نمایش نتایج: از شماره 1 تا 5 , از مجموع 5

موضوع: من یک فمنیست هستم!

  1. #1
    کاربر ساده
    تاریخ عضویت
    2012/01/15
    محل سکونت
    tehran
    سن
    31
    نوشته ها
    26

    پیش فرض من یک فمنیست هستم!

    <سلام دوستان عزیز این اولین تاپیک من هست . نوشته ایی از شیرین عبادی ، شاید مطلب طولانی باشه اما ارزش خوندن داره>


    از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان ، من بک فمنیست هستم.

    اولین بار جرقه های فمنیسم من در سن کودکی زده شد وقتی دیدم که مادربزرگم پسرهای فامیل را شومبول طلا خطاب می کند و آنها حق دارند با شورت دور حیاط بدوند ولی اگر من جوری بنشینم که دامنم درست نباشد همه بسیج می شوند تا دامن مرا روی پاهای کودکانه و بی خبرم بکشند و مدام گوشزد کنند که درست بنشین.

    ذهن پنج ساله ی من نفهمید (هنوز هم نمی فهمد) که چرا آن چیزی که وسط پای پسرعمه ام است باید با لفظ طلا آراسته شود و حتی گاهی با الفاظ (شومبولتو بخورم) خورده شود ولی آنچه من دارم مایه ی شرمساری است و باید پوشانده شود.

    ذهن پنج ساله ی من حتی وقتی ده ساله شد نفهمید که چرا آنها باید راحت ته کوچه دوچرخه سواری کنند و من با هزار مکافات و یواشکی رکاب بزنم و روپوش و روسری ام مدام توی چرخ گیر کند و زمین بخورم و همه به من بخندند.

    او هرگز نفهمید چرا وقتی بالغ شدم و آن دو جوانه ی سرکش در سینه هایم رویید باید آن را زیر مقنعه ی چانه دار بلند و روپوش گشاد پنهان کنم و قوز کنم تا برجستگی های بدنم را از چشم ها بپوشانم.

    ذهن من هرگز نفهمید چرا هر چه مربوط به زنانگی من است زشت و پنهانی و گناه آلود است و هرچه مربوط به مردانگی پسرهاست قابل افتخار و ستودنی و حتی به روایتی خوردنی است.

    ذهن من هنوز پنج ساله است، نمی فهمد چرا به عنوان یک دختر ناقص و نیمه است؛ نمی فهمد چرا همه برایش دنبال شوهر می گردند فکر می کنند که بدون مرد کامل نیست. نمی فهمد چرا مادرش مدام می پرسد این پسره کیه که هر شب زنگ می زند؟ اگر دوستت داره باید بیاد خواستگاریت.


    او انقدر بچه است که فقط برای پوززنی مادرش به آن پسر می گوید بیا خواستگاریم و الکی الکی زن مردی می شود که دوستش ندارد.

    او حتی نمی فهمد چرا در خانواده ی آن مرد، مردها یک طرف مجلس عرق می خورند و بحث سیاسی می کنند و زنها طرف دیگر ظرف می شورند و مزخرف می بافند
    او نمی فهمد که چرا شوهرش التماس می کند که لطفا جلوی فامیل من سیگار نکش وقتی خودش می کشد. او نمی فهمد چرا سیگار کشیدن مرد درست است و سیگار کشیدن زن نادرست.

    او نمی فهمد چرا مردش را نمی خواد سالها باید دنبال طلاق بدود در حالیکه اگر مرد بود در یک هفته می توانست زنش را طلاق بدهد.

    ذهن من هنوز پنج ساله است. این ذهن پنج ساله دو برابر پسرهای هم دوره اش زحمت کشید تا دانشگاه برود، آنها خرخون لقبش دادند.

    این ذهن پنج ساله بین همه ی دانشجوهای ورودی اش شاگرد اول شد تهمت زدند که معلوم نیست با کدام استاد روی هم ریخته است.

    بعد ها مجبور شد هر تشخیص را دو بار تکرار کند برای آنکه چون زن بود حرفش نصف یک مرد ارزش داشت.

    مجبور شد از زبان یک پزشک همکار (که زن بود) بشنود که پیش دکتر زن نرو، زن ها همه بی سوادن و هیچ نگوید و دم نزند.

    مجبور شد دو برابر تلاش کند تا نامش نصف اعتباری که باید را بیابد.

    مجبور شد دو برابر مردها خوب رانندگی کند تا مبادا تصادف کند و این جمله را بشنود که " زن ها دست به فرمون ندارند. "

    مجبور شد دوبرابر مردهای دور و برش کار کند و دوبرابر آنها موفق شود و دوبرابر آنها پول دربیاورد و آخر هم " زن بی سرپرست " نامیده شود.

    مجبور شد دوبرابر مردها وبلاگ بنویسد تا صدایش به جایی برسد و آخرسر هم متهم شود که زنانه نویسی می کند و در واقع "مرد" است ..

    از همه ی اینها گذشته، نگارنده زن خوشبختی محسوب می شود. در خانواده ای مرفه و غیرمذهبی به دنیا آمده، امکان تحصیل و امکان فرار از آن چهارچوب غیرمنصفانه و زشت را داشته است. او هرگز کتک نخورده و نفقه نخواسته و حضانت طفلی را از دست نداده است.

    با این همه زخمی و خسته است.

    خسته است از اینکه از زبان مردهای بی خاصیت و احمقی که نصف ضریب هوشی او را ندارند شنیده است که زن ها منطق ندارند، زن ها طنز ندارند، زن ها دست به فرمان ندارند.

    خسته است از جامعه ای که اگر زنی مورد تجاوز قرار بگیرد زن را مورد خطاب قرار می دهد که چرا حجابت کامل نبود و مقصر می شمارند که مرد را گناه انداخته و از مرد نمی پرسند که چرا مثل یک حیوان رفتار کرده است.

    خسته است از جامعه ای که اگر زنی مورد خیانت قرار گرفت به او توصیه می کند که صبوری کند و خانمی پیشه کند و بیشتر به مردش توجه کند. خسته است از جامعه ای که سزای خیانت در آن برای مرد توجه بیشتر و برای زن سنگسار است.

    خسته است از جامعه ای که زن هایش قوز کرده و ترسیده و تهدید شده اند و مردهایش با افتخار لگن خاصره شان را جلو می دهند و به شومبول های طلای خود می نازند و به خودشان جرات می دهند به زن هایی که دوبرابر آنها قد کشیده اند لقب کوتولگی بدهند.

    خسته است از جامعه ای که زنهایش به کوتولگی خود افتخار می کنند و حاضر نیستند بهای قد کشیدن شان را بپردازند و هنوز افسوس تازیانه و تسبیح و ته دیگ را می خورند.
    بر او ببخشایید او خسته است از جامعه ای که حتی معنی فمنیست را نمی داند.

    ویرایش توسط !MAHSA! : 2013/12/29 در ساعت 03:31

  2. #2

    پیش فرض

    عالی بود واقعا دستت درد نکنه

  3. #3

    پیش فرض

    نمیدونم این مطلب را پاک کنم یا پاک نکنم ممکنه سایت فیلتر بشه

  4. #4
    کاربر ساده
    تاریخ عضویت
    2012/01/15
    محل سکونت
    tehran
    سن
    31
    نوشته ها
    26

    پیش فرض

    نه نگران نباش
    فیلتر نمیشه دوست عزیز

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2010/12/23
    محل سکونت
    ღ ŚĔŃÁŤŐŔĤÁ ღ
    نوشته ها
    3,638

    پیش فرض

    واقعیت محض...عالی بود . ولی به فمنیست بودن ربطی نداشت این فرهنگ و باور مردم ماست با تمام ادعاهای روشنفکریشون. اما بیشترش حرفه !!!!!خیلیا خیلی کارا میکنن به نام بووووقولی اگه کسه دیگه همین کارو انجام بده یه استغفرالله میندازن کنارش و فوت میکنن و سرشونو 180 درجه میچرخونن. (ایشالله این باورها به افسانه ها میپیونده )

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •