صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 17 , از مجموع 17

موضوع: (!) دستبردي در « حديث ثقلين »

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سند روايت در التمهيد

    ابن عبدالبرّ نيز اين روايت را در التمهيد آورده است; در سند آن افراد بسيارى كه لازم است مورد جرح و نقد قرار گيرند وجود دارد

    ولى بررسى شرح حال كثير بن عبداللّه كافى است. همو كه ابن عبدالبرّ روايت مرسل را از طريق او به صورت متّصل نقل كرده است.

    اكنون شرح حال او را به نقل از ابن حجر عسقلانى بررسى مى كنيم(1):

    ابو طالب نقل مى كند كه احمد در مورد كثير بن عبداللّه مى گويد: او منكر الحديث است، قابل اعتنا نيست.
    عبداللّه بن احمد مى گويد: پدرم از حديث كثير بن عبداللّه در مسند ممانعت نمود و از او چيزى براى ما نقل نكرد.
    ابو خيثمه نيز اين گونه اظهار نظر مى كند كه احمد به من گفت: از كثير بن عبداللّه چيزى نقل نكن.
    دورى از ابن معين نقل مى كند: جدّش مصاحبتى با رسول خدا صلى اللّه عليه وآله داشته، ولى خودش از نظر نقل حديث ضعيف است.
    مرّه در مورد كثير گويد: او قابل اعتنا نيست.
    دارمى نيز درباره او همين اظهار نظر را دارد.

    آجرى در اين زمينه مى گويد: از ابو داوود درباره او پرسيدند. پاسخ داد: او يكى از بسيار دروغگويان است.
    ابن ابى حاتم نيز مى گويد: از ابو زرعه در مورد او پرسيدم.
    گفت: حديثش سست و بى ارزش است.
    ابو حاتم در جاى ديگر مى گويد: او فرد استوارى نيست.
    نسايى مى گويد: او ثقه و مورد اعتماد نيست.

    ابن عدىّ در مورد كثير اين گونه اظهار نظر مى كند: عموم روايت او قابل تبعيّت نيست.
    ابو نعيم اصفهانى در مورد كثير مى گويد: على بن مدينى او را تضعيف كرده است.
    ابن سعد درباره او مى گويد: كثير بن عبداللّه قليل الحديث بود و ضعيف شمرده مى شد.
    ابن حجر او را اين گونه توصيف مى كند: ساجى كثير را تضعيف كرده است.

    ابن عبدالبرّ ادّعاى اجماع بر ضعفش مى كند و مى گويد: كثير در نقل حديث ضعيف است، بلكه گفته شده كه ضعف او در نقل حديث مورد اتّفاق نظر علما است.

    كثير از پدرش و از جدّش روايت نقل مى كند!! و ابن حبان در اين مورد مى گويد: او از پدرش و از جدّش نسخه اى ساختگى را نقل مى كند، كه ذكرش در كتاب ها جايز نيست و جز به جهت تعجّب نبايد از او نقل حديث كرد.

    ابن سكن در اين زمينه مى گويد: كثير از پدرش از جدّش احاديثى را روايت مى كند كه جاى تأمّل و نظر دارد.
    حاكم نيز در مورد وى مى گويد: كثير از پدرش از جدّش نسخه اى نقل كرده كه در آن احاديث منكر وجود دارد.

    آن چه بيان شد سخنان علما و رجال شناسان در جرح و تضعيف كثير بن عبداللّه بود. از ميان اين سخنان، سخن ابن عبدالبرّ كفايت مى كند كه مى گويد:

    ضعف او در نقل حديث مورد اتّفاق نظر علما است.



    ---------------------------------
    (1) تهذيب التهذيب: 8 / 377.

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سند روايت در كتاب الاِلماع


    اين روايت در كتاب الاِلماع نيز نقل شده است. در سند آن، بيش از يك فرد ضعيف و مورد انتقاد وجود دارد، چرا كه يكى از راويان آن شعيب بن ابراهيم است.

    وى راوى كتاب هاى «سيف بن عمر» است، ابن عدى او را جرح و تضعيف مى كند و مى گويد:

    او فردى معروف و شناخته شده نيست(1).

    راوى ديگر اين سند ابان بن اسحاق اسدى است; ازدى درباره او مى گويد: وى متروك الحديث است(2).

    راوى ديگر اين سند، «صباح بن محمّد احمسى» است كه جز ترمذى كسى از او روايت نكرده است. البتّه ترمذى يكبار از او از ابن مسعود حديثى را نقل كرده

    و آن را غريب خوانده است. او از كسانى است كه از راويان ثقه و مورد اعتماد، احاديث ساختگى نقل مى كردند.

    عقيلى در مورد صباح مى گويد: حديث او غلط و نادرست است. او روايات موقوف را به صورت مرفوعه نقل مى كند(3).

    از طرفى در نقد اين سند همين بس كه «سيف بن عمر» يكى از راويان آن است، ابن حجر عسقلانى درباره او اين گونه اظهار نظر مى كند:

    ابن معين در مورد سيف مى گويد كه او از نظر نقل حديث ضعيف است.

    ابو حاتم او را اين گونه توصيف مى كند: حديثش متروك است.

    ابو داوود درباره سيف مى گويد: حديث او قابل اعتنا نيست.

    نسايى درباره او مى گويد: از نظر نقل حديث ضعيف است.

    دارقطنى نيز او را همين گونه توصيف مى كند.

    ابن عدى در مورد او مى گويد: بعضى از احاديثش مشهور است و عموم احاديث او منكر است كه قابل پيروى نيست.

    ابن حبّان در مورد سيف بن عمر مى گويد: وى احاديث ساختگى را از افراد ثقه و مورد اعتماد نقل مى كند.

    ابن حبّان در جاى ديگر مى گويد: گفته شده كه او حديث مى سازد.

    ابن حجر در ادامه مى نويسد: بقيه كلام ابن حبّان در مورد سيف اين گونه است: وى به زنديق بودن متّهم شده است.

    برقانى از دارقطنى نقل مى كند و مى گويد: حديث او متروك است.

    حاكم نيشابورى نيز در مورد او اظهار نظر كرده و مى گويد: سيف به زندقه بودن متّهم شده است و در نقل روايت بى ارزش است(4).



    -------------------- پی نوشت ---------------
    (1) لسان الميزان: 3 / 145.
    (2) تهذيب التهذيب: 1 / 84 .
    (3) تهذيب التهذيب: 4 / 358.
    (4) تهذيب التهذيب: 4 / 259.

  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سند روايت در كتاب الجامع الصغير

    اين روايت در كتاب الجامع الصغير به نقل المستدرك حاكم نيشابورى آمده است. البتّه ما به تفصيل در اين مورد سخن گفته ايم و آن را تكرار نمى كنيم.



    سند روايت در كنز العمّال

    يكى ديگر از راويان اين روايت متّقى هندى است. وى اين روايت را از حاكم نيشابورى و ابى بكر شافعى از ابو هريره نقل كرده است.

    بديهى است كه با توجّه به آن چه بيان شد وضعيّت حديث ابى هريره روشن شد. متّقى هندى اين روايت را از حاكم نيشابورى به نقل از ابن عبّاس

    آورده كه وضعيّت آن سند نيز معلوم شد. بيهقى نيز اين روايت را از ابن عبّاس نقل كرده كه وضعيّت آن را نيز روشن نموده ايم.

    متّقى هندى اين روايت را از كتاب الابانه از ابو هريره نقل كرده است. وى پس از نقل حديث مى نويسد:

    نويسنده كتاب الابانه به غرابت حديث تصريح كرده، چرا كه اين روايت از ابو هريره نقل شده است .

  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ::: بخش سوم :::

    [SIZE=2]انديشه اى در متن روايت و معناى آن



    روايت ساختگى

    با توجّه به آن چه گذشت روشن شد كه اين روايت با واژه «ثقلين» و موارد شبيه آن، اصل ندارد و صحيح نيست.

    زيرا اثرى از وصيّت به «كتاب و سنّت» با واژه « ثقلين» و مانند آن وجود ندارد، نه در كتاب هاى صحيح

    و نه در مسندها. رواياتى نيز كه در برخى از كتاب ها ـ كه جايگاه اصلى آن كتاب الموطّأ و المستدرك حاكم است ـ آمده، هيچ اساس صحيحى ندارد،

    به خصوص موارد نادرى از كتاب ها كه در آن ها آمده است: پيامبر صلى اللّه عليه وآله اين سخن را در سخنرانى خود در حجّة الوداع فرموده است.



    انگيزه و هدف جاعلان

    گمان قوى و غالب اين است كه هدف از جعل اين روايت با اين متن، اين بوده است كه به وسيله آن با حديث واقعى «ثقلين» مقابله و معارضه شود ؛

    حديثى كه مورد پذيرش و اتّفاق نظر مسلمانان است و نسبت به صدور آن از پيامبرِ پروردگار جهانيان يقين وجود دارد...

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    حديث واقعى « ثقلين »


    آرى، پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله حديث ثقلين را در موارد متفاوتى بيان فرموده است و مشهورترين جايگاه، در حجة الوداع در خطبه معروف غدير است.

    همان جا كه اُمّت را به كتاب و عترت سفارش فرمود و آنان را به پيروى از آن دو چيز خطير امر نمود و از مخالفت با آن دو، بر حذر داشت.

    پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله در ضمن سخنانى فرمود:

    « . . . و قد تركت فيكم ما إن أخذتم بهما لن تضلّوا بعدي: كتاب اللّه وأهل بيتي»(1).


    « من پس از خود براى شما چيزى را باقى گذاشتم كه مادامى كه پس از من به آن ها چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و اهل بيتم ».



    حضرتش در آن خطابه تأكيد فرمود كه مادامى كه امّت به قرآن و عترت چنگ زنند گمراه نخواهند شد، و آن دو هرگز از هم جدا نخواهند شد

    تا كنار حوض بر پيامبر صلى اللّه عليه وآله وارد شوند.


    --------------------------------------------
    (1) كنز العمّال: 13 / 140 حديث 36441 .

  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    حديث ثقلين و دلالت آن ؛

    حديث ثقلين به روشنى بر وجوب پيروى اُمّت از ائمّه عترت از اهل بيت عليهم السلام در همه شئون دينى و دنيوى، دلالت مى كند.

    ( و همچنین بر عصمت اهل بیت.ع. نیز دلالت دارد ، به دلیل جدا نشدن عترت از قرآن و همراهی آن تا قیامت )



    از آن جا كه در ثبوت سند اين حديث و روشنى محتوايى (متنى) آن بر امامت اهل بيت عليهم السلام ترديدى نيست ،

    برخى متعصّبين بيهوده تلاش كرده اند كه در سند يا دلالت آن خدشه وارد كنند، و يا لفظ و متن آن را تحريف نمايند. برخى ديگر از آنان با جعلِ روايت وصيّت به كتاب و سنّت را

    به عنوان ثقلين معرفى كرده اند و بدان پناه برده اند، به اين خيال كه اين حديث با حديث ثقلين كه مقطوع الصدور است، معارضه خواهد كرد(!!!).

    ما به حمد و سپاس خدا ـ پس از پژوهش و بررسى روشن كرديم كه روايت وصيّت به كتاب و سنّت، ساختگى و جعلى است.

  7. #17
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    حديث ثقلين و راويان آن ؛

    راويان بسيارى حديث ثقلين را نقل كرده اند، اين حديث را صدها پيشوا و حافظ حديث از قرون مختلف، از حدود چهل زن و مرد صحابى

    از رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به طُرق زيادى نقل كرده اند تا آن جا كه برخى از علما و دانشمندانِ بزرگ كتابى را براى

    گرد آوردن طُرق اين حديث نگاشته اند. به عنوان نمونه افراد ذيل اين حديث را نقل كرده اند:

    مسلم بن حجّاج، احمد بن حنبل، ترمذى، ابو داوود، ابن ماجه، نسايى، حاكم نيشابورى، طبرى، طبرانى و . . ..



    [marq=right]« و الحمد لله ربّ العالمین »[/marq]


    ------------------------ کتابنامه ---------------------------------

    حرف «الف»
    1. الإلماع في ضبط الرواية وتقييد السماع: قاضى عياض بن موسى يحصبى.
    حرف «ت»
    2. تاريخ بغداد: خطيب بغدادى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1417.
    3. تدريب الراوى: جلال الدين سيوطى، دار الكتاب العربى، بيروت، لبنان، چاپ اول ، سال 1414.
    4. التمهيد لما في الموطّأ من المعانى والأسانيد: ابن عبدالبر قرطبى، دار الفاروق الحديثه، قاهره، مصر، چاپ اول، سال 1420.
    5. تنوير الحوالك: جلال الدين سيوطى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان.
    6. تهذيب التهذيب: ابن حجر عسقلانى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.

    حرف «ج»
    7. جامع بيان العلم وفضله: ابن عبدالبرّ، دار ابن الجوزى، عربستان، چاپ دوم، سال 1416.
    8. الجامع الصغير: جلال الدين سيوطى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1410.
    حرف «س»
    9. السنن الكبرى: بيهقى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ دوم، سال 1414.
    10. السيرة النبويه: ابن هشام، قاهره، مصر، سال 1383.
    حرف «ع»
    11. العلل و معرفة الرجال: احمد بن حنبل، المكتب الاسلامى، دار الخانى، بيروت، رياض، چاپ اول، سال 1408.
    حرف «ف»
    12. فيض القدير، شرح الجامع الصغير: مَناوى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1415.

    حرف «ك»
    13. الكامل في الأدب: مبرّد، دار النصر، رياض، عربستان، سال 1386.
    14. كشف الظنون: حاجى خليفه، دار الفكر، بيروت، لبنان، سال 1414.
    15. الكفاية فى علم الروايه: خطيب بغدادى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، سال 1409.
    حرف «ل»
    16. لسان الميزان: ابن حجر، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1416.
    حرف «م»
    17. المستدرك: حاكم نيشابورى، دار الكتب علميّه، بيروت، لبنان، چاپ اول، سال 1411.


صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •