نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: *دست نوشته ها*

  1. #1
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    Icon100 *دست نوشته ها*

    سلام خدمت بچه های گل سناتور ها
    در این پست یه جملات قصار و عاشقانه میپردازم
    فقط از دوستان خواهش دارم
    مطالب رو از سایت ها کپی نکنید و میتونید شخصا بنویسید و یا نظرتونو اعلام کنید
    با تشکر*
    ویرایش توسط . : : H@med : : . : 2012/04/19 در ساعت 11:53

  2. #2
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    New 1 **ارزو**

    پیش از هر چیز برایت ارزومندم که به خوبی ها عشق بورزی*
    و نیکان و نیکویی ها نیز به تو به تو روی بیاورند*
    ارزو دارم دوستانی داشته باشی برخی نادوست و برخی دوست دار
    که دست کم یکی در جمعشان مورد اعتمادت باشد*
    چون زندگی بدین گونه است برایت ارزومندم که دشمن بیز داشته باشی
    نه کم نه زیاد درست به اندازه
    تا گاهی باور هایت را مورد پرسش قرار دهد
    که دسته کم یکی از ان ها اعتراضش به حق باشد تا زیاد به
    خود مغرور نشوی*
    هم چنین برایت ارزومندم که صبور باشی نه با
    کسانی که اشتباهات کوچک میکنند
    که این کار ساده ای است
    بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ میکند*
    امیدوارم به پرنده ای دانه بدهی و یه اواز مرغ سحری گوش کنی
    وقتی که اوای سحرگاهی اش را سر میدهد
    چرا که از این راه
    احساس زیبا خواهی یافت.به رایگان*
    ارزومندم اگر به پول یا ثروتی رسیدی
    ان را پیش رویت بگذاری و بگویی:این دارایی من است
    فقط برای اینکه اشکار شود کدامتان ارباب دیگری است!!!
    اری پول ارباب بدی است اما خدمتگذار خوبی است*
    در پایان برایت ارزومندم ای مهربان همواره دوستی خوب و یک دل داشته باشی
    تا اگر فردا ازرده شدی و یا
    پس فردا شادمان گشتی
    یا هم از عشق بگویید و شکوفا شوید**
    ویکتور هوگو
    نویسنده این متن:!Hamed!

  3. #3
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2011/08/29
    محل سکونت
    Tehran_ParS
    نوشته ها
    8,503

    New 1 *راه بزرگی*

    امیر خراسان را پرسیدند:
    تو فردی فقیر و بی چیز بودی
    و شغلی پست داشتی
    به امیری خراسان چو افتادی ؟
    گفت روزی دیوان حنظله بادغیسی
    خواندم بدین دو بیت رسیدم
    مهتری گر به کام شیر در است ***شو خطر کن ز کام شیر بجوی
    یا بزرگی و عز ونعمت جاه ***یا چو مردانت مرگ رویاروی

    داعیه ای در باطن من پدید امد که به هیچ وجه در ان حالت که اندر بودم
    راضی نتوانستم بود. دارایی ام را بفروختم و اسب خریدم و از وطن خویش رحلت کردم(سفر کردم).
    به دولت صفاریان پیوستم . هر روز بر شکوه و شوکت و لشکر من افزوده میگشت و اندک اندک کار من بالا گرفتو ترقی کرد تا جمبه خراسان
    را به فرمان خویش در اوردم.اصل و سبب این دو بیت بود
    اثر:نظامی عروضی
    نویسنده متن:!Hamed!

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •