توضيح و شرح اين بخش از كلام كه در فضيلت علم است، تحت چهار عنوانبيان مىگردد:
الف) مقدمه و زمينه كلام
كميل مىگويد: اميرالمؤمنين، على بن ابىطالبعليه السلام دست مرا گرفت و به سوىقبرستان كوفه «جبان» برد. (جبان يا جبانة به صحرا و قبرستان گفته مىشود).
از اينجا معلوم مىشود كه تمام معارف را براى همه و در همه جا بياننمىفرمودند و بعضى از تعاليم بايد در مكان و زمان خاص و براى افراد نخبه وبرگزيده بيان گردد تا از طريق آنها به ديگران منتقل شود.
نكته ديگر اينكه معارف عاليه را بدون مقدمه و آمادگى لازم و زمينه سازىمناسب نبايد بيان كرد; لذا امامعليه السلام بعد از آنكه كميل را به صحرا برده و از سروصدا وهياهو و اشتغالات دنيوى و ظلمات و تاريكىهاى دوران پس از پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآلهجدا مىكنند، براى آمادگى بيشتر در او و توجه دادن به اهميت مطلبى كه قرار استبراى او بيان شود مىفرمايند:
اى كميل! بهترين قلبها قلبى است كه گنجايش و حفظ بيشتر داشته باشد; پسآنچه را مىخواهم برايتبگويم به خوبى حفظ نموده و به خاطر داشته باش.
ب) تقسيم بندى مردم به لحاظ علم و دانش
مراد از علم و دانش كه مبنا و اساس اين تقسيم قرار گرفته چيست؟
با در نظر گرفتن اقسام:
عالم ربانى، متعلم على سبيل نجاة، وهمج رعاع.
معلوم مىشود منظور از علم، علمى است كه امام صادقعليه السلام در روايت عنوانبصرى، از آن تعبير به نور فرمودهاند:
ليس العلم بالتعلم انما هو نور يقع فى قلب من يريد الله تبارك وتعالى ان يهديه فان اردتالعلم فاطلب اولا في نفسك حقيقة العبودية;
بحارالانوار، ج1، ص225.
علم به آموختن نيست، بلكه علم تنها نورى است كه در قلب هر كس كه خدا بخواهد او راهدايت كند مىتابد; پس اگر علم مىخواهى بايد در مرحله اول، حقيقتبندگى خدا را در خودطلب كنى.
پس از آنكه از حقيقت عبوديتسؤال نمود، حضرت فرمودند:
ثلاثة اشياء: ان لايرى العبد لنفسه فيما خوله الله ملكا لان العبيد لايكون لهم ملك يرون المالمال الله يضعونه حيث امرهم به، ولايدبر العبد لنفسه تدبيرا، وجملة اشتغاله فيما امره تعالى بهونهاه عنه;
بحارالانوار، ج1، ص225.
سه چيز است: بنده خدا براى خودش درباره آنچه خدا به وى سپرده ملكيتى نبيند، چرا كهبندگان داراى ملك نمىباشند، همه اموال را مال خدا مىبينند و در آنجا كه خدا امر فرمودهمصرف مىنمايند و بنده خدا براى خودش مصلحتانديشى و تدبير نكند و تمام سعى و تلاش اومراعات اوامر و نواحى خداى تعالى باشد.
پر واضح است كه صرف دانستن علوم رسمى و اندوختن اصطلاحات، انسان رابه مقام عبوديت و سعادت ابدى و حيات طيبه نمىرساند. چه بسا دانشمندان علومطبيعى و تجربى و حتى حافظان اصطلاحات دينى، كه از دسترسى به حقيقت علممحروم ماندهاند.
اما بيان تقسيم:
مردم يا عالم ربانىاند، يعنى حقيقتا خداشناس شده و مردم را در مسيرخداشناسى تربيت مىكنند و يا در مسير خداشناسى هستند و در غير اين دو صورتاز حقيقت انسانيتخارجند، زيرا هدف از خلقت شناختن خدا و بندگى اوست:
وما خلقت الجن والانس الا ليعبدون.
ذاريات (51) آيه 56.
و در تفسير آيه شريفه چنين آمده: اي ليعرفون.
تفسير نورالثقلين، ج5، ص132.
كسانى كه نه عالم و نه متعلمند، بىهدف با هر بادى به جهتى مىروند و به هرنغمهاى دل مىسپارند; اينها از انسانيتبهرهاى نبردهاند.
از اينجاست كه در بعضى از روايات تقسيم به صورت ثنايى است نه ثلاثى:
عن ابيعبداللهعليه السلام: الناس اثنان: عالم ومتعلم وسائر الناس همج والهمج في النار.
بحارالانوار، ج1، ص187.
يعنى دسته سوم اصلا قابل اعتنا نيستند، تا اينكه قسمى جداگانه قرار گيرند،گرچه اكثريتبا اين دسته سوم است.
به قول شيخ بهائىرحمه الله: مفرد آوردن دو دسته اول: (عالم رباني ومتعلم على سبيل نجاة)و جمع آوردن دسته سوم: همج رعاع اشاره به اين نكته است كه دو قسم اول كمتر وقسم سوم زيادند. (همان، ص190. )
اما توضيح هريك از اقسام:
دسته اول: عالم رباني: كلمه رباني در قرآن كريم نيز آمده است:
ما كان لبشر ان يؤتيه الله الكتاب والحكم و النبوة ثم يقول للناس كونوا عبادا لى من دون اللهولكن كونوا ربانيين بما كنتم تعلمون الكتاب وبما كنتم تدرسون;
آلعمران (3) آيه 79.
هيچ بشرى كه خدا وى را به رسالتبرگزيد و به او كتاب و حكمت و نبوت بخشيد، او را نرسدكه به مردم گويد: مرا به جاى خدا پرستيد، بلكه پيغمبران بر حسب وظيفه خود به مردم گويند:خداشناس و خداپرستباشيد، چنانچه از كتاب به ديگران اين حقيقت را مىآموزيد و خود نيزمىخوانيد.
رباني منسوب به رب است و الف ونون براى دلالتبر تعظيم و كثرت به آناضافه شده، چنانكه به شخص كثيراللحية لحياني مىگويند; بنابراين، رباني كسىاست كه ربطش به خدا زياد و اشتغالش به بندگى و عبوديت او بسيار باشد و نيزرباني به كسى مىگويند كه پرورش مردم را با تدبير در راه عبوديت و بندگى خدا بهعهده دارد.( الكشاف، ج1، ص378. )
دسته دوم: متعلم على سبيل نجاة; جويندگان راه رستگارى: دانش طلبانى هستند كهدر راه سعادت و فلاح و رستگارى بهدنبال كسب علمند. سبيل نجات همان صراطمستقيم است در ميان راههاى گوناگون و متفرق و انحرافى:
وان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولاتتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله ذلكم وصيكم بهلعلكم تتقون;
انعام (6) آيه 153.
و اين است راه راست، پيروى آن كنيد و از راههاى ديگر كه موجب تفرقه و پريشانى شماست وشما را از خدا جدا مىكند، متابعت نكنيد، اين استسفارش خدا به شما، باشد كه پرهيزكار شويد.
رسيدن به اين راه مستقيم، تنها با آموختن و پيروى از عالم ربانى ميسر مىگردد.متعلم على سبيل نجاة كسى است كه به نداى ملكوتى امير مؤمنان، علىعليه السلام دل مىسپاردكه فرمود:
اين تذهب بكم المذاهب وتتيه بكم الغياهب وتخدعكم الكواذب؟ ومن اين تؤتون؟ وانىتؤفكون؟ ... فاستمعوا من ربانيكم;
نهجالبلاغه، خطبه 108.
اين روشهاى گمراه كننده، شما را به كجا مىكشد؟ تاريكىها و ظلمات تا كى شما رامتحير مىسازد؟ دروغ پردازىها تا كى شما را مىفريبد؟ از كجا در شما نفوذ نموده، شما رااغفال مىكنند؟ ... پس به سخن مربى الهى خويش گوش فرا دهيد.
دسته سوم: همج رعاع; فرومايگان: از گروه سوم به علتحقارت و پستى و سقوط ازانسانيت، تعبير به همج رعاع نمودهاند; يعنى پشههاى ريز و كوچكى كه حقير وبىارزش و پستند. همجبنا بر نقل جوهرى، جمع كلمه همجة است، به معناى پشهريزى كه روى صورت و چشم چهارپايان مىافتد. (بحارالانوار، ج1، ص187. )
اوصاف ديگر اين گروه را در چهار جمله بيان مىنمايند:
اتباع كل ناعق: اين گروه از شدت حماقت، هر صدايى از هر جايى برخاستدنبالش مىروند، بدون اينكه حق يا ناحق بودن آن را بررسى نمايند; مانند گلهگوسفندى مىمانند كه با آواز هر چوپانى حركت مىكنند و به علت عدم ثبات درعقيده، دعوت هر دعوت كنندهاى را بدون تامل مىپذيرند. (بحارالانوار، ج1، ص190).
يميلون مع كل ريح: از شدت سستى و بىارادگى و ضعف عقيده، دستخوش امواج وجوهاى مخرب اجتماع مىگردند، امروز بيعت كرده، فردا پيمان خود را مىشكنند.
لم يستضيئوا بنور العلم: در ظلمت و جهل و نادانى باقى مانده و در پى خروج ازتاريكى جهل به سوى فضاى روشن علم و دانش نيستند.
لم يلجؤوا الى ركن وثيق: به تكيهگاه محكمى پناه نياوردهاند، يعنى عقيده محكم وراسخى ندارند تا در قبال هجوم امواج هولناك جهل و فساد و تاريكى، خود رانجات دهند.