پنجم: بعد از آن كه روشن شد، مباحث علم اصول به دو قسم تقسيم مىشود؛
يكى مباحث دلالت كه در مورد معنى و معانى تركيبيّه صحبت مىكند، و ديگرى مباحث حكم كه درباره عالم اعتبار حكم و شؤون حكم بحث و گفتگو مىكند؛
اينك زمان آن رسيده تا با بيان ديگرى و از منظر تازهترى ارتباط بين دو مبحث و اختلاف آن دو را مطرح كنيم.
امّا توضيح مطلب: مجموعه اولى ـ يعنى مباحث دلالت ـ در مورد معانى داخل در قضاياى قانونى و به عنوان مفردات اين قضايا بحث مىكند، يعنى در مورد معنى بما هو هو و خصوصيات آن صحبت مىنمايد؛ ولى مجموعه دوم ـ يعنى مباحث حكم و عالم اعتبار ـ در مورد معنى بما هو موجود و حاصل يعنى معنى به وصف اين كه وجود و حصول دارد صحبت مىكند، البتّه اين وجود و ثبوت معنى در عالم اعتبار عقلائى يا عالم اعتبار شرعى مورد بحث است.
با توجه به اين توضيح مىتوان گفت همان طور كه علم منطق ـ منطق معرفت بشرى ـ از دو قسم تصورات و تصديقات تشكيل شده است؛
در علم اصول هم مىتوان از مباحث دلالت به عنوان مباحث تصوريه يا قسم التصور و از مباحث حكم با نام مباحث تصديقيه يا قسم التصديق براى علم اصول كه منطق علوم و معارف دينى است؛ تعبير كرد.
بنابراين، ارتباط و علاقه بين اين دو مجموعه در واقع همان علاقه بين تصور و تصديق است. در باب برهان روشن شده است كه تصديقات وابسته و قائم به تصورات هستند و حدود براى ايجاد و تكوين حد وسط متكرر در صغرى و كبرى، در قياس برهانى استفاده مىشود. از سوى ديگر، هرگاه تصديق واضح شود و نزديك به بديهيات گردد تبديل به تصوّر بديهى مىشوند، كما اين كه تصور نظرى اگر در اجمال و ابهام و نظرى بودن خود شدّت يابد و براى اجزاء و عناصرش و حدودش برهان اقامه گردد تبديل به تصديق مىگردند و اگر قوه برهان زياد باشد، اين تصديق آشكار و بديهى شده و بار ديگر به تصور بر مىگردد، البتّه اين بار تصور بديهى خواهد شد. اين طريق و مسير براى مراحل علم و شناخت است. بنابراين، تصوّر، تصديق متراكم و فشرده مىباشد.
زمانى كه تصديق حاصل مىشود يعنى معانى متعدّد براى يكديگر ثابت شدند، ذهن عمليات اندماج و خلط و ادغام بين معانى را آغاز مىكند تا تبديل به تصوّر شود.
با روشن شدن اين حقيقت و اين چرخش موجود در معرفت و علم كه بين تصور و تصديق واقع مىشود، حقيقت علاقه و ارتباط بين مجموعه اوّل و دوم مباحث اصولى (مباحث دلالت و حكم) نيز روشن مىشود. مباحث حكم (مجموعه دوم مباحث علم اصول) بعد از آن كه برهان براى آن اقامه شد و استدلالات متعدّدى براى آن مطرح شد تبديل به مجموعه اول مىشود و از سنخ تصورات علم اصول خواهد شد؛ كما اين كه مجموعه اول اگر نظرى و مجمل باشد به مباحث و مجموعه دوم تبديل مىشود.
بنابراين، روشن مىشود كه عدّهاى از مسائل مجموعه دوم از علم اصول در اين اعصار، و بعد از كثرت بحثهاى استدلالى واضح گرديده و از مجموعه اوّل مىگردند.
اين مطلب ثمره مهمى را براى مباحث معرفتشناسى بيان مىكند و آن اين كه، بحث و فحص علمى مجهولات تصورى را تبديل به تصديقات كرده و تصديقات را به تصورات بديهى مبدّل مىكند.
و روشن شد كه صفت بديهى بودن و نظرى بودن از صفات ادراكى و ذهنى اشيا هستند و از صفات واقعى براى وجود خارجى اشيا من حيث هي هي نيستند.
همچنين از آن چه گفتيم دانسته شد كه ادامه دادن و استمرار بخشيدن مباحث اصولى موجب تكامل معرفت قانونى مىشود
و سبب بديهى شدن بسيارى از مسائل و كاهش يافتن دامنه مجهولات مىگردد، و در نتيجه بينش و آگاهى قانونى در نزد جامعه بشرى افزايش مىدهد
و در زيادى درايت و بيدارى فكرى در مورد اصول عدالت اجتماعى مؤثر خواهد بود.