سوگمندانه اغلب علمای اهل سنت نظر به این كه ابن ابی الحدید حقائقی درباره شیعه گفته است، او را رمی به تشیّع نموده‌اند و خود را از آن گنج شایگان یعنی نهج البلاغه گفتار امیر مؤمنان ـ علیه السلام ـ و مطالب ارزنده ابن ابی الحدید محروم ساخته‌اند.
ابن ابی الحدید در دیباچه كتابش با ادله و براهین متقن ثابت نموده است كه همین نهج البلاغه معروف از اول تا آخر حتی خطبه شقشقیه (حاوی شكایت امام از خلفا) از كلمات درّربار آن حضرت است و خودش این شرح را بعد از پایان توسط برادرش موفق الدین احمد، به كتابخانه وزیر روشن ضمیر ابن علقمی اهداء نموده و از طرف آن وزیر علم دوست و فضیلت پرور به صله یك اسب و ده دست لباس فاخر و هزار دینار و اجناس و لوازم دیگر مفتخر گردیده است.
مؤلف تجارب السلف می‌نویسد:
«ابن ابی الحدید» چون این مكرمت و مروّت بدید، ران وزیر را بوسه داد و گفت: ای خداوند، بنده را این همه توقّع نبود وزیر گفت: این سخن بگذار كه منّتی بر گردن من نهاده‌ای كه به شكرانه آن قیام نتوانم كرد و به خدای كه تا زنده باشم، این حق را رعایت كنم، آن گاه ابن ابی الحدید شاكر و شادمان بیرون آمد و فرّاشان اجناس را در خدمتش می‌بردند و او بر استر سوار شد و روانه منزلش گردید.
و باز می‌نویسد:
«در واقعه بغداد (مغولها) ابن ابی الحدید و برادرش را بیرون آوردند تا بكشند ابن علقمی چون حال عزّالدین ابن ابی الحدید را بشنید دود به سر او درآمد، در حال به خدمت وزیر نصیر الدین طوسی رفت و دامن او را بگرفت و گفت: دو كس را از افاضل بغداد كه بر بنده حق عظیم دارند، گرفته‌اند و خواهند كشت و التماس دارم كه خواجه به بندگی پادشاه شتابد و بنده در خدمت باشد و در باب این دو بزرگ شفاعتی كند، خواجه بی‌توقف رفت و هزار دینار به موكّلان مغول داد و مهلت خواست و به خدمت پادشاه رفت و به رسم مغول زانو زد و گفت: دو كس را از شهر بیرون آورده‌اند و می‌خواهند بكشند، بنده كمترین را آرزو آن است كه پادشاه مرا عوض ایشان بكشد و ایشان را آزاد كند، شاه خندید و هر دو را به او بخشید وزیر به تعجیل بیرون آمد و ایشان را خلاص داد و به ابن ابی الحدید گفت: به خدای اگر در قول شفاعت توقفی می‌رفت نفس خود را فدای تو می‌كردم تا عوض آن لطف باشد كه تو با من كردی و نام مرا به سبب شرح نهج البلاغه مخلّد گردانیدی.»[1]
از تألیفات ارزشمند ابن ابی الحدید می‌توان به كتب ذیل اشاره كرد:
1. الأعتبار علی كتاب الذریعه فی اصول الشریعه، تألیف سید مرتضی علم الهدی در سه مجلد.
2. شرح محصل فخر رازی، كه به منزله نقض آن است.
3. شرح مشكلات الغرر ابوالحسن بصری.
4. العبقریّ الحسان، كتابی است عجیب و بسیاری از كلام و تاریخ و اشعار و منشأت و منظومات خودش را حاوی است.
5. الفلك الدائر علی المثل السائر، انتقاد از كتاب مثل السائر ابن اثیر می‌باشد كه در 13 یا 15 روز تألیف و در هند چاپ گردیده است.
6. القصائد السبع العلویات فی مدح سیدنا علی ـ علیه السلام ـ در «كشف الظنون» به نام «سبع علویات» ذكر شده است و در ایران در آخر شرح سبعه معلقه زوزنی و یك مرتبه نیز مستقلاً با شرح صاحب مدارك كه بر آن نوشته، چاپ شده است.[2]
ابن ابی الحدید 15 عنوان كتاب از خود باقی گذاشته كه مهمترین آنها «شرح نهج البلاغه» است.
شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، از همه شرحها جامع‌تر و پرمطلب‌تر است و بهترین منبع در بیان دقائق تاریخ اسلام از جنگ جمل تا صفین و غارت خوارج تا انقلاب زنگیان و جنگهای فاجعه آمیز مغول می‌باشد و گمان نمی‌رود در این موضوع كامل‌تر و دقیق‌تر از كتاب ابن ابی الحدید پیدا بشود. ابن ابی الحدید دراین شرح علاوه بر این كه كلام امام را به بهترین وجه شرح و تفیسر نموده، برخی از كتابها را نام برده كه اثری از آنها نمانده است. از قبیل (كتاب صفین) نصر بن مزاحم منقری، و كتاب (التاج) ابن راوندی، و كتاب (العباسیه) جاحظ، (الموفقیات) زبیر بن بكار، كتاب (السقیفه) احمد بن عبدالعزیز جوهری، كتاب (وقعه الجمل) ابی مخنف، كتاب (الغارات) ابن هلال ثقفی، كتاب (الجمع بین الغریبین) هروی و (الجراح) قدامه بن جعفر.[3]
ناگفته نماند كه شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید. با تمام محسّناتی كه دارد، ‌خالی از نقاط ضعف نیست و در بعضی جاها از جاده انصاف خارج شده است به قول مرحوم كاشف الغطاء: «نِعْمَ المُؤلّفُ لَولا عِنادُ المُؤلّف»؛ چه مؤلف خوبی است اگر عناد نداشت.
مرحوم شیخ محمد طه نجف گفته: اگر دشمنان امیر المؤمنین ـ علیه السلام ـ در پیشگاه عدل الهی قرار بگیرند نمی‌توانند بر خود عذری بیاورند آن طوری كه ابن ابی الحدید آورده است.[4]
غرض ابن ابی الحدید در كتاب خود از عقائد اهل سنت دفاع كرده است و لذا علمای شیعه در رد او كتابهای زیاد نوشته‌اند. اینك به اسامی بعضی از آنها اشاره می‌كنیم:
الف. الروح فی نقض ما ابرمه ابن ابی الحدید، تألیف سید جمال الدین ابی الفضائل احمد بن موسی بن جعفر.
وی برادر علی بن طاووس، و یكی از فقهای اهل بیت كه بیش از 80 جلد كتاب تألیف كرده است كه از جمله آنها «نقض الرساله العثمانیه»، «الملاذ فی الفقه»، «العدّه فی اصول الفقه»، «شواهد القرآن» و «عین العبره فی غبن العتره» در سال (683 ـ 677 هـ ) در حلّه فوت كرد و قبرش در حله معروف است.[5]
ب. سلاسل الحدید و تقیید اهل التقلید بما انتخب من شرح نهج ابن ابی الحدید. تألیف: علامه بحرین سید هاشم بن سلیمان بحرانی توبلی (متوفای 1107 هـ) عالم محقق، فقیه، عارف، مفسر، رجالی، محدث، متتبع، امامی، در كثرت تتبع او را تالی مجلسی می‌شمارند و هر یك از تألیفات وی حاكی از اطلاع وسیع و عمیق او می‌باشد.[6]
در كتاب فوق جاهائی را از شرح ابن ابی الحدید انتخاب كرده و رد نموده است.[7]
ج. سلاسل الحدید فی تقیید ابن ابی الحدید. تألیف شیخ یوسف بحرانی صاحب «الحدائق الناضره» (متوفای 1186 هـ).
در اول كتاب به عنوان مقدمه مطالبی درباره امامت آورده كه شایسته است به تنهایی كتاب مستقلی درباره امامت و خلافت باشد و سپس همه مطالب نادرست شرح ابن ابی الحدید را آورده و پاسخ داده است و كتاب در دو مجلد به جهت اشتغالش به كتاب «الحدائق» ناتمام مانده است.[8]
د. سلاسل الحدید فی تقیید اهل التقلید. تألیف سید ماجد بن هاشم بن علی بن مرتضی حسینی (متوفای 1028 هـ).
وی با شیخ بهائی معاصر بوده و با خط خود اجازه‌ای به وی نوشته است.[9]
هـ . الرد علی ابن ابی الحدید. تألیف: شیخ علی بن شیخ حسن بلادی بحرانی (متوفای سال 1340 هـ).
این را صاحب كتاب (انوار البدرین) ذكر كرده است.[10]
و. النقد السدید لشرح الخطبه الشقشقیه لابن ابی الحدید. تألیف: عالم فاضل شیخ محسن كریم نزیل (الخضیر).
بعضی افكار ابن ابی الحدید را در شرح خطبه شقشقیه رد كرده و جزء اول آن در سال 1382 هـ در نجف اشراف به چاپ رسیده است.[11]
علمای اهل سنت نیز در رد شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید كتابهایی نوشته‌اند از جمله: تشریح شرح نهج البلاغه لابن ابی الحدید، تألیف: محمود الملاح و این كتاب پر است از طعن به امام علی ـ علیه السلام ـ و شیعیان و انكار فضائل و مناقب آن حضرت. از جرم و لعن این شخص حتی علماء اسلامی غیر شیعه نیز سالم نمانده‌اند. از قبیل: امام احمد بن حنبل، نسائی، ابن قتیبه، زمخشری، سبط ابن جوزی، ابن صبّاغ مالكی، شیخ محمد عبده و استاد محمد محی الدین عبدالحمید و احمد زكی و حتی احمد امین و عقّاد و محمد سید گیلانی، با این كه در تشكیك درباره نهج البلاغه هم عقیده هستند.[12]
و دیگر سلاسل الحدید فی رد ابن ابی الحدید تألیف: مصطفی بن محمد امین واعظ، از علمای بغداد در گذشته سال 1331 هـ .[13]
15. شرح نهج البلاغه
تألیف: سید رضی الدین ابوالقاسم علی بن موسی بن جعفر طاووسی حسنی (متوفای 664 هـ ).
فقیه جلیل القدر، ادیب، ‌شاعر، زاهد متقی، جامع فضائل و كمالات و از فحول و اعاظم علمای شیعه امامیه می‌باشد و در كلمات اجلّه به «قُدوه العارفین و مصباح المتهجّدین» موصوف است و اورع و اتقی و ازهد و اعبد اهل زمان خود بود. تألیف زیادی دارد كه اغلب آنها در ادعیه و عبادت و تهذیب نفس و دیگر وظائف دینی می‌باشد.[14] متأسفانه از شرح نهج البلاغه سید ابن طاووس مانند بسیاری از شرحهای دیگر اسمی باقی مانده است و خود كتاب از بین رفته است.
16. شرح نهج البلاغه
تألیف: علی بن انجب بن عثمان بن عبدالله ابو طالب، تاج الدین بغدادی معروف به ابن الساعی (593 ـ 674 هـ).
وی كتابدار كتابخانه مستنصر عباسی، مورخ، لغوی،‌ مفسر، فقیه، محدث و از بزرگان مؤلفین تاریخ به شمار می‌رفت و تألیفات زیادی در تفسیر و حدیث و فقه و تاریخ دارد و اشهر آنها كتاب مختصر اخبار الخلفاء معروف به تاریخ ابن الساعی است.[15]
17. شرح نهج البلاغه (المصباح، شرح كبیر)
تألیف، كمال الدین میثم بن علی بن میثم بحرانی (متوفای 679 هـ).
محقق، فیلسوف متبحر و حكیم متألّه، جامع معقول و منقول از اكابر علمای امامیه قرن هفتم می‌باشد. از علی بن سلیمان بحرانی و خواجه نصیر الدین طوسی روایت كرده است. گویند: ‌كمال الدین ابن میثم از نصیر الدین طوسی حكمت آموخت و نصیرالدین طوسی از ابن میثم فقه و شرح نهج البلاغه خواند.



[1] . تجارب السلف، ص 358 و 359.
[2] . ریحانه الأدب، ج 7، ص 333 ـ 336.
[3] . مصادر نهج البلاغه، ج 17، ص 214 ـ 215.
[4] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 214 ـ 215.
[5] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 218.
[6] . ریحانه الأدب، ج 1، ص 233.
[7] . لؤلؤه البحرین، ص 54؛ انوار البدرین، ص 138.
[8] . الذریعه، ج 12، ص 210.
[9] . همان.
[10] . انوار البدرین، ص 372.
[11] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 219 ـ 220.
[12] . مصادر نهج البلاغه، ج 1، ص 220.
[13] . همان.
[14] . مرحوم امین تعداد تألیفات سید را 48 مجلد شمرده و لی طبق تحقیقات نگارنده 55 جلد می‌باشد. مقدمه طرائف: ص 16 و 17؛ اعیان الشیعه، ج 8، ص 361 ـ 363.
[15] . تاریخ علماء بغداد؛ ص 137 و 139؛ البدایه، ج 13، ص 27، 217؛ شذرات الذهب، ج 5، ص 343؛ تذكره الخواص، ج 4، ص 250؛ كشف الظنون، ص 14، 25، 27، 29، 30، 215، 278، 279، 288 و... .