نمایش نتایج: از شماره 1 تا 2 , از مجموع 2

موضوع: سعدی

  1. #1
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    پیش فرض سعدی

    چهارشنبه 20 بهمن 1389 :: 23:18 :: نویسنده : عبدالله
    سعدی
    سعدی
    بگـذار تا بگریـیـم چون ابر در بهــاران
    کز سنـگ نـاله خیـزد روز وداع یـاران
    هر کو شراب فـرقت روزی چشیـده باشد
    داند که سخت باشـد قطع امیـدواران
    با ساربان بگویید احــوال آب چشمـم
    تا بر شتر نبندد محمل بـه روز بــاران
    بگذاشتند ما را در دیـده آب حســرت
    گریـان چـو در قیــامت چشــم گناهکــاران
    ای صبـح شب نشینان جانم به طاقت آمد
    از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران
    چندین که برشمردم از ماجرای عشقت
    انــدوه دل نـگفتــم الـا یک از هـــزاران
    سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
    بیـرون نمی‌تــوان کـرد الا به روزگــاران
    چندت کنم حکایت شـرح ایــن قدر کفـایت
    باقی نمی‌توان گفت الا به غمگساران

  2. #2
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    4,088
    سپاس ها
    4,171
    سپاس شده 8,090 در 2,412 پست
    نوشته های وبلاگ
    360

    پیش فرض

    روی تو خوش می‌نماید آینه ما
    کآینه پاکیزه است و روی تو زیبا

    چون می روشن در آبگینه صافی
    خوی جمیل از جمال روی تو پیدا

    هر که دمی با تو بود یا قدمی رفت
    از تو نباشد به هیچ روی شکیبا

    صید بیابان سر از کمند بپیچد
    ما همه پیچیده در کمند تو عمدا

    طایر مسکین که مهر بست به جایی
    گر بکشندش نمی‌رود به دگر جا

    غیرتم آید شکایت از تو به هر کس
    درد احبا نمی‌برم به اطبا

    برخی جانت شوم که شمع افق را
    پیش بمیرد چراغدان ثریا

    گر تو شکرخنده آستین نفشانی
    هر مگسی طوطیی شوند شکرخا

    لعبت شیرین اگر ترش ننشیند
    مدعیانش طمع کنند به حلوا

    مرد تماشای باغ حسن تو سعدیست
    دست فرومایگان برند به یغما

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •