صفحه 1 از 11 1234567891011 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 1 تا 10 , از مجموع 105

موضوع: دِلـ نِوشـ ـــ ــتهـِ ـهآیِ دِلآرآمــ⎠⏠⏝⏠⎝

  1. #1

    Eh دِلـ نِوشـ ـــ ــتهـِ ـهآیِ دِلآرآمــ⎠⏠⏝⏠⎝

    مثــل عکــس رخ مهتــاب

    کــه افتــاده بــر آب

    در دلــم هستــی و

    بیــن مــن و تــو فــاصلــه هــاســت . . .

    در اینجا دل نوشته های دلارام نوشته میشه....خوشحال میشم بقیه هم اگر دل نوشته ای دارن. یا مطلب قشنگی.....اینجا بنویسن!!!
    ویرایش توسط . : : H@med : : . : 2012/06/26 در ساعت 21:17

  2. #2

    پیش فرض

    چیزهآیــــــــــی هَست که نمی شَوَد گُفــــــت!
    میدآنی چرا؟!
    چون نمی دآنـــــی چیســــــت!
    اَما هَستَند!
    چیزهآیــــــــی در درونَمـــ ! که لَحظه هآ ی زیادی را اَز مَن گرفتنــــد . . .
    که لَحظه های زیادی دُنیآ را اَز مَن و مَن را اَز دُنیا!




  3. #3

    پیش فرض

    به خود می‌پیچد
    پیچکی که پشت دیوار خراب‌شده‌اش
    چیزی نبود

  4. #4

    پیش فرض

    از آدمـــ ـهآ دلگیرمـــ! ...

    ڪهـ خوبــــ ـهآے خودشآن رآ از بد تو ، مو شڪآفی مینڪند ...

    و بد ـهآیشان رآ در جیبــــ لبآســــ ـهآیی ڪهـ دیگر از پوشیدنش خجآلتــــ میڪشند ، پنهآن مینڪند !!!

    از اینڪهـ ژستــــ یڪــ ڪشیشــــ رآ میگیرند ، وقتیــــ ـهوآے اعترآفــــ دآرے !

    و درد ـهآیتــــ رآ ڪهـ میشنوند ...

    خیآلشآن راحتــــ میشود ، ـهنوز میتوآنند ڪمی خودشآن رآ از تو ڪشیش تر ببینند !!!

    از آدمــــ ـهآ دلگیرمــــ...

    وقتیــــ تمآمــــ دنیآیشان اثباتــــ ڪردن استــــ!


    ـهمین ڪهـ گیرتـــــ بیآورند ، تمآمــــ آنچهـ رآ ڪهـ نمی توآنند به خورد خودشآن دـهند بهـ تو اثبآتــــ می ڪنند !

    و بهـ ڪسی غیر از خود ، برترے ـهآیشان رآ آویزان ڪنند تآ از دور بهـ ڪلڪسیون افتخآراتشان نگآه ڪنند !

    و ـهـر بآر ڪهـ ایمآنشـان رآ از دستــــ دـهـند ، آنقـدر امین حسآبتــــ میڪـنند ڪهـ تو رآ گوآه میگیـرند !

    ایمآنشآن ڪهـ پروآر شد بآ طعنهـ میگویند : این اعتمآد به نفســ رآ ڪهـ از سر رآه نیآورده امــــ!

    از آدمـــ ـهآ عجیبــــ دلگیرمــــ...

    از اینڪهـ صفتــــ ـهآیشآن رآ در ذـهنشآن آماده ڪرده اند !!!

    و منتظــــر مآنـده اند تآ تڪـآن بخــورے و ببیننــد بهـ ڪدآمــــ صفتـــــ مینشینیــــ! ...

    و تو رآ ـهی توصیفــــ ڪنند ... ـهی توصیفــــ ڪنند ... ـهی توصیفــــ ڪنند ...

    خنده اتــــ بگیــرد ڪهـ چقدر شبیهـ ‌شآن نیستیـــــ!

    دردشآن بیاید ... و انتقآمشـــ رآ از تو بگیرند! ...

    تآ دیگر بهـ آنهآ این حســــ رآ ندـهیــــ ڪهـ ڪسیــــ وجود دآرد ڪهـ شبیهـ ‌شآن نیستــــ!

    از آدمــــ ـهآ دلگیرمــــ...

    "ڪهـ سرد دستــــ میدـهند و بهـ چمدآنتــــ نگاه میڪنند"

    دلتــــ! ....

    دلتــــ ڪهـ از تمآم دنیآ گرفتهـ بآشــد ... تنهآ بهـ درد بآزگشتــــ بهـ زادگآـهتــــ میخورے !

    دلمـــ گرفتهـ استــــ ... "ـهمینــــ رآ ـهمــــ میخوانند" و بآز خودشآن را آن مسافـــر آخر قصهـ حسآبـــــ میڪنند ... !!!




  5. #5

    پیش فرض

    زمستآن مآندگآر آدمها عآدتـــ شده !
    پروآز از یآد ـهآ رفتهـ استــــ . . . !
    میخوآهمـــ پروآز کنمـــ !
    چهـ ڪسی دستمـــ رآ میگیرد؟
    زمستان نغمهـ رفتن دآرد . . .
    و دستهآے خیس بآرآن بر دشتـــ سبز نگآهمـــ می ترآود
    ڪجآستـــ دستهآے گرمـــ آفتابـــ؟
    خورشیدے نمی یبینمـــ!
    ابــر ـهآ می آیند و می سرآیند . . .
    جآرے دریآچـهـ در آبی بیڪرآن دریآ محـو می شود !
    غنچهـ هآ در انتـــظآرند . . . !!!
    ڪـجآستـــ روزنهـ اے برآی نـــور دیدن !
    چه ثآنیـــهـ هآے دردنآڪی
    ڪجآے این زمین طلــوع میڪنی خورشید؟

    میبینــی چهـ زود دیــــر میــشود؟
    فردآ میرومـــ! و تو فرصتی برآی ودآع نخوآهی دآشتـــ . . .
    صدآیی در آسمآن میپیچد: فردآ دوبآره خورشـــید طلـــوع میڪند . . .
    بآز ـهم روز میشود . . . شبـــ میشود . . . حتی اگر من نباشمـــ . . . !!!






  6. #6

    پیش فرض

    اینجا در قلب من حد و مرزی برای حضور تو نیست ...
    به من نگو که چگـونه بی تو زیستـن را تمـرین کنم ...
    مگر ماهی بیرون از آب می تواند نفس بکشد؟؟؟...
    مگر می شود هـــــوا را از زندگیــــــم برداری و من
    زنده بمانم ؟؟؟...
    بگو معنی تمرین چیست ؟؟؟
    بریدن از چه چیز را تمرین کنم !!!
    بریدن از خودم را ؟؟؟...
    از من نپرس که اشکهایم را برای چه به پروانه ها هدیه می دهم...
    همـه می داننـد که دوری تو روحـــم را مـی آزارد...
    تو خود پروانه ها را به من سپردی که میهمان
    لحظه های بی کسی ام باشند...
    نگاهت را از چشمم برندار... مرا از من نگیر...
    هوای سرد اینجا را دوست ندارم
    مرا عاشقانه در آغوش بگیر که سـخت تنهــام
    ای خـدا ... !



  7. #7

    پیش فرض

    لحظاتی هست ؛ که تو شاید رمانتیکِ فانتزی اش را برای خودتان ساخته باشی.
    ازهمان هایی که همیشه نمیتوانی داشته باشی اش.
    او که باشد ، همه اش را می بخشی به او.
    همه ی همه اش را می ریزی به پایش.
    مست می شوی ، محو می شوی ؛ انگار یکی می شوید.
    ….

  8. #8

    پیش فرض

    هرگاه دفتر محبت را ورق زدي و هرگاه زير پايت خش خش برگها را احساس كردي
    هرگاه در ميان ستارگان آسمان تك ستاره اي خاموش ديدي
    براي يكبار در گوشه اي از ذهن خود نه به زبان بلكه از ته قلب خود بگو:
    يادت بخير
    بـــه طـــور کـــامــلــاً تلــخــــی آرومـــــم ...!

  9. #9

    پیش فرض

    در یک روز خزان پاییزی پرستویی را در حال مهاجرت دیدم به او گفتم:


    چون به دیار یارم میروی به او بگو دوستش دارم ومنتظرش می مانم.


    بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد.



    و گفت:


    دوستـــــش بدار ولی منتظــــــــرش نمـــــــــان.
    بـــه طـــور کـــامــلــاً تلــخــــی آرومـــــم ...!

  10. #10

    پیش فرض

    آرزوی خیلی ها بودم


    از آن دست نیافتنی هایشان….


    ساده اسیرت شدم که قدر ندانستی…!!!
    بـــه طـــور کـــامــلــاً تلــخــــی آرومـــــم ...!

صفحه 1 از 11 1234567891011 آخرینآخرین

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •