جالب اين جاست كه علم اصول از حيث ابواب و مباحث، شباهتى به علم منطق دارد. در علم منطق دو بحث مهم (مباحث لفظ و دلالت) و (مباحثحجت) هست
كه در علم اصول هم اين دو باب موجود است. مباحثى همچون استقراء، هرمنوتيك، زبان دين، تجربهى دينى، شديدا وابسته به سيستم اصولى است.
هر دو علم ميزانى براى كنترل خطا در تفكرات و استدلالات هستند. يكى در تفكرات بشرى و ديگرى در تفكرات دينى.
البته اين به آن معنا نيست كه ما علم منطق را در استدلالات دينى و تقييم كيفيت آنها بىتاثير مىدانيم بلكه ما علاوه بر نقش علم منطق در شيوه استدلالات دينى،
براى علم اصول هم نقش مشابهى قايليم.
شايد بتوان گفت كه شالوده معرفتبشرى بر كاوشهاى عقل نظرى نهاده شده ولى پايهى معرفت دينى بر كاوشهاى عقل عملى قرار گرفته است.
و از اين بابت است كه در قرآن و سنت، جهل در مقابل عقل قرار گرفته ، نه در مقابل علم. اين رويكرد نشانگر كاربرد عقل عملى است و رويكرد دوم، نشانگر كاربرد عقل نظرى.
شاخص معرفت دينى اين است كه عمل و مسئوليت ، به دنبال باور مىآيد ولى در معرفت بشرى تنها ادراك و باور است و نتيجهى عملى، لازمهى قهرى آن نيست.
«حجيت اصولى» شاهدى بر اين مدعاست. در حجيت اصولى، بايد و نبايد پيداست ولى در حجيت منطقى، صرفا هست و نيستيافت مىشود.
دليل بر اين كه علوم دينى مبتنى بر ضوابط و قواعد اصولى است، اين است كه منبع اصلى آن علوم، كتاب و سنت و عقل است و آثار و فوائد آن علوم هم آثار شرعى است
و قرائت متون دينى براى ترتيب آثار دينى، بدون ابزار اصولى ممكن نيست.
علم اصول، ميزان فهم زبان دين است و اصولِ فقهِ كلِّ دين است !
و از اين جهت ، بين مباحث اعتقادى و اخلاقى و حقوقى و... فرقى نيست. بحث (حجيت) كه يك بحث اصولى استشامل حجج قطعى - اعم از نقلى و عقلى - است
و لذا در تمام اين حوزهها كاربرد ويژهاى دارد. بسيار بجاست تعبيرى را از استاد محقق، مرحوم آقا ميرزا هاشم آملى (ره) نقل كنم كه ايشان از استاد خود مرحوم آقا ضياء عراقى نقل مىفرمود كه:
«علم اصول، پاسبان و نگاهبان دين است» چرا كه موازين اصولى بر روند حركات فكرى تمام علوم دينى سيطره دارد و ميزان صحت و سقم استدلالات حوزههاى مختلف دينى است.
يكى از مباحث اساسى علم منطق، صناعات خمس است. برهان، خطابه، جدل و مغالطه در تفكر دينى مرهون تضلع و تسلط بر موازين اصولى است.
استحكام برهان، كشف مغالطه و تشخيص جدل و تمييز خطابه از برهان در سايهى علم اصول ميسر است.
لذا هر چه تسلط بر علم اصول بيشتر باشد، در معارف دينى بهتر مىتوان استدلال نمود، بهتر مىتوان مغالطات را كشف كرد
و اما عدم تسلط بر اين موازين، باعث توليد نظريههاى سست و ضعيف مىشود و در دفاع عقلانى از حوزهى تفكرات دينى كوتاهى مىشود.
خلاصه اين كه بحثهاى مهمى در علوم مختلف، مرهون نكات اصولى است. بحثهايى همچون:
- رابطهى حوزهى حجيت عقل و نقل.
- حقيقتحجيت احكام عقلى كه آيا از مقولهى درك استيا انشاء؟
- حجيت قطع و تمام شعب و فروع آن.
- حقيقت نسخ در شريعت و رابطهى آن با علم و بداء.
- مسالهى اعتبار و حقيقت آن و رابطهى آن با حقايق تكوينى - كه مرحوم علامهى طباطبايى در چند جا نكات و تحقيقات بسيار دقيق و جالبى دارند كه نشات گرفته از
افكار اصولى بزرگانى چون نائينى و اصفهانى است - .
- معناى حرفى و تحليل آن كه تاثيرى عميق در بحث وجود حرفى و درك معناى آن دارد.
- رابطهى لفظ و معنا.
- حقيقت احكام ظاهرى و رابطهى آن با حكم واقعى كه در حقيقتبحثى است راجع به ارتباط ارادهى تشريعى و تكوينى.
- رابطهى طبايع متضاده با يكديگر و اجتماع طبايع متخالف كه دامنهى بحث اصولى آن بيشتر از دامنهى بحث فلسفى آن است.
" و السلام علی من اتبع الهدی "