صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 21

موضوع: نامه های حضرت علی (ع)

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 40
    [3] از نامه های امام عليه السلام به يکی از فرماندارانش [4] اما بعد
    درباره تو به من جريانی گزارش شده است که اگر انجام داده باشی
    پروردگارت را بخشم آورده ای . امامت را عصيان کرده ای و امانت
    [ فرمانداری ] خود را به رسوائی کشيده ای . [5] به من خبر رسيده که تو
    زمينهای آباد را ويران کرده ای و آنچه توانسته ای تصاحب نموده ای . و از
    بيت المال که زير دستت بوده است به خيانت خورده ای [6] فورا حساب خويش
    را برايم بفرست و بدان که حساب خداوند از حساب مردم سخت تر است
    والسلام


    نامه 41
    [7] از نامه های امام عليه السلام به يکی از فرماندارانش [8] اما بعد من
    تو را شريک در امانتم [ حکومت و زمامداری ] قرار دادم . و تو را
    صاحب اسرار خود ساختم . [9] من از ميان خاندان و خويشاوندانم مطمئن تر از
    تو نيافتم به خاطر مواسات ياری و اداء امانتی که در تو سراغ داشتم [10]
    اما تو همينکه ديدی زمان بر پسر عمت سخت گرفته [1] و دشمن در نبرد
    محکم ايستاده امانت در ميان مردم خوار و بي مقدار شده [2] و اين امت
    اختيار را از دست داده و حمايت کننده ای نمي يابد . عهد و پيمانت را
    نسبت به پسر عمت دگرگون ساختی [3] و همراه ديگران مفارقت جستی با کسانی
    که دست از ياريش کشيدند همصدا شدی . و با خائنان نسبت به او خيانت
    ورزيدی [4] نه پسر عمت را ياری کردی و نه حق امانت را ادا نمودی . گويا
    تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام نداده ای [5] گويا حجت و بينه ای از طرف
    پروردگارت دريافت نداشته ای [6] و گويا تو با اين امت برای تجاوز و غصب
    دنيايشان حيله و نيرنگ به کار مي بردی و مقصدت اين بود که اينها را
    بفريبی و غنائمشان را در اختيار گيری [7] پس آنگاه که امکان تشديد خيانت
    به امت را پيدا کردی تسريع نمودی با عجله به جان بيت المال آنها
    افتادی [8] و آنچه در قدرت داشتی از اموالشان که برای زنان بيوه و ايتامشان
    نگهداری مي شد ربودی [9] همانند گرگ گرسنه ای که گوسفند زخمی و
    استخوان شکسته ای را بربايد [10] سپس آنرا به سوی حجاز با سينه ای گشاده و
    دل خوش حمل نمودی بي آنکه در اين کار احساس گناه کنی [11] بي پدر باد
    دشمنت گويا ميراث پدر و مادرت را بسرعت به خانه خود حمل مي کردی
    [12] سبحان الله آيا به معاد ايمان نداری ؟[13] از بررسی دقيق حساب در روز
    قيامت نمي ترسی ؟ ای کسی که در پيش ما از خردمندان بشمار مي آمدی
    [14] چگونه خوردنی و آشاميدنی را در دهان فرو مي بری در حاليکه مي دانی حرام
    مي خوری و حرام مي آشامی ؟ [15] چگونه با اموال ايتام و مساکين و مؤمنان و
    مجاهدان راه خدا کنيز مي خری و زنان را به همسری مي گيری ؟ [16] [ در حاليکه
    مي دانی ] اين اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و به وسيله آن
    مجاهدين بلاد اسلام را نگهداری و حفظ مي نمايد [17] از خدا بترس و اموال
    اينها را به سويشان بازگردان که اگر اين کار را نکنی و خداوند به من
    امکان دهد وظيفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد [18] و با
    اين شمشيرم که هيچکس را با آن نزدم مگر اينکه داخل دوزخ شد بر تو
    خواهم زد 000 [1] به خدا سوگند اگر حسن و حسين اين کار را کرده بودند هيچ
    پشتيبانی و هواخواهی از ناحيه من دريافت نمي کردند . [2] و در اراده من
    اثر نمي گذاردند تا آنگاه که حق را از آنها بستانم و ستمهای ناروائی را
    که انجام داده اند دور سازم [3] به خداوندی که پروردگار جهانيان است
    سوگند اگر [ فرضا ] آنچه تو گرفته ای برای من حلال بود خوشايندم نبود
    که آنرا ميراث برای بازماندگانم بگذارم . [4] بنابراين دست نگهدار و
    انديشه نما فکر کن به مرحله آخر زندگی رسيده ای در زير خاکها پنهان
    شده ای [5] و اعمالت به تو عرضه شده در جائيکه ستمگر با صدای بلند ندای
    حسرت را مي دهد [6] و کسيکه عمر خود را ضايع ساخته درخواست بازگشت مي کند
    ولی راه فرار و چاره مسدود است



    نامه 42
    [7] از نامه های امام عليه السلام به عمربن ابوسلمه مخزومی فرماندار
    بحرين که بدين وسيله او را برکنار و نعمان بن عجلان زرقی را به
    جايش منصوب فرمود . [8] اما بعد من نعمان ابن عجلان زرقی را
    فرماندار بحرين قرار دادم [9] و اختيار تو را از فرمانداری آنجا
    برگرفتم بدون اينکه اين کار برای تو مذمت و يا ملامت در برداشته باشد
    چرا که تو زمامداری را به نيکی انجام دادی [10] و حق امانت را اداء نمودي .
    بنابراين بسوی ما حرکت کن بی آنکه مورد سوءظن يا ملامت يا متهم و
    يا گناهکار باشی [11] زيرا من تصميم گرفته ام به سوی ستمگران اهل شام
    حرکت کنم [12] و دوست دارم تو با من باشی چرا که تو از کسانی هستی که من
    در جهاد با دشمن و برپاداشتن ستونهای دين از آنها استعانت مي جويم
    انشاءالله



    نامه 43
    [1] از نامه های امام عليه السلام به مصقله ابن هبيره شيبانی فرماندار
    اردشيرخره [ يکی از شهرهای فارس ] [2] به من درباره تو گزارشی رسيده
    که اگر درست باشد و اين کار را انجام داده باشی پروردگارت را به خشم
    آورده و امامت را عصيان کرده ای : [3] [ گزارشی رسيده ] که تو غنائم مربوط
    به مسلمانان که به وسيله اسلحه و اسبهايشان به دست آمده [4] و خونهايشان
    در اين راه ريخته شده در بين افرادی از باديه نشينان قبيله ات که خود
    برگزيده ای تقسيم ميکنی . [5] سوگند به کسی که دانه را در زير خاک شکافت
    و روح انسانی را آفريد اگر اين گزارش درست باشد تو در نزد من
    خوار خواهی شد [6] و ارزش و مقدارت کم خواهد بود حق پروردگارت را سبک
    مشمار [7] و دنيايت را با نابودی دينت اصلاح مکن که از زيانکارترين
    افراد خواهی بود [8] آگاه باش حق مسلمانانی که نزد من و يا پيش تو
    هستند در تقسيم اين اموال مساوی است بايد همه آنها به نزد من آيند و
    سهميه خود را از من بگيرند .



  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 45
    [7] از نامه های امام عليه السلام به عثمان بن حنيف انصاری فرماندار
    بصره پس از آن که به حضرت گزارش داده شد که يکی از ثروتمندان بصره
    وی را به ميهمانی دعوت کرده و او پذيرفته است . [8] اما بعد ای پسر
    حنيف به من گزارش داده شده که مردی از متمکنان اهل بصره تو را
    به خوان ميهمانيش دعوت کرده [9] و تو به سرعت به سوی آن شتافته ای در
    حاليکه طعامهای رنگارنگ و ظرفهای بزرگ غذا يکی بعد از ديگری پيش تو
    قرار داده مي شد . [10] من گمان نمي کردم تو دعوت جمعيتی را قبول کنی که
    نيازمندانشان ممنوع و ثروتمندانشان دعوت شوند . [11] به آنچه مي خوری بنگر
    [ آيا حلال است يا حرام ؟ ] . [1] آنگاه آنچه حلال بودنش برای تو مشتبه بود
    از دهان بينداز و آنچه را يقين به پاکيزگی و حليتش داری تناول کن
    [2] آگاه باش هر مامومی امام و پيشوائی دارد که بايد به او اقتدا کند .
    و از نور دانشش بهره گيرد [3] بدان امام شما از دنيايش به همين دو جامه
    کهنه و از غذاها به دو قرص نان اکتفا کرده است [4] آگاه باش شما
    توانائی آنرا نداريد که چنين باشيد اما مرا با ورع تلاش عفت پاکی و
    پيمودن راه صحيح ياری دهيد [5] بخدا سوگند من از دنيای شما طلا و نقره ای
    نيندوخته ام و از غنائم و ثروتهای آن مالی ذخيره نکرده ام [6] و برای اين
    لباس کهنه ام بدلی مهيا نساخته ام و از زمين آن حتی يک وجب در اختيار
    نگرفته ام . [7] و از اين دنيا بيش از خوراک مختصر و ناچيزی برنگرفته ام
    [8] اين دنيا در چشم من بي ارزشتر و خوارتر از دانه تلخی است که بر شاخه
    درخت بلوطی برويد . [9] آری از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افکنده تنها
    فدک در اختيار ما بود که آن هم گروهی بر آن بخل و حسادت ورزيدند [10] و
    گروه ديگری آن را سخاوتمندانه رها کردند [ و از دست ما خارج گرديد ]
    و بهترين حاکم خدا است . [11] مرا با فدک و غير فدک چکار ؟ در
    حاليکه جايگاه فردای هر کس قبر او است [12] که در تاريکی آن آثارش محو و
    اخبارش ناپديد مي شود . قبر حفره ای است که هر چه بر وسعت آن افزوده
    شود [13] و دست حفرکننده بازتر باشد سرانجام سنگ و کلوخ آنرا پر مي کند[14] و
    جاهای خالی آنرا خاکهای انباشته مسدود مي نمايد من نفس سرکش را با
    تقوا تمرين مي دهم و رام مي سازم [15] تا در آن روز بزرگ و خوفناک با ايمنی
    وارد صحنه قيامت شود در آنجا که همه مي لغزند او ثابت و بي تزلزل
    بماند . [16] [ فکر نکن من قادر به تحصيل لذتهای دنيا نيستم بخدا سوگند ]
    اگر مي خواستم مي توانستم از عسل مصفا 000 [1] و مغز اين گندم و بافته های
    اين ابريشم برای خود خوراک و لباس تهيه کنم . اما هيهات که هوا و
    هوس بر من غلبه کند [2] و حرص و طمع مرا وادار کند تا طعامهای لذيذ را
    برگزينم . در حاليکه ممکن است در سرزمين حجاز يا يمامه کسی
    باشد که حتی اميد به دست آوردن يک قرص نان نداشته باشد [3] و نه هرگز
    شکمی سير خورده باشد آيا من با شکمی سير بخوابم در حاليکه در اطرافم
    شکمهای گرسنه و کبدهای سوزانی باشند ؟ [4] و آيا آنچنان باشم که آن شاعر
    گفته است [5] اين درد تو را بس که شب با شکم سير بخوابی در حاليکه در
    اطراف تو شکمهائی گرسنه و به پشت چسبيده باشند [6] آيا به همين
    قناعت کنم که گفته شود :من امير مؤمنانم ؟ اما با آنان در سختيهای
    روزگار شرکت نکنم ؟ [7] و پيشوا و مقتدايشان در تلخي های زندگی نباشم ؟
    من آفريده نشدم که خوردن خوراکيهای پاکيزه مرا به خود مشغول دارد
    [8] همچون حيوان پرواری که تمام همش علف است و يا همچون حيوان رها
    شده ای که شغلش چريدن و خوردن و پرکردن شکم مي باشد . [9] و از سرنوشتی که
    در انتظار او است بي خبر است آيا بيهوده يا مهمل و عبث آفريده شده ام ؟
    آيا بايد سررشته دار ريسمان گمراهی باشيم ؟ [10] و يا در طريق سرگردانی
    قدم گذارم ؟ گويا مي بينم گوينده ای از شما مي گويد : [11] هر گاه اين [ دو
    قرص نان ] قوت و خوراک فرزند ابوطالب است بايد هم اکنون نيرويش
    به سستی گرائيده باشد و از مبارزات با همتايان و نبرد با شجاعان
    بازماند . [12] آگاه باشيد درختان بيابانی چوبشان محکم تر است اما
    درختان سرسبز که همواره در کنار آب قرار دارند پوستشان نازکتر [ و
    کم دوام ترند ] [13] درختانی که در بيابان روئيده و جز با آب باران سيراب
    نمي گردند آتششان شعله ورتر و پردوام تر است [14] و من نسبت به پيامبر صلی
    الله عليه و آله و سلم همچون روشنی که از روشنائی ديگر گرفته شده باشد
    و همچون ذراع نسبت به بازو هستم [ بنابراين روش او را از دست
    نمي دهم ] . [15] بخدا سوگند اگر عرب برای نبرد با من پشت به پشت يکديگر
    بدهند من به اين نبرد پشت نمي کنم و اگر فرصت دست دهد که بتوانم
    آنرا مهار کنم به سرعت به سوی آنان خواهم شتافت .[1] و بزودی تلاش
    خواهم کرد 000 که زمين را از اين شخص وارونه و اين جسم کج انديش
    [ معاويه ] پاک سازم [2] تا سنگ و شن از ميان دانه ها خارج شود [3] بخش
    ديگری از اين نامه که در پايان آن آمده : [4] ای دنيا از من دور شو
    افسارت را بر گردنت انداختم تو را رها کردم من از چنگال تو رهائی
    يافته [5] و از دامهای تو رسته ام و از لغزشگاههايت دوری گزيده ام . [6] کجايند
    پيشينيانی که با شوخيهايت آنها را مغرور ساختی ؟ کجا هستند ملتهائی
    که با زينتها و زخارف خود آنها را فريفتی ؟ [7] هان آنها گروگان
    گورستانها و درون لحدها شده اند [8] [ ای دنيا ] سوگند بخدا اگر تو شخصی
    ديدنی و قالبی حسی بودی حدود خداوند را در مورد بندگانی که آنها را با
    آرزوها فريب داده ای بر تو جاری مي ساختم . [9] و کيفر پروردگار را در
    مورد ملتهائی که آنها را به هلاکت افکندی و قدرتمندانی که آنها را
    تسليم مرگ و نابودی نمودی و هدف انواع بلاها قرار دادی در آنجا که نه
    راه پس داشته و نه راه پيش درباره ات به مرحله اجرا مي گذاردم .
    [10] هيهات کسيکه در لغزشگاههای تو قدم گذارد سقوط مي کند . کسی که بر
    امواج بلاهای تو سوار گردد غرق مي شود . [11] [ اما ] کسی که از دامهای تو
    خود را بر کنار دارد پيروز مي گردد . آنکه از دست تو سالم رسته از اين
    هيچ ناراحت نيست که معيشت او به تنگی گرائيده چرا که دنيا در نظر
    او همچون روزی است که زمان زوال و پايان گرفتنش فرارسيده . [12] از من
    دور شو سوگند بخدا من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازی و زمام
    اختيارم را به دست تو نخواهم سپرد که به هر کجا خواهی ببری [13] بخدا
    سوگند سوگندی که تنها مشيت خداوند را از آن استثناء مي کنم آنچنان
    نفس خويش را به رياضت وادارم که به يک قرص نان هر گاه به آن
    دست يابم کاملا متمايل شود [14] و به نمک به جای خورش قناعت نمايد و
    آنقدر از چشمهايم اشک بريزم که همچون چشمه ای خشکيده [1] ديگر اشگم
    جاری نگردد . آيا همانگونه که گوسفندان در بيابان شکم را پر مي کنند و
    مي خوابند و يا دسته ديگری از آنها در آغلها از علف سير مي شوند و
    استراحت مي کنند [2] علی [عليه السلام ] هم بايد از اين زاد و توشه بخورد و به
    استراحت پردازد ؟ در اين صورت چشمش روشن باد که پس از سالها
    عمر به چهارپايان رهاشده و گوسفندانی که در بيابان مي چرند اقتدا کرده
    است [3] خوشا بحال آن کس که وظيفه واجبش را نسبت به پروردگارش
    ادا کرده سختی و مشکلات را تحمل نموده [4] خواب را در شب کنار گذارده تا
    آنگاه که بر او غلبه کند روی زمين دراز بکشد و دست زير سر بگذارد و
    استراحت کند [5] در ميان گروهی باشد که از خوف معاد چشم هايشان خواب
    ندارد [6] پهلوهايشان برای استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته [7] همواره
    لبهايشان به ذکر پروردگار در حرکت است گناهانشان براثر استغفار از
    بين رفته [8] آنها حزب الله اند آگاه باشيد که حزب الله رستگارانند
    [9] بنابراين ای پسر حنيف از خدا بترس و به همان قرص های نان
    اکتفا کن تا خلاصی تو از آتش جهنم امکان پذير گردد .



  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 46
    [10] از نامه های امام عليه السلام به بعضی از فرماندارانش [11] اما بعد تو
    از کسانی هستی که من برای به پاداشتن دين از آنها کمک مي گيرم سرکشی
    و تکبر گناهکاران را به وسيله آنان در هم مي کوبم [12] و مرزهائی را که در
    معرض خطر قرار دارد به وسيله آنها حفظ مي کنم [13] بنابراين تو در مورد
    آنچه برايت مهم است از خدا استعانت جوی و شدت و سختگيری را با کمی
    نرمش درهم آميز 000 [1] در آنجا که مدارا کردن بهتر است مدارا کن اما
    آنجائی که جز با شدت عمل کار از پيش نمي رود شدت را به کار بند . [2] پر
    و بالت را برای مردم بگستر و با چهره گشاده با آنان روبرو شو
    نرمش را نسبت به آنها نصب العين خود گردان [3] و در نگاه اشاره و
    تحيت و درود ميان آنها مساوات را رعايت کن [4] تا زورمندان در تبعيض
    طمع نورزند و ضعيفان از عدالت تو مايوس نگردند والسلام .


    نامه 47
    [5] از وصايای امام عليه السلام به حسن و حسين عليه السلام هنگامی که
    [ابن ملجم ] لعنه الله آن حضرت را ضربت زد . [6] شما را به تقوا و
    پرهيزکاری و ترس از خداوند سفارش مي کنم در پی دنياپرستی نباشيد گر
    چه به سراغ شما آيد . بر آنچه از دنيا از دست مي دهيد تاسف مخوريد
    [7] سخن حق بگوئيد و برای اجر و پاداش [ الهی ] کار کنيد . دشمن سرسخت
    ظالم و ياور و همکار مظلوم باشيد [8] من شما و تمام فرزندان و خاندانم و
    کسانی را که اين وصيت نامه ام به آنها مي رسد به تقوا و ترس از خداوند
    نظم امور خود و اصلاح ذات البين سفارش مي کنم [9] زيرا که من از جد شما
    صلی الله عليه و آله شنيدم مي فرمود : اصلاح بين مردم از نماز و
    روزه برتر است . [10] خدا را خدا را در مورد يتيمان نکند آنها
    گاهی سير و گاهی گرسنه بمانند نکند آنها در حضور شما در اثر عدم
    رسيدگی از بين بروند [1] خدا را خدا را که در مورد همسايگان خود
    خوشرفتاری کنيد چرا که آنان مورد توصيه و سفارش پيامبر شما هستند .
    وی همواره نسبت به همسايگان سفارش مي فرمود تا آنجا که ما گمان برديم
    به زودی سهميه ای از ارث برايشان قرار خواهد داد [2] خدا را خدا را در
    توجه به قرآن نکند ديگران در عمل به آن از شما پيشی گيرند . [3] خدا
    را خدا را در مورد نماز چرا که ستون دين شما است . [4] خدا را خدا
    را در مورد خانه پروردگارتان تا آن هنگام که هستيد آنرا خالی
    نگذاريد که اگر خالی گذارده شود مهلت داده نمي شويد [ و بلای الهی شما
    را فرا خواهد گرفت ] . [5] خدا را خدا را در مورد جهاد با اموال
    جانها و زبانهای خويش در راه خدا [ که بايد همه اينها را در اين راه
    به کار گيريد ] [6] و بر شما لازم است پيوندهای دوستی و محبت را محکم
    داريد و بذل و بخشش را فراموش نکنيد و از پشت کردن به هم و قطع
    رابطه برحذر باشيد . [7] امر به معروف و نهی از منکر را ترک نکنيد
    که اشرار بر شما مسلط مي شوند [8] سپس هر چه دعا کنيد مستجاب نمي گردد .
    سپس فرمود : [9] ای نوادگان عبدالمطلب نکند شما بعد از شهادت من
    دست خود را از آستين بيرون آورده و در خون مسلمانان فرو بريد [10] و
    بگوئيد اميرمؤمنان کشته شد [ و اين بهانه ای برای خونريزی شود ] . آگاه
    باشيد به خاطر من تنها قاتلم را بايد بکشيد . [11] بنگريد هر گاه من از
    اين ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها يک ضربت بزنيد تا ضربتی در
    برابر ضربتی باشد اين مرد را مثله نکنيد [ گوش و بينی و اعضاء او را
    نبريد ] [12] که من از رسول خدا صلی الله عليه و آله و سلم شنيدم مي فرمود :
    از مثله کردن بپرهيزيد گر چه نسبت به سگ گزنده باشد



    نامه 48
    [1] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [2] ظلم و ستم و کارهای خلاف حق
    انسان را در دين و دنيايش به هلاکت مي اندازد . [3] و نقائص و عيوب او
    را نزد عيب جويان آشکار مي سازد من مي دانم که آنچه از دست رفته به
    دست نتوانی آورد . [4] گروهی در مطالبه امری به ناحق برخاسته اند و در اين
    راه سوگند ياد کرده اند خداوند هم اين سوگندشان را تکذيب کرده است .
    [5] [ ای معاويه ] از روزی برحذر باش که افرادی که کارهای پسنديده انجام
    داده اند خوشحالند [6] و تاسف مي خورند چرا کم عمل کرده اند و کسانی که
    شيطان را زمامدار خود قرار داده اند سخت پشيمان مي گردند . [7] تو ما را به
    حکم قرآن دعوت کردی در حاليکه خود اهل قرآن نيستی و ما هم پاسخ
    مثبت به تو نداديم . [8] بلکه به قرآن پاسخ داديم و حکمش را پذيرفتيم و
    به آن تن در داديم . والسلام



  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 49
    [9] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [10] اما بعد دنيا انسان را
    به خود مشغول و از غير خود بيگانه مي سازد . دنياپرستان به چيزی از
    دنيا نمي رسند مگر اينکه دری از حرص به رويشان گشوده مي شود . [11] و آتش
    عشق آنان تندتر مي گردد . کسی که به دنيا برسد هرگز به آنچه دارد قانع
    نيست . [12] و به دنبال آن فراق و جدائی و پنبه کردن بافته ها است و اگر
    از آنچه گذشته است عبرت گيری آنچه را باقی است حفظ خواهی کرد .
    والسلام



    نامه 50
    [1] از نامه های امام عليه السلام به سران سپاهش [2] از جانب بنده خدا
    علي بن ابيطالب اميرمؤمنان [عليه السلام ] به نيروهای مسلح و نگهدارنده
    مرزها [3] اما بعد حقی که بر والی و زمامدار انجام آن لازم است اين
    است : فضل و برتری که به او رسيده و مقام خاصی که به او داده شده
    نبايد او را نسبت به رعيت دگرگون کند[4] و اين نعمتی که خداوند به او
    ارزانی داشته بايد هر چه بيشتر او را به بندگان خدا نزديک و نسبت به
    برادرانش رئوف و مهربان سازد . [5] آگاه باشيد حق شما بر من اين است
    که جز اسرار جنگی هيچ سری را از شما پنهان نسازم [6] و در اموری که پيش
    مي آيد جز حکم الهی کاری بدون مشورت شما انجام ندهم . هيچ حقی را از
    شما به تاخير نيندازم [7] بلکه آنرا در وقت و سررسيدن آن پرداخت کنم .
    [ و نيز حق شما بر من اين است که ] همه شما در پيشگاه من مساوی باشيد .
    [8] آنگاه که اين وظائف را انجام دادم و نعمت خداوند بر شما مسلم و حق
    اطاعت من بر شما لازم گرديد [9] موظفيد که از فرمان من سرپيچی نکنيد در
    کارهائی که انجام آنها به صلاح و مصلحت است سستی و تفريط روا مداريد
    و در درياهای شدائد بخاطر حق فرو رويد . [10] اگر اين وظائف را نسبت به
    من انجام ندهيد آن کس که راه کج برود از همه نزد من خوارتر است .
    [11] سپس او را به سختی کيفر مي کنم و هيچ راه فراری نزد من نخواهد داشت .
    [12] اين فرمان را از امرای خود بپذيريد و آمادگی خود را در راه اصلاح
    امورتان در اختيارشان بگذاريد . والسلام




    نامه 51
    [1] از نامه های امام عليه السلام به کارگزاران بيت المال . [2] اين نامه اي
    است از بنده خدا علی [عليه السلام ] اميرمؤمنان به کارگزاران بيت المال و
    جمع آوری خراج : [3] اما بعد کسی که از آنچه به سوی آن در حرکت است
    [ قيامت ] ترس نداشته باشد چيزی از پيش برای خويشتن نمي فرستد [4] بدانيد
    آنچه به آن مکلف شده ايد کم اما ثواب آن بسيار است . [5] اگر برای آنچه
    خداوند از آن نهی کرده يعنی : ستم و دشمنی عقاب و کيفری وجود
    نداشت [6] باز برای درک ثواب در اجتناب از آنها عذری باقی نمي ماند
    خودتان انصاف را نسبت به مردم روا داريد [7] و در برابر انجام
    نيازمندي هايشان که طبعا مشکلاتی بهمراه دارد صبر و استقامت بخرج دهيد.
    شما خزانه داران رعيت وکلای امت و سفيران ائمه و پيشوايان هستيد .
    [8] بر هيچکس بخاطر نيازمنديش بخاطر موقعيت خود خشم نگيريد . هيچ کس
    را از خواسته های مشروعش باز مداريد . [9] و به خاطر گرفتن خراج از بدهکار
    لباس تابستانی يا زمستانی و مرکبی را که با آن به کارهايش مي رسد و
    نيز برده اش را به فروش نرسانيد . [10] و نيز به خاطر گرفتن درهمی کسی را
    تازيانه نزنيد [11] همچنين برای حق جمع آوری بيت المال به مال احدی چه
    مسلمان و چه غير مسلمانی که در پناه اسلام است دست نزنيد [12] مگر اينکه
    اسب يا اسلحه ای باشد که برای تجاوز به مسلمانها به کار گرفته مي شود
    [13] چرا که برای مسلمان درست نيست بگذارد چنين اسلحه ای در اختيار دشمنان
    اسلام باشد و در نتيجه آنها نيرومندتر از سپاه اسلام گردند . [13] از نصيحت
    و اندرز به خويشتن و از خوشرفتاری با سپاهيان و کمک به رعايا و
    تقويت دين خداوند خودداری مکنيد . [14] در راه خداوند آنچه بر شما واجب
    است انجام دهيد زيرا که خداوند از ما و شما خواسته است که با
    کوششهای خود از او سپاسگزاری کنيم و به مقدار قدرت خود ياريش نمائيم
    [1] در حاليکه هيچ قدرت و نيروئی جز از ناحيه خداوند بزرگ وجود ندارد :
    و لا قوه الا بالله العلی العظيم .




    نامه 52
    [2] از نامه های امام عليه السلام به فرمانداران شهرها درباره معنی نماز
    [3] اما بعد نماز ظهر را تا هنگامی که خورشيد به اندازه طول خوابگاه
    گوسفندی [ از نصف النهار ] گذشته باشد با مردم بخوانيد . [4] و نماز عصر
    را هنگامی برايشان به جا آوريد که خورشيد هنوز کاملا زنده و قسمتی از
    روز باقی است [5] به گونه ای که مي توان تا غروب دو فرسخ راه را طی کرد .
    نماز مغرب را برايشان موقعی انجام دهيد که روزه دار افطار مي کند
    [6] و حاجی از عرفات [ به جانب مشعرالحرام و از آن جا ] به سوی منی
    حرکت مي نمايد . و نماز عشاء را از هنگامی که شفق پنهان مي گردد تا
    يک ثلث از شب با آنان انجام دهيد . [7] [ و اما ] نماز صبح را وقتی
    بايد برايشان بخوانيد که شخص مي تواند صورت رفيقش را ببيند [8] و او را
    بشناسد [ اما چگونگی نماز جماعت در زودخواندن و يا طول دادن آن ] بايد
    مانند نمازی باشد که ناتوان ترين مامومين مي تواند بخواند و هرگز فتنه گر
    مباشيد [ که با طول دادن نماز و دعاهای آن افراد را بفريبيد ] .

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 53
    [9] فرمان مبارک امام عليه السلام به مالک اشتر . اين فرمان را امام
    عليه السلام برای اشترنخعی به هنگامی که او را فرماندار مصر
    قرار داد نوشته است . و اين زمانی بود که وضع زمامدار مصر
    محمدبن ابوبکر درهم ريخته و متزلزل شده بود اين فرمان از طولاني ترين و
    جامعترين فرمانهای امام عليه السلام مي باشد [10] بسم الله الرحمن الرحيم
    [11] اين دستوری است که بنده خدا علی [عليه السلام ] به مالک بن حارث اشتر
    در فرمانش به او صادر فرموده است . [1] و اين فرمان را هنگامی نوشت
    که وی را زمامدار و والی کشور مصر قرار داد تا : مالياتهای آن سرزمين
    را جمع آوری کند . با دشمنان آن کشور بجنگد . [2] به اصلاح اهل آن همت
    گمارد . و به عمران و آبادی شهرها قصبات و روستاها و قريه های آن
    بپردازد . [3] [ نخست ] او را به تقوا و ترس از خداوند ايثار و فداکاری
    در راه اطاعتش و متابعت از آنچه در کتاب خدا قرآن به آن امر شده
    است فرمان مي دهد : [4] به متابعت اوامری که در کتاب الله آمده فرائض
    و واجبات و سنتها همان دستوراتی که هيچکس جز با متابعت آنها روی
    سعادت نمي بيند و جز با انکار و ضايع ساختن آنها در شقاوت و بدبختی
    واقع نمي شود [5] به او فرمان مي دهد که [ آئين ] خدا را با قلب دست و
    زبان ياری کند [6] چرا که خداوند متکفل ياری کسی شده که او را ياری نمايد
    و عزت کسيکه او را عزيز دارد . [7] و نيز او فرمان مي دهد که خواسته های
    نابجای خود را در هم بشکند . و به هنگام وسوسه های نفس خويشتن داری را
    پيش گيرد [8] زيرا که نفس اماره همواره انسان را به بدی وادار مي کند
    مگر آنکه رحمت الهی شامل حال او شود . [9] ای مالک بدان من تو را به
    سوی کشوری فرستادم که پيش از تو دولتهای عادل و ستمگری بر آن حکومت
    داشتند . [10] و مردم به کارهای تو همانگونه نظر مي کنند که تو در امور
    زمامداران پيش از خود [11] و همان را درباره تو خواهند گفت که تو درباره
    آنها مي گفتی . [12] بدان افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان
    بندگانش جاری مي سازد مي توان شناخت [13] بنابراين بايد محبوبترين ذخيره در
    پيش تو عمل صالح باشد زمام هوا و هوس را در دست گير . [14] و آنچه
    برايت حلال نيست نسبت به خود بخل روا دار زيرا بخل نسبت به خويشتن
    اين است که راه انصاف را در آنچه محبوب و مکروه تو است پيش گيری
    [15] قلب خويش را نسبت به ملت خود مملو از رحمت و محبت و لطف کن [16] و
    همچون حيوان درنده ای نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنيمت
    شماری زيرا آنها دو گروه بيش نيستند : [17] يا برادران دينی تواند و يا
    انسانهائی همچون تو . گاه از آنها لغزش و خطا سرمي زند . [1] ناراحتيهائی
    به آنان عارض مي گردد به دست آنان عمدا يا بطور اشتباه کارهائی انجام
    مي شود [2] [ در اين موارد ] از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا کن
    که دوست داری خداوند از عفوش به تو عنايت کند . [3] زيرا تو مافوق
    آنها و پيشوايت مافوق تو و خداوند مافوق کسی است که تو را زمامدار
    قرار داده است [4] امور آنان را به تو واگذار کرده و به وسيله آنها تو
    را آزمايش نموده است . هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده
    [5] چرا که تو تاب کيفر او را نداری . و از عفو و رحمت او بي نياز نيستی
    [6] هرگز از عفو و بخششی که نموده ای پشيمان مباش . و هيچگاه از کيفری
    که نموده ای به خود مبال . [7] و نيز هرگز نسبت به کاری که پيش مي آيد و
    راه چاره دارد سرعت به خرج مده . مگو من مامورم [ و بر اوضاع مسلطم ]
    [8] امر مي کنم و بايد اطاعت شود که اين موجب دخول فساد در قلب و خرابی
    دين و نزديک شدن تغيير و تحول در قدرت است . [9] آنگاه که در اثر
    موقعيت و قدرتی که در اختيار داری کبر و عجب و خودپسندی در تو پديد
    آيد [10] به عظمت قدرت و ملک خداوند که مافوق تو است نظر افکن که اين
    تو را از آن سرکشی پائين مي آورد [11] و آن شدت و تندی را از تو بازمي دارد
    [12] و آنچه از دستت رفته است يعنی نيروی عقل و انديشه ات که تحت تاثير
    اين خودپسندی واقع شده به تو بازمي گردد . [13] از همتائی در علو و بزرگی با
    خداوند برحذر باش و از تشبه به او در جبروتش خود را برکنار دار
    [14] چرا که خداوند هر جباری را ذليل و هر فرد خودپسند و متکبری را خوار
    خواهد ساخت . [15] نسبت به خداوند و نسبت به مردم از جانب خود و
    از جانب افراد خاص خاندانت و از جانب رعايائی که به
    آنها علاقمندی انصاف به خرج ده [16] که اگر چنين نکنی ستم نموده ای و
    کسی که به بندگان خدا ستم کند خداوند پيش از بندگانش دشمن او خواهد
    بود . [17] و کسی که خداوند دشمن او باشد دليلش را باطل مي سازد 000
    [1] و با او به جنگ مي پردازد تا دست از ظلم بردارد يا توبه کند .[ و بدان ]
    هيچ چيزی در تغيير نعمتهای خدا و تعجيل انتقام و کيفرش از اصرار بر
    ستم سريعتر و زودرس تر نيست . [2] چرا که خداوند دعا و خواسته مظلومان
    را مي شنود و در کمين ستمگران است . [3] بايد محبوبترين کارها نزد تو
    اموری باشند که در حق با عدالت موافق تر و با رضايت توده مردم
    هماهنگ تر است . [4] چرا که خشم توده مردم خشنودی خواص را بي اثر مي سازد
    اما ناخشنودی خاصان با رضايت عموم جبران پذير است . [5] [ اين را نيز
    بدان که ] احدی از رعايا از نظر هزينه زندگی در حالت صلح و آسايش بر
    والی سنگين تر [6] و به هنگام بروز مشکلات در اعانت و همکاری کمتر و در
    اجرای انصاف ناراحت تر [7] و به هنگام درخواست و سؤال پراصرارتر و پس
    از عطا و بخشش کم سپاس تر و به هنگام منع خواسته ها دير عذرپذيرتر [8] و
    در ساعات روياروئی با مشکلات کم استقامت تر از گروه خواص نخواهند
    بود [9] ولی پايه دين و جمعيت مسلمانان و ذخيره دفاع از دشمنان تنها
    توده ملت هستند [10] بنابراين بايد گوشت به آنها و ميلت با آنان
    باشد.[11] بايد آنها که نسبت به رعيت عيبجوترند از تو دورتر باشند [12] زيرا
    مردم عيوبی دارند که والی در ستر و پوشاندن آن عيوب از همه سزاوارتر
    است . در صدد مباش که عيب پنهانی آنها را به دست آوری [13] بلکه وظيفه
    تو آن است که آنچه برايت ظاهر گشته اصلاح کنی . و آنچه از تو مخفی
    است خدا درباره آن حکم مي کند [14] بنابراين تا آنجا که توانائی داری عيوب
    مردم را پنهان ساز تا خداوند عيوبی را که دوست داری برای مردم فاش
    نشود مستور دارد . [15] [ با برخورد خوب ] عقده آنها را که کينه دارند
    بگشا و اسباب دشمنی و عداوت را قطع کن [16] و از آنچه برايت روشن
    نيست تغافل نما 000 [1] به تصديق سخن چينان تعجيل مکن زيرا آنان گر چه
    در لباس ناصحين جلوه گر شوند خيانت مي کنند . [2] بخيل را در مشورت خود
    دخالت مده زيرا که تو را از احسان منصرف و از تهي دستی و فقر
    مي ترساند [3] و نيز با افراد ترسو مشورت مکن زيرا در کارها روحيه ات را
    تضعيف مي نمايند . همچنين حريص را به مشاورت مگير که حرص را با
    ستم گری در نظرت زينت مي دهد . [4] [ همه آنچه درباره اين افراد گفتم ] به
    خاطر اين است که بخل و ترس و حرص و غرائز و تمايلات متعددی هستند
    که جامع آنها سوءظن به خدای بزرگ است . [5] بدترين وزراء کسانی هستند که
    وزير زمامداران بد و اشرار پيش از تو بوده اند کسی که با آن گناهکاران
    در کارها شرکت داشته نبايد جزو صاحبان سر تو باشد [6] آنها همکاران
    گناهکاران و برادران ستمکارنند [7] در حاليکه تو بهترين جانشين را از ميان
    مردم به جای آنها خواهی يافت : از کسانی که از نظر فکر و نفوذ
    اجتماعی کمتر از آنها نيستند [8] و در مقابل بار گناهان آنها را بر دوش
    ندارند [9] از کسانی هستند که با ستمگران در ستم شاهی همکاری نکرده و در
    گناه شريک آنان نبوده اند . [10] اين افراد هزينه شان بر تو سبکتر همکاريشان
    با تو بهتر محبتشان با تو بيشتر و انس و الفتشان با بيگانگان کمتر
    است . [11] بنابراين آنها را از خواص و دوستان خود و رازداران خويش
    قرارده سپس [ از ميان اينان ] افرادی را که در گفتن حق از همه
    صريحتر [12] و در مساعدت و همراهی نسبت به آنچه خداوند برای اوليايش
    دوست نمي دارد به تو کمتر کمک مي کند مقدم دار خواه موافق ميل تو
    باشند يا نه [13] به اهل ورع و صدق و راستی بپيوند و آنان را طوری تربيت
    کن که ستايش بي حد از تو نکنند و تو را نسبت به اعمال نادرستی که
    انجام نداده ای تمجيد ننمايد . [14] زيرا مدح و ستايش بيش از حد عجب و
    خودپسندی به بار مي آورد و انسان را به کبر و غرور نزديک مي سازد .
    [15] هرگز نبايد افراد نيکوکار و بدکار در نظرت مساوی باشند زيرا اين کار
    سبب مي شود که افراد نيکوکار در نيکي هايشان بي رغبت شوند
    [1] و بدکاران در عمل بدشان تشويق گردند هر کدام از اينها را مطابق کارش
    پاداش ده [2] بدان که هيچ وسيله ای برای جلب اعتماد والی به وفاداری
    رعيت بهتر از احسان به آنها [3] و تخفيف هزينه ها بر آنان و عدم اجبارشان
    به کاری که وظيفه ندارند نيست [4] در اين راه آنقدر بکوش تا به وفاداری
    آنان خوشبين شوی [ و بر آنان اعتماد کنی ] که اين خوشبينی بار رنج
    فراوانی را از دوشت برمي دارد . [5] سزاوار است به آنها که بيشتر مورد
    احسان تو قرار گرفته اند خوشبين تر باشی و به عکس آنها که مورد
    بدرفتاری تو واقع شده اند . بدبين تر . [6] هرگز سنت پسنديده ای را که
    پيشوايان اين امت به آن عمل کرده اند و ملت اسلام به آن انس و الفت
    گرفته [7] و امور رعيت به وسيله آن اصلاح مي گردد نقض مکن و نيز سنت و
    روشی که به سنتهای گذشته زيان وارد مي سازد احداث منما [8] که اجر برای
    کسی خواهد بود که آن سنتها را برقرار کرده و گناهش بر تو که آنها را
    نقض نموده ای [9] با دانشمندان زياد به گفتگو بنشين و با حکماء و
    انديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز اين گفتگوها و بحثها بايد درباره
    اموری باشد که به وسيله آن وضع کشورت را اصلاح مي کند و آنچه موجب
    قوام کار مردم پيش از تو بود . [10] [ ای مالک ] بدان مردم از گروههای
    مختلف تشکيل يافته اند که هر کدام جز به وسيله ديگری اصلاح و تکميل
    نمي شوند و هيچ کدام از ديگری بي نياز نيستند [11] [ اين گروهها عبارتند ] از
    لشکريان خدا نويسندگان عمومی و خصوصی [12] قضات عالی و
    دادگستر عاملان انصاف ومدارائی [ انتظامات داخلی ] [13] اهل جزيه
    و ماليات اعم از کسانی که در پناه اسلامند و يا مسلمانند و تجار و
    صنعتگران 000 [1] و بالاخره قشر پائين يعنی نيازمندان و مستمندان
    برای هر کدام از اين گروهها خداوند سهمی را مقرر داشته [2] و در کتاب خدا
    يا سنت پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم که به صورت عهد در نزد ما
    محفوخ است اين سهم را مشخص و معين ساخته است . [3] اما سپاهيان با
    اذن پروردگار حافظان و پناهگاه رعيت زينت زمامداران عزت و شوکت
    دين و راههای امنيتند . قوام رعيت جز به وسيله اينان ممکن نيست [4] از
    طرفی برقراری سپاه جز به وسيله خراج [ ماليات اسلامی ] امکان پذير
    نمي باشد زيرا با خراج برای جهاد با دشمن تقويت مي شوند [5] و برای اصلاح
    خود به آن تکيه مي نمايند . و با آن رفع نيازمنديهای خويش را مي کنند .
    [6] سپس اين دو گروه [ سپاهيان و ماليات دهندگان ] جز با گروه سوم قوام و
    پايداری نمي پذيرند و آنها عبارتند از : [ قضات و کارگزاران
    دولت [7] و منشي ها زيرا آنها قراردادها و معاملات را استحکام مي بخشند .
    و مالياتها را جمع آوری مي کنند . [8] و در ضبط امور خصوصی و عمومی مورد
    اعتماد و اطمينان هستند . و اين گروهها بدون تجار و پيشه وران
    و صنعتگران قوامی ندارند [9] زيرا آنها وسائل زندگی را جمع آوری مي کنند
    و در بازارها عرضه مي نمايند . [10] و وسائل و ابزاری را با دست خود
    مي سازند که در امکان ديگران نيست . [11] سپس قشر پائين نيازمندان و
    از کارافتادگان هستند که بايد به آنها مساعدت و کمک نمود [12] و برای هر
    کدام به خاطر خدا سهمی مقرر داشت . و نيز هر يک از نيازمندان به
    مقدار اصلاح کارشان بر والی حق دارند . [13] و هرگز والی از ادای آنچه
    خداوند او را ملزم به آن ساخته خارج نخواهد شد [14] جز با اهتمام و کوشش و
    استعانت از خداوند و مهياساختن خود بر ملازمت حق و شکيبائی [15] و
    استقامت در برابر آن خواه بر او سبک باشد يا سنگين . [16] فرمانده سپاهت
    را کسی قرار ده که در پيش تو نسبت به خدا و پيامبر و امام تو
    خيرخواه تر از همه و پاک دل تر و عاقل تر باشد 000 [1] از کسانی که دير خشم
    مي گيرند و عذرپذير ترند نسبت به ضعفا رئوف و مهربان [2] و در مقابل
    زورمندان قوی و پر قدرت از کسانيکه مشکلات آنها را از جای بدر نمي برد
    و ضعف همراهان آنها را به زانو در نمي آورد [3] سپس روابط خود را با
    افراد باشخصيت و اصيل و خاندانهای صالح و خوش سابقه برقرار ساز [4] و
    پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار [5] چرا که آنها
    کانون کرم و مراکز نيکی هستند . [6] آنگاه از آنان آن گونه تفقد کن که پدر
    و مادر از فرزندشان تفقد و دلجوئی مي کنند . و هرگز نبايد چيزی را که
    به وسيله آن آنها را نيرو مي بخشی در نظر تو بزرگ آيد [7] و نيز نبايد
    لطف و محبتی که با بررسی وضع آنها مي نمائی هر چند اندک باشد خرد و
    حقير بشماری [8] زيرا همين لطف و محبتهای کم آنان را وادار به خيرخواهی
    و حسن ظن نسبت به تو مي کند . [9] هرگز از بررسی جزئيات امور آنها به خاطر
    انجام کارهای بزرک ايشان چشم مپوش [10] زيرا همين الطاف و محبتهای
    جزئی جائی برای خود دارد که از آن بهره برداری مي کنند و کارهای بزرگ
    نيز موقعيتی دارد که خود را از آن بي نياز نمي دانند . [11] فرماندهان لشگر
    تو بايد کسانی باشند که در کمک به سپاهيان بيش از همه مواسات کنند
    [12] و از امکانات خود بيشتر به آنان کمک نمايند به حدی که هم نفرات
    سربازان و هم کسانيکه تحت تکفل آنها هستند اداره شوند . [13] به طوری که
    همه آنها تنها به يک چيز بينديشند و آن جهاد با دشمن است [14] محبت و
    مهربانی تو نسبت به آنان قلبهايشان را به تو متوجه مي سازد [15] [ بدان ]
    برترين چيزی که موجب روشنائی چشم زمامداران مي شود برقراری عدالت در
    همه بلاد و آشکارشدن علاقه رعايا نسبت به آنها است . [16] اما مودت و
    محبت آنان جز با پاکی دلهايشان نسبت به واليان آشکار نمي گردد . [17] و
    خيرخواهی آنها در صورتی مفيد است که با ميل خود گرداگرد زمامداران را
    بگيرند و حکومت آنها برايشان سنگينی نکند 000 [1] و طولاني شدن مدت
    زمامداريشان برای اين رعايا ناگوار نباشد ميدان اميد سران سپاهت را
    توسعه بخش و پي درپی آنها را تشويق کن [2] و کارهای مهمی که انجام
    داده اند برشمار . زيرا يادآوری کارهای نيک آنها شجاعانشان را به
    حرکت بيشتر وادار مي کند . و آنان که در کار کندی مي ورزند به کار
    تشويق مي شوند انشاءالله . [3] سپس بايد زحمات هر کدام از آنها را به
    دقت بدانی . و هرگز زحمت و تلاش کسی از آنان را به ديگری نسبت ندهی
    [4] و ارزش خدمت او را کمتر از آنچه هست به حساب نياوری و از سوی
    ديگر شرافت و آبروی کسی موجب اين نشود که کار کوچکش را بزرگ
    بشماری . [5] و همچنين حقارت و کوچکی کسی موجب نگردد که خدمت پرارجش
    را کوچک به حساب آوری . [6] مشکلاتی که در احکام برايت پيش مي آيد و
    اموری که بر تو مشتبه مي شود به خدا و پيامبرش ارجاع ده [7] چرا که خداوند
    بزرگ به گروهی که علاقه داشته ارشادشان کند فرموده : [8] ای کسانيکه
    ايمان آورده ايد اطاعت خداوند کنيد و اطاعت پيامبرش و اطاعت اولی
    الامری که از خود شما و اگر در چيزی نزاع کرديد آنرا به خدا و رسولش
    بازگردانيد . [9] بازگرداندن چيزی به خداوند متمسک شدن بقرآن کريم و
    يافتن دستور از آيات محکم آن است [10] و بازگرداندن به پيامبر صلی الله
    عليه و آله و سلم همان تمسک به سنت قطعی و مورد اتفاق آن حضرت است
    [11] سپس از ميان مردم برترين فرد در نزد خود را برای قضاوت برگزين از
    کسانيکه مراجعه فراوان آنها را در تنگنا قرار ندهد . [12] و برخورد مخالفان
    با يکديگر او را به خشم و کج خلقی واندارد . در اشتباهاتش پافشاری
    نکند . [13] و بازگشت به حق هنگامی که برای آنها روشن شد بر آنها سخت
    نباشد . طمع را از دل بيرون کرده [14] و در فهم مطالب به اندک تحقيق
    اکتفا نکند از کسانی که در شبهات از همه محتاطتر [15] و در يافتن و تمسک
    به حجت و دليل از همه مصرتر باشند . با مراجعه مکرر شکايت کنندگان
    کمتر خسته شوند . [1] و در کشف امور شکيباتر و به هنگام آشکارشدن حق در
    فصل خصومت از همه قاطعتر باشند . [2] از کسانيکه ستايش فراوان آنها را
    فريب ندهد و تمجيدهای بسيار آنان را متمايل به جانب مدح کننده نسازد
    ولی البته اين افراد بسيار کمند . [3] آنگاه با جديت هر چه بيشتر
    قضاوتهای قاضی خويش را بررسی کن و در بذل و بخشش به او سفره سخاوتت
    را بگستر آنچنانکه نيازمنديش از بين برود [4] و حاجت و نيازی به مردم
    پيدا نکند و از نظر منزلت و مقام آنقدر مقامش را نزد خودت بالا ببر
    که هيچکدام از ياران نزديکت به نفوذ در او طمع نکند . [5] و از توطئه اين
    گونه افراد در نزد تو در امان باشد . [ و بداند که موقعيتش از او
    بالاتر نيست که بخواهد از او شکايتی بکند ] [6] در آنچه گفتم با دقت بنگر
    چرا که اين دين اسير دست اشرار و وسيله هوسرانی و دنياطلبی گروهی
    بوده است . [7] سپس در کارهای کارمندانت بنگر و آنها را با آزمايش و
    امتحان به کار وادار و از روی ميل و استبداد آنها را به کاری واندار
    [8] زيرا استبداد و تسليم تمايل شدن کانونی از شعبه های جور و خيانت است
    [9] و از ميان آنها افرادی که با تجربه تر و پاکتر و پيشگامتر در اسلامند
    برگزين [10] زيرا اخلاق آنها بهتر و خانواده آنها پاکتر و همچنين کم طمعتر و
    در سنجش عواقب کارها بيناترند . [11] سپس حقوق کافی به آنها بده زيرا
    اين کار آنها را در اصلاح خويش تقويت مي کند [12] و از خيانت در امواليکه
    زير دست آنها است بي نياز مي سازد . بعلاوه اين حجتی در برابر آنها
    است [13] اگر از دستورت سرپيچی کنند يا در امانت خيانت ورزند سپس با
    فرستادن ماموران مخفی راستگو و باوفا کارهای آنان را زير نظر بگير
    [14] زيرا بازرسی مداوم پنهانی سبب مي شود که آنها به امانت داری و
    مداراکردن به زيردستان ترغيب شوند [15] اعوان و انصار خويش را سخت زير
    نظر بگير اگر يکی از آنها دست به خيانت زد و ماموران سری تو . متفقا
    چنين گزارشی را دادند [1] به همين مقدار از شهادت قناعت کن . و او را
    زير تازيانه کيفر بگير [2] و به مقدار خيانتی که انجام داده او را کيفر
    نما سپس وی را در مقام خواری و مذلت بنشان [3] و نشانه خيانت را بر
    او بنه و گردن بند ننگ و تهمت را به گردنش بيفکن [ و او را به
    جامعه چنان معرفی کن که عبرت ديگران گردد ] [4] خراج و ماليات
    را دقيقا زير نظر بگير به گونه ای که صلاح ماليات دهندگان ماليات و
    بهبودی حال ماليات دهندگان بهبودی حال ديگران نيز نهفته است . [5] و هرگز
    ديگران به صلاح و آسايش نمي رسند جز اينکه خراج دهندگان در صلاح و بهبودی
    بسر برند چرا که مردم همه عيال و نان خور خراج وخراج گذاران هستند . [6]
    بايد کوشش تو در آبادی زمين بيش از کوشش در جمع آوری خراج باشد زيرا
    که خراج جز با آبادانی بدست نمي آيد . [7] و آن کس که بخواهد ماليات را
    بدون عمران و آبادانی مطالبه کند شهرها را خراب و بندگان خدا را
    نابود مي سازد . و حکومتش بيش از مدت کمی دوام نخواهد داشت . [8] اگر
    رعايا از سنگينی ماليات و يا رسيدن آفات يا خشک شدن آب چشمه ها و يا
    کمی باران و يا دگرگونی زمين در اثر آب گرفتن و فساد بذرها و يا تشنگی
    بسيار برای زراعت و فاسدشدن آن به تو شکايت آورند . [9] ماليات را به
    مقداری که حال آنها بهبود يابد تخفيف ده و هرگز اين تحفيف بر تو
    گران نيايد [10] زيرا که آن ذخيره و گنجينه ای است که آنها بالاخره آنرا در
    عمران و آبادی کشورت به کار مي بندند و موجب عمران سرزمينهای تو و
    زينت حکومت و رياست تو خواهد بود [11] و از تو به خوبی ستايش مي کنند و
    در گسترش عدالت از ناحيه تو با خرسندی سخن مي گويند . و تو نيز خود
    در اين ميان مسرور و شادمان خواهی بود . [12] بعلاوه تو مي توانی با تقويت
    آنها از طريق ذخيره ای که برايشان نهاده ای اعتماد کنی . [13] و نيز مي توانی
    با اين عمل که آنها را به عدالت و مهربانی عادت داده ای به آنان
    مطمئن باشی [14] چرا که گاهی برای تو گرفتاريهائی پيش مي آيد که بايد بر
    آنها تکيه کنی . و در اين حال آنها با طيب خاطر پذيرا خواهند شد [15] و
    عمران و آبادی تحمل همه اينها را دارد و اما ويرانی زمين تنها به اين
    علت است که کشاورزان و صاحبان زمين فقير مي شوند . [1] و بيچارگی و فقر
    آنها بخاطر آن است که زمامداران به جمع اموال مي پردازند [2] و نسبت به
    بقای حکومتشان بدگمانند و از تاريخ زمامداران گذشته عبرت نمي گيرند .
    [3] سپس در وضع منشيان و کارمندانت دقت کن و کارهايت را به بهترين
    آنها بسپار [4] و نامه های سری و نقشه ها و طرحهای مخفی خود را در اختيار
    کسی بگذار که دارای اساسي ترين اصول اخلاقی باشد [5] از کسانی که موقعيت
    و مقام آنها را مست و مغرور نسازد که در حضور بزرگان و سران مردم
    نسبت به تو مخالفت و گستاخی کنند [6] و در اثر غفلت در رساندن نامه های
    کارمندانت به تو [7] و گرفتن جوابهای صحيحش از تو کوتاهی ننمايند خواه
    در اموری باشد که از طرف تو دريافت مي دارند [8] و يا از سوی تو مي بخشند
    بايد قراردادهائی که برای تو تنظيم مي کنند سست و آسيب پذير نباشد و
    هرگاه قراردادی به زيان تو باشد از يافتن راه حل عاجز نمانند . [9] و
    نسبت به ارزش و منزلت خويش ناآگاه و بي اطلاع نباشند که شخص ناآگاه
    از منزلت خويش از ارزش و مقام ديگری ناآگاهتر خواهد بود . [10] سپس در
    انتخاب اين منشيان هرگز به فراست و خوشبينی و خوش گمانی خود تکيه
    مکن [11] چرا که مردان زرنگ طريقه جلب نظر و خوشبينی زمامداران را با
    ظاهرسازی و تظاهر به خوش خدمتی خوب مي دانند [12] در حاليکه در ماوراء اين
    ظاهر جالب هيچگونه امانت داری و خيرخواهی وجود ندارد . [13] بلکه آنها را
    از طريق پستهائی که برای حکومتهای صالح پيش از تو داشته اند بيازمای
    بنابراين بر کسانی اعتماد کن که در ميان مردم خوش سابقه تر [14] و در
    امانت داری معروفند و اين خود دليل آنست که تو برای خدا و کسانی که
    والی بر آنان هستی خيرخواه مي باشی [15] بايد برای هر نوعی از کارها يک
    رئيس انتخاب کنی رئيسی که کارهای مهم وی را مغلوب و درمانده
    نسازد و کثرت کارها او را پريشان و خسته نکند [16] و به خوبی بايد بدانی
    هر عيبی در منشيان تو يافت شود که تو از آن بي خبر باشی شخصا مسؤول آن
    خواهی بود 000 [1] به تجار و صاحبان صنايع توصيه کن و آنها را به خير
    و نيکی سفارش نما [2] [ و در اين توصيه بين ] بازرگانانی که در شهر و يا
    ده هستند [ و دارای مرکز ثابت و تجارتخانه اند ] و آنها که سيار و در
    گردشند و نيز صنعتگرانی که با نيروی جسمانی خويش بکار صنعت
    مي پردازند تفاوت مگذار [3] چرا که آنها منابع اصلی منافع و اسباب
    آسايش جامعه به شمار ميروند آنها هستند که از سرزمينهای دوردست از
    پرتگاهها و کوهستانها [4] و درياها و سرزمينهای هموار و ناهموار مواد
    مورد نياز را گرد مي آورند از مناطقی که عموم مردم با آن سر و کاری
    ندارند [5] و جرئت رفتن به آن سامان را نمي کنند [ توجه داشته باش ]
    بازرگانان و پيشه وران و صنعتگران مردمی سالمند و از نيرنگ و شورش
    آنها بيمی نيست آنها صلح دوست و آرامش طلبند . [6] اما بايد از وضع آنان
    چه آنها که در مرکز فرمانداری تو زندگی مي کنند و چه آنها که در گوشه و
    کنار هستند جستجو و بازرسی کنی [7] ولی بدان با همه آنچه گفتم در ميان
    آنها گروهی تنگ نظر و بخيل آنهم به صورت قبيح و زشت آن مي باشند . [8] که
    همواره در پی احتکار مواد مورد نياز مردم و تسلط يافتن بر تمام
    معاملات هستند [9] و اين موجب زيان توده مردم و عيب و ننگ بر
    زمامداران است . از احتکار به شدت جلوگيری کن [10] که رسول خدا صلی الله
    عليه و آله و سلم از آن منع فرمود . بايد معاملات با شرائط آسان صورت
    گيرد . [11] با موازين عدل و نرخهائی که نه به فروشنده زيان رساند و نه به
    خريدار [12] و هرگاه کسی پس از نهی تو از احتکار به چنين کاری دست بزند
    او را کيفر کن و در مجازات او بکوش ولی اين مجازات نبايد بيش از
    حد باشد . [13] خدا را خدا را در مورد طبقه پائين آنها که راه چاره
    ندارند[14] يعنی مستمندان و نيازمندان و تهيدستان و از کارافتادگان [15] در اين
    طبقه هم کسانی هستند که دست سؤال دارند و هم افرادی که بايد به آنها
    بدون پرسش بخشش شود بنابراين به آنچه خداوند در مورد آنان به تو
    دستور داده عمل نما [16] قسمتی از بيت المال و قسمتی از غلات خالصه جات
    اسلامی را در هر محل به آنها اختصاص ده [17] و بدان آنها که دورند به مقدار
    کسانی که نزديکند سهم دارند و بايد حق همه آنها را مراعات کنی
    [1] بنابراين هرگز نبايد سرمستی زمامداری تو را به خود مشغول سازد [ و به
    آنها رسيدگی نکنی ] چرا که هرگز بخاطر کارهای فراوان و مهمی که انجام
    مي دهی از انجام نشدن کارهای کوچک معذور نيستی [2] نبايد دل از آنها
    برگيری و چهره بروی آنان درهم کشی [3] در امور آنها که به تو دسترسی
    ندارند و مردم بديده تحقير به آنها مي نگرند بررسی کن [4] و برای اين کار
    فرد مورد اطمينانی را که خداترس و متواضع باشد برگزين [5] تا وضع آنان را
    به تو گزارش دهد سپس با آن گروه بطوری رفتار کن که به هنگام ملاقات
    پروردگار عذرت پذيرفته باشد [6] چرا که از ميان رعايا اين گروه از همه به
    احقاق حق محتاجترند . [7] و بايد در ادای حق تمام افراد در پيشگاه خداوند
    عذر و دليل داشته باشی [8] درباره يتيمان و پيران از کارافتاده که هيچ راه
    چاره ای ندارند و نمي توانند دست نياز خود را بسوی مردم دراز کنند
    بررسی کن [9] البته اين کار بر زمامداران سنگين است ولی حق همه اش
    سنگين است [10] و گاهی خداوند آن را بر اقوامی سبک مي سازد اقوامی که
    طالب عاقبت نيکند و خويش را به استقامت و بردباری عادت داده و به
    راستی وعده های خداوند اطمينان دارند . [11] برای مراجعان خود وقتی مقرر کن
    که به نياز آنها شخصا رسيدگی کنی [12] مجلس عمومی و همگانی برای آنها
    تشکيل ده و درهای آنرا به روی هيچکس نبند و بخاطر خداوندی که ترا
    آفريده تواضع کن [13] و لشکريان و محافظان و پاسبانان را از اين مجلس دور
    ساز [14] تا هر کس با صراحت و بدون ترس و لکنت سخنان خود را با تو
    بگويد [15] زيرا من بارها از رسولخدا صلی الله عليه و آله و سلم اين سخن را
    شنيدم [16] ملتی که حق ضعيفان را از زورمندان با صراحت نگيرد هرگز پاک
    و پاکيزه نمي شود و روی سعادت نمي بيند [17] سپس خشونت و کندی آنها را
    در سخن تحمل کن در مورد آنها هيچگونه محدوديت و استکبار روا مدار
    [1] که خداوند به واسطه اين کار رحمت واسعش را بر تو گسترش خواهد داد و
    موجب ثواب اطاعت او برای تو خواهد شد . [2] آن چه مي بخشی به گونه ای
    ببخش که گوارا باشد [ بي منت و بي خشونت ] . و خودداری از بخشش را با
    لطف و معذرت خواهی توام کن [3] بدان قسمتی از کارها است که شخصا بايد
    آنها را انجام دهی [ و نبايد به ديگران واگذار کنی ] . از جمله : پاسخ
    دادن به کارگزاران دولت مي باشد در آنجا که منشيان و دفترداران از
    پاسخ عاجزند . [4] و ديگر برآوردن نيازهای مردم است در همان روز که
    احتياجات گزارش مي شود و پاسخ آنها برای همکارانت مشکل و دردسر
    مي آفريند . [5] [ بهوش باش ] کار هر روز را در همان روز انجام ده زيرا
    هر روز کاری مخصوص به خود دارد . [6] بايد بهترين اوقات و بهترين ساعات
    عمرت را برای خلوت با خدا قرار دهی [7] هر چند اگر نيت خالص داشته
    باشی و امور رعايا روبراه شود همه کارهايت عبادت و برای خدا است .
    [8] از جمله کارهائی که مخصوصا بايد با اخلاص انجام دهی اقامه فرائض است
    که ويژه ذات پاک او است . [9] بنابراين بدنت را شب و روز در اختيار
    فرمان خدا بگذار و آنچه موجب تقرب تو به خداوند مي شود به طور کامل
    و بدون نقص به انجام رسان [10] اگر چه خستگی جسمی و ناراحتی پيدا کنی . و
    هنگامی که به نماز جماعت برای مردم مي ايستی بايد نمازت نه نفرت آور
    و نه تضييع کننده باشد . [ نه آنقدر آنرا طول بده که موجب تنفر
    مامومين شود و نه آنقدر سريع که نماز را ضايع کنی ] [11] چرا که در بين
    مردمی که با تو به نماز ايستاده اند هم بيمار وجود دارد و هم افرادی که
    کارهای فوتی دارند [12] من از رسولخدا [ ص ] به هنگامی که مرا بسوی يمن
    فرستاد پرسيدم : چگونه با آنان نماز بخوانم ؟ [13] در پاسخم فرمود :
    نمازی بخوان همچون نمازی که ناتوانترين آنها مي خواند و نسبت به
    مؤمنان رحيم و مهربان باش [1] هيچگاه خود را در زمانی طولانی از رعيت
    پنهان مدار چرا که دوربودن زمامداران از چشم رعايا [2] خود موجب نوعی
    محدوديت و بي اطلاعی نسبت به امور مملکت است [3] و اين چهره پنهان
    داشتن زمامداران آگاهی آنها را از مسائل نهانی قطع مي کند . [4] در نتيجه
    بزرگ در نزد آنان کوچک و کوچک بزرگ ، کار نيک زشت و کاربد نيکو و
    حق با باطل آميخته مي شود . [5] چرا که زمامدار بهر حال بشر است و اموری
    که از او پنهان است نمي داند . [6] از طرفی حق هميشه علامت مشخصی ندارد تا
    بشود راست را از دروغ تشخيص داد [7] از اين گذشته تو از دو حال خارج
    نيستی يا مردی هستی که خود را آماده جانبازی در راه حق ساخته ای ؟
    [8] بنابراين نسبت به حق واجبی که بايد بپردازی يا کار نيکی که بايد
    انجام دهی چرا خود را در اختفا نگه مي داری ؟ [9] يا مردی هستی بخيل و
    تنگ نظر در اين صورت مردم چون تو را ببينند مايوس مي شوند و از
    حاجت خواستن صرف نظر مي کنند [10] بعلاوه بيشتر حوائج مراجعان برای تو
    چندان زحمتی ندارد [11] از قبيل شکايت از ستمی يا درخواست انصاف در داد
    و ستدی . [12] سپس بدان برای زمامدار خاصان و صاحب اسراری است که
    خودخواه و دست درازند و در داد و ستد با مردم عدالت و انصاف را
    رعايت نمي کنند [13] ريشه ستم آنان را با قطع وسائل از بيخ برکن [14] و به هيچ
    يک از اطرافيان و بستگان خود زمينی از اراضی مسلمانان وامگذار [15] و بايد
    طمع نکنند که قراردادی به سود آنها منعقد سازی که مايه ضرر ساير مردم
    باشد [16] خواه در آبياری و يا عمل مشترک ديگر به طوريکه هزينه های آنرا بر
    ديگران تحميل کنند [17] که در اين صورت سودش برای آنها است و عيب و
    ننگش برای تو در دنيا و آخرت [18] حق را درباره آنها که خواهان حقند چه
    خويشاوند و چه بيگانه رعايت کن و در اين باره صابر باش و به حساب
    خدا بگذار [ و پاداش اين کار را از او بخواه ] 000 [1] هر چند اينکار
    موجب فشار بر ياران نزديکت شود [2] و سنگينی اين راه را بخاطر سرانجام
    ستوده آن تحمل کن [3] و هرگاه رعايا نسبت به تو گمان بد ببرند افشاگری کن
    و عذر خويش را درمورد آنچه موجب بدبينی شده آشکارا با آنان در ميان گذار[4]
    و با صراحت بدبينی آنها را از خود برطرف ساز چه اينکه اينگونه صراحت موجب
    تربيت اخلاقی تو و ارفاق و ملاطفت برای رعيت است [5] و اين بيان عذر تو
    را به مقصودت در وادارساختن آنها به حق مي رساند . [6] هرگز صلحی را که از
    جانب دشمن پيشنهاد مي شود و رضای خدا در آن است رد مکن که در صلح
    برای سپاهت آسايش و تجديد نيرو [7] و برای خودت آرامش از هم و غمها و
    برای ملتت امنيت است . اما زنهار زنهار سخت از دشمنت پس از
    بستن پيمان صلح برحذر باش [8] چرا که دشمن گاهی نزديک مي شود که
    غافلگير سازد [9] بنابراين دورانديشی را به کار گير و در اين موارد روح
    خوش بينی را کنار بگذار اگر پيمانی بين تو و دشمنت بسته شد [10] و يا تعهد
    پناه دادن را به او دادی جامه وفاء را بر عهد خويش بپوشان [11] و تعهدات
    خود را محترم بشمار و جان خود را سپر تعهدات خويش قرار ده [12] زيرا
    هيچيک از فرائض الهی نيست که همچون وفای به عهد و پيمان مردم جهان
    با تمام اختلافاتی که دارند نسبت به آن اين چنين اتفاق نظر داشته
    باشند [13] حتی مشرکان زمان جاهليت علاوه بر مسلمانان آن را مراعات
    مي کردند . [14] چرا که عواقب پيمان شکنی را آزموده بودند . بنابراين هرگز
    پيمان شکنی مکن [15] و در عهد خود خيانت روا مدار و دشمنت را مفريب [16] زيرا
    غير از شخص جاهل و شقی کسی گستاخی بر خداوند را روا نمي دارد . [17] خداوند
    عهد و پيمانی را که با نام او منعقد مي شود با رحمت خود مايه آسايش
    بندگان و حريم امنی برايشان قرار داده تا به آن پناه برند 000 [1] و برای
    انجام کارهای خود به جوار او متمسک مي شوند . بنابراين فساد خيانت و
    فريب در عهد و پيمان راه ندارد [2] هرگز پيمانی را مبند که در تعبيرات
    آن جای گفتگو باقی بماند [3] و بعد از تاکيد و عبارات محکم عبارات سست
    و قابل توجيه بکار مبر [ که اثر آنرا خنثی مي کند ] . [4] هرگز نبايد
    قرارگرفتن در تنگنا بخاطر الزامهای الهی پيمانها تو را وادار سازد که
    برای فسخ آن از راه ناحق اقدام کنی [5] زيرا شکيبائی تو در تنگنای پيمانها
    که اميد گشايش و پيروزی در عاقبت آن داری بهتر است از پيمان شکنی و
    خيانت که از مجازات آن مي ترسی [6] همان پيمان شکنی که موجب مسؤليتی از
    ناحيه خداوند مي گردد که نه در دنيا و نه در آخرت نتوانی پاسخ گوی آن
    باشی . [7] زنهار از ريختن خون به ناحق بپرهيز زيرا هيچ چيز در
    نزديک ساختن کيفر انتقام ، [8] بزرگ ساختن مجازات ، سرعت زوال نعمت و
    پايان بخشيدن به زمامداری همچون ريختن خون ناحق نيست [9] و خداوند سبحان
    در دادگاه قيامت قبل از هر چيز در ميان بندگان خود در مورد خونهائی
    که ريخته شده دادرسی خواهد کرد . [10] بنابراين زمامداريت را با ريختن خون
    حرام تقويت مکن . [11] چرا که آنرا تضعيف و سست مي کند بلکه بنياد آنرا
    مي کند . و آنرا به ديگران منتقل مي نمايد . [12] و هيچگونه عذری نزد خدا و
    نزد من در قتل عمد پذيرفته نيست . چرا که کيفر آن قصاص است . [13] و اگر
    به قتل خطا مبتلا گشتی و شمشير و تازيانه و دستت به ناروا کسی را کيفر
    کرد [14] چون ممکن است با يک مشت و بيشتر قتلی واقع گردد[15] مبادا غرور
    زمامداری مانع از آن شود که حق اولياء مقتول را بپردازی و رضايت آنها
    را جلب کنی . [16] خويشتن را از خودپسندی برکنار دار و نسبت به نقاط
    قوت خويش خودبين مباش . مبادا تملق را دوست بداری 000 [1] زيرا که آن
    مطمئن ترين فرصت برای شيطان است تا نيکوکاری نيکان را محو و نابود
    سازد . [2] از منت بر رعيت به هنگام احسان بپرهيز و بيش از آنچه انجام
    داده ای کار خود را بزرگ مشمار [3] و از اينکه به آنها وعده دهی و سپس
    تخلف کنی برحذر باش زيرا منت احسان را باطل مي سازد [4] و بزرگ شمردن
    خدمت نور حق را مي برد و خلف وعده موجب خشم خدا و خلق است [5] خداوند
    مي فرمايد اين موجب خشم بزرگ نزد خدا است که بگوئيد و انجام ندهيد.
    [6] از عجله در مورد کارهائی که وقتشان نرسيده يا سستی در کارهائی که
    امکان عمل آن فراهم شده [7] يا لجاجت در اموری که مبهم است يا سستی در
    کارها هنگامی که واضح و روشن است برحذر باش [8] و هر امری را در جای
    خويش و هر کاری را به موقع خود انجام ده . [9] از امتيازخواهی برای خود
    در آنچه مردم در آن مساوی هستند بپرهيز [10] و از تغافل از آنچه مربوط به
    توست و برای همه روشن است برحذر باش چرا که به هر حال نسبت به
    آن در برابر مردم مسؤولی [11] و بزودی پرده از روی کارهايت بر کنار مي رود
    و انتقام مظلوم از تو گرفته مي شود . [12] باد دماغت را فرو بنشان حدت و
    شدت و قدرت دست و تيزی زبانت را در اختيار خود گير [13] و برای
    جلوگيری از اين کار مخصوصا توجه به زبانت داشته باش که [ سخنی بدون
    فکر نگوئی ] [14] و نيز در به کاربستن قدرت تاخير انداز تا خشمت فرو نشيند
    و مالک خويشتن گردی [15] هرگز حاکم بر خويشتن نخواهی بود جز اينکه فراوان
    به ياد قيامت و بازگشت بسوی پروردگار باشی [1] بر تو واجب است که
    همواره به ياد حکومتهای عادلانه پيش از خود باشی [2] همچنين توجه خود را
    بر روشهای خوب يا اثری که از پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم رسيده
    و يا فريضه ای که در کتاب خداوند آمده معطوف دار [3] به خطوطی از حکومت
    که در روش من مشاهده کرده ای اقتداء کن [4] و برای پيروی از اين عهدنامه
    که با آن حجت خود را بر تو تمام ساخته ام تلاش و کوشش نما [5] که اگر
    نفس سرکش بر تو چيره شود عذری نزد من نداشته باشی . [6] من از خداوند
    بزرگ با آن رحمت وسيع و قدرت عظيمش بر انجام تمام خواسته ها مسألت
    دارم [7] که من و تو را موفق دارد تا رضای او را جلب نمائيم و کاری
    کنيم که نزد او و خلقش معذور باشيم [8] همراه با مدح و ثنای نيک در ميان
    بندگان و آثار خوب در شهرها [9] و تماميت نعمت و فزونی شخصيت در
    پيشگاه او و نيز از او مسألت دارم که زندگی من و تو را با سعادت و
    شهادت پايان بخشد . [10] که ما همه بسوی او باز مي گرديم و سلام
    درود بر پيامبر خدا [ ص ] و دودمان پاکش باد سلامی فراوان و بسيار
    والسلام

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 54
    [11] از نامه های امام عليه السلام اين نامه را امام [ ع ] همراه
    عمران ابن حصين خزاعی برای طلحه و زبير فرستاد و
    ابوجعفراسکافی در کتاب مقامات در بخش فضائل اميرمؤمنان [ ع ]
    آن را آورده است . [12] اما بعد شما مي دانيد گر چه کتمان مي کنيد که
    من به دنبال مردم نرفتم آنها به سراغ من آمدند . [13] من دست بيعت را به
    سوی آنان نگشودم آنها با اصرار زياد با من بيعت کردند . شما دو نفر
    از کسانی بوديد که مرا خواستيد و با من بيعت کرديد [14] [ حقيقت اين است
    و شما نيز به خوبی آگاهيد که ] عموم مردم با من بخاطر زور و يا متاع
    دنيا بيعت ننمودند 000 [1] حال شما دو نفر اگر از روی ميل با من بيعت
    نموده ايد بايد برگرديد و فورا در پيشگاه خداوند توبه کنيد . [2] و اگر از
    روی اکراه و نارضائی بوده يعنی در قلب خود به اين امر راضی نبوده ايد
    شما با دست خود اين راه را برای من گشوده و بيعت مرا به گردن خود
    ثابت کرده ايد [3] زيرا اطاعت خويش را آشکار و نارضائی خويش را پنهان
    داشته ايد [ و در کاری که هيچ اجباری نباشد ادعای اينکه در دل از بيعت
    خود راضی نبوده ايد پذيرفته نيست ] به جان خودم سوگند شما از ساير
    مهاجران سزاوارتر به تقيه و کتمان عقيده نيستيد [ زيرا هيچ کس در آن
    روز مجبور به اطاعت از من نبود ] [4] هر گاه از آغاز کناره گيری کرده
    بوديد [5] کار شما آسان تر بود تا اينکه نخست بيعت کنيد و بعد به بهانه ای
    سر باز زنيد . [6] شما پنداشته ايد که من قاتل عثمان هستم بيائيد ميان
    من و شما کسانی حکم کنند که هم اکنون در مدينه اند نه به طرفداری
    من برخاسته اند و نه به طرفداری از شما . [7] سپس هر کس به اندازه جرمی
    که در اين حادثه داشته بايد مسؤليت آنرا بپذيرد . [8] ای دو پيرمرد و ای
    کسانيکه زمام امور عده ای را بدست گرفته ايد از رای و نظريه خود باز
    گرديد چرا که الان بازگشت شما از اين راه خلاف ،تنها موجب ننگ است
    [ آنهم به عقيده شما ] ولی ادامه اين راه هم ننگ و هم آتش دوزخ را
    برای شما فراهم مي سازد والسلام


    نامه 55
    [9] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [10] اما بعد خداوند سبحان دنيا را
    مقدمه برای مابعد آن [ آخرت ] قرار داده و اهل دنيا را در بوته
    امتحان در آورده [11] تا روشن شود کدام يک بهتر عمل مي کنند ما برای دنيا
    آفريده نشده ايم و تنها برای کوشش و تلاش در آن مامور نگشته ايم [12] ما در
    دنيا آمده ايم تا به وسيله آن آزمايش شويم خداوند مرا به تو و تو را
    به وسيله من در معرض امتحان در آورده [13] و هر کدام ما را حجت بر ديگری
    ساخته . تو به دنيا رو آوردی و تفسير قرآن را بر خلاف حق وسيله رسيدن
    به دنيا ساختی [14] و مرا در برابر چيزی مؤاخذه مي کنی که دست و زبانم هرگز
    به آن آلوده نشده [ اشاره به قتل عثمان است ] تو و اهل شام آن را
    دست آويز کرده ايد و به من نسبت داده ايد [15] تا آنجا که عالمان شما
    جاهلانتان را و آنها که سر کارند از کارافتادگان شما را به آن تشويق مي کنند.
    [1] از خدابترس و با شيطان که در رام کردنت مي کوشد ستيزه کن و روی
    خويش را به سوی آخرت که راه من و تو است بگردان [2] و بترس از آنکه
    خداوند تو را بزودی به يک بلای کوبنده که ريشه ات را بزند و دنباله ات
    را قطع کند دچار سازد [3] من برای تو سوگند ياد مي کنم سوگندی که تخلف
    ندارد [4] براينکه اگر خداوند من و تو را در ميدان نبرد گرد آورد و
    مقدرات من و تو را در پيکار با يکديگر کشاند آنقدر در برابر تو
    بمانم [5] تا خداوند ميان ما حکم فرمايد که او بهترين حاکمان است
    [اشاره به اينکه از دست من نجات نخواهی يافت ].


    نامه 56
    [6] از سفارشهای امام عليه السلام به شريح ابن هانی زمانی که وی را به عنوان فرماندهي
    لشکر به سوی شام فرستاد . [7] در هر صبح و شام به ياد خدا باش و از خدا
    بترس از دنيای فريب دهنده بر خويشتن خائف باش [8] و در هيچ حال از آن
    ايمن مباش اگر خويشتن را از بسياری از چيزهائيکه دوست مي داری بخاطر
    ترس از ناراحتيهای آن بازنداری [9] هوا و هوسها تو را به زيانهای فراوانی
    خواهند رساند [10] بنابراين در برابر هوسهای سرکش مانع و رادع و به هنگام
    خشم و غضب بر نفس خويش شکننده و غالب باش


    نامه 57
    [11] از نامه های امام عليه السلام به اهل کوفه هنگام حرکت از مدينه
    به سوی بصره . [12] اما بعد من از اين سرزمين و قبيله ام خارج شدم
    در حاليکه از دو حال بيرون نيست يا ستمکارم و يا مظلوم [1] يا متجاوزم و
    يا بر من تجاوز رفته است لذا من به تمام کسانيکه نامه ام به آنها
    مي رسد بخاطر خدا تاکيد مي کنم فورا به سوی من حرکت کنند [2] تا اگر
    نيکوکارم ياريم دهند و اگر گناهکارم مانع کار من شوند . [ اين سخن را
    امام عليه السلام در اينجا برای اين خاطر به مردم کوفه گفت که سم
    پاشيها را خنثی کند و بر آنها اتمام حجت نمايد که در هر حال به سوی
    او بروند و در ميدان جمل حاضر شوند ]

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 58
    [3] از نامه های امام عليه السلام که به اهالی شهرها نوشته و جريان صفين را بيان داشته
    است . [4] آغاز کار اين بود که ما با اهل شام روبرو شديم و ظاهر حال اين
    بود که پروردگار ما يکی [5] پيامبرمان يکی و در دعوت به اسلام متحديم [6] نه
    ما از آنها خواستار بيش از ايمان به خدا و تصديق پيامبر بوديم و نه
    آنها از ما [7] ما در همه جهت يکی بوديم تنها اختلاف در مورد خون
    عثمان بود . در حاليکه ما از آن بری بوديم و دست ما به آن آلوده
    نشده بود ما گفتيم [8] بيائيد امروز با فرونشاندن آتش فتنه و آرام ساختن
    مردم چيزی را درمان کنيم که پس از اين به دست نخواهد آمد [9] تا آنکه
    امر خلافت محکم و جمعيت مسلمانها متحد گردد و قدرت پيدا کنيم که حق
    را در جای خود قرار دهيم . [10] اما آنها پاسخ دادند ما اين درد را با
    دشمنی و زور مداوا خواهيم کرد [ آری ] آنها سر باز زدند تا جنگ
    بالهايش را گشود و در ميدان ثابت و مستقر گرديد [11] شعله هايش بالا گرفت
    و قوی و نيرومند شد . هنگامی که دندان جنگ در بدن ما و آنها فرو
    نشست [12] و چنگالهايش در وجود ما و آنها قرار گرفت پاسخ آنچه ما آنان
    را به سوی آن دعوت مي کرديم دادند [13] و حاضر به گفتگو شدند . ما نيز
    درخواست آنها را پذيرفتيم . [ با اينکه مي دانستيم باز هم آنها برای
    دست يافتن به حق تن به اين کار نداده اند بلکه قصد فريب دارند ] با
    سرعت به آن پاسخ داديم [14] تا حجت بر آنها روشن شود و عذرشان قطع گردد
    [15] و تا هر کس از آنها پايبند به اين پيشنهاد شود خداوند او را از هلاکت
    نجات داده و کسيکه لجاجت کند و پافشاری نمايد 000 [1] معلوم گردد
    پيمان شکنی است که خدا پرده بر قلبش افکنده و حکومت خودکامگان بر سر
    او سايه انداخته است .


    نامه 59
    [2] از نامه های امام عليه السلام به اسودبن قطبه رئيس سپاه حلوان
    [ از ايالات فارس ] . [3] اما بعد زمامدار اگر دنبال هوا و هوسهای پی
    در پی خويش باشد غالبا او را از عدالت باز مي دارد [4] بنابراين امور
    مردم از نظر حقوق بايد نزد تو مساوی باشد چرا که هيچگاه جور و ستم
    جانشين عدالت نخواهد شد [5] از آنچه برای خود نمي پسندی اجتناب کن و نفس
    خويش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به اميد ثوابش و
    همچنين از ترس کيفرش به خضوع و تسليم وادار [6] و بدان که دنيا سرای
    آزمايش است که هر کس ساعتی در آن فراغت يابد و دست از کار بکشد
    همين ساعت بيکاری موجب حسرت و پيشمانی او در قيامت خواهد شد . [7] و
    بدان که هيچ چيز تو را از حق بي نياز نخواهد ساخت . [8] از جمله حقوقی که
    بر تو فرض و واجب است کنترل هوسهای خويش مواظبت رعايا و رسيدگی
    توام با تلاش به کارهای آنهاست . [9] در اين راه آنچه از منافع عايد تو
    مي شود برای تو از مشکلات و ناراحتيهائی که متحمل مي گردی به مراتب
    سودمندتر است والسلام


    نامه 60
    [10] از نامه های امام عليه السلام به فرمانداران و بخشداران شهرهائی که
    لشکر از آنها عبور مي کند . [11] فرمانی است از ناحيه بنده خدا علی
    اميرمؤمنان [ عليه السلام ] به تمام کارگزاران خراج و فرمانداران
    شهرستانهائی که سپاه از منطقه آنها گذر مي کند 000 [1] اما بعد من
    سپاهيانی را برای نبرد بسيج کردم که با خواست خدا از آباديهای شما
    مي گذرند [2] و آنها را به آنچه خداوند بر آنها واجب کرده توصيه نموده ام .
    به آنان گفته ام که از آزار مردم و ايجاد ناراحتيها و مشکلات خودداری
    کنند [3] و من بدين وسيله در برابر شما و کسانيکه در پناه شما هستند از
    مشکلاتی که سپاهيان به وجود مي آورند از خود رفع مسک وليت مي کنم [ که
    آنها حق رساندن هيچگونه زيان را به کسی ندارند ] جز اينکه آنها سخت
    گرسنه شوند [4] و راهی برای سيرکردن خود نيابند . بنابراين اگر کسی از
    آنها چيزی را از روی ستم از افراد گرفت وظيفه داريد او را در برابر
    عملش کيفر کنيد . [5] [ و شما را نيز توصيه مي کنم که ] جلوی زيانهای
    اشرار و بي خردان منطقه خود را نسبت به سپاهيان بگيريد . و جز در آن
    موارد که استثنا کردم متعرض آنان نشويد . [6] من خود پشت سر سپاه در
    حرکتم . شکايات خود را پيش من آوريد در آن موارديکه آنها بر شما
    چيره شده اند [7] و شما قدرت دفع آن را جز با کمک خداوند و من نداريد به
    من مراجعه کنيد . که من به کمک خداوند آنرا تغيير مي دهم و دگرگون
    مي سازم انشاءالله .


    نامه 61
    [8] از نامه های امام عليه السلام به کميل ابن زيادنخعی فرماندار هيت
    از آباديهای کشور عراق و [ امام در اين نامه او را ملامت مي کند که
    چرا با لشکريان غارتگر دشمن که از آن منطقه عبور کرده اند مقابله نکرده
    است ] [9] اما بعد سستی انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده و
    اصرار برانجام آنچه در وظيفه او نيست يک ناتوانی روشن و نظريه باطل
    و هلاک کننده است [10] تو به اهل قرقيسا حمله کرده ای ولی مرزهائی را که
    حفظش بر عهده تو گذارده ايم [11] بي دفاع رها ساخته ای اين کار يک فکر
    نادرست و بيهوده است . [12] تو در حقيقت پلی شده ای برای دشمنانی که
    مي خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند [13] نه بازوی توانائی داری نه
    هيبت و ترسی در دل دشمن ايجاد مي کنی 000 [1] نه مرزی را حفظ مي کنی و نه
    شوکت دشمنی را درهم مي شکنی نه اهل شهر و ديارت را کفايت مي کنی و از
    آنان به خوبی دفاع مي نمائی و نه امير و پيشوايت را از دخالت در آنجا
    بي نياز مي سازی



  8. #18
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 62
    [2] از نامه های امام عليه السلام که همراه مالک برای اهل مصر فرستاد
    زمانی که استانداری آنجا را به او واگذار نمود . [3] اما بعد خداوند
    سبحان محمد صلی الله عليه و آله و سلم را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان
    و گواه و حافظ آئين انبيای او باشد . [4] چون او که درود بر او باد
    از جهان رخت بربست مسلمانان درباره امارت و خلافت بعد از او به
    منازعه برخاستند . [5] به خدا سوگند هرگز فکر نمي کردم و به خاطرم خطور
    نمي کرد . [6] که عرب بعد از پيامبر امر امامت و رهبری را از اهل بيت او
    بگردانند [ و در جای ديگر قرار دهند و باور نمي کردم ] [7] آنها آن را از
    من دور سازند [8] تنها چيزی که مرا ناراحت کرد اجتماع مردم اطراف فلان
    بود که با او بيعت کنند [9] دست بر روی دست گذاردم تا اينکه با چشم
    خود ديدم گروهی از اسلام بازگشته [10] و مي خواهند دين محمد صلی الله عليه و
    آله و سلم را نابود سازند . [11] [ در اينجا بود ] که ترسيدم . اگر اسلام و
    اهلش را ياری نکنم بايد شاهد نابودی و شکاف در اسلام باشم [12] که مصيبت
    آن برای من از رهاساختن خلافت و حکومت بر شما بزرگتر بود چرا که اين
    بهره دوران کوتاه زندگی دنيا است [13] که زايل و تمام مي شود . همانطور که
    سراب تمام مي شود و يا همچون ابرهائی که از هم مي پاشند . [14] پس برای
    دفع اين حوادث به پا خاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين
    پابرجا و محکم گرديد . [1] قسمتی ديگر از اين نامه است . به خدا
    سوگند اگر من تنها با آنها [ دشمنان ] روبرو شوم در حاليکه آنها تمام
    روی زمين را پر کرده باشند نمي ترسم و باکی ندارم [2] من آن گمراهی را که
    آنها در آن هستند و هدايتی را که خودم بر آن هستم [3] با چشم خود مي بينم و
    با يقين به پروردگارم پا برجا مي باشم من مشتاق ملاقات پروردگارم
    هستم . [4] و به پاداشش اميدوارم ولی از اين اندوهناکم که سرپرستی حکومت
    اين امت به دست اين بي خردان و نابکاران افتد . [5] بيت المال را به
    غارت ببرند آزادی بندگان خدا را سلب کنند و آنها را برده خويش
    سازند [6] با صالحان نبرد کنند و فاسقان را همدستان خود قرار دهند . [7] در
    اين گروه بعضی هستند که شراب نوشيده و حد بر او جاری شده [8] و برخی از
    آنان اسلام را نپذيرفتند تا برای آنها عطائی تعيين گرديد [9] و اگر بخاطر
    اين جهات نبود اين اندازه شما را برای قيام و نهضت تشويق نمي کردم و
    به سستی در کار سرزنش و توبيخ نمي نمودم . و در گردآوری و تشويقتان
    نمي کوشيدم .[10] و اگر ابا و سستی مي نموديد رهاتان مي ساختم .[11] آيا نمي بينيد
    اطراف شما را گرفته اند و شهرهای شما را تحت تسلط خود در آورده اند ؟
    [12] آيا نمي بينيد کشورهای شما تسخير شده و شهرهای شما به ميدان جنگ تبديل
    گشته است ؟ [13] خدای شما را رحمت کند برای نبرد با دشمن کوچ کنيد
    شانه از زير بار نبرد تهی نکنيد و سستی و تنبلی به خود راه ندهيد [14] که
    زيردست خواهيد شد و تن به ذلت و خواری خواهيد داد و بهره زندگی شما
    از همه پست تر خواهد بود [15] برادر جنگجو هميشه بيدار است و آن کس که
    بخوابد دشمن از تعقيب او نخواهد خفت . والسلام


    نامه 63
    [1] از نامه های امام عليه السلام اين نامه را امام عليه السلام به
    ابوموسي اشعری فرماندار کوفه به هنگامی نوشت که به او خبر رسيد
    ابوموسی اهل کوفه را از حرکت در همراهی آن حضرت برای جنگ جمل باز
    داشته است . [2] از بنده خدا علی اميرمؤمنان به عبدالله بن قيس
    [ ابوموسي اشعری ] . [3] اما بعد سخنی از تو به من گزارش داده اند که هم به
    سود تو است و هم به زيان تو هنگامی که فرستاده من بر تو وارد مي شود
    فورا دامن بر کمر زن [4] و کمربندت را محکم ببند و از خانه ات بيرون آی
    [5] از کسانی که با تو هستند دعوت نما، اگر حق را يافتی و تصميم خود را
    گرفتی آنها را بسوی ما بفرست و اگر سستی را پيشه کردی از مقام خود
    دور شو . [6] به خدا سوگند هر کجا و هر چه باشی به سراغت خواهند آمد
    دست از تو بر نخواهند داشت و رهايت نخواهند ساخت تا گوشت و
    استخوان و تر و خشکت را به هم درآميزند . [7] [ اين کار را انجام ده پيش
    از آنکه ] در بازنشستگی و برکناريت تعجيل گردد [8] و از آنچه پيش روی
    توست همانگونه خواهی ترسيد که از پشت سر [ آنچنان برتو سخت گيرند
    که سراسر وجودت را خوف و ترس فراگيرد و در دنيا همانقدر وحشتزده
    خواهی شد که در آخرت ] اين حادثه آنچنان که فکر مي کنی کوچک و ساده
    نيست [9] بلکه حادثه بسيار بزرگی است که بايد بر مرکبش سوار شد و
    مشکلات و سختيهايش را هموار ساخت . و کوههای ناصافش را صاف نمود
    [10] پس انديشه خود را به کارگير و مالک کار خويش باش و بهره و
    نصيبت را درياب [11] و اگر برای تو خوشايند نيست کنار رو بدون کاميابی
    و رسيدگی به راه رستگاری . اگر تو خواب باشی ديگران وظيفه ات را
    انجام خواهند داد [12] و آنچنان به دست فراموشی سپرده شوی که نگويند فلانی
    کجا است ؟ به خدا سوگند اين راه حق است و به دست مرد حق انجام
    مي گردد . و من باکی ندارم که خدانشناسان چکار مي کنند . والسلام



    نامه 65
    [13] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [14] اما بعد زمان آن
    فرارسيده که از مشاهده امور با چشم صحيح بهره مند گردی [15] تو با ادعاهای
    باطل همان راه نياکان خود را مي پيمائی 000 [1] خود را در دروغ و فريب
    مي افکنی آنچه بالاتر از شان تو است به خود نسبت مي دهی [2] و به آنچه
    نمي رسی و از تو منع شده دست مي افکنی همه اين کارها بخاطر فرار از زير
    بار حق [3] و انکارکردن آنچه از گوشت و خون برای تو لازمتر است مي باشد
    [ يعنی ايمان و بيعت با امام معصوم ] همان چيزی که گوش تو شنيده [4] و به
    خوبی از آن آگاهی . آيا بعد از روشن شدن راه حق جز گمراهی آشکار چيزی
    هست ؟ [5] و آيا بعد از بيان واضح چيزی جز مغلطه اندازی و اشتباه کاری
    تصور مي شود ؟ از اشتباه اندازی و غلطکاريها بپرهيز [6] زيرا از دير زمان
    فتنه پرده های سياه خود را گسترده و با تاريکی خود ديده هائی را نابينا
    کرده است . [7] نامه ای از تو به من رسيده که سراسر آن پشت هم اندازی بود
    در آن از صلح و خيرخواهی خبری نبود [8] در اساطير و سخنان افسانه اي ات هيچ
    اثری از دانش و بردباری به چشم نمي خورد [9] تو همچون کسی هستی که در زمين
    سست و صعب العبور گام گذارده و يا همچون کسی که در تاريکی دخمه های
    زيرزمينی راه خود را گم مي کند . [10] تو مي خواهی به نقطه ای برسی که از
    مرتبه ات بسيار برتر است و مرغان لاشخور را يارای پرواز به آن نيست
    چرا که در اوج ستارگان آسمان همچون عيوق است [11] پناه به خدا که تو
    بعد از من سرپرست مسلمانان برای جلب منفعت يا دفع ضرر گردی يا من
    در اين باره برای تو نسبت به يک تن از آنان قرار و تعهدی امضاء کنم
    [12] از هم اکنون خود را درياب و برای خويش چاره انديش [13] زيرا اگر
    کوتاهی کنی و برای کوبيدنت بندگان خدا بپاخيزند درهای چاره به رويت
    بسته خواهد شد [14] و چيزی که امروز از تو مورد قبول است فردا نخواهند
    پذيرفت . والسلام


    نامه 66
    [1] از نامه های امام عليه السلام به عبدالله ابن عباس اين نامه به
    صورت ديگری نيز قبلا آمده است . [2] اما بعد بسيار مي شود که انسان از
    يافتن چيزی که هرگز از او فوت نمي شد خشنود مي گردد [3] [ و بعکس ] از
    فوت منفعتی که هرگز نصيب او نمي گرديد اندوهناک مي شود مواظب باش
    که بهترين و برترين چيز نزد تو رسيدن به لذات دنيا و يا انتقام از
    دشمن نباشد [4] بلکه بايد بهترين امور نزد تو خاموش کردن آتش باطل و يا
    زنده کردن حق باشد [5] تنها به چيزی که از پيش فرستاده ای خوشحال باش و
    تاسفت از آن چيزی که به جای مي گذاری و بايد تمام هم تو معطوف به
    جهان پس از مرگ باشد .

  9. #19
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 67
    [6] از نامه های امام عليه السلام به قثم ابن عباس فرماندار مکه . [7] اما
    بعد در اقامه حج مردم را راهنما باش و روزهای خدا را به ياد آنها
    آر صبح و عصر برای رسيدگی به امور آنان بنشين [8] به کسانی که پرسشی دارند
    پاسخ ده جاهلان را بياموز و با دانشمندان مذاکره کن [9] در بين تو و مردم
    بايد واسطه و سفيری جز زبانت و حاجب و پرده ای جز چهره ات نباشد
    [10] افرادی که با تو کار دارند از ملاقات با خود محروم مساز اگر آنها را
    در ابتداء از در خانه ات برانند حل مشکلشان بعدا جبران آنرا نخواهد
    کرد . [11] اموالی که در نزد تو گرد آمده و مربوط به خدا است به دقت در
    مصرف آنها بنگر و آن را به مصرف عيالمندان و گرسنگان ، کسانيکه در
    محل هستند بکن 000 [1] آنچنان که به طور صحيح به دست فقرا و نيازمندان
    برسد [2] و مازاد آنرا نزد ما بفرست تا بين کسانيکه در اينجا هستند تقسيم
    کنيم . [3] به مردم مکه دستور ده تا از کسانيکه در اين شهر مسکن
    مي گزينند اجاره بها نگيرند زيرا خداوند مي فرمايد : [4] در اين سرزمين
    کسانی که مقيم هستند و آنها که از بيرون مي آيند مساويند [ سواء
    العاکف فيه و الباد ] منظور از عاکف کسی است که مقيم در آنجا
    است [5] و از بادی کسی که از نقاط ديگر به قصد حج به مکه مي آيد .
    خداوند ما و شما را توفيق انجام اعمال نيک که موجب رضای او است
    عنايت کند . والسلام


    نامه 68
    [6] از نامه های امام عليه السلام به سلمان فارسی پيش از خلافتش [7] اما
    بعد دنيا به مار مي ماند ظاهرش نرم و زيبا ولی زهرکشنده در درون
    دارد [8] بنابراين از هر چيزی از دنيا که جلب توجه تو را مي کند اعراض
    کن زيرا بزودی از تو جدا خواهد شد و مدت کمی مصاحب تو بيش نخواهد
    بود هم و غم آنرا از خود بنه [9] چرا که يقين به فراق و دکرگونی حالات آن
    داری آنگاه که به آن سخت انس گرفتی [10] در همان حال به شدت از آن بر
    حذر باش زيرا در همان زمان که انسان در آن به خوشحالی مطمئن مي شود
    او را به طرف محذور و مشکلات مي فرستد .[11] و هر زمان که به آن سخت انس
    مي گيرد او را در وحشت و هراس قرار خواهد داد . والسلام


    نامه 69
    [1] از نامه های امام عليه السلام به حارث همدانی [2] به ريسمان قرآن
    چنگ زن و از آن اندرز بخواه حلالش را حلال بشمر و حرامش را حرام [3] آنچه
    از حقايق زندگی پيشينيان در قرآن آمده است تصديق کن از [ حوادث ]
    گذشته دنيا برای باقيمانده آن عبرت گير [4] چرا که بعضی از آن شبيه بعضی
    ديگر است و پايانش به نخستين آن ملحق مي گردد اما تمام آن گذرا و
    ناپايدار است . [5] نام خدا را بزرگ شمار و جز به حق از او نام مبر
    [6] بسيار زياد به ياد مرگ و عالم بعد از آن باش . هرگز آرزوی مرگ مکن
    مگر با شرائط مورد اعتماد [ به اين شرط که خود را اهل نجات بدانی ] .
    [7] از هر عملی که تو را خشنود و مسلمانان را ناپسند آيد بر حذر باش [8] و از
    هر کاری که پنهانی انجام مي شود و در ظاهر از آن شرم داری پرهيز کن
    [9] از اعمالی که اگر از کننده اش پرسش شود انکار مي کند و يا پوزش
    مي طلبد اجتناب نما [10] آبروی خود را هدف تيرهای سخنان مردم قرار مده و
    تمام آنچه را مي شنوی برای مردم بازگو مکن [ چرا که راست و دروغ با هم
    مخلوط است ] [11] اين تو را به دروغ آلوده مي کند . و نيز تمام آنچه را
    برای تو نقل مي کنند تکذيب منما زيرا اين برای نادانی تو بس است
    [12] خشمت را فرو خور به هنگام قدرت گذشت پيشه کن و هنگام خشم بردبار .
    [13] آنگاه که حکومت در دست تو است عفو و مدارا کن تا عاقبت خوب برای
    تو باشد . هر نعمتی که به تو داد نيکو دار [14] و هيچ نعمتی از نعمتها را
    ضايع و تباه مساز و بايد اثر نعمتهائی که خدا به تو داده در تو ديده
    شود .[15] بدان برترين مؤمنان کسانی هستند که خود خاندان و اموالشان را
    در راه خدا تقديم کنند و از همه در اين راه پيشگام تر باشند . [1] زيرا هر
    چه از کارهای خير را پيش فرستی برای تو ذخيره خواهد شد . و آنچه
    باقی گذاری خيرش برای ديگران خواهد بود . [2] از يارانی که در فکر و نظر
    ضعيفند و عمل آنها ناشايسته است برحذر باش زيرا مقياس سنجش
    شخصيت هر کس را يارانش تشکيل مي دهند [3] در شهرهای بزرگ مسکن گزين
    زيرا آنجا مرکز اجتماع مسلمانان است . [4] و از اقامتگاههائی که اهل
    غفلت و جفا هستند و ياران مطيع خدا در آن کمند بپرهيز فکرت را به
    چيزی مشغول دار که از آن بهره مي بری [5] از مراکز نشستن عمومی در بازارها
    بپرهيز زيرا آنجا محل حضور شيطان و انگيزش فتنه ها است . [6] به افراد
    پائين تر از خود توجه داشته باش که اين خود شکر برتری تو بر آنها است .
    [7] در روز جمعه پيش از ادای نماز مسافرت مکن مگر برای جهاد در
    راه خدا و يا در کاری که به راستی معذور هستی . [8] در تمام اعمالت مطيع
    فرمان خدا باش زيرا اطاعت فرمان خدا از هر کاری بهتر است . [9] در
    انجام عبادت با خود مدارا کن و خويشتن را بر آن مجبور منما بلکه
    بکوش آن را توام با نشاط و در وقت فراغت انجام دهی [10] مگر فرائضی که
    بر تو حتم است و بهر حال بايد آنها را به انجام رسانی تعهد خود را به
    موقع اداء کنی [11] و بترس از آنکه مرگ گريبانت را بگيرد و تو از خدايت
    فرار کرده و در طلب دنيا باشی [12] از همنشينی بدان بپرهيز که بدی بدی آرد
    [13] خدای را محترم شمار و دوستان خدا را دوست بدار . و از خشم برحذر باش
    که آن از لشکريان ابليس است . والسلام

    نامه 70
    [1] از نامه های امام عليه السلام به سهل بن حنيف فرماندار مدينه
    درباره گروهی که به معاويه ملحق شده بودند [2] اما بعد به من خبر رسيده
    که افرادی از قلمرو تو مخفيانه به معاويه پيوسته اند [3] بر اين تعداد
    که از دست داده ای و از کمک آنان بي بهره مانده ای افسوس مخور [4] برای
    آنها همين گمراهی بس که از هدايت حق به سوی کوردلی و جهل شتافته اند
    و اين برای تو مايه آرامش خاطر است . [5] آنها دنياپرستانی هستند که با
    سرعت به آن روی آورده اند [6] در حاليکه عدالت را به خوبی شناخته و ديده
    و گزارش آنرا شنيده اند [7] و بخاطر سپرده اند که همه مردم در نزد ما و در
    آئين حکومت ما حقوق برابر دارند آنها از اين برابری به سوی خودخواهی
    و تبعيض و منفعت طلبی گريخته اند . [8] دور باشند از رحمت خدا [9] به خدا
    سوگند آنها از ستم نگريخته اند و به عدل روی نياورده اند . [10] و ما
    اميدواريم که در اين راه خداوند مشکلات را بر ما آسان سازد . و سختيها
    را هموار انشاءالله . والسلام



  10. #20
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 71
    [11] از نامه های امام عليه السلام به منذربن جارودعبدی که در کار
    فرمانداری خويش خيانت کرده بود . [12] اما بعد شايستگی پدرت مرا
    نسبت به تو گرفتار خوشبينی ساخت و گمان کردم تو هم پيرو هدايت او
    هستی 000 [1] و از راه او مي روی . ناگهان به من خبر دادند که تو در پيروی
    از هوا و هوس فروگذار نمي کنی [2] و برای آخرتت چيزی باقی نگذاشته ای .
    دنيايت را با ويرانی آخرت آباد مي سازی . [3] و پيوندت را با
    خويشاوندانت به قيمت قطع دينت برقرار مي کنی . اگر آنچه از تو به من
    رسيده درست باشد [4] شتر [ بارکش ] خانواده ات و بند کفشت از تو بهتر
    است و کسی که همچون تو باشد نه شايستگی اين را دارد که حفظ مرزی را
    به او بسپارند [5] و نه کاری به وسيله او اجرا شود يا قدرش را بالا برند و
    يا در امانتی شريکش سازند [6] و يا در جمع آوری حقوق بيت المال به او
    اعتماد کنند به مجرد رسيدن اين نامه به سوی من حرکت کن انشاءالله .
    [7] شريف رضی مي گويد : منذر اين جارود همان کسی است که اميرمؤمنان
    عليه السلام درباره اش فرمود : او آدم متکبری است پی در پی به اين
    طرف و آن طرفش مي نگرد همچون متکبران گام برمي دارد و مواظب است بر
    کفشش گرد و غبار ننشيند



    نامه 72
    [8] از نامه های امام عليه السلام به عبدالله بن عباس .[9] اما بعد تو بر
    اجل و سرآمدت پيشی نمي گيری و از آنچه روزی تو نيست قسمت تو
    نمي گردد . [10] بدان دنيا دو روز است روزی به سود تو و روزی به زيانت
    دنيا خانه متغير و پر تحولی است . [11] آنچه از منافع قسمت توست به
    سراغ تو مي آيد هر چند ضعيف باشی . و آنچه هم بر زيان توست
    گريبانت را مي گيرد هر چند قوی باشی و قدرت دفع آن را نخواهی داشت


    نامه 73
    [1] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [2] اما بعد من در اينکه
    مکرر گوش به نامه های تو فراداده و پاسخ نوشته ام [3] خود را تخطئه و
    سرزنش مي نمايم . در آن هنگام که تو از من خواسته هائی [ همچون حکومت
    شام ] داری [4] و مرتبا نامه نگاری مي کنی به کسی مي مانی که به خواب سنگينی
    فرو رفته و خوابهای دروغينش او را تکذيب مي کنند [5] و يا همچون کسی که
    مقام بر دوشش سنگينی مي نمايد و نمي داند که آينده به سود اوست يا
    به زيانش . [6] گر چه تو آن شخص نيستی اما شبيه او هستی . به خدا سوگند
    اگر نبود علاقه به باقي ماندن مؤمنان پاک دل [7] ضربه کوبنده ای از من به
    تو مي رسيد که استخوانت را خرد و گوشتت را آب کند [8] بدان که شيطان تو
    را از اينکه به کارهای خوب بپردازی بازداشته [9] [ و نمي گذارد ] به
    اندرزها گوش فرادهی . سلام بر آنها که شايسته سلامند




    نامه 74
    [10] از عهدنامه هائی است که امام عليه السلام برای قبيله ربيعه و
    يمن تنظيم فرموده و از خط هشام کلبی نقل شده است . [11] اين پيمانی
    است که اهل يمن شهريان و بيابان نشينهای آنها و ربيعه اعم از
    شهرنشين و بيابانی بر آن اتفاق کرده اند . [12] که قانون قرآن را پايبند
    باشند و به سوی آن دعوت کنند و به آن امر نمايند .[13] و هر کس آنها را
    به قرآن دعوت نمود به او پاسخ مثبت دهند آنرا به هيچ بهائی نفروشند
    و چيزی را به جای آن نپذيرند 000 [1] و متحد باشند بر ضد کسی که آنرا ترک
    کند و به مخالفت با آن برخيزد . و ياور يکديگر باشند : [2] همه يکصدا
    هرگز پيمان خويش را بخاطر گله بعضی [3] و يا خشم کسی و يا خوارشمردن و يا
    دشنام دادن بيکديگر نشکنند [4] بر اين عهد و پيمان حاضران و غايبان دانايان
    و غير دانايان بردباران و نابردباران آنها پايبندند و به آن احترام
    مي گذارند . [5] آنها با اين پيمان در برابر خداوند متعهد و مسک ولند ان
    عهد الله کان مسؤلا : [ پيمان الهی مورد بازخواست قرار خواهد گرفت ]
    [6] اين عهدنامه را علی بن ابيطالب نوشته است .



    نامه 75
    [7] از نامه های امام عليه السلام که در آغاز بيعت به معاويه نوشته .
    اين نامه را واقدی درکتاب الجمل آورده است . [8] از بنده خدا
    اميرمؤمنان به معاويه فرزند ابوسفيان : [9] اما بعد از اتمام
    حجتم درباره شما و اعراضم از شما به خوبی آگاهی داری . [10] تا آنچه شدنی
    بود واقع شد و چاره ای جز اين نبود . اين داستان سر دراز دارد و سخن
    فراوان است . [11] گذشته گذشت و آينده روی آورده است . [ سخن درباره
    اينها را فعلا بگذار ] [12] اکنون تو ماموری از تمام کسانی که در آنجا هستند
    بيعت بگيری و با گروهی از يارانت به سوی من بشتاب . والسلام



صفحه 2 از 3 نخستنخست 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •