صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 21

موضوع: نامه های حضرت علی (ع)

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile نامه های حضرت علی (ع)

    نامه 1
    [1] از نامه های امام عليه السلام به اهل کوفه هنگام حرکت از مدينه به
    سوی بصره [2] از بنده خدا اميرمؤمنان علی [عليه السلام ] به اهل کوفه گروه
    ياران شرافتمند و بلندپايگان عرب [3] اما بعد : من از جريان عثمان
    آنچنان شما را آگاهی دهم که شنيدن آن همچون ديدن باشد . [4] مردم به او
    عيب گرفتند و طعنه زدند و من يکی از مهاجران بودم که بيشتر برای
    رضايتش [ در راه خدا ] مي کوشيدم [5] و کمتر سرزنشش مي نمودم ولی طلحه
    و زبير آسانترين فشاری که بر او وارد مي کردند همانند تندراندن شتر
    بود [6] و خواندنهای ناراحت کننده [ که هر چه زودتر خسته شود ] و از
    ناحيه عايشه نيز [ عثمان ] ناگهان مورد غضب قرار گرفت . [7] عده ای
    به تنگ آمدند و او را کشتند و مردم بدون اکراه و اجبار بلکه با
    اختيار و با رغبت با من بيعت نمودند . [8] آگاه باشيد سرای هجرت
    [ مدينه ] اهل خويش را بيرون رانده و آنها هم از آن فاصله گرفته اند
    [9] مدينه همچون ديگی در حال غليان است و فتنه بپاخاسته . به سوی امير و
    فرمانده خود بشتابيد [10] و به جهاد دشمنان خويش مبادرت ورزيد به خواست
    خداوند بزرگ .


    نامه 2
    [1] از نامه های امام عليه السلام به اهل کوفه پس از فتح بصره [2] خداوند به
    شما اهل اين شهر از ناحيه اهل بيت پيامبرتان جزا و پاداش دهد بهترين
    پاداشی که به عاملان و مطيعان خود و سپاسگزاران نعمتهايش عطا مي کند
    [3] چرا که شنيديد و اطاعت کرديد دعوت شديد و اجابت نموديد .



    نامه 3
    [4] از نامه های امام عليه السلام که به شريح ابن حارث قاضی خود نوشته
    نقل شده شريح ابن حارث قاضی اميرمؤمنان عليه السلام در عصر حکومت
    امام عليه السلام خانه ای برای خود به 80 دينار خريد اين گزارش که به
    امام رسيد وی را احضار کرده به او فرمود : [5] به من خبر رسيده که خانه ای
    به قيمت 80 دينار خريده و آنرا قباله کرده ای و بر آن شهود و گواه
    گرفته ای . [6] شريح پاسخ داد چنين بوده است ای اميرمؤمنان امام
    عليه السلام نگاه خشم آلودی به وی کرد و فرمود : [7] ای شريح به زودی
    کسی بسراغت خواهد آمد که نه قباله ات را نگاه مي کند و نه از شهودت
    مي پرسد [8] تو را از آن خارج مي کند و تنها ترا به قبرت تحويل مي دهد . ای
    شريح بنگر اين خانه را از ثروت غير خود نخريده [9] و يا بهای آنرا از
    غير مال حلال خود نپرداخته باشی که هم در دنيا و هم در آخرت خود را
    زيانکار کرده ای [1] آگاه باش اگر هنگام خريد خانه نزد من آمده بودی
    نسخه قباله را بدينگونه مي نوشتم [2] که ديگر در خريدن خانه ای حتی به بهای
    يک درهم يا بيشتر علاقه بخرج ندهی [3] نسخه قباله اين است : اين چيزی
    است که بنده ای ذليل از مرده ای که آماده کوچ است خريداری کرده [4] خانه ای
    از سرای غرور در محله فانی شوندگان و در کوچه هالکان [5] اين خانه به
    چهار حد منتهی ميگردد : يک حد آن به آفات و بلاها مي خورد [6] و حد دوم به
    مصائب [7] و حد سوم به هوا و هوس های سست کننده و حد چهارم آن به شيطان
    اغواگر منتهی ميشود [8] و در خانه همينجا است . اين خانه را مغرور آرزوها
    [9] از کسی که پس از مدت کوتاهی از اين جهان رخت برمي بندد به مبلغ خروج
    از عزت قناعت [10] و دخول در ذلت دنياپرستی خريداری نموده هرگونه عيب و
    نقص و کشف خلافی در اين معامله واقع شود [11] بعهده بيماري بخش اجسام
    پادشاهان [12] و گيرنده جان جباران و زايل کننده سلطنت فرعونها : همچون
    کسری قيصر [13] تبع و حمير مي باشد و به عهده کسانيکه مال را
    گردآوری کردند و بر آن افزودند و آنها که بنا کردند و محکم ساختند
    [14] طلاکاری نمودند و زينت دادند اندوختند و نگهداری کردند و به گمان خود
    برای فرزندان باقی گذاردند [15] همانها که همگی به پای حساب و محل ثواب و
    عقاب رانده مي شوند [16] يعنی هنگاميکه فرمان داوری قضاوت الهی رسيده باشد
    و بيهودگان در آنجا به زيان برسند [17] شاهد اين قباله عقل است
    آنگاه که از تحت تاثير هوا و هوس خارج گردد و از علائق دنيا جان سالم
    بدربرد .


    نامه 4
    [1] از نامه های امام عليه السلام به بعضی از سران سپاهش . [2] اگر [ دشمنان
    به سايه اطاعت و تسليم بازگردند [ مزاحم آنان مشو چرا که ] اين
    همان است که ما دوست داريم [3] و اگر حوادث آنان را مهيای اختلاف و
    عصيان نموده است به کمک مطيعان با عاصيان نبرد کن [4] و با آنها که
    پيرو فرمان تواند از کسانی که سستی مي ورزند خويش را بي نياز ساز که
    سست عنصران و آنانکه از جنگ کراهت دارند عدمشان به ز وجود و نشستن
    آنها از قيامشان بهتر است



  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 5
    [5] از نامه های امام عليه السلام به اشعث بن قيس فرماندار آذربايجان
    [6] فرمانداری برای تو وسيله آب و نان نيست بلکه امانتی است در گردنت
    تو نيز بايد مطيع مافوق باشی . [7] درباره رعيت حق نداری استبداد بخرج
    دهی در مورد بيت المال به هيچ کاری جز با احتياط و اطمينان اقدام
    مکن [8] اموال خدا در اختيار تو است و تو يکی از خزانه داران او هستی که
    بايد آنرا به دست من بسپاری [9] و اميد است من رئيس بدی برای تو نباشم
    [ والسلام ]


    نامه 6
    [10] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [11] همان کسانی که با ابوبکر
    عمر عثمان بيعت کردند با همان شرايط و کيفيت با من بيعت
    نمودند . [1] بنابراين نه آنکه حاضر بود [ هم اکنون ] اختيار فسخ دارد و نه
    آنکه غائب بود اجازه ردکردن . شورا فقط از آن مهاجران و انصار است
    [2] اگر آنها متفقا کسی را امام ناميدند خداوند راضی و خشنود است . [3] اگر
    کسی از فرمان آنها با طعن و بدعت خارج گردد او را بجای خود مي نشانند
    [4] و اگر طغيان کند با او پيکار ميکنند چرا که از غير طريق مؤمنان تبعيت
    کرده و خدا او را در بيراهه رها مي سازد . [5] ای معاويه به جانم سوگند
    اگر با نگاه عقلت بنگری نه با چشم هوا و هوست مي يابی که من از همه
    در خون عثمان مبراترم [6] و مي دانی که من از آن برکنار بوده ام جز
    اينکه بخواهی خيانت کنی و چنين نسبتی را به من بدهی اکنون که چنين
    است هر جنايتی که مي خواهی بکن [ والسلام ]


    نامه 7
    [7] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [8] اما بعد اندرزهای پر
    وصله و رنگارنگ [ که هر قسمتش را از جائی گرفته ای ] به همراه نامه
    تزيين شده ات به من رسيد . [9] آنرا با گمراهي های خويش مزين ساخته ای و با
    سوء رايت امضاء نموده ای نامه ای است از مردی که چشم ندارد تا هدايتش
    کند [10] و رهبر ندارد تا ارشادش نمايد . هوا و هوس او را به سوی خود
    دعوت نموده و او اين دعوت را اجابت کرده . [11] گمراهی افسارش را گرفته
    و او به دنبالش مي دود به همين دليل هذيان بسيار مي گويد و در گمراهی
    سرگردان است . [12] قسمتی ديگر از اين نامه : بيعت يک بار بيش نيست .
    تجديد نظر در آن راه ندارد و در آن اختيار فسخ نخواهد بود . [13] آن کس که
    از اين بيعت سر بتابد طعنه زن و عيب جو خوانده مي شود و آن که درباره
    قبول و رد آن انديشه کند منافق است 000




    نامه 8
    [1] از نامه های امام عليه السلام به جريرابن عبدالله بجلی هنگاميکه او
    را به سوی معاويه فرستاد . [2] اما بعد هنگاميکه نامه من به دستت رسيد
    معاويه را به حکم قطعی وادار کن و به او بگو برای يکطرفی شدن
    عزمش را جزم کند . [3] سپس او را بين جنگ بيرون کننده و يا تسليم دال
    بر عجز و رسواگر مخيرساز [4] اگر جنگ را اختيار کرد به او اعلام جنگ کن
    و اگر تسليم شد از او بيعت بگير والسلام .

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 9
    [5] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [6] قبيله ما [ قريش ]
    خواستند پيامبرمان را بکشند، و ما را ريشه کن کنند ،کم و اندوه را
    بجانهای ما ريختند [7] و هر چه مي توانستند بدی درباره ما انجام دادند ما
    را از زندگانی خوش و راحت بازداشتند ،[8] و ترس و خوف را با ما قرين
    گردانيدند ،ما را به پناه بردن به کوههای صعب العبور مجبور ساختند و
    آتش جنگ با ما را روشن نمودند [9] ولی خداوند اراده نمود که بوسيله ما
    شريعتش را نگهداری کند، و شرشان را از حريم آن باز
    دارد [10] مؤمنان ما در اين راه [ برای نگهداری پيامبر صلی
    الله عليه و آله و سلم ] خواستار ثواب بودند،و کافران ما از اصل
    [خويشاوندی متعصبانه ] دفاع مي نمودند . [11] اما ديگران از قريش [ از غير
    تيره ما ] که ايمان مي آوردند از اين ناراحتيها در امان بودند و اين به
    وسيله هم پيمانها [12] و يا عشيره هاشان بود که مورد حمايت قرار مي گرفتند و
    جان آنها در امان بود . [13] هر گاه آتش جنگ شعله مي کشيد 000 [1] و مردم حمله
    مي کردند پيامبر اسلام صلی الله عليه و آله و سلم اهل بيت خود را
    پيشاپيش لشکر قرار مي داد که اصحابش از آتش شمشير و نيزه مصون
    بمانند [2] [ لذا ] عبيده بن حارث [ پسر عموی پيامبر صلی الله عليه و
    آله و سلم ] روز بدر کشته شد و حمزه [ عموی آن حضرت ] روز احد
    شهيد گشت و جعفر [ عموی رسولخدا ] در موته شربت شهادت نوشيد.
    [3] کسانی هم بودند که اگر مي خواستم نامشان را مي بردم که دوست داشتند
    همانند آنان شهادت نصيبشان شود [4] اما مقدر بود زنده بمانند و مرگشان
    به تاخير افتد شگفتا از اين روزگار [5] که مرا هم سنگ کسی قرار داده
    که چون من خدمت به اسلام ننموده و سابقه ای در دين چون سابقه من که
    هيچکس به مثل آن دسترسی ندارد پيدا نکرده است [6] من سراغ ندارم کسی
    چنين ادعائی کند و گمان مي کنم خداوند هم چنين آگاهی نداشته باشد
    [ زيرا کسی نيست که چنان سابقه و خدماتی مثل من داشته باشد ] و خدا را
    در هر حال شکر مي گويم . [7] و اما آنچه از من خواسته ای که قاتلان عثمان
    را به تو بسپارم دراين باره فکر کردم [8] ديدم برای من جائز نيست آنها را
    به تو يا به غير تو بسپارم . به جان خودم سوگند اگر دست از گمراهی و
    اختلاف باز نداری [9] بزودی خواهی يافت که همانها به پيکار و تعقيب تو
    بر خواهند خواست [10] و نوبت آنرا نمي دهند که تو برای دسترسی به آنان
    زحمت جستجو در خشکی و دريا و کوه و دشت را تحمل کنی [11] ولی بدان اين
    جستجوئی است که يافتنش برای تو ناراحت کننده است و ديداری است که
    ملاقات آن تو را خوشحال نخواهد ساخت . سلام بر آنان که اهل آنند .


    نامه 10
    [12] و نيز از نامه های امام عليه السلام به معاويه [13] چگونه خواهی بود
    آنگاه که چادر اين دنيا را که در آن فرورفته ای و به زينتهای آن خرسندی
    از سرت برگيرند ؟ [14] اين دنيا که فريب لذتش را خورده ای تو را دعوت
    کرده و اجابتش نموده ای . [1] زمامت کشيده و به دنبالش رفته ای فرمانت
    داده اطاعتش کرده ای به زودی تو را وارد ميدانی مي کند که هيچ سپری در
    آنجا نجاتت ندهد [2] بنابراين از اين امر [ حکومت ] کناره بگير آماده
    حساب شو [3] و دامن را برای حوادثی که بر تو نازل شده در هم پيچ به
    حاشيه نشينان فرومايه گوش فرا مده [4] اگر چنين نکنی به تو اعلام مي کنم
    که خويش را در غفلت قرار داده ای . [ بدان ] تو از متنعمانی هستی که
    فزونی نعمت تو را طاغی ساخته و شيطان بر تو حکومت پيدا کرده [5] و در
    رام ساختن تو به آرزوی خود رسيده و همچون روح و خون سراسر وجودت را
    زير تسلط آورده است . [6] ای معاويه کی شما رهبر رعيت و رئيس
    ملت بوده ايد ؟ آنهم بدون سبقت در اسلام [7] و شرافت والای معنوی ؟ پناه
    به خدا از اين شقاوت ريشه دار [8] تو را برحذر می دارم از اينکه به غرور
    آمال و آرزوها ادامه دهی و آشکار و نهانت يکسان نباشد [ ظاهرا دم از
    اسلام مي زنی و باطنا در راه شرک گام برمي داری ] . [9] مرا به جنگ دعوت
    کرده ای ؟ اگر راست مي گوئی مردم را کنار بگذار و يک تنه به مبارزه من
    بيا کار به دو لشکر نداشته باش [10] و آنها را از جنگ معاف دار تا
    معلوم شود گناه بر قلب چه کسی چيزه شده و پرده بر چشم چه کسی افتاده
    است ؟ [11] من ابوالحسن در هم کوبنده جد و برادر و دائی تو در روز
    بدرم . [12] همان شمشير با من است و با همان قلب پرتوان با دشمن روبرو
    مي شوم [13] بدعتی در دين نگذاشته ام و پيامبر جديدی انتخاب نکرده ام . من بر
    همان راهم که شما پس از آنکه از آن اطاعت کرديد و با اکراه در آن
    قدم گذارديد ترکش نموديد [14] خيال کردی برای انتقام خون عثمان آمده ای ؟
    در حاليکه مي دانی 000 خون او کجا [ و به دست چه کسی ] ريخته شده .
    [1] اگر راستی طالب خون او هستی از همانجا که مي دانی طلب کن گويا تو
    را مي بينم که آنچنان از روياروئی در جنگ ضجه و ناله مي کنی [2] که شتران
    زير بارهای سنگين . و تو را مشاهده مي کنم که با جمعيت خود از ضربات
    پي درپی و فرمان حتمی شکست [3] و کشتگانی که پشت سر هم بر روی زمين
    مي افتند ناله و فرياد بر آورده ای و مرا به کتاب خدا دعوت مي کنی در
    حاليکه جمعيت تو کافرند و منکر يا از جاده حق بر کنارند .



    نامه 11
    [4] از سفارشهای امام عليه السلام به سپاهيانش و اين هنگامی بود که آنها
    را به سوی دشمن فرستاد . [5] هر گاه به دشمن رسيديد و يا او به سراغ شما
    آمد لشکرگاه خويش را در پيش تپه ها [6] و يا دامنه کوهها و يا کنار نهرها
    قرار دهيد [7] که اين وسيله حفاظت و ايمنی شما است و از پيش رو بهتر
    مي توانيد به دفاع پردازيد . هميشه با دشمن از يک سو و يا دو سو [ نه
    بيشتر ] بجنگيد [8] مراقبانی در قله کوهها و روی تپه ها و بلنديها قرار
    دهيد [9] مبادا دشمن از جائيکه محل خطر و يا مورد اطمينان است ناگهان
    به شما حمله کند . [10] آگاه باشيد مقدمه لشکر چشمهای لشکرند و چشمهای
    مقدمه طلايه ها و پيشاهنگانند .[11] از تفرقه و پراکندگی سخت بر حذر باشيد
    هر کجا فرود آمديد همه با هم فرود آئيد و هر گاه کوچ کرديد همه کوچ
    کنيد [12] و آنگاه که شب پرده سياهش را بر شما افکند نيزه داران با نيزه ها
    دائره ای اطراف لشکر به وجود آورند و خود در ميان آنها استراحت کنيد
    اما خوابتان بايد بسيار سبک و کوتاه باشد همچون شخصی که آب را جرعه
    جرعه مي نوشد و يا مضمضه مي کند

    نامه 12
    [1] از سفارشهای امام عليه السلام به معقل ابن قيس رياحی در آن هنگام
    که او را با سه هزار نفر به عنوان مقدمه لشکر خويش به سوی شام فرستاد
    [2] از خدا بترس همان خدائی که به ناچار بايد ملاقاتش کنی و سرانجامی جز
    حضور در پيشگاهش نداری جز با کسی که با تو بجنگد پيکار مکن [3] صبح و
    عصر حرکت کن و هنگام گرمی روز به لشکر استراحت ده [4] در پيمودن راه
    آرامش به خرج ده در ابتدای شب کوچ مکن که خداوند شب را وسيله
    آرامش قرار داده [5] و آن را برای اقامت و توقف تعيين کرده نه کوچ و
    مسافرت بنابراين شب هنگام بدنت را آرام کن و مرکبها را نيز آسوده
    بگذار [6] پس آنگاه که توقف نمودی به هنگام سحر يا وقتی که سپيده دميد
    به ياری خدا حرکت کن . [7] هر گاه دشمن را ملاقات کردی در ميان يارانت
    قرار گير . نه آن قدر به دشمن نزديک شو که خيال شود آتش جنگ را تو
    مي خواهی روشن کنی : [8] و نه آنقدر دور بايست که گمان برده شود از نبرد
    مي ترسی . [ چنين باش ] تا فرمان من به تو برسد [10] [ اما به هوش باش ]
    پيش از آنکه آنها را به صلح و مسالمت و راه خدا دعوت کنی و راه
    عذرشان را در پيشگاه خداوند ببندی به خاطر عداوت خصوصی با آنها پيکار
    نکنی .

    نامه 12
    [1] از سفارشهای امام عليه السلام به معقل ابن قيس رياحی در آن هنگام
    که او را با سه هزار نفر به عنوان مقدمه لشکر خويش به سوی شام فرستاد
    [2] از خدا بترس همان خدائی که به ناچار بايد ملاقاتش کنی و سرانجامی جز
    حضور در پيشگاهش نداری جز با کسی که با تو بجنگد پيکار مکن [3] صبح و
    عصر حرکت کن و هنگام گرمی روز به لشکر استراحت ده [4] در پيمودن راه
    آرامش به خرج ده در ابتدای شب کوچ مکن که خداوند شب را وسيله
    آرامش قرار داده [5] و آن را برای اقامت و توقف تعيين کرده نه کوچ و
    مسافرت بنابراين شب هنگام بدنت را آرام کن و مرکبها را نيز آسوده
    بگذار [6] پس آنگاه که توقف نمودی به هنگام سحر يا وقتی که سپيده دميد
    به ياری خدا حرکت کن . [7] هر گاه دشمن را ملاقات کردی در ميان يارانت
    قرار گير . نه آن قدر به دشمن نزديک شو که خيال شود آتش جنگ را تو
    مي خواهی روشن کنی : [8] و نه آنقدر دور بايست که گمان برده شود از نبرد
    مي ترسی . [ چنين باش ] تا فرمان من به تو برسد [10] [ اما به هوش باش ]
    پيش از آنکه آنها را به صلح و مسالمت و راه خدا دعوت کنی و راه
    عذرشان را در پيشگاه خداوند ببندی به خاطر عداوت خصوصی با آنها پيکار
    نکنی .

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 13
    [11] از نامه های امام عليه السلام به دو نفر از سران سپاهش
    [12] مالک ابن حارث اشتر را بر شما و بر آنان که زير فرمان شما هستند امير
    ساختم [13] گوش به فرمانش دهيد و مطيع او باشيد او را زره و سپر
    خويش قرار دهيد چه اينکه او کسی است 000 [1] که احتمال نمي دهم سستی بخرج
    دهد و لغزش پيدا کند و نيز از اين بيمناک نيستيم که کندی کند در
    جائی که سرعت لازم است [2] و يا سرعت بخرج دهد در موردی که کندی
    سزاوارتر است .


    نامه 14
    [3] از سفارشهای امام عليه السلام به لشکرش پيش از روبروشدن با دشمن در
    صفين [4] با آنها نجنگيد تا آنها پيشدستی کنند چه اينکه شما بحمدالله
    [ برای حقانيت خود ] دارای حجت و دليل هستيد . [5] و واگذاشتن شما تا
    آنها نبرد را شروع کنند اين حجت ديگری است به سود شما و بر زيان
    آنان . [6] آنگاه که باذن خدا آنان را شکست داديد فراريان را نکشيد و
    ناتوانها را ضربت نزنيد و مجروحان را به قتل نرسانيد [7] با اذيت و
    آزار زنان را به هيجان نياوريد گر چه آنها به شما دشنام دهند و متعرض
    آبروی شما گردند و به سرانتان بدگوئی کنند [8] زيرا نيروی تحمل آنها کمتر
    است و به همين دليل زودتر تحت تاثير واقع مي شوند و به هيجان
    مي آيند [ در زمان پيامبر صلی الله عليه و آله و سلم ] به ما دستور
    داده شده بود که دست از آزار آنها برداريم با اينکه مشرک بودند [9] و
    حتی در زمان جاهليت اگر مردی دست به روی زنی بلند مي کرد و سنگ
    کوچک يا چوبی به او ميزد همين باعث ننگ او و فرزندان او مي شد.



    نامه 15
    [10] از دعاهای امام عليه السلام به هنگام مقابله با دشمن در ميدان جنگ .
    [11] خداوندا قلبها به تو پيوسته گردنها به سوی تو کشيده شده و چشمها
    خيره [12] قدمها جابجا و بدنها کهنه گرديده است . خداوندا عداوت
    اينها آشکار گرديده [1] و ديگهای کينه شان به جوش آمده خداوندا شکايت
    خود را به سوی تو مي آوريم که پيامبرمان از ميان ما رفته [2] دشمنانمان
    فراوان و خواسته هامان پراکنده شده است . پروردگارا درهای صلح و
    عدالت را بين ما و بين قوم ما به حق بگشا که تو بهترين گشايندگانی


    نامه 16
    [3] از سخنان امام عليه السلام که همواره هنگام نبرد به اصحابش مي فرمود.
    [4] از عقب نشيني هائی که مقدمه حمله تازه است و از جولانی که حمله به
    پشت سر دارد ناراحت مشويد [5] حق شمشرها را اداء کنيد و جای
    درغلطيدن دشمن را مهيا سازيد [6] خود را برای زدن سخت ترين نيزه و
    محکم ترين ضربه شمشير [ بر پيکر دشمن خونخوار ] به هيجان آوريد . [7] صدای
    خود را در سينه ها خفه کنيد که اين در بيرون راندن سستی نقش مهمی دارد
    سوگند به آن کسی که دانه را شکافت و انسان را آفريد [8] دشمنان ما
    اسلام را نپذيرفته بلکه ظاهرا تسليم شده اند و کفر را در سينه پنهان
    دارند آنها هنگاميکه ياورانی بر ضد اسلام بيابند آنچه را پنهان
    ساخته اند آشکار مي کنند .

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 17
    [9] از نامه های امام عليه السلام که در پاسخ معاويه نگاشته [10] اما
    اينکه خواسته ای شام را به تو واگذارم [ آگاه باش ] من چيزی را که
    ديروز از تو منع کردم امروز به تو نخواهم بخشيد [ حکم الهی ديروز و
    امروز فرق نکرده ] . [11] و اما اينکه نوشته ای جنگ همه عرب را جز اندکی
    به کام خود فرو برده [12] بدان آن کس که بر حق بوده جايگاهش بهشت است و
    آن کس که به راه باطل [ در کام جنگ فرورفته ] در آتش است [1] اما
    اينکه ادعای مساوی بودن ما در جنگ و نفرات [ از تمام جهات کرده ای
    چنين نيست زيرا ] تو در شک به درجه من در يقين نرسيده ای [2] و اهل شام
    بر دنيا حريصتر از اهل عراق به آخرت نيستند [3] و اما اينکه گفته ای :
    ما همه فرزندان عبدمناف هستيم بلی چنين است اما اميه
    چون هاشم [4] و حرب چون عبدالمطلب و ابوسفيان مانند
    ابوطالب نخواهند بود و هرگز مهاجران چون اسيران آزادشده نيستند [5] و
    فرزندان صحيح النسب چون منسوب بپدر و آنکه بر حق است چون کسی که بر
    باطل است [6] و مؤمن چون مفسد نخواهند بود و چه بدند آنها که از پيشينيان
    خود که در آتشند تبعيت مي کنند . [7] از همه گذشته فضل و برتری نبوت در
    اختيار ما است که با آن عزيزان را ذليل و ذليلان را عزيز و بلندمرتبه
    ساختيم . [8] و هنگامی که خدا عرب را فوج فوج به دين خود داخل ساخت و
    اين امت بهر حال اسلام را پذيرفت [9] شما از کسانی بوديد که به اين دين
    داخل شديد [ اما اينکار ] يا برای دنيا بود و يا از ترس [10] و اين موقعی
    بود که سبقت گيرندگان سبقت جسته و مهاجران نخستين فضل و برتری خويش
    را يافته بودند [11] بنابراين شيطان را از خويش بهره مده و راه او را در
    وجود خود باز مگذار والسلام


    نامه 18
    [12] از نامه های امام عليه السلام به عبدالله ابن عباس فرماندار بصره
    [13] بدان بصره [ امروز ] جايگاه ابليس است و محل کشت زار فتنه
    با اهل آن با نيکی رفتار کن [14] و گره وحشت و ترس از حکومت را از
    قلوبشان بگشای [ تا به راه آيند و احساس امنيت کنند ] . [1] بدرفتاری
    تو با بني تميم و خشونتت با آنها را به من گزارش داده اند [2] طائفه
    بني تميم همانها هستند که هرگاه مردی نيرومند از دست داده اند
    نيرومند ديگری در ميانشان چشم گشوده است و در نبرد و مبارزه در
    جاهليت [3] و در اسلام کسی از آنان پيشی نگرفته است به علاوه آنها با ما
    پيوند خويشاوندی نزديک و قرابت دارند [4] که ما نزد خدا بوسيله صله رحم
    و پيوند با آنان ماجوريم و با قطع آن مؤاخذيم [5] ای ابوالعباس مدارا کن
    اميد است خداوند در مورد آنچه بر زبان و دستت از خير و شر جاری
    شده تو را بيامرزد [6] چرا که هر دو در اين رفتار شريکيم و سعی کن که
    حسن ظن من نسبت به تو پايدار بماند [7] و نظرم درباره تو دگرگون نشود .
    والسلام


    نامه 19
    [8] از نامه های امام عليه السلام به بعضی از فرماندارانش [9] اما بعد
    دهقانان محل فرمانداريت از خشونت قساوت تحقير و سنگدلی تو شکايت
    آورده اند [10] و من درباره آنها انديشيدم نه آنان را شايسته نزديک شدن
    يافتم چرا که مشرکند [11] و نه سزاوار دوری و جفا چرا که با آنان پيمان
    بسته ايم . پس لباسی از نرمش همراه با کمی شدت بر آنان بپوشان [12] با
    رفتاری ميان شدت و نرمش با آنها معامله کن [13] اعتدال را در ميان آنان
    رعايت نما نه زياد آنها را نزديک کن و نه زياد دور انشاءالله


    نامه 20
    [1] از نامه های امام عليه السلام نامه ای است که امام عليه السلام به
    زيادبن ابيه جانشين فرماندارش عبدالله بن عباس در بصره نوشته
    است و عبدالله بن عباس در آن روزگار فرمانداری بصره و اهواز
    و فارس و کرمان و ديگر نواحی آنجا را از طرف امام
    عليه السلام عهده دار بود : [2] صادقانه به خداوند سوگند ياد مي کنم اگر
    گزارش رسد که از غنائم و بيت المال مسلمين چيزی کم يا زياد به خيانت
    برداشته ای [3] آنچنان بر تو سخت بگيرم که در زندگی کم بهره و بينوا و
    حقير و ضعيف شوی والسلام

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 21
    [4] نيز از نامه های امام عليه السلام به زياد [5] اسراف را کنار بگذار و
    ميانه روی را پيشه کن از امروز به فکر فردا باش [6] و از اموال دنيا به
    مقدار ضرورت برای خويش نگاه دار و زيادی را برای روز نيازت از پيش
    بفرست [ و برای قيامت ذخيره کن ] . [7] آيا اميد داری خداوند ثواب
    متواضعان را به تو دهد در حالی که در پيشگاهش از متکبران باشی ؟ [8] و
    آيا طمع داری که ثواب انفاق کنندگان را به تو عنايت کند در صورتيکه
    در زندگی پر نعمت و ناز قرار داری ؟ و مستمندان و بيوه زنان را از آن
    منع ميکنی ؟ [9] بدان انسان با آنچه از پيش فرستاده پاداش داده مي شود و
    به آنچه قبلا برای خود نزد خدا ذخيره کرده وارد مي گردد . والسلام



    نامه 22
    [1] از نامه های امام عليه السلام : به عبداله بن عباس .
    عبداله ابن عباس همواره مي گفت : پس از سخنان پيامبر اسلام ( ص )
    هيچ سخنی را به اندازه اين سخن سودمند نيافتم [2] اما بعد انسان
    گاهی مسرور مي شود به خاطر رسيدن به چيزی که هرگز از دستش نمي رفت . و
    گاهی ناراحت مي شود به خاطر از دست دادن چيزی که هرگز به آن نمي رسيد
    [3] خوشحالی تو بايد از چيزی باشد که در طريق آخرت نائل شده ای [4] و تاسف تو
    بايد از اموری باشد که مربوط به آخرت است و از دست داده ای . به
    آنچه از دنيا مي رسی آنقدر خوشحال مباش [5] و آنچه را که از دنيا از
    دست مي دهی بر آن تاسف مخور و جزع مکن همتت در آن باشد که پس از
    مرگ به آن خواهی رسيد


    نامه 23
    [6] از سخنان امام عليه السلام هنگامی که ابن ملجم وی را ضربت زد
    سخنان ذيل را پيش از مرگش به عنوان وصيت فرمود : [7] وصيت من به
    شما اين است که بخدا شرک نورزيد و سنت محمد ( ص ) را ضايع
    مگردانيد [8] اين دو ستون دين را استوار برپا داريد و اين دو چراغ را روشن
    نگهداريد و ديگر از هيچ ملامت و مذمتی نترسيد . [9] من ديروز همچون شما
    بودم امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد [10] اگر زنده
    بمانم خود ولی خون خويشم و اگر بميرم مرگ ميعاد و قرارگاه من است .
    اگر عفو کنم عفو برای من موجب تقرب به خدا است [11] و برای شما نيکی و
    حسنه است بنا براين عفو کنيد آيا دوست نداريد خدا شما را مشمول
    عفو و آمرزش خويش قرار دهد ؟[12] به خدا سوگند چيزی از نشانه های مرگ
    ناگهان به من روی نياورده که من از آن ناخشنود باشم و طلايه ای از آن
    آشکار نشده که من آن را زشت بشمارم . [1] من نسبت به مرگ همچون کسی
    هستم که شب هنگام در جستجوی آب باشد و ناگهان به آن برسد و يا همچون
    کسی که گمشده خويش را پيدا کند و آنچه نزد خدا است برای نيکان
    بهتر است . [2] سيدرضی مي گويد . قسمتی از اين سخن در گذشته در ضمن
    خطبه ها [ کلام 149 ] گذشت ولی به خاطر اضافه ای که در اينجا بود آن را
    تکرار کرديم .

    نامه 24
    [3] از وصيتهای امام عليه السلام در مورد مصرف اموالش بعد از وفات او
    است اين وصيت را پس از بازگشت از صفين مرقوم فرموده است : [4] اين
    دستوری است که بنده خدا علي ابن ابيطالب اميرمؤمنان در مورد چگونگی
    تصرف در اموالش به خاطر خشنودی خدا داده است [5] تا از اين طريق خداوند
    وی را قرين رحمت و دمساز بهشت سازد و امنيت و آرامش در سرای ديگر
    به او عنايت کند 000 [6] از آن جمله است : سرپرستی آن به عهده حسن بن علی
    است که به طور شايسته از آن مصرف کند [7] و به طور شايسته از آن انفاق
    نمايد . اگر برای حسن پيش آمدی کند و حسين زنده است [8] او سرپرستی آن را
    به عهده بگيرد و به جای وی وظيفه را انجام دهد . [9] پسران فاطمه همان
    مقدار سهم از اين مال دارند که پسران علی [ ع ] [10] و اينکه سرپرستی آن را
    به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا [11] و به خاطر تقرب به رسول الله
    ( ص ) و بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاونديش مي باشد [12] و با
    کسی که اين اموال در دست او است شرط مي کنم که اصل مال را حفظ کند [13] و
    تنها از ميوه و درآمدش در آن راهی که به او دستور داده ام انفاق نمايد
    و از نهالهای نخل چيزی نفروشد [14] تا همه اين سرزمين يک پارچه زير پوشش
    نخل قرار گيرد و آباد شود . [1] و هر کدام از کنيزانم که با او هم بستر
    شده ام و صاحب فرزند يا حامله است [2] از فروش او بخاطر سهم فرزندش
    خودداری شود و اگر کودکش مرد و او زنده است آزاد باشد [3] بند بردگی از
    گردنش برداشته و جزو آزادشدگان قرار گيرد . [4] سيدرضی مي گويد : در سخن
    امام [ ع ] و الا يبيج من نخلها وديه وديه به معنی نهال نخل و
    جمع آن ودی [ بر وزن علی ] مي باشد و جمله ديگر امام که حتی تشکل
    ارضها غراسا فصيحترين سخن است و منظور اين است که زمين پر از نخل
    شود که جز نخل چيز ديگری به چشم نيايد .



  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 25
    [5] از سفارشهای امام عليه السلام به افراديکه مامور جمع آوری زکات از
    طرف او مي شدند . شريف رضی مي گويد : ما قسمتی از اين وصيت را در
    اينجا آورديم تا معلوم گردد امام [ ع ] همواره ارکان حق را بپامي داشت
    و فرمان به عدل را صادر مي کرد در کارهای کوچک يا بزرگ پرارزش يا
    کم ارزش . [6] با تقوا و احساس مسک وليت در برابر خداوند يکتا و
    بي شريک حرکت کن و در اين راه هيچ مسلمانی را مترسان [7] و بر سرزمين
    او ناخشنود مگذر بيش از آنچه از حق خداوند در اموالش است از او
    مگير [8] پس آنگاه که به آبادی قبائل رسيدی در کنار آب فرود آی و داخل
    خانه هاشان مشو [9] سپس با آرامش و وقار به سوی آنان برو تا در ميان
    آنها قرار گيری به آنها سلام کن [10] و از اظهار تحيت بخل مورز پس از آن
    به آنان مي گوئی ای بندگان خدا مرا ولی خدا و خليفه اش به سوی شما
    فرستاده [11] تا حق خدا را که در اموالتان است بگيرم آيا در اموال شما حقی
    از خدا هست که آنرا به نماينده اش بپردازيد ؟ [12] اگر کسی گفت نه ديگر
    به او مراجعه مکن [13] و اگر کسی پاسخ داد بلی همراهش برو اما نه اينکه او
    را بترسانی يا تهديد کنی . يا او را به کار مشکلی مکلف سازی [1] هر چه از
    طلا يا نقره به تو داد بستان و اگر دارای گوسفند يا شتر بود بدون اذن
    او داخل آن مشو [2] زيرا بيشتر آنها از آن او است و آنگاه که داخل شدی
    همچون شخص مسلط و سختگير رفتار مکن [3] حيوانی را فرار مده و ناراحت
    مساز و در ميان آنها صاحبش را ناراحت مکن [4] [ به هنگام گرفتن حق
    خدا ] : حيوانات را دو قسمت کن و صاحبش را مخير ساز که يک قسمت
    را انتخاب کند و در انتخابش به او اعتراض مکن [5] بعد قسمت
    باقيمانده را دو نيمه کن و وی را مخير ساز يکی را انتخاب کند باز هم
    به او در اين گزينش خرده مگير [6] به همين گونه تقسيم کن تا آنجا که
    باقيمانده به اندازه حق خداوند باشد آن را بگير . [7] [ باز هم مواظب
    باش ] اگر از اين تقسيم پشيمان بود و خواست از نو تقسيم نمائی قبول
    کن و حيوانات را به هم مخلوط نما و همچون گذشته آنها را تقسيم کن
    [8] تا حق خداوند باقی بماند و آن را بگيري .[فراموش مکن ] حيوانات
    پير و دست و پا شکسته و بيمار و معيوب را به عنوان
    زکات نپذير [9] و آنها را به غير از کسی که به دينش اطمينان داری و
    نسبت به اموال مسلمانان دلسوز است مسپار [10] تا آن را به پيشوای مسلمين
    برساند و در ميان آنها تقسيم کند . [11] چوپانی گوسفندان و شتران را جز به
    شخص خيرخواه و مهربان و امين و حافظ که نه سختگير است و نه
    اجحاف گر [12] نه تند مي راند و نه حيوانات را خسته می کند مسپار . سپس
    هر چه جمع آوری کردی فورا به سوی ما روانه ساز [13] تا آنها را در مصارفی که
    خداوند فرمان داده است مصرف کنيم و آنگاه که آن را به دست امين خود
    برای رساندن به مرکز سپردی به او سفارش کن که بين شتر و نوزادش
    جدائی نيفکند [14] و شير آن را ندوشد که به بچه اش زيان وارد شود [15] و در
    سوارشدن بر شتران عدالت را مراعات کند [16] و نيز مراعات شتر خسته و يا
    زخمی که سواري دادن برايش مشکل است بنمايد [17] آنها را به غدير آب ببرد
    [18] و از کناره های جاده علف دار بدرون جاده بي گياه منحرف نسازد و ساعاتی
    استراحتشان بدهد 000 [1] و آنگاه که به آب و علفزار مي رسد مهلت دهد آب
    بنوشند و علف بخورند تا هنگامی که به ما مي رسند به اذن خدا فربه و سر
    حال باشند [2] نه خسته و کوفته تا آنها را طبق کتاب خدا و سنت پيامبرش
    تقسيم کنيم . [3] اين برنامه باعث بزرگی پاداش و هدايت تو خواهد بود .
    انشاءالله


    نامه 26
    [4] از سفارشهای امام عليه السلام به بعضی از کارمندانی که برای گردآوري
    زکات مي فرستاده است [5] او را به تقوا و ترس از خدا در امور پنهانی و
    اعمال مخفی فرمان مي دهد در آنجا که هيچکس جز خدا شاهد و گواه و احدی
    غير از او وکيل نمي باشد [6] و نيز به او فرمان داده عملی را آشکارا از
    اطاعتهای خدا انجام ندهد که در پنهانی خلاف آنرا انجام می دهد [7] [ و
    بايد بداند ] آن کس که پنهانی و آشکارش ، کردار و گفتارش با هم
    مخالفت نداشته باشد امانت الهی را ادا کرده و عبارت را خالصانه
    انجام داده است . [8] و به او فرمان داده که با مردم با چهره عبوس روبرو
    نشود آنها را بهتان نزند و به آنها به حساب برتري جوئی به خاطر
    اينکه رئيس است بي اعتنائی نکند [9] چه اينکه آنها برادران دينی هستند و
    کمک کاران در استخراج حقوق [10] [ بدان ] برای تو در اين زکات نصيب
    مشخص و حق معينی است [11] و شريکانی از مستمندان و ضعيفان بينوا داری
    همانگونه که ما حق تو را مي دهيم تو هم بايد نسبت به حقوق آنها وفادار
    باشی [12] اگر چنين نکنی از مردمی خواهی بود که در رستاخيز بيش از همه
    دشمن و شکايت کننده داری 000 [1] بدا به حال آنکه در پيشگاه خداوند
    فقرا و مساکين و سائلان و آنها که از حقشان محروم مانده اند و بدهکاران
    و ورشکستگان و در راه ماندگان خصم و شاکی او باشند . [2] کسی که امانت را
    خوار شمارد و دست به خيانت آلايد [3] و خويشتن و دينش را از آن منزه
    نسازد درهای ذلت و رسوائی را در دنيا به روی خود گشوده [4] و در قيامت
    خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترين خيانت خيانت به ملت است و
    رسواترين تقلب تقلب به پيشوايان مسلمين والسلام


    نامه 27
    [5] از عهدنامه های امام عليه السلام به محمدبن ابي بکر هنگامی که وی را به
    حکومت مصر منصوب کرد [6] بالهای محبتت را برای آنها بگستر و پهلوی
    نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار چهره خويش را برای آنها گشاده دار
    [7] و تساوی در بين آنها حتی در نگاههايت را مراعات کن تا بزرگان
    کشور در حمايت بي دليل تو طمع نورزند [8] وضعفاء در انجام عدالت از تو
    مايوس نشوند [9] که خداوند از شما بندگان درباره اعمال کوچک و بزرگ و
    آشکار و پنهان بازخواست خواهد کرد [10] اگر کيفرتان کند شما استحقاق بيش
    از آن را داريد و اگر عفوتان کند او کريمتر است . [11] ای بندگان خدا
    آگاه باشيد که پرهيزکاران هم از دنيای زودگذر و هم از سرای آخرت بهره
    گرفتند [12] با اهل دنيا در دنيايشان شرکت جستند در حاليکه اهل دنيا در
    آخرت با آنها شرکت نکردند . [13] در دنيا بهترين مسکن [ ساده ترين مسکنها ]
    را برگزيدند و بهترين خوراکها [ خوراک ساده و حلال ] را تناول کردند
    [14] [ با همان زندگی ساده و پاک ] همان لذتی را که متنعمان از دنيا بردند
    نصيبشان شد و هم آنچه جباران مستکبر از آن برگرفتند بهره آنها گشت
    [ و زندگی ظاهرا محقرشان لذت بخشتر از زندگی پر زرق و برق دنياپرستان
    بود ] . [15] از اين جهان با زاد و توشه ای وافر و تجارتی پر سود به سوی سفر
    آخرت شتافتند [16] لذت بي علاقگی به دنيا را در دنيای خويش بردند و يقين
    کردند 000 که در آخرت همسايگان خدايند : [1] در سرائی که هر چه تقاضا
    کنند اجابت مي شود و هر گونه لذت در اختيار آنان خواهد بود . [2] ای
    بندگان خدا از مرگ و نزديک بودنش بترسيد آمادگيهای لازم را برای آن
    فراهم سازيد [3] که امری عظيم و جريانی پر اهميت به همراه مي آورد يا خيری
    بهمراه دارد که هرگز آلوده به شر نيست [4] و يا شری که هيچگاه نيکی با آن
    نخواهد بود پس چه کسی از عمل کننده برای بهشت به بهشت نزديکتر است ؟
    [5] و کدام کس از عمل کننده برای آتش به آتش و عذاب ؟ شما تبعيدشدگان
    مرگيد اگر بايستيد دستگيرتان خواهد کرد [6] و اگر از آن فرار کنيد به
    شما خواهد رسيد مرگ از سايه شما با شما همراه تر است [7] و در پيشانی شما
    مهر مرگ زده شده . دنيا پشت سر شما درهم مي پيچد [8] پس برحذر باشيد از
    آتشی که عمقش زياد و حرارتش شديد و عذابش تازه است . [9] جايگاهی است
    که رحمت در آن وجود ندارد و گوش به سخن کسی داده نمي شود و ناراحتيها
    در آن برطرف نمی گردد [10] اگر مي توانيد خوفتان از خداوند شديد باشد و در
    عين حال به خداوند حسن ظن داشته باشيد چنين کنيد و بين آندو جمع نمائيد
    [11] زيرا بنده راستين حسن ظنش بخداوند به اندازه خوفش از او است [12] و آن
    کس که بخدا حسن ظن دارد بايد بيش از همه از مجازات او ترسان باشد .
    [ تا تعادل بين خوف و رجا برقرار گردد ] . [13] ای محمدبن ابن بکر بدان که
    من تو را سرپرست بزرگترين لشکرم يعنی لشکر مصر نمودم . [14] پس بر تو لازم
    است که با خواسته های دلت مخالفت کنی و از دينت دفاع نمائی [15] گرچه
    يک ساعت از زندگانيت بيش باقی نمانده باشد و هرگز خداوند را به
    خاطر رضايت احدی از مخلوقش بخشم نياوری [16] چرا که خداوند جای همه کس
    را مي گيرد و کسی نمي تواند جای خداوند را بگيرد [17] نماز را در اوقات
    خودش بجای آر نه آنکه به هنگام بيکاری در انجامش تعجيل کنی 00 [1] و
    به هنگام اشتغال به کار آن را تاخير اندازی . و بدان که تمام اعمالت
    تابع نمازت خواهند بود [2] قسمتی ديگر از اين عهدنامه است : امام
    هدايت و امام گمراهی و پستی هيچگاه مساوی نيستند همچنين دوستدار
    پيامبر و دشمن او با هم برابر نخواهند بود . [3] پيامبر به من فرمود : [4] من
    بر امتم نه از مؤمن مي ترسم و نه از مشرک . چرا که مؤمن ايمانش او را
    بازمي دارد [5] و مشرک را خداوند به وسيله شرکش نابود مي سازد . تنها
    کسانی که از شر آنها بر شما مي ترسم [6] آنها هستند که در دل منافقند و در
    زبان دانا سخنانی مي گويند دل پسند ولی اعمالی دارند زشت و ناپسند


    نامه 28
    [7] از نامه های امام عليه السلام در پاسخ معاويه شريف رضی مي گويد : اين
    از نامه های بسيار جالب است . [8] اما بعد نامه ات رسيد در آن يادآور
    شده ای که خداوند محمد صلی الله عليه و آله و سلم را برای دينش برگزيد
    [9] و با اصحابش وی را تاييد کرد راستی دنيا چه شگفتي هائی دارد [10] تو
    مي خواهی ما را از آنچه خداوند به ما عنايت فرموده آگاه سازی [11] و از
    نعمت وجود پيغمبر در ميان ما به ما خبر دهی تو در اين راه به کسی
    ميمانی که زيره به کرمان برد [12] و يا همچون شاگرد تيرانداز که بخواهد
    به استادش درس تيراندازی دهد . [13] و گمان کرده ای که برترين اشخاص در
    اسلام فلان و فلانند مطلبی را يادآور شده ای که اگر راست باشد ابدا مربوط
    به تو نيست 000 [1] و اگر دروغ باشد کاری به تو ندارد تو را با برتر و
    غير برتر و رئيس سياسی اسلام و زيردستانش چکار ؟ [2] اسيران آزادشده
    کفار جاهليت و فرزندانشان را با امتيازات بين مهاجران نخستين و
    ترتيب درجات و تعريف طبقاتشان چه نسبت ؟ [3] هيهات خود را در صفی
    قرار مي دهی که از آن بيگانه ای کار به جائی رسيده که محکومان حاکم
    شده اند [4] ای انسان چرا سر جايت نمي نشينی ؟ و چرا از کوتاهی و
    ناتوانی خويش آگاه نمي شوی ؟ [5] و چرا به جای خودت بازنمي گردی ؟
    غلبه مغلوب و پيروزی پيروزمند [ در اسلام ] با تو چه ارتباطی دارد ؟
    [6] تو همان کسی هستی که همواره در بيابان گمراهی سرگردانی و از راه راست
    و حد اعتدال منحرفی . [7] مگر نمي بينی نه اينکه بخواهم خبرت دهم بلکه
    به عنوان شکر و سپاسگزاری نعمت خداوند مي گويم جمعيتی از مهاجران و
    انصار در راه خدا شربت شهادت نوشيدند [8] و هر کدام دارای مقام و
    مرتبتی بودند اما هنگامی که شهيد ما حمزه شربت شهادت نوشيد [9] به
    او گفته شد سيدالشهداء [ آقای شهيدان ] و رسول الله هنگام نماز بر وی
    [ به جای پنج تکبير ] هفتاد تکبير گفت . [10] و نيز مگر نمي دانی گروهی
    دستشان در ميدان جهاد قطع شد که هر کدام مقام و منزلتی دارند [11] ولی
    هنگامی که اين جريان درباره يکی از ما انجام شد لقب طيار به او
    داده شد آن کس که در آسمان بهشت با دو بال خود پرواز مي کند [12] و
    اگر نه اين بود که خداوند نهی کرده که انسان خويشتن را بستايد فضائل
    فراوانی را بر مي شمردم [13] که دلهای آگاه مؤمنان با آن آشنا است و گوشهای
    شنوندگان از شنيدن آنها تحاشی ندارد 00 [14] به هر حال دست از اين سخنها
    بردار که تو همچون شخصی هستی که تيرش به خطا رفته . ما ساخته و
    پرورش يافته و رهين منت پروردگار خويش هستيم ولی مردم پرورش يافته
    و تربيت شده مايند [15] آميزش و اختلاط ما با شما هرگز عزت و عطاهای ما
    را بر شما از بين نمي برد 000 [1] ما از طائفه شما همسر گرفتيم و به طائفه
    شما همسر داديم همچون اقوام همطراز در حاليکه شما هرگز در اين پايه
    نبوديد [2] و چگونه ممکن است چنين باشد در حاليکه پيغمبر [ محمد صلی الله
    عليه و آله و سلم ] از ما است . و تکذيب کننده [ ابوجهل ] از شما
    اسدالله [ حمزه ] از ما است . و اسدالاحلاف [ يعنی ابوسفيان ]
    جمع کننده و قسم دهنده احزاب [ برای جنگ با پيامبر ] از شما [3] دو سيد و
    آقای جوانان بهشت [ حسن و حسين ] از مايند و کودکان آتش [ اولاد
    مروان يا فرزندان عقبه بن ابي معيط ] از شما [4] بهترين زنان جهان [ فاطمه ]
    از ما است و حماله الحطب [ همسر ابولهب ] از شما و چيزهای فراوان
    ديگری از اين قبيل درباره ما و شما [5] دوران اسلام ما به گوش همه رسيده
    و کارهای ما در دوران جاهليت نيز بر کسی مخفی نيست کتاب خدا قرآن
    آنچه را که برنشمرديم در يک آيه جمع کرده و نشان داده است [6] و آن
    گفته خداوند است که : خويشاوندان در کتاب الهی نسبت به يکديگر
    سزاوارترند . [7] و نيز فرموده است : شايسته ترين مردم به ابراهيم
    کسانی هستند که از او تبعيت کردند و همچنين اين پيامبر و کسانی که
    ايمان آورده اند و خداوند ولی و سرپرست مؤمنان است . [8] پس ما از يک
    طرف به وسيله قرابت از ديگران سزاوارتريم و از طرف ديگر در اثر
    اطاعت آن روز که مهاجرين در سقيفه با انصار گفتگو کردند [9] توانستند
    با ذکر قرابت و خويشاوندی با پيغمبر بر آنها پيروز شوند اگر اين دليل
    برتری است پس حق با ما است نه با شما [10] و اگر دليل ديگری دارد ادعای
    انصار به جای خود باقی است [11] گمان برده ای که من بر تمام خلفا حسد
    ورزيده ام و بر همه آنها طغيان کرده ام [12] اگر چنين باشد جنايتی بر تو نرفته
    است که از تو عذرخواهی کنم [13] و اين به گفته شاعر نقصی است که گرد
    ننگ آن بر تو نمي نشيند [14] و گفته ای که مرا همچون شتر افسار زدند و
    کشيدند که بيعت کنم 000 [1] عجبا بخدا سوگند خواسته ای مذمت کنی و
    ناخودآگاه مدح و ثنا گفته ای خواسته ای رسوا کنی ولی رسوا شده ای . [2] اين
    برای يک مسلمان نقص نيست که مظلوم واقع شود مادام که در دين خود
    ترديد نداشته باشد و در يقين خود شک نکند [3] و اين خلاصه حجت و دليل من
    است حتی در برابر غير تو من به همين خلاصه و کوتاهی اکتفا کردم که جای
    شرحش نيست [4] سپس درباره وضع من با عثمان يادآور شده ای و اين جوابش
    به عهده تو است که از خويشان و بستگانش بودی [5] کداميک از ما دشمنيش
    با او شديدتر بود و راه را برای کشندگانش مهياتر ساخت ؟ [6] آيا کسی که
    به ياريش پرداخت و از او خواست که به جايش بنشيند و دست بکشد ؟ [7] و
    يا کسی که [ عثمان ] از او ياری خواست و او تاخير کرد تا مرگ بر
    سرش هجوم آورد و زندگيش به سر آمد ؟ [8] نه بخدا سوگند خداوند مانعان
    از نصرت را خوب مي شناسد و هم آنان که به برادران خود مي گفتند : به
    سوی ما آئيد و به هنگام ناراحتی جز تعداد کمی به کمک نمي شتافتند .
    [9] من نمي گويم : در مورد بدعتهائی که بوجود آورده بود بر او عيب
    نمي گرفتم مي گرفتم و از آن عذرخواهی نمي کنم [10] اگر گناه من هدايت و ارشاد
    او است بسيارند کسانی که مورد ملامت واقع مي شوند و بي گناهند . [11] و به
    گفته شاعر : گاهی شخص ناصح و خيرخواه از بس اصرار در نصيحت مي کند
    مورد تهمت قرار مي گيرد . [12] و من قصدی جز اصلاح تا حد توانائی ندارم
    و موفقيت من تنها به لطف خدا است و توفيق را جز از خداوند نمي خواهم
    بر او تو کل کردم و به او بازگشتم [13] و گفته ای که نزد تو برای من و
    اصحابم جز شمشير چيزی نيست راستی مضحک است 00 [1] کی به ياد داری و
    چه وقت بوده که فرزندان عبدالمطلب به دشمن پشت کنند و از شمشير
    بترسند ؟ [2] پس کمی صبر کن که حريفت به ميدان خواهد آمد . [3] بزودی
    آن کس را که تعقيب مي کنی به تعقيب تو برخواهد خواست و آنچه را که
    از آن فرار مي کنی در نزديکی خود خواهی يافت [4] و من در ميان سپاهی عظيم
    از مهاجران و انصار و تابعان به سرعت به سوی تو خواهم آمد [5] با کسانی
    که جمعيتشان به هم فشرده است به هنگام حرکتشان غبار آسمان را تيره و
    تار مي کند لباس شهادت در تن دارند [6] بهترين ملاقات برايشان ملاقات با
    پروردگارشان است . همراه اين لشکر فرزندان بدرند [7] و شمشيرهای هاشمی که
    مي دانی لبه تيز آنها چگونه بر پيکر برادر، دائي ، جد و خاندانت قرار
    گرفت و ما هی من الظالمين ببعيد [ و اين از ستمگران دور نيست ]

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 29
    [8] از نامه های امام عليه السلام به اهل بصره [9] گسستن ريسمان اتحاد و
    پراکندگی شما طوری بود که خود از آن آگاهيد [10] من از مجرم شما گذشتم و
    شمشير از فراری شما برداشتم و آنان که به جانب من آمدند پذيرفتم و از
    تقصيرشان صرف نظر کردم . [11] اگر هم اکنون افکار مهلک و نظريات ضعيف و
    فاسد [12] شما را به مخالفت و ستيزه با من بکشاند سپاه من آماده و پا در
    رکابند [13] و اگر مرا مجبور به حرکت سازيد 000 [1] حمله ای به شما بياورم که
    جنگ جمل در برابر آن بسيار کوچک باشد [2] با اينکه به فضائل مطيعان
    شما عارفم و حق ناصحان شما را مي شناسم [3] و هرگز به خاطر متهمی به شخص
    خوبی تجاوز روا نمي دارم و هيچگاه پيمان وفادار را نقض نخواهم کرد .


    نامه 30
    [4] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [5] از خداوند در مورد آنچه در
    اختيار داری بترس و در حقوق خداوند بر خود نظر کن از معرفت و
    شناسائی چيزی که در ندانستن آن معذور نيستی خودداری مکن [6] اطاعت
    نشانه های واضح راههائی نورانی طرق واسع و آشکار و سرانجام خواستنی
    دارد . [7] هوشمندان در اين راه گام مي نهند و فرومايگان و نابخردان خويش
    را از آن منحرف مي سازند . [8] کسی که از آن روی برتابد از حق رو برتافته
    [9] و در بيابان حيرت و سرگردانی افتاده است . خدا نعمتش را از او
    مي گيرد و بلايش را بر او مي فرستد . زنهار زنهار خويشتن را نگاهدار
    [10] که خداوند راهی را که بايد بروی برايت روشن ساخته از اين بترس که
    زندگيت پايان گيرد [11] در حاليکه بسوی عاقبت تلخ و زيانبار و منزلگاه
    کفر مي روی خواسته های دلت تو را در درون شر داخل ساخته [12] و در پرتگاه
    ضلالت و گمراهی انداخته اند در مهلکه ها ترا وارد نموده و راهها را بر
    تو سخت فرو بسته اند

    نامه 31
    [1] از وصايای امام عليه السلام به امام حسن مجتبی اين نامه را امام از
    سرزمين حاضرين هنگام بازگشت از صفين به او نوشته است .
    [2] [اين نامه ای است ] از پدری فانی معترف به سختگيری زمان که آفتاب
    عمرش رو به غروب است و خواه ناخواه تسليم گذشت دنياست [3] هم او که در
    منزلگاه پيشينيان سکنی گرفته و فردا از آن کوچ خواهد کرد . به فرزندی
    آرزومند ،آرزومند چيزی که هرگز به دست نمي آيد [4] و در راهی گام مي نهد که
    ديگران در آن گام نهادند و هلاک شدند به کسی که هدف بيماري ها است
    [5] گروگان روزگار در تيررس مصائب بنده دنيا بازرگان غرور[6] بدهکار و اسير
    مرگ ، هم پيمان اندوهها، قرين غمها، [7] آماج آفات و بلاها مغلوب شهوات و
    جانشين مردگان . [8] اما بعد آگاهی من از پشت کردن دنيا و چيرگی روزگار
    [9] و روی آوردن آخرت به سويم مرا از ياد غير خودم بازداشته [10] و تمام
    اهتمامم را به سوی آخرت جلب کرده است و از آنجا که به خويشتن
    مشغولم [11] از غير خودم روی برتافته ام .اين وضع هوا و هوسم را کنار زده [12] و
    نظر خالص و نهائی را برای من آشکار ساخته لذا مرا به مرحله ای رسانده
    که سراسر جدی است و شوخی در آن راه ندارد [13] و به راستی و صداقتی کشانده
    که در آن دروغ نيست . و چون تو را جزئی از خود بلکه همه خودم يافتم
    [14] آن چنانکه اگر ناراحتی بتو رسد به من رسيده و اگر مرگ دامنت را
    بگيرد گويا دامن مرا گرفته به اين جهت اهتمام کار تو را اهتمام کار
    خود يافتم 000 [1] لذا اين نامه را برای تو نوشتم تا تکيه گاه تو باشد خواه
    من زنده باشم يا نباشم . [2] پسرم تو را به تقوا و التزام به فرمان خدا
    آبادکردن قلب و روح با ذکر او و چنگ زدن به ريسمان الهی توصيه مي کنم
    [3] و چه وسيله ای مي تواند مطمئن تر از رابطه ای که بين تو و خدا است اگر
    به آن چنگ زنی باشد ؟ [4] قلبت را با موعظه و اندرز زنده کن [ و
    هوای نفست را ] با زهد و بي اعتنائی بميران دل را با يقين نيرومند ساز
    و با حکمت و دانش نورانی نما [5] و با ياد مرگ رام کن و آن را به
    اقرار به فناء دنيا وادار و با نشان دادن فجايع دنيا او را بصير
    گردان [6] و از حملات روزگار و زشتيهای گردش شب و روز برحذرش دار
    [7] اخبار گذشتگان را بر او عرضه نما و آنچه را که به پيشينيان رسيده
    است يادآوريش کن [8] در ديار و آثار مخروبه آنها گردش نما و درست بنگر
    آنها چه کرده اند ببين از کجا منتقل شده اند [9] و در کجا فرود آمده اند
    خواهی ديد از ميان دوستان منتقل شده [10] و به ديار غربت بار انداخته اند
    گويا طولی نکشد که تو هم يکی از آنها خواهی بود . [11] [ بنابراين ]

    منزلگاه آينده خود را اصلاح کن آخرتت را به دنيايت مفروش و در مورد
    آنچه نمي دانی سخن مگو [12] در آنچه موظف نيستی کسی را مخاطب نساز و در
    راهی که ترس گمراهی در آن داری قدم مگذار [13] چه اينکه خودداری به
    هنگام بيم از گمراهی بهتر از آن است که انسان خود را در مسيرهای
    خطرناک بيفکند . [14] امر به معروف کن تا خود اهل معروف باشی با دست و
    زبانت منکرات را انکار نما و از کسی که عمل بد انجام مي دهد به سختی
    دوری گزين [15] و در راه خدا تا سرحد توان تلاش کن و هرگز سرزنش
    سرزنش گران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد . [1] در دريای شدائد و
    مشکلات در راه حق هر جا که باشد فرو رو در دين تفقه کن [2] خويشتن را بر
    استقامت در برابر مشکلات عادت ده که شکيبائی در راه حق از اخلاق نيک
    به شمار مي رود [3] در تمام کارها خويشتن را بخدا بسپار که خود را به
    پناهگاهی مطمئن و نيرومند سپرده ای . [4] بهنگام دعا با اخلاص پروردگارت
    را بخوان که بخشش و حرمان بدست او است [5] و همواره از خدا بخواه
    که آنچه خير و نيک است برايت پيش آورد در وصيتم دقت کن و آن را
    سرسری مگير چه اينکه بهترين گفته آنست که سودمند باشد . [6] آگاه باش
    دانشی که نفع نبخشد در آن خيری نيست و دانشی که سزاوار فراگرفتن
    نيست سود نمي بخشد . [7] پسرم هنگامی که يافتم به سن پيری رسيده ام و
    ديدم قوايم بسستی مي گرايد [8] به اين وصيت مبادرت ورزيدم . و فرازهائی
    از آن را به تو گفتم مبادا اجلم فرا رسد در حالی که آنچه را در درون
    داشته ام بيان نکرده باشم [9] و پيش از آنکه در رايم نقصانی ايجاد شود
    همچنانکه در جسمم بوجود آمده [10] يا پيش از آنکه هوا و هوس و فتنه های
    دنيا بر تو هجوم آورد و همچون مرکبی سرکش گردی اين سخنان را با تو
    بگويم [11] چرا که قلب جوان همچون زمين خالی است هر بذری در آن پاشيده
    شود مي پذيرد [12] بنابراين من در تعليم و ادب تو پيش از آنکه قلبت سخت
    شود و عقل و فکرت به امور ديگر مشغول گردد مبادرت ورزيدم [13] تا با
    تصميم جدی به استقبال اموری بشتابی که انديشمندان و اهل تجربه زحمت
    آزمون آنرا کشيده اند [14] و تو را از تلاش بيشتر بي نياز ساخته اند[15] بنابر اين
    آنچه از تجربيات آنها نصيب ما شده نصيب تو هم خواهد بود بلکه شايد
    پاره ای از آنچه بر ما مخفی مانده [ بازگشت زمان ] بر تو روشن گردد .
    [16] پسرم درست است که من به اندازه همه کسانيکه پيش از من مي زيسته اند
    عمر نکرده ام اما در کردار آنها نظر افکندم . [1] و در اخبارشان تفکر نمودم
    و در آثار آنها به سير و سياحت پرداختم تا بدانجا که همانند يکی از
    آنها شدم [2] بلکه گويا در اثر آنچه از تاريخ آنان به من رسيده با همه
    آنها از اول تا آخر بوده ام . [3] من قسمت زلال و مصفای زندگی آنان را از
    بخش کدر و تاريک بازشناختم و سود و زيانش را دانستم [4] از ميان تمام
    آنها قسمتهای مهم و برگزيده را برايت خلاصه کردم و از بين همه آنها
    زيبايش را برايت انتخاب نمودم [5] و مجهولات آنرا از تو دور داشتم .
    لذا همانگونه که يک پدر مهربان بهترين نيکي ها را برای فرزندش
    مي خواهد من نيز صلاح ديدم که ترا بدين صورت تربيت کنم . [6] و همت خود
    را بر آن گماشتم زيرا عمر تو رو به پيش است و روزگارت رو به جلو
    [7] دارای نيتی سالم و روحی با صفا . [ چنين ديدم ] که در آغاز کتاب خدا
    را همراه تفسيرش [8] و قوانين اسلام و احکامش و حلال و حرام آنرا به تو
    تعليم دهم . و اينهمه توجه را به تو کردم [9] آنگاه از اين ترسيدم که آنچه
    بر مردم در اثر پيروی هوا و هوس و عقايد باطل مشتبه شده و در آن
    اختلاف نموده اند بر تو نيز مشتبه گردد [10] به همين دليل روشن ساختن اين
    قسمت هر چند چندان خوشايند تو نباشد پيش من محبوبتر از آن است که
    تو را تسليم امری سازم که از هلاکتت ايمن نباشم [11] و اميدوارم خداوند تو
    را در طريق رشد و صلاحت توفيق دهد و به مقصودت رهبری کند اينک اين
    وصيتم را برای تو مي فرستم : [12] پسرم بدان محبوب ترين چيزی که از ميان
    گفته هايم در اين وصيت نامه به آن تمسک مي جوئی تقوا و پرهيزکاری است
    [13] اکتفا به آنچه خداوند بر تو فرض و واجب شمرده است و نيز حرکت در
    راهی است که پدرانت در گذشته از آن راه رفته اند [14] و صالحان خاندانت
    آنطريق را پيموده اند زيرا همانگونه که تو درباره خويش نظر مي کنی آنها
    نيز نظر افکندند [15] و همانگونه که تو برای صلاح خويش مي انديشی آنها نيز
    مي انديشيدند 000 آنها پس از فکر و دقت به اينجا رسيدند که آنچه را
    به خوبی شناخته اند بگيرند [1] و آنچه را که مکلف نيستند رها سازند و اگر
    روحت از قبول اين ابا دارد که تا همانند آنها آگاهی نيابی اقدام نکنی
    [2] مي بايست از راه صحيح اين راه را بپوئی نه اينکه خود را به شبهات
    بيفکنی و يا به دشمنيها تمسک جوئی . [3] اما پيش از آنکه در طريق آگاهی
    در اين باره گام نهی از خداوندت استعانت بجوی و در توفيقت در اين
    راه رغبت و ميل نشان ده [4] و هر گونه عاملی را که موجب خلل در افکارت
    مي شود يا تو را در شبهه مي افکند يا تو را تسليم گمراهی مي سازد رها
    ساز [5] پس آنگاه که يقين کردي قلبت صفا يافته و در برابر حق خاضع شده و
    نظرت تکامل يافته [6] و اراده ات تمرکز يافته در آنچه برايت تفسير مي کنم
    نظر افکن و اگر آنچه را در اين زمينه دوست مي داری برايت فراهم نشد
    [7] و فراغت خاطر حاصل نکردی بدانکه در طريقی که ايمن از سقوط نيستی گام
    برمي داری [8] و در دل تاريکيها قدم مي زنی چرا که آن کسی که در اشتباه يا
    در حال تحير و ترديد است طالب دين نيست و در چنين موقعی امساک و
    خودداری از چنين راههائی بهتر است . [9] پسرم در فهم وصيتم دقت نما
    بدان مالک مرگ همو مالک حيات است [10] و آفريننده همان کسی است که
    مي ميراند و فاني کننده همو است که جهان هستی را از نو نظام ميبخشد .
    همان کسی که بيماری مي دهد شفا نيز عطا مي کند . [11] و بدانکه دنيا پا برجا
    نمي ماند مگر به همان گونه که خداوند آنرا قرار داده است [12] گاه نعمت و
    گاه ابتلاء و پاداش در رستاخيز يا آنچه که او بخواهد و تو نمي دانی .
    [13] اگر درباره جهان و حوادثش مشکل و بغرنجی برای تو پيش آمد آن را بر
    نادانی خود حمل کن [14] زيرا تو در نخست جاهل و نادان آفريده شدی و سپس
    عالم و آگاه گرديدی و چه بسيار است آنچه را که نميدانی [15] و فکرت در آن
    سرگردان و چشمت در آن گمراه مي گردد اما پس از مدتی آن را مي بينی
    000 [1] بنابراين به آن کس که تو را آفريده و روزيت داده و آنچه لازمه
    خلقتت بوده به تو بخشيده پناه ببر و پرستش تو ويژه او باشد ميل و
    رغبتت به سوی او و تنها از او بترس . [2] پسرم بدان هيچکس از خدا
    همچون پيامبر اسلام خبر نياورده است . [3] بنابراين رهبری او را بپذير و
    در طريق نجات و رستگاری او را قائد خويش انتخاب کن [4] من از هيچ
    اندرزی درباره ات کوتاهی نکرده ام و تو هر قدر هم کوشش کنی و صلاح
    خويش را در نظر بگيری مصالح خود را آن اندازه که من درباره تو تشخيص
    داده ام تشخيص نخواهی داد [5] پسرم بدان اگر پروردگارت شريکی داشت
    رسولان او نيز بسوی تو مي آمدند آثار ملک و قدرتش را مي ديدی [6] و افعال و
    صفاتش را مي شناختی اما او خداوندی است يکتا همانگونه که خويش را
    توصيف کرده است . [7] هيچکس در ملک و مملکتش قادر به ضديت با او
    نيست هرگز از بين نخواهد رفت . و همواره بوده است [8] او سرسلسله هستی
    است بدون اينکه آغازی داشته باشد و آخرين آنها است بدون اينکه
    پايانی برايش تصور شود [9] بزرگ مرتبه تر از آن است که ربوبيتش در
    احاطه فکر قرار گيرد . [10] حال که اين حقيقت را شناختی در عمل بکوش
    آنچنانکه سزاوار مانند توئی در کوچکی قدر منزلت [11] و کمی قدرت و فزونی
    عجز و نياز شديد به پروردگار است . در راه طاعتش کوشش نما [12] از
    عقوبتش ترسان باش و از خشمش بيمناک [13] چرا که او تو را جز به
    نيکی امر نکرده و جز از قبيح و زشتی بازنداشته است . [14] فرزندم من تو
    را از دنيا و حالات آن و زوال و دگرگونيش آگاه ساختم [15] و از آخرت و
    آنچه برای اهلش در آن مهيا شده مطلع گردانيدم و درباره هر دو برايت
    000مثلها زدم [1] تا به وسيله آنها عبرت گيری و در راه صحيح آن گام نهی
    کسانيکه دنيا را خوب آزموده اند [2] همانند مسافرانی هستند که در سرمنزلی
    بی آب و آبادی و پر مشقت که قابل ماندن نيست قرار گرفته و قصد کوچ
    بسوی منزلی پر نعمت و به ناحيه ای که در آن آسايش و راحتی است
    نموده اند [3] [ اينها برای رسيدن به آن منزل ] مشقتهای راه را متحمل
    شده اند فراق دوستان را پذيرفته سختی مسافرت و غذاهای ناگوار را با
    جان و دل قبول نموده اند [4] تا بخانه وسيع خويش و سرمنزل قرار و آرامش
    خود گام نهند . از هيچکدام از اين ناراحتيها و مشکلات در اين راه
    احساس درد و رنجی نمي کنند [5] هزينه های مصرف شده را غرامت نمي انگارند و
    هيچ چيز برايشان محبوبتر از آن نيست که آنان را به منزلشان نزديک و
    به محل آرامششان برساند . [6] اما کسانی که به دنيا مغرور شده اند همانند
    مسافرانی هستند که در منزلی پر نعمت قرار داشته سپس به آنها اعلام
    مي شود که بايد بسوی منزلی خشک و خالی از نعمت حرکت کنند [7] نزد آنان
    هيچ چيز ناخوش آيندتر و ناراحت کننده تر از مفارقت آنچه در آن بوده اند
    و حرکت به سوی ناراحتيهائی که بايد تحمل کنند و در آن قرار گيرند
    نيست [8] پسرم خويشتن را معيار و مقياس قضاوت بين خود و ديگران
    بگير پس آنچه را که برای خود دوست مي داری برای ديگران دوست دار [9] و
    آنچه را که برای خود نمي پسندی بر ديگران نيز مپسند ستم مکن همانگونه
    که دوست نداری به تو ستم شود . [10] نيکی کن همانطور که دوست داری نسبت
    به تو نيکی کنند برای خويشتن چيزی را زشت بدان که همان را برای ديگری
    قبيح مي شماری [11] به همان چيز برای مردم راضی باش که برای خود مي پسندی
    [12] آنچه نمي دانی مگو اگر چه آنچه مي دانی بسيار اندک است و آنچه را که
    دوست نداری به تو بگويند به ديگران نيز مگو . [13] بدان که عجب و غرور ضد
    صواب و راستی و آفت عقل است . [1] نهايت کوشش و تلاش را در زندگی
    داشته باش [ و از آنچه به دست آورده ای انفاق کن ] و برای ديگران
    اندوخته مکن [2] و آن گاه که در راه راست هدايت يافتی در برابر
    پروردگارت سخت خاضع و خاشع باش . [3] بدان راهی بس طولانی و پر مشقت
    در پيش داری [4] و نيز بدان در اين راه از کوشش صحيح تلاش فراوان و
    اندازه گيری توشه و راحله به مقدار کافی بي نياز نخواهی بود [5] و با توجه
    به اينکه بايد در اين راه سبکبار باشی بيش از تاب و تحمل خود بار بر
    دوش مگير که سنگينی آن برای تو وبال خواهد بود . [6] و هر گاه نيازمندی
    را يافتی که مي تواند زاد و توشه تو را تا رستاخيز بر دوش گيرد [7] و فردا
    که به آن نيازمند شوی به تو پس دهد آنرا غنيمت بشمار و اين زاد را
    بر دوش او بگذار [8] و اگر قدرت بر جمع آوری چنين زاد و توشه ای را داری
    هر چه بيشتر فراهم ساز و همراه او بفرست چرا که ممکن است روزی در
    جستجوی چنين شخصی برآئی ولی پيدايش نکنی . [9] هنگامی که بي نياز هستی اگر
    کسی قرض بخواهد غنيمت بشمار تا در روز سختی و تنگدستي ات ادا نمايد
    [10] بدان که پيش روی تو گردنه هائی صعب العبور وجود دارد [ که برای عبور
    از آنها ] سبکباران حالشان به مراتب بهتر از سنگين باران است . [11] و
    کندروان حالشان بسيار بدتر از سرعت کنندگان بدان که نزول تو سرانجام
    يا در بهشت است يا در دوزخ [12] بنابراين برای خويش پيش از رسيدنت به
    آن جهان وسائلی مهيا ساز و منزل را پيش از آمدنت آماده نما . [13] زيرا
    پس از مرگ عذر پذيرفته نمي شود و راه بازگشتی به دنيا وجود ندارد.
    [14] بدان همان کسی که گنجهای آسمانها و زمين را در اختيار دارد به تو
    اجازه دعا و درخواست را داده است [15] و اجابت آن را نيز تضمين نموده به
    تو امر کرده که از او بخواهی تا به تو عطا کند و از او درخواست رحمت
    نمائی تا رحمتش را بر تو فروفرستد . [1] خداوند بين تو و خودش را کسی
    قرار نداده که حجاب و فاصله باشد و تو را مجبور نساخته که به شفيع و
    واسطه ای پناه ببری . [2] و مانعت نشده که اگر کار خلافی نمودی توبه کنی در
    کيفر تو تعجيل ننموده [3] و در انابه و بازگشت بر تو عيب نگرفته است .
    در آنجا که فضاحت و رسوائی سزاوار تو است تو را رسوا نساخته [4] و برای
    بازگشت و قبول توبه شرائط سنگينی قائل نشده است در جريمه با تو به
    مناقشه نپرداخته و تو را از رحمتش مايوس نساخته است [5] بلکه بازگشت
    تو را از گناه حسنه و نيکی قرار داده [6] گناه و بديت را يک و نيکيت را
    ده به حساب آورده است و در توبه و بازگشت و عذرخواهی را به رويت
    گشوده است [7] پس آنگاه که ندايش کنی بشنود و آن زمان که با او نجوا
    نمائی سخنت را مي داند [8] پس حاجتت را به سوی او مي بری و آن چنانکه
    هستی در پيشگاه او خود را نشان مي دهی . [9] هرگاه بخواهی با او درد دل
    مي کنی و ناراحتی و مشکلاتت را در برابر او قرار مي دهی از او در
    کارهايت استعانت مي جوئی [10] و از خزائن رحمتش چيزهائی را مي خواهی که جز
    او کسی قادر به اعطاء آن نيست : [11] مانند عمر بيشتر تندرستی بدن و وسعت
    روزی [12] بار ديگر تاکيد مي کنم که خداوند کليدهای خزائنش را در دست تو
    قرار داده زيرا به تو اجازه داده که از او درخواست کنی [13] بنابراين
    هرگاه خواستی مي توانی به وسيله دعا درهای نعمت خدا را بگشائی و باران
    رحمت خدا را فرود آوری . [14] اما هرگز نبايد از تاخير در اجابت دعا
    مايوس گردی زيرا بخشش به اندازه نيت است [15] گاه مي شود که اجابت به
    تاخير مي افتد تا اجر و پاداش و عطای درخواست کننده بيشتر گردد [16] و گاه
    مي شود که درخواست مي کنی اما اجابت نمي گردد در حاليکه بهتر از آن
    بزودی و يا در موعد مقرری به تو عنايت خواهد شد [17] و يا اينکه به خاطر
    چيز بهتری اين خواسته ات برآورده نمي شود [18] زيرا چه بسا چيزی را مي خواهی
    که اگر به تو داده شود موجب هلاکت دين تو مي شود . روی اين اصل بايد
    خواسته تو هميشه چيزی باشد که جمال و زيبائيش برايت باقی [1] و وبال
    و بديش از تو رخت بربندد مال برای تو باقی نمي ماند و تو نيز برای آن
    باقی نخواهی ماند . [2] پسرم بدان تو برای آخرت آفريده شده ای نه برای
    دنيا برای فنا نه بقای در اين جهان [3] برای مرگ نه برای زندگی [ و
    بدان ] که تو در منزلی قرار داری که هر آن ممکن است از آن کوچ کنی در
    منزلی که بايد زاد و توشه از آن برگيری [4] تو در طريق آخرتی تو طريد مرگی
    همان مرگی که هرگز فرارکننده از آن نجات نمي يابد . و از دست
    جوينده اش بيرون نمي رود [5] و سرانجام او را مي گيرد . بنابراين از مرگ بر
    حذر باش نکند زمانی تو را به چنگ آورد که در حال بدی باشی [6] و تو
    پيشتر با خود مي گفتی که از اين حال توبه خواهی کرد [7] اما او ميان تو و
    توبه ات حائل مي گردد و اين جا است که تو خويشتن را به هلاکت
    انداخته ای . [8] ياد مرگ [9] پسرم بسيار به ياد مرگ باش و به ياد آنچه
    به سوی آن مي روی و پس از مرگ در آن قرار ميگيری [10] تا اينکه هنگامی که
    مرگ به نزد تو آيد تو خود را از هر جهت مهيا کرده باشی . نيروی
    خويش را تقويت و دامن همت بر کمر زده و آماده باشی نکند ناگهان بر
    تو وارد شود و مغلوبت سازد [11] [ پسرم ] از اين سخت برحذر باش که علاقه
    شديد مردم به دنيا و حمله حريصانه شان به آن تو را مغرور سازد [12] چرا که
    خداوند تو را از وضع دنيا آگاه کرده و دنيا نيز خود از فنا و زوالش
    تو را خبر داده و بديهای خود را آشکارا بتو نشان داده است . [13] [ بدان ]
    دنياپرستان همچون سگانی هستند که بي صبرانه همواره صدا مي کنند و
    درندگانی که در پی دريدن يکديگرند [14] زورمندان ضعيفان را مي خورند و
    بزرگترها کوچکترها را . [15] يا همچون چهارپايانی که گروهی از آنان
    پاهايشان بسته و گروهی ديگر رها شده اند راههای صحيح را گم کرده [16] و
    براههای نامعلوم گام گذارده اند در وادی پر از آفات رها شده اند در
    سرزمينی شنزار که حرکت در آن به کندی امکان پذير است . [1] نه چوپانی
    دارند که آنها را جمع کند و نه کسيکه آنها را به منزل برساند . دنيا
    آنان را در طريق کوری به راه انداخته [2] و چشمهاشان را از ديدن نشانه های
    هدايت بربسته در حيرت و سرگردانی دنيا مانده [3] و در نعمتهای آن غرق
    گرديده اند آنها را مالک و پروردگار خويشتن برگزيده اند . دنيا آنها را
    و آنها دنيا را به بازی گرفته و ماورای آنرا فراموش کرده اند . [4] در
    تلاش برای دنيا اندازه نگهدار . [5] آرام که به زودی تاريکی برطرف
    مي شود [ و حقيقت آشکار مي گردد ] گويا مسافران به سرمنزل مقصود
    رسيده اند . آن کس که سريع براند به [ قافله ] ملحق خواهد شد . [6] پسرم
    بدان آن کس که مرکبش شب و روز است دائما در حرکت است هر چند
    خود را ساکن مي پندارد . [7] و همواره قطع مسافت مي کند گر چه ظاهرا متوقف
    است . [8] بدان بطور مسلم هرگز به همه آرزوهايت نخواهی رسيد و از
    اجلت تجاوز نخواهی کرد [ بيش از آنچه مقرر شده عمر نخواهی نمود ] [9] و
    تو در راه همان کسانی هستی که پيش از تو مي زيسته اند بنابراين در طريق
    به دست آوردن دنيا ملايم باش ؟ و در کسب و کار ميانه روی را پيشه کن
    [ نه حرص داشته باش و نه طمع ] [10] زيرا بسيار شده که تلاش بيحد در راه
    دنيا منجر به نابودی اموال گرديده است ؟ چرا که نه هر تلاشگری به روزی
    رسيده و نه مداراکننده محروم مي شود . [11] بزرگوارتر از آن باش که به
    پستی تن دردهی هر چند تو را به مقصودت برساند [12] زيرا تو نمي توانی در
    برابر آنچه از آبرو و شخصيتت در اين راه از دست مي دهی بهائی به دست
    آوري [13] بنده ديگری مباش چرا که خداوند تو را آزاد آفريده [14] آن نيکی
    که جز با شر و بدی به دست نيايد نيکی نيست و نه آن آسايش و راحتی
    که با مشقت زياد .[15] نکند مرکبهای طمع با سرعت حرکت کنند و تو را به
    مهلکه بيندازند . [1] اگر توانستی که بين تو و خداوند صاحب نعمت واسطه ای
    نباشد انجام ده [2] زيرا تو قسمت خود را دريافت خواهی کرد و سهمت را
    خواهی گرفت و مقدار کمی که از ناحيه خدا برسد محترمانه تر است از
    مقدار زيادی که از ناحيه يکی از مخلوقاتش باشد هر چند همه نعمتها از
    ناحيه او است . [3] سفارشهای گوناگون [4] تدارک و جبران آنچه براثر سکوتت
    از دست داده ای آسانتر است از جبران آنچه در اثر سخنت از دست رفته
    [5] چرا که نگهداری آنچه در ظرف هست با محکم بستن دهانه آن امکان پذير
    است . [6] و نگهداری آنچه در دست داری نزد من محبوبتر است از درخواست
    چيزی که در دست ديگری است . [7] تلخی ياس و ناداری بهتر است از
    درخواست از مردم . ثروت کم همراه با عفت و پاکی و درستکاری بهتر
    است از ثروت فراوان توام با فجور و گناه . [8] انسان اسرار خويش را
    بهتر از هر کس ديگر نگهداری مي کند . بسيارند کسانی که بر زيان خود
    تلاش مي کنند . کسی که پرحرفی کند حرفهای بي معنی زياد خواهد زد . [9] هر
    کس انديشه کند ،بينائی خواهد يافت . به نيکوکاران نزديک شو که از
    آنان خواهی شد . از اهل شر و بدی دور شو تا از آنها برکنار باشی .
    [10] غذای حرام بدترين غذاها است ستم بر ناتوان بدترين ستم است .
    [11] آن گاه که رفق و مداراکردن شدت به حساب آيد، شدت ، رفق و مدارائی خواهد
    بود . گاه مي شود که دارو مايه بيماری و بيماری داروی نجات بخش است .
    [12] چه بسا آن کس که اهل اندرز نيست اندرز داده و آن کس که از او
    درخواست نصيحت شده خدعه به کار برده است [13] از تکيه کردن بر آرزوها
    بر حذر باش که سرمايه احمقان است . عقل نگهداری تجربه ها است .
    [14] بهترين تجربه هايت آن است که به تو پند دهد . پيش از آنکه فرصت از
    دست برود و مايه اندوهت گردد آنرا غنيمت بشمار . [15] چنان نيست که هر
    کس در جستجو باشد به خواسته اش برسد . و هر غائب و پنهانی بازگردد
    از موارد فساد از بين بردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد است . [16] هر
    کاری سرانجامی دارد به زودی آنچه برايت مقدر شده بتو خواهد رسيد . [17] هر
    بازرگانی همواره خود را در مخاطره مي اندازد [ تا نتيجه گيرد ] .
    بسيار شده که سرمايه کم رشدش از سرمايه زياد بيشتر بوده است نه
    در کمک کار پست خيری وجود دارد [1] و نه در دوست متهم آنگاه که روزگار
    در اختيار تو است بهره خود را بگير . [2] هيچگاه نعمتی را به خاطر اينکه
    بيشتر به دست آوری بخطر مينداز . از سوارشدن بر مرکب سرکش لجاجت
    برحذر باش .[3] وظيفه تو در برابر دوستان .در برابر برادرت اين مطالب را برخود
    تحمل کن :به هنگام قطع رابطه از ناحيه او تو پيوند نما[4] وهنگام قهر و دوريش
    لطف و نزديکی . در برابر بخلش بذل و بخشش . [5] و در زمان دوريش
    نزديکی به هنگام سخت گيريش نرمش به هنگام جرمش قبول عذر [6] آنچنانکه
    گويا تو بنده او هستی . و او صاحب نعمت تو است . [7] [ اما ] برحذر
    باش از اينکه آنچه گفته شد در غير محلش قرار دهی يا درباره کسی که
    اهليت ندارد به انجام رسانی . [8] هرگز دشمن دوست خود را به دوستی مگير
    که با اينکار با دوستت به دشمنی برخاسته ای نصيحت خالصانه خود را
    برای برادرت مهيا ساز [9] خواه نيک باشد يا بد خشم را فرو خور که من
    جرعه ای شيرين تر و خوش سرانجام تر و لذت بخش تر از آن نديدم . [10] با کسيکه
    با تو به خشونت رفتار کند نرمی پيش گير که به زودی او در برابر تو
    نرم خواهد شد . [11] با دشمن خود با فضل و کرم رفتار کن که در ميان يکی از
    دو پيروزی شيرين ترين را برگزيده ای . [12] اگر خواستی پيوند برادری و رفاقت
    را ببری جای دستی برايش باقی بگذار که اگر روزی خواست بازگردد و بار
    ديگر با تو دوست شود بتواند . [13] کسی که به تو گمان نيکی برد با [ عملت ]
    گمانش را تصديق کن هيچگاه به اعتماد رفاقت و يگانگی که بين تو
    و برادرت هست حق او را ضايع مکن [14] زيرا آنکه حقش را ضايع مي کنی با
    تو برادر نخواهد بود . [15] سعی کن خاندانت بدترين افراد نسبت به تو
    نباشند . به کسيکه با تو علاقه ندارد علاقمند مباش [16] نبايد برادرت در
    قطع پيوند برادری نيرومندتر از تو در برقراری پيوند [17] و نه در بدي کردن
    قويتر از تو در نيکي کردن باشد ظلم و ستم کسيکه بر تو ستم مي کند
    زياد بر تو گران نيايد [1] چرا که در حقيقت به زيان خود و سود تو تلاش
    مي کند [ و سرانجام بر او پيروز خواهی شد ] پاداش کسيکه تو را خوشحال
    مي کند اين نيست که به او بدی کنی . [2] پسرم بدان که روزی بر دو
    گونه است : يک نوع روزی است که به جستجوی آن بر مي خيزی و روزی
    ديگری است که به سراغ تو خواهد آمد [3] يعنی اگر تو هم به سويش نروی
    بسويت ميايد چه زشت است خضوع به هنگام نياز و جفا و ستم به هنگام
    بي نيازی . [4] تنها از دنيا آن مقدار مال تو خواهد بود که با آن سرای
    آخرتت را اصلاح کنی . [5] اگر قرار است برای چيزی که از دستت رفته
    ناراحت شوی پس برای هر چيزی که به تو نرسيده نيز ناراحت باش [6] با
    آنچه در گذشته ديده و شنيده ای بر
    آنچه هنوز نيامده است استدلال کن چرا که امور شبيه يکديگرند [7] از
    کسانی مباش که پند و اندرز به آنها سود نمي بخشد مگر آن زمان که سخت
    در توبيخ او مبالغه کنی [8] چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند مي پذيرند
    اما چهارپايان با زدن [9] هم و غمها را با نيروی صبر و حسن يقين از خود
    دور ساز کسی که ميانه روی را ترک کند از راه حق منحرف شده [10] يار و
    همنشين در حکم خويشاوند است . دوست آن است که در نبود انسان حق
    دوستی را رعايت کند هوا و هوس شريک کوری است . [11] چه بسا
    دورافتادگانی که از خويشاوندان نزديکترند و خويشاوندانی که از هرکس
    دورتر مي باشند [12] غريب کسی است که دوست نداشته باشد . کسی که از حق
    تجاوز کند در تنگنا قرار مي گيرد . [13] آن کس که به ارزش خود اکتفا کند
    برايش پاينده تر خواهد بود . مطمئن ترين وسيله ای که ميتوانی به آن چنگ
    بزنی وسيله ای است که بين تو و خدايت ايجاد رابطه کند . [14] کسی که به
    کار تو اهميت نمي دهد در حقيقت دشمن تو است گاه مي شود که نوميدی
    نوعی وصول به مقصد است و اين در صورتی است که طمع موجب هلاکت شود
    [15] چنان نيست که هر عيب پنهانی آشکار شود و همه فرصتها به نتيجه رسد
    [16] گاه مي شود که بينا به خطا مي رود و نابينا به مقصد مي رسد [17] شر و بدی را
    تاخير افکن زيرا هر وقت بخواهی مي توانی انجام دهی بريدن از جاهل
    معادل پيوند با عاقل و هوشيار است [1] کسی که از مکر زمان ايمن بماند
    زمان به او خيانت خواهد کرد و کسی که آن را بزرگ بشمارد او را خوار
    خواهد ساخت . چنين نيست که هر تيراندازی به هدف بزند . [2] آن گاه که
    حکومت تغيير کند و دگرگون شود زمانه دگرگون خواهد شد پيش از حرکت
    به سوی سفر درباره همسفرت جستجو و تحقيق کن و پيش از گرفتن منزل
    درباره همسايه ات . [3] از گفتن سخنان بي محتوا بر حذر باش گرچه آن را از
    ديگری نقل کنی . [4] از مشاوره با زنان [ هوسباز ] بپرهيز که نظريه آنها
    ناقص و تصميمشان ناپايدار است [5] و از طريق حجاب مشاهد زنان را بپوشان
    زيرا حجاب و پوشش آنها را سالمتر و پاکتر نگاه خواهد داشت
    [6] خارج شدن و بيرون رفتن آنها بدتر از اين نيست که افراد غير مطمئن را در
    بين آنان راه دهی . [7] اگر بتوانی که غير از تو ديگری را نشناسند اين کار
    را بکن . [8] به زن بيش از حد خود تحميل مکن زيرا زن همچون شاخه گل
    است نه قهرمان خشن [9] احترامش را به حدی نگهدار که او را به فکر
    نيندازد که برای ديگری شفاعت کند . [10] بر حذر باش از اينکه در غير
    جائيکه بايد غيرت به خرج داد اظهار غيرت کنی [ که نشانه سوءظن تو
    نسبت به او باشد ] زيرا اظهار بي اعتمادی و سوءظن زنان را به ناپاکی و
    بيگناهان را به آلودگی سوق مي دهد . [11] برای هر کدام از خدمت گذارانت
    کاری معين ساز که او را در قبال آن مسک ول بدانی چرا که اين سبب مي شود
    کارها را به يکديگر وانگذارند و در خدمتت سستی نکنند . [12] قبيله
    عشيره ات را گرامی دار زيرا آنها پر و بال تواند که به وسيله آنها
    پرواز مي کنی و اصل و ريشه تواند که به آنها بازمي گردی و دست و نيروی
    تواند که با آن به دشمن حمله مي کنی . [1] نيايش : [2] دين و دنيايت را نزد
    خداوند به امانت گذار و از او بهترين مقدرات را هم اکنون و در آينده
    در دنيا و آخرت مسک لت نما والسلام

  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 32
    [3] از نامه های امام عليه السلام به معاويه 000 [4] گروه بسياری از مردم را
    به هلاکت افکندی با گمراهی و ضلالت خويش آنان را فريفتی [5] و در امواج
    فتنه و فساد انداختی همان فتنه و فسادی که تاريکي هايش فراگير است و
    امواج شبهاتش همه آنها را در کام خود فرو برده [6] و اين سبب شد که آنها
    از حق باز گردند و به جاهليت و دوران گذشته رو آورند [7] به قهقرا برگشته
    و به حسب و نسب و تفاخرات قومی اعتماد کنند [8] جز گروهی از روشن ضميران
    و اهل بصيرت که از اين راه بازگشته و پس از آنکه تو را شناختند از
    تو جدا شدند . از همکاری و معاونت تو بسوی خدا فرار کردند [9] و اين به
    آن خاطر بود که تو آنها را به کاری صعب و پر مشقت [ نبرد برضد حق ]
    واداشتی و از راه راست منحرفشان ساختی [10] ای معاويه در برابر
    کارهايت از خدا بترس و زمامت را از دست شيطان بگير [11] که دنيا از
    تو بريده و آخرت به تو نزديک است . [ و پايان عمرت نزديک است ]
    والسلام



    نامه 33
    [12] از نامه های امام عليه السلام به قثم بن عباس فرماندار امام در شهر
    مکه [13] اما بعد مامور اطلاعات من در مغرب [ شام ] برايم نوشته و مرا
    آگاه ساخته که 000 [1] گروهی از مردم شام به سوی حج گسيل داشته
    شده اند : گروهی کوردل ناشنوا [2] و کورديده که حق را با باطل مشوب
    مي سازند [3] و در طريق نافرمانی خالق از مخلوق اطاعت مي کنند با دادن دين
    خود شير از پستان دنيا مي دوشند [4] و آخرت را که در انتظار نيکان و پاکان
    است به متاع اين دنيا مي فروشند در حاليکه هر کار نيک نتيجه اش عايد
    عامل آن مي شود [5] و جزای شر جز به فاعلش نمي رسد . بنابراين در مورد
    آنچه در اختيار داری سخت قيام کن قيام شخصی دورانديش و نيرومند
    [6] قيام شخصی عاقل و نصيحت گر قيام کسی که از سلطان خويش اطاعت مي کند و
    مطيع فرمان امام و پيشوايش مي باشد [7] از اين بپرهيز که عملی انجام دهی
    که در برابرش عذر بخواهی نه به هنگام اقبال نعمت مغرور و خوشحال
    باش و نه به هنگام شدائد سست و ترسو و ضعيف والسلام


    نامه 34
    [8] از نامه های امام عليه السلام به محمدابن ابوبکر هنگامی که در اثر
    عزلش از فرمانداری مصر و قراردادن مالک اشتر به جای او
    ناراحت شده بود . و سرانجام که اشتر در بين راه از دنيا رفت و
    به آنجا نرسيد . [9] اما بعد به من خبر رسيده که از فرستاده اشتر به
    سوی فرمانداريت ناراحت شده ای [10] ولی اين کار را من نه به اين جهت
    انجام دادم که تو در تلاش و کوششت کندی ورزيده ای و يا برای اين باشد
    که جديت بيشتری به خرج دهی [11] اگر آنچه در اختيارت قرار دارد از تو
    گرفتم تو را والی جائی قرار دادم که هزينه آن بر تو آسانتر و حکومت
    آن برايت جالب تر است . [12] آن مردی که من او را فرماندار مصر کرده
    بودم مردی بود که نسبت به ما ناصح و خيرخواه [13] و نسبت به دشمنانمان
    سختگير و درهم کوبنده بود خدای او را رحمت کند که ايام زندگی خود را
    کامل کرد عمر را به پايان برد [1] و مرگ را ملاقات نمود در حالی که
    ما از او راضی بوديم خداوند هم نعمت خشنوديش را بر او ارزانی دارد و
    پاداشش را مضاعف گرداند . [2] [ اما اکنون ] تو برای پيکار با دشمنت
    سپاه را بيرون آر و طبق بصيرت و فهمت در مبارزه با او حرکت کن .
    دامن جنگ را برای کسی که با تو مي جنگد به کمر زن و مردم را در راه
    پروردگارت به مبارزه دعوت کن . [3] از خداوند بسيار ياری طلب که
    مشکلاتت را حل خواهد کرد و در شدائديکه بر تو نازل ميشود ياريت مي کند.
    انشاءالله

    نامه 35
    [4] از نامه های امام عليه السلام به عبدالله بن عباس پس از شهادت
    محمدبن ابی بکر . [5] اما بعد 000 مصر به دست دشمن گشوده شده و
    محمدبن ابي بکر که خدا رحمتش کند به شهادت رسيده . [6] اين مصيبت
    را به حساب خداوند مي گذاريم و اجر آن را از خدا مسالت داريم :
    [ مصيبت ] فرزندی ناصح و کارگزاری تلاشگر و کوشا [7] شمشيری برنده و قاطع و
    ستونی بازدارنده من مردم را به ملحق شدن به او و همکاريش تشويق و
    تحريض کردم [8] و به آنها فرمان دادم که پيش از وقوع واقعه به فريادش
    برسند . من آنها را آشکارا و پنهانی از آغاز تا انجام در حرکت به سوی
    او دعوت کردم . [9] عده ای هماهنگی خود را با اکراه اعلام و گروهی به طور
    دروغين خود را به بيماری زدند و گروه سوم افرادی بودند که برای تنها
    ماندن [ سپاه حق ] دست از ياريش کشيدند . [10] از خداوند تقاضا مي کنم که
    برای نجات من از ميان اينگونه افراد فرجی عاجل قرار دهد . [11] بخدا سوگند
    اگر علاقه من به هنگام پيکار با دشمن در شهادت نبود و خود راه را برای
    مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم [12] دوست مي داشتم حتی يکروز با اين
    مردم روبرو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نکنم .



  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    نامه 36
    [1] از نامه های امام عليه السلام اين نامه را امام به عنوان پاسخ به
    برادرش عقيل بن ابيطالب در مورد لشکری که به سوی بعضی از دشمنان
    گسيل داشته نوشته است . [2] سپاهی انبوه از مسلمانان را به سوی او گسيل
    داشتم هنگامی که اين خبر به او رسيد دامن فرار را به کمر زد [3] و با
    پشيمانی قدم به عقب گذاشت . [ ولی ] سپاه در بعضی از راهها به او
    رسيدند و اين هنگامی بود که خورشيد به غروب نزديک مي شد [4] لحظه ای نبرد
    بين آنها درگرفت . و اين کار به سرعت انجام شد اين درست به اندازه
    توقف ساعتی بيش نبود [5] و پس از آنکه سخت گلويش فشرده شد نيمه جانی
    از معرکه بدربرد . [6] و اين در حالی بود که از او رمقی بيش نمانده بود و
    با سختی تمام نجات يافت [7] قريش را همراه با تلاششان در گمراهی
    جولانشان در اختلاف و سرکشی آنها در تيه ضلالت واگذار . [8] که آنها با هم
    در نبرد با من همدست شده اند همانگونه که پيش از من در مبارزه با
    رسولخدا صلی الله عليه و آله و سلم هماهنگ و متحد بودند [9] خدا قريش را
    به کيفر اعمالشان برساند آنها پيوند خويشاونديم را بريدند و حکومت
    فرزند مادرم [ پيامبر ] را از من سلب کردند . [10] اما آنچه را در مورد
    جنگ از من پرسيده ای و نظر مرا در اين باره خواسته ای عقيده من اين است
    با کسانی که پيکار با ما را حلال مي شمارند پيکار کنم [11] تا آنگاه که
    خداوند را ملاقات نمايم و در اين راه نه کثرت جمعيت در اطرافم موجب
    عزت و قدرت برايم خواهد شد و نه متفرق شدن آنان از اطرافم موجب
    وحشت [12] هرگز گمان نکنی که فرزند پدرت اگر چه مردم او را رها کنند
    به تضرع و خشوع افتد [13] و يا در برابر ظلم سستی بخرج دهد و تسليم و راضی
    شود و نيز گمان مبر که [ برادرت ] زمام خويش را به دست هر کس
    بسپارد [1] يا به اين و آن سواری دهد بلکه بدان گونه است که شاعر قبيله
    بني سليم گفته است : [2] اگر از من بپرسی : چگونه هستی ؟ جواب مي دهم در
    برابر مشکلات زمان صبور و با استفامتم . [3] بر من مشقت بار است که حزن
    واندوهی در چهره ام ديده شود که موجب شماتت دشمن يا ناراحتی دوست
    گردد


    نامه 37
    [4] از نامه های امام عليه السلام به معاويه [5] سبحان الله چقدر به هوا
    و هوسهای بدعت آميز و سرگردان کننده وابسته ای [6] آنهم همراه تضييع حقائق و
    دورافکندن دلائل مطمئن که مطلوب خداوند است [7] و اتمام کننده حجت . اما
    اينکه بسيار به خون عثمان و نسبت به کشندگان او احتجاج مي کنی
    [8] [ به روشنی بايد بگويم : ] تو آنجا به ياری عثمان برخاستی که در
    حقيقت ياری خودت بود ولی در آنجا که تنها ياری عثمان بود دست از
    ياريش برداشتی والسلام



    نامه 38
    [9] از نامه های امام عليه السلام به ملت مصر آنگاه که مالک اشتر
    را زمامدار آنها ساخت . [10] از بنده خدا علي اميرمؤمنان به سوی
    مردمی که خشم و نفرتشان برای خاطر خدا و به خاطر اين بود که گروهی از
    فرمانش سر برتافتند 000 [1] و بر روی زمين معصيت او مي شد حق او از بين
    رفته بود در آن هنگام که جور و ستم خيمه و سراپرده خود را بر نيک و
    بد [2] بر کسانيکه حاضر و مسافر بودند بر سر همگان افراشته بود در آن
    هنگام که نه معروف و نيکی وجود داشت که انسان در کنار آن احساس
    آرامش کند و نه از منکر و زشتی اجتناب مي شد . [3] اما بعد يکی از
    بندگان خداوند را بسوی شما فرستادم که به هنگام خوف [ مردم از جنگ ]
    خواب به چشم راه نمي دهد [4] در ساعات ترس و وحشت از دشمن هراس
    نخواهد داشت [5] و نسبت به بدکاران از شعله آتش سوزنده تر است او
    مالک بن حارث از قبيله [ مذحج ] است [6] سخنش را بشنويد و فرمانش را
    در آنجا که مطابق حق است اطاعت کنيد چرا که او شمشيری است از
    شمشيرهای خدا [7] که نه تيزش به کندی مي گرايد و نه ضربتش بی اثر مي گردد.
    [8] اگر او فرمان بسيج و حرکت داد حرکت کنيد و اگر دستور توقف داد
    توقف نمائيد [9] که او هيچ اقدام هجوم عقب نشينی و پيشروی جز بفرمان من
    نمي کند [10] من شما را برخودم مقدم داشتم که او را به فرمانداريتان فرستادم
    او نسبت به شما ناصح و خيرخواه است و نسبت به دشمنانتان سختگير


    نامه 39
    [11] از نامه های امام عليه السلام به عمروعاص [12] تو دين خود را تابع کسي
    قرار داده ای که گمراهی و ضلالتش آشکار است و پرده اش دريده [13] افراد
    با شخصيت و بزرگوار در همنشينی با او لکه دار مي شوند و انسان حليم و
    عاقل با معاشرت با او به سفاهت و نادانی مي گرايد . [14] تو گام به جای
    قدم او گذاشتی و بخشش او را خواستار گرديدی همچون سگی که به دنبال
    شيری برود به چنگال او متکی شده [15] و منتظر قسمتهای اضافی شکارش باشد که
    به سوی او اندازد [ تو با اين کار ] دنيا و آخرتت را تباه کرده ای
    [1] در حاليکه اگر به حق مي پيوستی آنچه مي خواستی به آن مي رسيدی .
    [ چرا که استعداد کافی داری ] اگر خداوند به من امکان دهد و دستم به تو
    و پسر ابوسفيان برسد کيفر آنچه انجام داده ايد به شما خواهم داد .
    [2] اما اگر حوادث به صورتی پيش آمد که من آن قدرت را نيافتم و شما
    باقی مانديد آنچه در پيش داريد و در سرای آخرت برای شما مهيا شده
    بدتر است . والسلام

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •