. آزادى و آزادگى ذاتى انسان
در اين دنيا، اشخاص، قدرتها و عوامل متعددى وجود دارند كه مىتوانند آزادى و آزادگى انسان را خدشهدار سازند و او را تحت انقياد خود در آورند، يا انسان مجبور شود دانسته يا ندانسته و خواسته يا ناخواسته به اين انقياد تن دهد.
وقتى آزادگى انسان كه به روح عزتطلبى و تكاملخواهى او باز مىگردد از بين برود خودبهخود آزادى انسان نيز در ابعاد اجتماعى و سياسى مورد خدشه قرار خواهد گرفت. حضرت على(ع) معتقدند كه تمام مردم آزاد و آزاده هستند و آزاد از مادر زاده مىشوند.[7]
در اينجا بايد بين معنى آزادى و آزادگى تفكيك قائل شد، آزادى به اعمال ظاهر انسان و آزادگى به عزت نفس انسان مربوط مىشود و هر دو، ريشه در كرامت انسانى دارد. وقتى انسان آزاد به دنيا مىآيد اين آزادى و آزادگىِ او فارغ از مذهب و مليت و ساير عوامل عَرَضى است و مىتوان به نوعى آن را جزء ماهيت او به حساب آورد.
در اين صورت، انسان بودن با آزادى پيوند ذاتى و ناگسستنى پيدا مىكند و هر كس متعرض آزادى انسانها شود، انسان بودن آنها را مورد تعرض قرار داده است. نكته ديگرى كه پيوند ذاتىِ آزادى را با ماهيت انسان، در نگرش امام(ع) نشان مىدهد اين اعتقاد حضرت است كه خداوند انسان را آزاد قرار داده است.[8]
بر اين اساس، آزادى چيزى نيست كه انسان آن را بهدست آورد، يا حقى نيست كه حاكمان و قدرتمندان به افراد اعطا مىكنند، بلكه انسان خودبهخود آزاد است، و خداوند او را آزاد قرار داده است و چنين اراده كرده كه او آزاد باشد، اگر بهجز اين باشد بر خلاف قاعده و قانون الهى است.
به اعتقاد امام، تنها كسى كه در اجتماع مىتواند آزادى انسان را محدود سازد خود انسان است، كه با استفاده از آزادى خود، كه به نوعى جزء ذات و ماهيتاش به شما مىرود، مىتواند خود را به رقيت ديگرى در آورد و آزادى خود را محدود سازد يا از بين ببرد.[9]
ممكن است اين ايراد مطرح شود كه اگر آزادى جزء ماهيت و ذات انسان به شمار مىرود چهگونه آن را از بين مىبرد، زيرا ماهيت شىء از اصل شىء تفكيكناپذير است؟
پاسخ اين است كه اگر چه انسان مىتواند با استفاده از آزادى خود، آزادى را از خود سلب كند ولى باز هم با استفاده از همين ويژگى، مىتواند به حالت اول بازگردد، انسان با اراده و اختيار و آزادى كامل، مىتواند آزادى خود را سلب كند ولى تا بيشترين حد ممكن هم كه آزادى خود را از بين ببرد باز هم اين ويژگى به طور كامل از بين نمىرود، زيرا سلب آزادى از خود، عَرَضى است و هر لحظه اراده كند مىتواند خود را از رقيت آزاد كرده و به حالت اول بازگردد.
آزادى او براى بازگشت به حالت اول، در ذات و اراده او باقى مىماند. بنابراين انسانها آزاد و آزاده متولد مىشوند و اين آزادى و آزادگى جزء تفكيكناپذير وجود آنها است و به عبارت ديگر، جزء ماهيت و ذات آنها است، هيچ انسانى حق ندارد آزادى ديگرى را محدود كند و اگر محدود بكند بر او ظلم روا داشته و برخلاف فرمان خداوند و طبيعت انسان عمل كرده است، فقط خود افراد مىتوانند آزادى خود را محدود كنند يا از بين ببرند ولى حتى خود افراد به طور كامل بر امر قادر نيستند، زيرا اراده و اختيار آنها باقى مىماند و با همين اراده كه آزادى خود را محدود كرده يا ظاهراً از بين بردهاند مىتوانند به حالت اول بازگردند، و دوباره آزادى خود را بهدست آورند.
انسان داراى يك ماهيت جسمانى و يك ماهيت روحانى و نفسانى است، مجموعه عواملى كه ماهيت نفسانى و روحانى انسان را تشكيل مىدهند موجب تمايز او از ساير موجودات گشتهاند. اگر انسان بتواند مؤلفههاى ماهيت نفسانى خود را به حد عالى به منصه ظهور و فعليت برساند و از هر كدام از آنها به نحو شايسته، به نحو كامل استفاده كند، به مراحل بالايى از كمال دست خواهد يافت و اگر در مراتب پايينتر يا ابعادى خاص اين كار را انجام دهد به همان حد يا در همان ابعاد به كمال خواهد رسيد.
آزادى يكى از مؤلفههاى ماهيت انسان است كه اگر ظرفيت و قابليت بالقوه آن بالفعل شود به طور شگفتآورى به شكوفايى خلاقيت و استعدادهاى انسان منجر خواهد شد و شور و نشاط حاصل از آن، جامعهاى فعال، پويا و سرزنده ايجاد خواهد كرد.
اما اگر اين مؤلفه، توسط خود انسان يا عواملبيرونى محدود و سركوب شود يا مورد بىتوجهى و بىمهرى قرار گيرد به همان نسبت بخشى از سير تكاملى انسان ناقص خواهد شد. ولى به هر حال آزادى از اين جهت كه جزء ماهيت انسان است اگر چه قابل سركوبى است اما نه توسط خود انسان ونه به سبب نيروى خارجى، قابل نابودى كامل نيست، مگر اينكه اراده و اختيار انسان سلب شود كه آن هم امرىمحال است.
ادامه دارد...
ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــــــــــــــ ـــــــــــــ
[7]. محمد بن يعقوب كلينى، روضة الكافى، (بيروت: دارالاضواء، 1992-1413) ج8، ص49.
[8]. نهج البلاغه، پيشين، نامه 31، ص304.
[9]. محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، تحقيق: شيخ محمد باقر محمودى (تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، پيشين، ج1، ج32، ص134.