صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 17

موضوع: (!) دستبردي در « حديث ثقلين »

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    Smile (!) دستبردي در « حديث ثقلين »

    بسم اللّه الرّحمن الرّحيم


    الحمد للّه ربّ العالمين والصلاة والسلام على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين المعصومين ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين من الأوّلين والآخرين



    پيش گفتار


    حديث ثقلين از جمله احاديث معروف و مشهورى است كه عامه و خاصه آن را نقل كرده اند. اين حديث را صدها پيشوا و حافظ حديث از قرون مختلف،


    از حدود چهل زن و مرد صحابى از پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به طرق زيادى نقل كرده اند.


    از آن جا كه در ثبوت سند اين حديث و محتواى آن ترديدى نيست ؛ برخى از مغرضان به جعل روايت وصيّت به
    كتاب و سنّت پرداخته

    و آن را به عنوان حديث ثقلين مطرح كرده اند. در اين راستا روايتى از اهل تسنّن نقل شده كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:


    «من در ميان شما دو چيز گران بها را باقى مى گذارم: كتاب خدا و سنّتم » !


    گفتنى است كه در برخى از كتاب ها آمده است كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله اين سخن را در سخنرانيش در حجّة الوداع گفته است.


    نوشتارى كه پيش رو داريد پژوهشى در مورد اصل روايت و راويان آن است كه ما آن را بررسى و نقد نموده و حقيقت امر را براى حقيقت جويان روشن ساخته ايم.


    سید علی حسینی میلانی



  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    [size=2]بخش یکم :

    بررسى راويان خبر و روايات آنان


    ترديدى نيست كه روايت ثقلين به صورت: «كتاب اللّه وسنّتى» تنها در چند كتاب حديثى و سيره نقل شده است. اكنون ما به بررسى آن ها مى پردازيم .



    روايت مالك بن انس

    بر اساس تحقيقات انجام شده قديمى ترين راوى اين خبر مالك بن انس (متوفاى سال 179 هجرى قمرى) است.
    او در كتاب الموطّأ اين گونه نقل كرده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله (1) فرمود:

    «من در بين شما دو امر را باقى مى گذارم ، مادامى كه به آن دو چنگ زنيد، گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّت پيامبرش».



    روايت ابن هشام

    يكى ديگر از افرادى كه اين روايت را نقل كرده است ابن هشام (متوفاى سال 218) است.
    وى در كتاب السيرة النبويه كه تهذيب كتاب سيره محمّد بن اسحاق است مى نويسد:
    رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حجة الوداع خطبه اى را ايراد كرد و در آن خطبه فرمود:

    « . . . و در بين شما چيزى را باقى گذاشتم كه اگر بر آن چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد، آن امرى روشن است: كتاب خدا و سنّت پيامبرش».



    روايت حاكم

    حاكم نيشابورى (متوفاى سال 405) نيز در نقل اين روايت نقش داشته است. وى اين حديث را در المستدرك نقل كرده است و در مورد آن اظهار نظر مى كند.
    او مى گويد:
    ابوبكر احمد بن اسحاق فقيه از عبّاس بن فضل اسقاطى از اسماعيل بن ابى اويس و او از محمّد بن فضل شعرانى از جدّش از ابن ابى اويس
    از پدرش از ثور بن زيد ديلى از عكرمه از ابن عبّاس اين گونه نقل كرده است كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حجّة الوداع سخنانى ايراد كرد و فرمود:

    «شيطان از اين كه در سرزمين شما پرستيده شود، مأيوس شده است، ولى او راضى شده كه در اعمالى غير از عبادت كه آن ها را كوچك و كم مى شماريد،
    مورد اطاعت شما قرار گيرد. پس بر حذر باشيد.
    اى مردم! من در بين شما دو چيز را به يادگار گذاردم كه اگر به آن ها چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّت پيامبرش.
    به راستى كه هر مسلمانى برادر مسلمان است، و مسلمانان با هم برادرند. بر كسى مال برادرش حلال نيست مگر آن را با رضايت خاطر ببخشد.
    و ستم نكنيد و مبادا بعد از من به حالت كفر برگرديد و به كشتن يكديگر بپردازيد».


    حاكم نيشابورى پس از نقل اين روايت به سند آن مى پردازد و مى نويسد: بُخارى در نقل احاديث، به احاديث عكرمه احتجاج كرده است.

    مسلم نيز به ابن ابى اويس احتجاج كرده است. البته در مورد راويان ديگر همه علما اتّفاق نظر دارند.

    حاكم پس از بررسى سند حديث به متن آن مى پردازد و مى گويد:

    اين حديث كه از خطبه پيامبر صلى اللّه عليه وآله است، همه در نقل آن در صحيح اتّفاق نظر دارند كه آن حضرت فرمود: اى مردم! من در ميان شما چيزى را باقى گذاردم كه بعد از من در صورتى كه به آن چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا كه شما در مورد آن از من بازخواست خواهيد شد، پس (در آن موقع) چه خواهيد گفت؟
    البته ذكر «اعتصام به سنّت» (تمسك و چنگ زدن به سنّت) در اين خطبه سخنى غريب است و به راستى به آن نياز است.

    حاكم پس از اين مى گويد:

    البته من بر اين موضوع شاهدى از حديث ابو هريره يافتم كه ابوبكر بن اسحاق فقيه از محمّد بن عيسى بن سكن واسطى از داوود بن عمرو ضبّى
    از صالح بن موسى طلحى از عبدالعزيز بن رفيع از ابى صالح از ابو هريره نقل مى كند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    «من در ميان شما دو چيز را باقى مى گذارم كه بعد از آن ها هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّتم و اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد
    تا در كنار حوض نزد من آيند»(2).



    روايت بيهقى


    ابوبكر بيهقى (متوفاى سال 458) نيز با دو سند به نقل اين حديث پرداخته است:

    سند يكم

    ابوعبداللّه حافظ از اسماعيل بن محمّد بن فضل شعرانى از جدش از ابن ابى اويس از پدرش از ثور بن زيد ديلى از عكرمه از ابن عباس رضى اللّه عنهما
    نقل مى كند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حجّة الوداع خطبه اى خواند و در آن خطبه فرمود:

    «اى مردم! بى شك من در ميان شما چيزى را باقى مى گذارم كه اگر به آن چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّت پيامبرش».


    سند دوم

    ابوالحسين بن بشران العدل در بغداد، از ابو احمد حَمزة بن محمّد بن عباس از عبدالكريم بن هيثم از عبّاس بن هيثم از صالح بن موسى طلحى
    از عبدالعزيز بن رفيع از ابى صالح از ابو هريره نقل مى كند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    «بى ترديد من در ميان شما پس از خود چيزى را به جا گذاشتم كه مادامى كه آن دو را بگيريد يا به آن دو عمل كنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّتم.
    اين دو از يكديگر جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر من وارد شوند»
    (3)




    ----------------------- پی نوشت ----------------------------------
    (1) على رغم اين كه در منابع اهل سنّت درود و صلوات پس از نام مبارك پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله به صورت ناقص (ابتر) آمده است،
    ما طبق فرمايش حضرتش، درود و صلوات را به صورت كامل آورده ايم.
    (1) المستدرك: 1 / 93.
    (1) السنن الكبرى: 10 / 114.

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    روايت ابن عبدالبرّ

    يكى ديگر از افرادى كه اين روايت را نقل كرده است ابن عبدالبرّ قرطبى (متوفاى سال 463) است كه با دو سند اين روايت را نقل كرده است(1).

    سند يكم
    در اين سند ابن عبدالبرّ اين روايت را از داوود بن عمرو ضبّى از صالح بن موسى طلحى از عبدالعزيز بن رفيع از ابى صالح از ابو هريره . . . نقل مى كند.
    اين روايت همان روايتى است كه حاكم نيشابورى در كتابش آورده است و ما در ادامه بررسى درباره آن سخن خواهيم گفت.

    سند دوم
    در اين سند ابن عبدالبرّ روايتى را به خبر كتاب الموطّأ پيوند داده و اين گونه گفته است كه عبدالرحمان بن يحيى از احمد بن سعيد از محمّد بن ابراهيم
    از على بن زيد عرايضى از حنينى از كثير بن عبداللّه بن عمرو بن عوف از پدرش از جدّش نقل مى كند كه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    «من در ميان شما دو امر را باقى گذاردم كه مادامى كه به آن چنگ بزنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّت پيامبرش».



    روايت قاضى عياض

    قاضى عياض يحصبى (متوفاى سال 544) نيز اين روايت را اين گونه نقل كرده است:
    من اين روايت را در حضور قاضى ابو على حسين بن محمّد رحمه اللّه قرائت كردم، او گفت: من اين روايت را از شيخ امام ابوالفضل احمد بن احمد اصفهانى از ابو نعيم احمد بن عبداللّه حافظ از عبداللّه بن محمّد بن جعفر از بنان بن احمد قطّان از عبداللّه بن عمر بن ابان از شعيب بن ابراهيم از سيف بن عمر از ابان بن اسحاق اسدى از صباح بن محمّد از ابو حازم از ابو سعيد خدرى نقل مى كنم كه وى مى گويد: رسول خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    «اى مردم! من در ميان شما دو چيز گران بها را به جا مى گذارم: كتاب خدا و سنتم. پس آن را تباه نسازيد، چرا كه مادامى كه آن دو را نگه داريد
    هرگز ديدگانتان نابينا نخواهد شد، گام هايتان نخواهد لغزيد و دست هايتان كوتاه نخواهد شد»
    (2).



    روايت سيوطى

    جلال الدين سيوطى (متوفاى سال 911) نيز اين روايت را نقل كرده است. وى در كتاب الجامع الصغير خويش اين گونه مى نگارد كه در المستدرك حاكم
    به نقل از ابوهريره آمده است كه حضرتش فرمود:
    «من در ميان شما دو چيز را باقى مى گذارم كه بعد از آن دو گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّتم. اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد
    تا كنار حوض بر من وارد شوند»
    (3).



    روايت متّقى هندى

    شيخ على متّقى هندى (متوفاى سال 975) بخش دوم از جلد نخست كتاب كنز العمّال را به عنوان «چنگ زدن به كتاب و سنّت» اختصاص داده
    و در آن بخش اين روايت را از چند طريق نقل مى كند:
    الف ـ ابوبكر شافعى در كتاب غيلانيات مى نويسد كه ابوهريره مى گويد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:

    «من در ميان شما دو چيز را پس از خودم به جا گذاردم كه هرگز بعد از آن دو، گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّتم.

    اين دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر من وارد شوند».

    ب ـ
    حاكم نيشابورى در المستدرك مى نويسد كه ابو هريره مى گويد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
    «من در ميان شما دو چيز را باقى گذاردم كه بعد از آن دو، هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّتم. آن دو هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد
    تا كنار حوض بر من وارد شوند».

    ج ـ
    حاكم نيشابورى در المستدرك مى نويسد: ابن عبّاس مى گويد: حضرتش فرمود:
    «شيطان از اين كه در سرزمين شما پرستيده شود، مأيوس گشته . . .».


    د
    ـ بيهقى از ابن عبّاس نقل مى كند كه پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
    «اى مردم! من در ميان شما چيزهايى را باقى مى گذارم كه اگر به آن ها چنگ زنيد هرگز گمراه نخواهيد شد: كتاب خدا و سنّت پيامبرش».

    هـ ـ
    ابو نصر سجزى در كتاب الابانه مى نويسد كه ابوهريره مى گويد: پيامبر خدا صلى اللّه عليه وآله فرمود:
    «كتاب خدا و سنّت من هرگز از يكديگر جدا نخواهند شد تا كنار حوض بر من وارد شوند».
    وى پس از نقل اين روايت مى گويد: اين روايت جدّاً غريب است(4).


    ------------------ پی نوشت ---------------------------------
    (1) گفتنى است كه ابن عبدالبرّ، در مورد احاديث كتاب الموطّأ و سندهاى آن، دو كتاب نگاشته است. نويسنده كشف الظنون هر دو كتاب را متذكر شده است.
    رجوع شود به كشف الظنون: 2 / 1907. يكى از آن دو كتاب التمهيد لما فى الموطّأ من المعانى والاسانيد است. حديثى كه در اين جا نقل كرديم، سى و دومين حديث از احاديثى است كه تحت عنوان «بلغنى» از نسخه اى خطى نقل شده است. البته براى ما امكان نداشت كه سند آن را به طور كامل قرائت نماييم.
    (2) الالماع في ضبط الرواية وتقييد السماع: 8 و 9.
    (3) فيض القدير، شرح الجامع الصغير: 3 / 240.
    (4) كنز العمال: 1 / 173 حديث 875 و 876 و 184 حديث 941 و 187 حديث 954 و 955 .

  4. #4
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ::: بخش دوم :::

    [SIZE=2]بررسى هايى در اسناد روايات



    نگرشى به اسناد روايت

    در بخش اول، مهم ترين سندهاى روايت ساختگى «ثقلين» (کتاب و سنّت) را از كتاب هاى اهل سنّت نقل كرديم.

    پيش از آن كه به بررسى سندهاى اين روايت بپردازيم اشاره به چند مورد، ضرورى به نظر مى رسد :

    1 ـ اين روايت، از روايت هايى است كه بُخارى و مسلم ، از آن اعراض كرده اند و در دو كتاب شان كه به صحيحين معروف هستند آن را نياورده اند.

    اين در حالى است كه اهل سنّت احاديث صحيح السند بسيارى را فقط به بهانه اين كه اين دو شيخ بر ترك آن اتفاق نظر دارند مورد استناد قرار نداده اند.

    2 ـ اين روايت در هيچ يك از كتاب هاى ديگرى كه نزد اهل سنّت به صحاح معروف هستند، آورده نشده و در واقع اين روايتى است كه نويسندگان صحاح شش گانه

    و نويسندگان ديگر بر ترك آن اتفاق نظر دارند.

    3 ـ اين روايت، در هيچ يك از مسانيد معتبرى همچون مسند احمد بن حنبل نيامده است. از طرفى از احمد نقل كرده اند كه گفته است:

    رواياتى كه در مسند نيامده اند، صحيح نيستند.

    4 ـ بيشتر راويان اين روايت، به غرابت آن تصريح كرده اند.

    حاكم نيشابورى در اين مورد مى نويسد: « بيان اعتصام به سنّت در اين خطبه، غريب است ».

    آن گاه حاكم نيشابورى بر صحّت سندِ خطبه مشتمل بر اعتصام به « عترت » تصريح مى كند.

    سجزى ـ همان طور كه در كنز العمال آمده است ـ مى گويد: اين روايت به طور جدّ غريب است.


    اكنون بايستى به بررسى اسناد اين روايت در كتاب هاى مذكور بپردازيم ...

  5. #5
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سند روايت در كتاب الموطّأ


    جايگاه اصلى اين روايت، همان روايت مالك در كتاب الموطّأ است. در اين مورد از سه محور به بررسى و پژوهش مى پردازيم :


    الف ـ بررسى كتاب الموطّأ

    نويسنده كشف الظنون در مورد اين كتاب چنين مى نويسد:

    همان گونه كه در كتاب النكت الوفيّه آمده است: الموطّأ كتابى كهن و پر خير و بركت است كه نويسنده آن قصد داشت كه احاديث صحيح را در آن گرد آورد،

    ولى آن چه در كتابش گرد آورده است از نظر خود مالك صحيح است نه طبق اصطلاح اهل حديث ؛ چرا كه مالك، مراسيل و بلاغات(1) را صحيح مى داند(2).


    جلال الدين سيوطى نيز در مورد كتاب الموطّأ اين گونه اظهار نظر مى كند:

    خطيب بغدادى و دانشمندان ديگر تصريح كرده اند كه الموطّأ بر همه كتاب هاى جوامع و مسانيد تقدّم دارد.

    وى سپس مى گويد: بنا بر اين كتاب الموطّأ از نظر رتبه بندى تاريخى بعد از صحيح حاكم نيشابورى است(3).

    سيوطى در كتاب تنوير الحوالك در اين زمينه مى نويسد:

    ابن حزم در كتاب مراتب ديانت مى نويسد كه رواياتى را كه در كتاب الموطّأ مالك آمده است شمردم، در آن 500 و اندى حديث مسند و 300 و اندى

    حديث مرسل يافتم و 70 و اندى حديث در آن است كه مالك خودش به آن ها عمل نكرده است.

    البته در آن، احاديث ضعيفى وجود دارد كه بيشتر علما آن ها را تضعيف كرده اند(4).



    ------------------------------------------------------------------------
    (1) مراسيل: جمع مُرسل است و به روايتى مى گويند كه در سلسله سند آن يك يا چند راوى حذف شده باشد.
    بلاغات: به روايات هايى اطلاق مى شود كه به عنوان «بلغنى» آمده باشند.
    (2) كشف الظنون: 2 / 1907.
    (3) تدريب الراوى: 1 / 83 .
    (4) تنوير الحوالك: 1 / 9.

  6. #6
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ب ـ نگاهى به شرح حال مالك


    محور دوم در مورد شرح حال مالك بن انس است. وى از جهاتى مورد تضعيف و نقد قرار گرفته است. اكنون نگاهى كوتاه به شرح حال مالك مى نماييم:

    1 ـ مالك از خوارج بوده است .

    ابو العبّاس المبرّد در بحثى در مورد خوارج مى گويد:

    عدّه اى از فقها به خوارج منتسب هستند، از جمله عكرمه غلام آزاد شده ابن عبّاس. همين سخن درباره مالك بن انس نيز گفته مى شود.

    زبيريون معتقدند كه مالك بن انس از عثمان، على عليه السلام، طلحه و زبير بدگويى مى كرد و مى گفت: به خدا سوگند! آنان جز بر سر آبگوشت خاك آلود

    با هم نجنگيدند(1).


    2 ـ مالك از مدلّسين (2)بوده است .

    خطيب بغدادى در شرح حال برخى مدلّسين، گفته است كه مالك بن انس از مدلّسين بوده است(3).


    3 ـ پيوستن مالك به امراى حكومت و سكوت او در برابر منكرات آنان ؛

    عبداللّه بن احمد مى گويد كه از پدرم شنيدم كه گفت: ابن ابى ذئب و مالك همواره نزد امرا حاضر مى شدند. ابن ابى ذئب با آنان سخن مى گفت

    و به آنان امر و نهى مى كرد، در حالى كه مالك ساكت بود.

    پدرم گفت: ابن ابى ذئب از مالك بهتر و از او برتر است(4).


    4 ـ غنا با آلات موسيقى ؛

    ابوالفرج اصفهانى در كتاب الأغانى مى نويسد: مالك با آلات موسيقى به غنا مى پرداخت(5).


    5 ـ سخن پيشوايان در نقد و طعن او

    خطيب بغدادى در اين زمينه مى گويد: گروهى از دانشمندان در زمان مالك از او انتقاد كرده و به او خرده گرفته اند.
    وى در اين زمينه از ابن ابى ذئب، عبدالعزيز ماجشون، ابن ابى حازم و محمّد بن اسحاق نام مى برد(6).

    ابن عبدالبرّ در مورد مالك مى گويد:
    ابن ابى ذئب درباره مالك به بدى و با تندى و خشونت سخنانى گفته است كه از ذكر آن كراهت دارم(7).
    افراد ديگرى نيز درباره مالك سخن گفته اند; ابراهيم بن سعد مالك را نفرين مى كرد.

    البتّه عبدالرحمان بن زيد بن اسلم و ابن ابى يحيى نيز در مورد مالك سخنانى دارند(8).


    --------------------------------------------------
    (1) الكامل فى الادب: 1 / 159.
    (2) مدلّس: يعنى كسى كه تدليس مى كند وعيب را مى پوشاند. تدليس در اصطلاح علم حديث در يك تقسيم بندى كلّى دو نوع است:
    الف) تدليس در اسناد، به اين معنا است كه راوى، حديث را از كسى نقل مى كند كه او را نديده يا حديث را از او نشنيده باشد، يا يك راوى ضعيف را اسقاط كند،
    تا حديث «حسن» يا «صحيح» تلقى شود. در مورد تدليس گفته شده است: تدليس برادر دروغ است.
    ب) تدليس در صفات راوى توسّط ناقلين، به اين معنا است كه به قصد مخفى داشتن حقيقت راوى را با صفاتى يا كنيه اى غير واقعى وصف كند يا بنامد.
    (3) الكفاية فى علم الروايه: 365.
    (4) العلل و معرفة الرجال: 1 / 179.
    (5) الأغانى: 2 / 75.
    (6) تاريخ بغداد: 10 / 224.
    (7) جامع بيان العلم وفضله: 2 / 157.
    (8) جامع بيان العلم وفضله: 2 / 158.

  7. #7
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ج ـ بررسى سند روايت مالك

    سومين محور بررسى روايت مالك از نظر سند است. اين روايت در الموطّأ سندى ندارد. سيوطى در شرح الموطّأ مى نويسد:

    ابن عبدالبرّ اسناد اين كتاب را از طريق حديث كثير بن عبداللّه بن عمرو بن عوف از پدرش از جدّش متّصل كرده است(1).

    ما در ادامه درباره اين سند طبق روايت ابن عبدالبرّ در كتاب التمهيد سخن خواهيم گفت.




    -------------------------------------------------------------------------------
    (1) تنوير الحوالك: 2 / 208.

  8. #8
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سند روايت در السيرة النبويه ابن هشام


    اين روايت در السيرة النبويه ابن هشام نيز بدون سند نقل شده است. در آن كتاب عنوانى با عبارت «خطابه رسول خدا صلى اللّه عليه وآله در حجّة الوداع»

    آمده است. آن گاه نگارنده در ذيل اين عنوان مى نويسد: ابن اسحاق مى گويد: سپس رسول خدا صلى اللّه عليه وآله به سفر حج رفت . . . و (در پايان مراسم حج)

    براى مردم خطبه خواند(1).

    راوى اين خطابه ابن اسحاق است. به نظر اكثر علماى بزرگ و رجال شناسان، ابن اسحاق فرد مقدوح و مجروحى بوده كه مورد نقد و تضعيف قرار گرفته است.

    وى به تدليس (فريبكارى در حديث) و به قَدَرى بودن و تشيّع متّهم است. تعداد بسيارى از علما از جمله: سليمان تيمى، يحيى قطّان، وهب بن خالد

    و مالك بن انس در مورد ابن اسحاق گفته اند كه او فرد بسيار دروغگويى است(2).



    ----------------------------------------------------------------------------------------
    (1) السيرة النبويه: 4 / 603 .
    (2) شرح حالش را در كتاب هاى رجالى بنگريد. همچنين براى آگاهى بيشتر از شرح حال ابن اسحاق مى توانيد به مطالبى مراجعه كنيد كه حافظ ابن سيّد الناس (متوفاى سال 734) در مقدمه سيره خود به نام عيون الاثر در مورد او نگاشته است.


  9. #9
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سند روايت در المستدرك


    همان گونه كه پيش تر گفته شد، اين روايت در المستدرك حاكم نيز آمده است. در اين كتاب روايت از دو طريق نقل شده است:

    1 ـ طريق ابن عباس

    مدار روايت حاكم از ابن عباس بر «اسماعيل بن ابى اويس» است. بنا بر اين ما فقط به بررسى ابن ابى اويس، اكتفا مى كنيم. او پسر خواهر مالك و خويشاوند اوست. گروهى از پيشوايان «جرح و تعديل»(1)درباره اين مرد سخنانى را اظهار كرده اند كه اينك اين مطالب را به نقل از ابن حجر عسقلانى مى آوريم(2):
    معاوية بن صالح درباره ابن ابى اويس مى گويد كه ابن معين در مورد او گفته است: او و پدرش از نظر نقل حديث ضعيف هستند.


    همچنين از ابن معين نقل مى كند: ابن ابى اويس و پدرش حديث مى دزدند.

    و نيز از او نقل مى كند كه ابن ابى اويس احاديث را به هم مى آميزد، دروغ مى گويد و مورد اعتنا نيست.
    نسايى در مورد ابن ابى اويس اظهار نظر مى كند و مى گويد كه او از نظر نقل حديث ضعيف است.
    وى در جاى ديگرى مى گويد: ابن ابى اويس ثقه و مورد اعتماد نيست.
    لالكائى به نظرات نسايى اشاره مى كند و مى گويد: نسايى در سخن گفتن عليه اسماعيل بن ابى اويس كوتاه نيامده است و به شدّت در مورد او سخن گفته تا آن جا كه منجر به ترك حديث او شده است. شايد مطلبى براى نسايى روشن شده كه براى غير او معلوم نشده است، چرا كه سخن همه رجال شناسان به اين ختم مى شود كه او از نظر نقل حديث ضعيف است.

    ابن عدىّ در مورد ابن ابى اويس مى گويد كه از دايى خودش احاديثى غريب نقل كرده كه هيچ كس ديگرى در نقل آن احاديث از او پيروى نكرده است.

    دولابى نيز در كتاب الضعفاء يادى از او كرده و مى نويسد: از نصر بن سلمه مروزى شنيدم كه مى گفت: ابن ابى اويس دروغگو است. او از مالك، مسائل ابن وهب را نقل مى كرد.

    عقيلى نيز در كتاب الضعفاء او را توصيف مى كند و مى گويد كه اُسامه زفّاف بصرى به ما نقل كرد كه از يحيى بن معين شنيدم كه مى گفت:
    ابن ابى اويس به اندازه دو پول ارزش ندارد.

    دارقطنى نيز در مورد او اين گونه اظهار نظر مى كند:
    او را در نقل سلسله سند حديث صحيح انتخاب نمى كنم.

    ابن حزم در كتاب المحلّى مى نويسد كه ابوالفتح ازدى مى گويد: سيف بن محمّد به من حديث كرد كه ابن ابى اويس حديث جعل مى كرد.


    سلمة بن شبيب نيز در مورد او چنين مى گويد: از اسماعيل بن ابى اويس شنيدم كه مى گفت:
    هنگامى كه مردم مدينه در مورد مسئله اى اختلاف نظر داشتند، من احاديث بسيارى را براى آن ها جعل مى كردم.


    2 ـ طريق ابو هريره


    در سند روايت از ابو هريره شخصى به نام «صالح بن موسى طلحى كوفى» وجود دارد. پيشوايان جرح و تعديل اهل سنّت درباره او سخنانى گفته اند كه آن ها را ـ مثل ابن ابى اويس ـ به نقل از ابن حجر عسقلانى مى آوريم
    (3):

    ابن معين در مورد صالح بن موسى مى گويد:
    او قابل اعتنا نيست.
    همچنين در مورد ديگرى مى گويد: صالح و اسحاق دو پسر موسى قابل اعتنا نيستند و حديث آن دو، نوشته نمى شود.
    هاشم بن مرثد از ابن معين نقل مى كند كه صالح بن موسى از نظر نقل حديث ثقه و مورد اعتماد نيست.
    جوزجانى نيز در مورد او اين گونه اظهار نظر مى كند: وى با وجود خوب بودن، از نظر نقل حديث ضعيف است.

    از ابن ابى حاتم نقل شده كه گفته است: پدرم درباره صالح بن موسى گفت: او به طور جدّ از نظر نقل حديث ضعيف است.

    او از افراد مورد اعتماد و ثقه، احاديث منكَر نقل مى كند.
    گفتم: مى توان حديث او را نوشت؟
    گفت: من حديث او را نمى پسندم.
    بُخارى در مورد او مى گويد: احاديث صالح از طريق سهيل بن ابى صالح، منكر است.
    نسايى صالح را اين گونه توصيف مى كند: حديث او نوشته نمى شود. ضعيف است.
    در جاى ديگرى مى گويد: او متروك الحديث است.

    ابن عدىّ از صالح ياد كرده و در مورد او مى نويسد: هيچ كسى رواياتى را كه صالح نقل كرده است نقل نمى كند. او نزد من از كسانى است كه به عمد دروغ مى گويد، اين گونه نيست كه چيزى بر او مشتبه شود و دچار خطا و اشتباه گردد. بيشتر رواياتى را كه در فضايل جدّش نقل مى كند، كسى نقل نكرده است.


    ترمذى نيز در مورد صالح مى گويد: برخى از دانشمندان عليه او سخن گفته اند.

    عبداللّه بن احمد مى گويد: از پدرم در مورد صالح بن موسى پرسيدم; او گفت: من چيزى درباره او نمى دانم; گويى او را نمى پسنديد.
    عقيلى نيز در مورد او اظهار نظر كرده و مى گويد: در چيزى از احاديثش پيروى نمى شود.

    ابن حبّان در مورد صالح مى گويد: او از افراد ثقه روايت هايى را نقل مى كرد كه به حديث افراد مورد اعتماد شبيه نبود، به گونه اى كه شنونده حديث گواهى مى دهد كه آن حديث ساختگى يا مقلوب است. و نمى توان به آن احتجاج كرد.


    ابو نعيم نيز درباره او اين گونه سخن گفته است:
    صالح از نظر نقل حديث متروك است و احاديث منكرى را روايت مى كند.


    -------------------------------------------------------
    (1) جرح و تعديل شاخه اى است از علم رجال: جرح به معناى تضعيف كردن و تعديل به معناى عادل دانستن.
    (2) تهذيب التهذيب: 1 / 271.
    (3) تهذيب التهذيب: 4 / 354.

  10. #10
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    سند روايت در السنن الكبرى بيهقى

    اين روايت در السنن الكبرى بيهقى نيز با دو سند نقل شده است. يكى از طريق ابن عبّاس و ديگرى از طريق ابو هريره.

    در سلسله سند نخستين ابن ابى اويس است و در دومى صالح بن موسى طلحى.

    وضعيت هر دو راوى نيز در بررسى سند روايت المستدرك حاكم روشن شد.

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •