صفحه 3 از 3 نخستنخست 123
نمایش نتایج: از شماره 21 تا 24 , از مجموع 24

موضوع: -:¦:--غوغای عشق.....در دفتر عشق:¦:-

  1. #21
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2013/01/19
    محل سکونت
    مشهد
    سن
    28
    نوشته ها
    1,568

    پیش فرض

    حوالی خاکستری رویاهایم نخواب........" رنگ میگیرد تنهایی ات !
    شیشه ی نازک احساس مرا دست نزن
    چندشم می شود از لک انگشت دروغ
    آن که میگفت که احساس مرا می فهمد
    کو کجا رفت ؟که احساس مرا خوب فروخت

  2. #22

    پیش فرض

    همیشه گفته بودم مال منی ، تو هوای نفسهای منی

    به بودنت میبالم ، من به این حس مینازم ، و عشق را با من و تو میسازم

    هیچگاه خودم را نمی بازم

    تو با یک نگاه مرا به کجاها کشاندی ، من تو را با عشق به همه جا میکشانم

    از ساحل عشق ، تا قله خوشبختی ها ، در زیر این باران ، تا اوج ابرها

    من و تو و حس همیشه با هم بودن ، در کنار هم بودن و این شعر عاشقانه را با هم خواندن

    و چه عاشقانه با هم مینگریم به لحظه غروب

    میخندیم به رفتن خورشید و این لحظه ی پر از غرور

    دستت در دستان من است و خیالم راحت از همه چیز

    با وجودت در این دنیا هیچ غمی در دلم نیست

    که چه عاشقانه نشسته ای درکنارم و من چه با احساس میفشارم دستان لطیفت را

    تو با نگاه مهربانت آرام کرده ای مرا و پر از غوغا کرده ای تپشهای قلبم را

    نزدیک به همیم ، آنقدر نزدیک که گاهی حس میکنم

    این نفسهای تو است که در سینه ی من جا گرفته

    آنقدر نزدیک که گاهی حس میکنم این قلب تو است که در وجود من میتپد

    آنقدر نزدیک ، که گاهی حس میکنم من همان تو شده ام و تو همان منی که عاشقت هستم

    آنقدر نزدیک، که گاهی حس میکنم نگاه تو درگیر همان نگاه عاشقانه ایست

    که تو را مال من کرد

    و من با تو تا کجاها آمده ام ، تا جایی که هیچکس نمیتواند حتی در رویاها نیز ببیند

    تو حرف دلت را برایم میگویی و من نگاهت میکنم

    آنگاه که حرفهایت تمام شد ، سرت را میگذاری بر روی شانه هایم و من نوازشت میکنم

    و من پاسخ درد دلهایت را با یک سکوت عاشقانه میدهم

    با اینکه در آن لحظه تو از فریاد عشق در دلم خبر داری

    با خبر باش که دنیای منی تو ، همان دنیایی که من در آن عاشق تو شدم

  3. #23

    پیش فرض

    تو بی وفایی و من بی خبر از همه جا ، تو رفته ای و من به انتظارت مانده ام اینجا

    فرق من و تو در این است ، به اندازه یک دنیا فاصله میان من و تو و یک عشق ماندنی است

    تو درونت عشق نیست ، دلت با من نیست ، نمیفهمی ، نمیدانی ، نمیدانی که چقدر برایم عزیزی

    به هوای عشق آمدی و مرا بی نفس کردی ، یک روز ، یک لحظه مرا از خودت جدا کردی

    یک قلب عاشق و یک حسرت ماندگار ، این هم سرنوشت من بود که

    بی وفایی در قلبم ماند به یادگار

    بین من و تو چیزی نمانده ، اما در قلبم یک فریاد بی صدا مانده ،

    در دلم همان احساس و همان حسرت سرد به جا مانده

    برای من، تو میمانی و میمانی و خاطره هایت همیشه خواهد ماند،

    این خود خودت هستی که شعر بی وفایی را خواهد خواند

    چیزی نشده ، هیچ اتفاقی نیفتاده ، تنها دلم شکسته و تنها مانده ام

    این شعر را هم برای دل خودم سروده ام ، تا بخوانم و بیشتر اشک بریزم ،

    تا با آمدن اشکهایم ، آرام بگیرم

    دست خودت نیست ، بی وفایی دیگر

    شاید مرا نمیخواهی و دوستم نداری ، اجباری نیست ،

    اما کاش از همان روز اول نمیگفتی که دوستم داری

    کاش از همان روز اول نمیگفتی که مرا میخواهی ، نمیگفتی که مرا هیچگاه تنها نمیگذاری

    کاش چشمم به چشمت نمی افتاد، این دل لعنتی به دست و پایم نمی افتاد

    تو بی وفایی و من بی خبر از همه جا ، تو رفته ای و من همچنان اشک میریزم اینجا

    فکر نکن عاشقت هستم ، فکر نکن التماست میکنم که برگردی.......

    بی خیال نمیتوانم به دل خودم هم دروغ بگویم:: هنوز عاشقتم

  4. #24

    پیش فرض


    خنده ام می گیرد وقتی پس از مدت ها بی خبری بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیری…

    خنده ام می گیرد وقتی پس از مدت ها بی خبری بی آنکه سراغی از این دل آواره بگیریمی گویی: دلم برایت تنگ است.یا مرا به بازی گرفته اییا معنی واژه هایت را خوب نمی دانی…دلتنگی ارزانی خودت. من دگر دلم را به خدا سپرده ام*****می ترسممی ترسم که بازی تمام شود!لحظه ی دیداردستانم را پنهان می کنممبادا بفهمیهمه چیزم را باخته ام!
    *****
    نمی دانم چرا ؟!این روزهادر جواب هرکه از حالم می پرسدتا می گویم: ” خوبم “چشمانم خیس می شود!

صفحه 3 از 3 نخستنخست 123

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •