نمایش نتایج: از شماره 1 تا 1 , از مجموع 1

موضوع: روزگار تنهایی من

  1. #1
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2011/10/19
    محل سکونت
    shomal
    نوشته ها
    145
    سپاس ها
    66
    سپاس شده 139 در 89 پست

    Eh روزگار تنهایی من



    روزگار تنهایی من



    در تاریکی چشمانت را جستم
    در تاریکی چشمانت را یافتم
    و شبم پر ستاره شد


    تورا صدا کردم
    در تاریکی شبها دلم صدایت کردو تو با طنین صدایم به سویم آمدی
    با دستهایت برای دستهایم آواز خواندی
    برای چشمهایم با چشمهایت
    برای لبهایم با لبهایت
    برای تنم با تنت آواز خواندی
    من با چشمها و لبهایت انس گرفتم
    با تنت انس گرفتم
    چیزی در من فروکش کرد
    چیزی در من شکفت
    من دوباره در گهواره کودکی خویش
    به خواب رفتم
    و لبخند آن زمانم را بازیافتم


    در من
    شک لانه کرده بود
    دستهای تو
    چون چشمه ای به سوی من جاری شد
    و من تازه شدم ،
    من یقین کردم
    یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
    و در گهواره سالهای نخستین به خواب رفتم
    دردامانت - که گهواره رویاهایم بود -
    و لبخند آن زمان به لبهایم برگشت
    با تنت برایم لالا گفتی
    چشمهای تو با من بود
    و من چشمهایم را بستم
    چرا که دستهای تو اطمینان بود


    بدی تاریکیست
    شبها جنایتکارند
    ای دل آویز من ای یقین ! من با بدی قهرم
    و تو را بسان روزی بزرگ آواز می خوانم


    صدایت می زنم گوش بده قلبم صدایت می زند
    شب گرداگردم حصار کشیده است
    و من به تو نگاه می کنم
    از پنجره های دلم
    به ستاره هایت نگاه می کنم
    چرا که هر ستاره
    آفتابیست
    من آفتاب را باور دارم
    من دریا را باور دارم
    و چشمهای تو سرچشمه دریاست
    انسان سرچشمه دریاست






  2. کاربر روبرو از پست مفید amir7777 سپاس کرده است .


مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •