواهم برايت‏بگويم به خوبى حفظ نموده و به خاطر داشته باش.


    ب) تقسيم بندى مردم به لحاظ علم و دانش
    مراد از علم و دانش كه مبنا و اساس اين تقسيم قرار گرفته چيست؟

    با در نظر گرفتن اقسام:
    عالم ربانى، متعلم على سبيل نجاة، وهمج رعاع.


    معلوم مى‏شود منظور از علم، علمى است كه امام صادق‏عليه السلام در روايت عنوان‏بصرى، از آن تعبير به نور فرموده‏اند:


    ليس العلم بالتعلم انما هو نور يقع فى قلب من يريد الله تبارك وتعالى ان يهديه فان اردت‏العلم فاطلب اولا في نفسك حقيقة العبودية;

    بحارالانوار، ج‏1، ص‏225.


    علم به آموختن نيست، بلكه علم تنها نورى است كه در قلب هر كس كه خدا بخواهد او راهدايت كند مى‏تابد; پس اگر علم مى‏خواهى بايد در مرحله اول، حقيقت‏بندگى خدا را در خودطلب كنى.


    پس از آن‏كه از حقيقت عبوديت‏سؤال نمود، حضرت فرمودند:


    ثلاثة اشياء: ان لايرى العبد لنفسه فيما خوله الله ملكا لان العبيد لايكون لهم ملك يرون المال‏مال الله يضعونه حيث امرهم به، ولايدبر العبد لنفسه تدبيرا، وجملة اشتغاله فيما امره تعالى به‏ونهاه عنه;

    بحارالانوار، ج‏1، ص‏225.


    سه چيز است: بنده خدا براى خودش درباره آنچه خدا به وى سپرده ملكيتى نبيند، چرا كه‏بندگان داراى ملك نمى‏باشند، همه اموال را مال خدا مى‏بينند و در آن‏جا كه خدا امر فرموده‏مصرف مى‏نمايند و بنده خدا براى خودش مصلحت‏انديشى و تدبير نكند و تمام سعى و تلاش اومراعات اوامر و نواحى خداى تعالى باشد.


    پر واضح است كه صرف دانستن علوم رسمى و اندوختن اصطلاحات، انسان رابه مقام عبوديت و سعادت ابدى و حيات طيبه نمى‏رساند. چه بسا دانشمندان علوم‏طبيعى و تجربى و حتى حافظان اصطلاحات دينى، كه از دسترسى به حقيقت علم‏محروم مانده‏اند.


    اما بيان تقسيم:


    مردم يا عالم ربانى‏اند، يعنى حقيقتا خداشناس شده و مردم را در مسيرخداشناسى تربيت مى‏كنند و يا در مسير خداشناسى هستند و در غير اين دو صورت‏از حقيقت انسانيت‏خارجند، زيرا هدف از خلقت ‏شناختن خدا و بندگى اوست:


    وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون.

    ذاريات (51) آيه 56.


    و در تفسير آيه شريفه چنين آمده: اي ليعرفون.

    تفسير نورالثقلين، ج‏5، ص‏132.

    كسانى كه نه عالم و نه متعلمند، بى‏هدف با هر بادى به جهتى مى‏روند و به هرنغمه‏اى دل مى‏سپارند; اينها از انسانيت‏بهره‏اى نبرده‏اند.


    از اين‏جاست كه در بعضى از روايات تقسيم به صورت ثنايى است نه ثلاثى:


    عن ابي‏عبدالله‏عليه السلام: الناس اثنان: عالم ومتعلم وسائر الناس همج والهمج في النار.

    بحارالانوار، ج‏1، ص‏187.


    يعنى دسته سوم اصلا قابل اعتنا نيستند، تا اين‏كه قسمى جداگانه قرار گيرند،گرچه اكثريت‏با اين دسته سوم است.


    به قول شيخ بهائى‏رحمه الله: مفرد آوردن دو دسته اول: (عالم رباني ومتعلم على سبيل نجاة)و جمع آوردن دسته سوم: همج رعاع اشاره به اين نكته است كه دو قسم اول كمتر وقسم سوم زيادند. (همان، ص‏190. )


    اما توضيح هريك از اقسام:


    دسته اول:
    عالم رباني: كلمه رباني در قرآن كريم نيز آمده است:

    ما كان لبشر ان يؤتيه الله الكتاب والحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون الله‏ولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما كنتم تدرسون;

    آل‏عمران (3) آيه 79.


    هيچ بشرى كه خدا وى را به رسالت‏برگزيد و به او كتاب و حكمت و نبوت بخشيد، او را نرسدكه به مردم گويد: مرا به جاى خدا پرستيد، بلكه پيغمبران بر حسب وظيفه خود به مردم گويند:خداشناس و خداپرست‏باشيد، چنانچه از كتاب به ديگران اين حقيقت را مى‏آموزيد و خود نيزمى‏خوانيد.

    رباني منسوب به رب است و الف ونون براى دلالت‏بر تعظيم و كثرت به آن‏اضافه شده، چنان‏كه به شخص كثيراللحية لحياني مى‏گويند; بنابراين، رباني كسى‏است كه ربطش به خدا زياد و اشتغالش به بندگى و عبوديت او بسيار باشد و نيزرباني به كسى مى‏گويند كه پرورش مردم را با تدبير در راه عبوديت و بندگى خدا به‏عهده دارد.( الكشاف، ج‏1، ص‏378. )


    دسته دوم:
    متعلم على سبيل نجاة; جويندگان راه رستگارى: دانش طلبانى هستند كه‏در راه سعادت و فلاح و رستگارى به‏دنبال كسب علمند. سبيل نجات همان صراطمستقيم است در ميان راه‏هاى گوناگون و متفرق و انحرافى:

    وان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم به‏لعلكم تتقون;

    انعام (6) آيه 153.


    و اين است راه راست، پيروى آن كنيد و از راه‏هاى ديگر كه موجب تفرقه و پريشانى شماست وشما را از خدا جدا مى‏كند، متابعت نكنيد، اين است‏سفارش خدا به شما، باشد كه پرهيزكار شويد.


    رسيدن به اين راه مستقيم، تنها با آموختن و پيروى از عالم ربانى ميسر مى‏گردد.متعلم على سبيل نجاة كسى است كه به نداى ملكوتى امير مؤمنان، على‏عليه السلام دل مى‏سپاردكه فرمود:


    اين تذهب بكم المذاهب وتتيه بكم الغياهب وتخدعكم الكواذب؟ ومن اين تؤتون؟ وانى‏تؤفكون؟ ... فاستمعوا من ربانيكم;

    نهج‏البلاغه، خطبه 108.



    اين روش‏هاى گمراه كننده، شما را به كجا مى‏كشد؟ تاريكى‏ها و ظلمات تا كى شما رامتحير مى‏سازد؟ دروغ پردازى‏ها تا كى شما را مى‏فريبد؟ از كجا در شما نفوذ نموده، شما رااغفال مى‏كنند؟ ... پس به سخن مربى الهى خويش گوش فرا دهيد.



    دسته سوم:
    همج رعاع; فرومايگان: از گروه سوم به علت‏حقارت و پستى و سقوط ازانسانيت، تعبير به همج رعاع نموده‏اند; يعنى پشه‏هاى ريز و كوچكى كه حقير وبى‏ارزش و پستند. همج‏بنا بر نقل جوهرى، جمع كلمه همجة است، به معناى پشه‏ريزى كه روى صورت و چشم چهارپايان مى‏افتد. (بحارالانوار، ج‏1، ص‏187. )

    اوصاف ديگر اين گروه را در چهار جمله بيان مى‏نمايند:


    اتباع كل ناعق:
    اين گروه از شدت حماقت، هر صدايى از هر جايى برخاست‏دنبالش مى‏روند، بدون اين‏كه حق يا ناحق بودن آن را بررسى نمايند; مانند گله‏گوسفندى مى‏مانند كه با آواز هر چوپانى حركت مى‏كنند و به علت عدم ثبات درعقيده، دعوت هر دعوت كننده‏اى را بدون تامل مى‏پذيرند. (بحارالانوار، ج‏1، ص‏190).

    يميلون مع كل ريح:
    از شدت سستى و بى‏ارادگى و ضعف عقيده، دستخوش امواج وجوهاى مخرب اجتماع مى‏گردند، امروز بيعت كرده، فردا پيمان خود را مى‏شكنند.

    لم يستضيئوا بنور العلم:
    در ظلمت و جهل و نادانى باقى مانده و در پى خروج ازتاريكى جهل به سوى فضاى روشن علم و دانش نيستند.

    لم يلجؤوا الى ركن وثيق:
    به تكيه‏گاه محكمى پناه نياورده‏اند، يعنى عقيده محكم وراسخى ندارند تا در قبال هجوم امواج هولناك جهل و فساد و تاريكى، خود رانجات دهند.

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ج) مقايسه بين علم و ثروت

    در مقايسه بين علم و مال مى‏فرمايند: اى كميل! علم بهتر از مال است، زيرا:

    العلم يحرسك وانت تحرس المال:

    علم تو را از وساوس شيطانى و فتنه‏ها حفظ مى‏كندو حال آن‏كه مال نه تنها حافظ تو نيست، بلكه تو بايد حافظ و نگهدارنده آن باشى. اين‏مطلب هم ضرورى و مسلم است كه آنچه حافظ انسان است، بهتر است‏براى او ازآنچه انسان بايد از آن نگهدارى كند.



    المال تنقصه النفقة والعلم يزكو على الانفاق:

    ثروت و دارايى با خرج كردن و به ديگران‏دادن كم مى‏شود و حال آن‏كه علم و دانش با نشر آن افزون مى‏گردد يا به سبب نشر آن‏افزون مى‏گردد.


    شيخ بهائى‏رحمه الله مى‏گويد:

    كلمة «على‏» يجوز ان يكون بمعنى «مع‏» كما قالوا فى قوله تعالى: و ان ربك لذو مغفرة للناس‏على ظلمهم (40) وان تكون للسببية كما قالوه في قوله تعالى: ولتكبروا الله على ما هديكم; (42-41)

    كلمه «على‏» ممكن است‏به معناى «مع‏» باشد، همان‏طورى كه در قول خداى تعالى است: «و ان‏ربك لذو مغفرة للناس على ظلمهم‏» و نيز ممكن است‏براى سببيت‏باشد، همان‏طورى كه در قول‏خداى تعالى اين‏گونه است: «ولتكبروا الله على ما هديكم‏»; يعنى به سبب هدايت‏شما.

    وصنيع المال يزول بزواله: آنچه از مال و ثروت به‏دست مى‏آيد، با از بين رفتن ثروت‏يا صاحب ثروت، بى اثر شده و از بين مى‏رود; مثلا صاحب ثروتى كه از دنيا مى‏رود،ديگر از آثار مال خود بهره‏اى ندارد، يا كسى كه در اثر از بين رفتن ثروت و دارايى‏اش‏مجبور مى‏شود املاك خود را به‏فروش رسانده و به طلب‏كاران بدهد، ديگر از ثروت‏خود بهره‏اى ندارد و حال آن‏كه آنچه از علم و دانش حاصل مى‏شود باقى است،چه انسان در دنيا باشد چه نباشد.

    معرفة العلم دين يدان به، به يكسب الانسان الطاعة في حياته وجميل الاحدوثة بعد وفاته:شناخت علم آيينى است كه بايد آن‏را پذيرفت و يا به آن پاداش داده مى‏شود. به‏وسيله‏علم و آگاهى و معرفت دينى است كه انسان مى‏تواند كسب طاعت نمايد، يعنى كسى‏كه معرفت دينى داشته باشد، مطيع خداى تعالى خواهد بود و بدون شناخت، اطاعت‏تحقق نمى‏پذيرد. (43)

    قرآن كريم در اين باره مى‏فرمايد:
    انما يخشى الله من عباده العلماء. (44)


    به‏وسيله علم است كه انسان از خود نام نيك بر جاى مى‏گذارد.


    مجمع‏البحرين مى‏گويد:


    الاحدوثة مايتحدث به الناس ومنه الحديث «العلم به يكسب الانسان الطاعة في حياته‏وجميل الاحدوثة بعد وفاته‏» اي الثناء والكلام الجميل والاحدوثة مفرد الاحاديث;


    «احدوثه‏» يعنى موضوع صحبت مردم، اين كلمه در حديث «العلم به يكسب الانسان الطاعة فى‏حياته و جميل الاحدوثة بعد وفاته‏» يعنى ستايش و نام نيكو و خوش نامى، و «احدوثة‏» مفرد«احاديث‏» است.



    العلم حاكم والمال محكوم عليه: حاكم بودن علم و دانش و محكوم بودن مال، وثروت به اين اعتبار است كه هر تصرف صحيحى در مال، مبتنى و متوقف است‏بردانش و آگاهى. حتى صرف مال و خرج كردن در زندگى روزمره نيز بايد طبق آگاهى ودانش لازم انجام گيرد و علم معاش يكى از علومى است كه بدون به كارگيرى آن‏زندگى روزمره مختل خواهد شد; از اين دانش در روايات تعبير شده به تقدير المعيشة:


    عن ابي جعفرعليه السلام: الكمال كل الكمال التفقه في الدين والصبر على النائبة وتقدير المعيشة; (45)


    كمال انسان و نهايت كمال او، به دست آوردن آگاهى و بينش دينى و صبر در بلا و اقتصاد وميانه‏روى در زندگى است.

    محدث كاشانى مى‏گويد:

    التفقه في الدين هو تحصيل البصيرة في العلوم الدينية. والنائبة المصيبة وتقدير المعيشة‏تعديلها بحيث لايميل الى طرفي الاسراف والتقتير بل يكون قواما بين ذلك كما قال الله عزوجل; (46)


    تفقه در دين به معناى به دست آوردن آگاهى و بينش در علوم دينى است و نائبه به معناى‏بلا و مصيبت و تقدير معيشت، تعديل و توازن در زندگى است، به طورى كه نه اسراف و زياده‏روى‏باشد و نه تقتير و خساست، بلكه بين اين دو باشد، همان‏طورى كه خداى تعالى فرموده است.




    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــــــــــ

    41. بقره (2) آيه 185.
    42. بحارالانوار، ج‏1، ص‏190
    43. شيخ طوسى‏رضى الله عنه اين‏گونه روايت نموده:
    «يا كميل صحبة العالم دين يدان به تكسبه الطاعة في حياته و جميل الاحدوثة بعد وفاته‏» (امالى، ج‏1،ص‏19).
    44. فاطر (35) آيه 28.
    45. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج‏1، ص‏32.
    46. ملامحسن فيض كاشانى، الوافى، ج‏1، ص‏131.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    د) مقايسه بين علما و ثروتمندان (47)

    هلك خزان الاموال وهم احياء والعلماء باقون مابقي الدهر اعيانهم مفقودة، وامثالهم في‏القلوب موجودة.

    ثروت اندوزان در حال حيات دنيوى گرچه به ظاهر زنده‏اند و همانند چهارپايان‏مى خورند:

    وياكلون كما تاكل الانعام (48) ،
    لكن در حقيقت مرده‏اند، زيرا در اثر غفلت ازخالق خود بهره‏اى از حيات طيبه انسانى نبرده‏اند:

    اموات غير احياء ومايشعرون ايان يبعثون; (49)
    مردگانى هستند كه از حيات بى بهره‏اند و شعور ندارند كه چه هنگام برانگيخته خواهند شد.

    در حالى‏كه دانشمندان الهى تا دنيا باقى است هستند گرچه اجسام و بدن‏هايشان‏در بين مردم نباشد، ولى ياد آنها همراه با آثارشان براى هميشه باقى و جاويدان‏خواهد بود.

    نظير بيانى كه در حكمت 147 در مقايسه بين علم و ثروت گذشت، روايات‏ديگرى از اميرالمؤمنين‏عليه السلام: نقل شده، از آن جمله:

    قال‏عليه السلام: العلم افضل من المال بسبعة:

    الاول: انه ميراث الانبياء والمال ميراث الفراعنة

    الثاني: العلم لاينقص بالنفقة والمال ينقص بها

    الثالث: يحتاج المال الى الحافظ والعلم يحفظ صاحبه.

    الرابع: العلم يدخل في الكفن ويبقى المال.

    الخامس: المال يحصل للمؤمن والكافر والعلم لايحصل الا للمؤمن خاصة.

    السادس: جميع الناس يحتاجون الى صاحب العلم في امر دينهم ولايحتاجون الى صاحب‏المال.

    السابع: العلم يقوى الرجل على المرور على الصراط والمال يمنعه; (50)

    علم از هفت جهت‏بر مال برترى دارد:

    اول: علم ميراث پيامبران است و ثروت و مال ميراث فراعنه.

    دوم: علم با بخشش و انفاق كم نمى‏شود، و حال آن كه ثروت با خرج كردن كم مى‏شود.

    سوم: ثروت احتياج به نگهبان دارد و حال آن كه علم نگهبان صاحب علم است.

    چهارم: علم داخل كفن مى‏شود و مال خارج از آن مى‏ماند، يعنى ثمرات دانش براى پس از مرگ‏هم مفيد و سودمند است.

    پنجم: ثروت، هم به دست مؤمن مى‏رسد و هم به دست كافر، و حال آن كه علم فقط در دسترس‏مؤمن است.

    ششم: تمام مردم در امر دينشان نيازمند به عالم و دانشمند ربانى‏اند، در حالى كه به ثروتمندان‏خسيس نيازى ندارند.

    هفتم: علم، انسان را براى عبور از صراط و رسيدن به بهشت و فردوس برين قوت و نيرومى‏بخشد، در حالى كه ثروت مانع از عبورش مى‏گردد. (يعنى ثروتى كه در راه صحيح مصرف نشودمانع حيات طيبه اخروى و رفتن به بهشت مى‏گردد).


    همچنين از آن حضرت نقل شده كه فرمودند:

    ايها الناس اعلموا ان كمال الدين طلب العلم والعمل به وان طلب العلم اوجب عليكم من طلب‏المال ان المال مقسوم بينكم مضمون لكم قد قسمه عادل بينكم سيفي لكم به والعلم مخزون عليكم‏عند اهله قد امرتم بطلبه منهم فاطلبوه. واعلموا ان كثرة المال مفسدة للدين مقساة للقلوب، وان‏كثرة العلم والعمل به مصلحة للدين و سبب الى الجنة. والنفقات تنقص المال والعلم يزكو على‏انفاقه فانفاقه بثه الى حفظته و رواته; (51)

    اى مردم! بدانيد كه كمال دين طلب علم و عمل به آن است و طلب دانش بر شما واجب‏تر است‏از طلب مال، زيرا مال بين شما تقسيم و سهم شما از ثروت و مال

    تضمين گرديده و به عدالت‏بين‏شما قسمت‏شده و به شما خواهد رسيد، و حال آن كه علم براى شما نزد اهلش به وديعه نهاده شده وبه شما امر شده به دنبال آن

    برويد و آن‏را از اهلش طلب كنيد. بدانيد كثرت و فراوانى مال موجب‏فساد دين و قساوت قلب‏هاست، و حال آن كه زيادى دانش و عمل به آن به صلاح و منفعت دين

    ووسيله‏اى است‏براى رسيدن شما به بهشت. بخشش و خرج كردن موجب كم شدن مال است،در حالى كه علم به واسطه انفاق و بخشش رشد و نمو مى‏يابد و

    انفاق علم، پخش و گسترش آن براى‏حافظان و راويان دانش است.



    ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــ
    47. مقايسه بين علما و ثروتمندان نيز مقايسه بين علم و ثروت است.
    48. محمد (47) آيه 12.
    49. نحل (16) آيه 21.
    50. بحارالانوار، ج‏1، ص 185.
    51. ابن شعبه حرانى، تحف العقول، ص 199.

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •