قديم ها، آن موقع كه اجداد ما مي خواستند تشكيل خانواده دهند و با هم ازدواج كنند، فقط يك بار موقع خواستگاري به هم نظري مي انداختند و تا روز عقد و ازدواج نه صحبتي با هم مي كردند، نه اظهارنظري. اصلاً چرا راه دور برويم، تا همين 30 20 سال پيش هم اوضاع از همين قرار بود. پسر همراه پدر و مادر عازم خواستگاري مي شدند، دختر را مي پسنديدند و ديگر نه از تفاهم و صحبت كردن درباره رنگ هاي مورد علاقه و كتاب و فلسفه خبري بود، نه كسي مي دانست طرف ديگر زندگي اش چه جور آدمي است. شوهر بايد مردي مي بود كه دستي در جيب داشت و زن هم بايد به خوبي از پس امور خانه داري برمي آمد. اما نسل جديد كه به قولي، نظم طبيعت را به هم ريخت، مثل هرچيز ديگر قواعد اين امر را هم به سود خود تغيير داد، تغييري كه قديمي ترهاي اين نسل بهايش را پرداختند تا دنيا به كام جديدترها باشد. حالا ديگر جز در موارد خاص، دختر و پسر تا بر زندگي و اخلاق يكديگر وقوف نداشته باشند، تن به ازدواج نمي دهند و هزار ويك دليل و مدرك براي انتخاب فرد مورد نظرشان دارند، اتفاقي كه به ميل قديمي ها خوش نمي آيد و مشكلات احتمالي بعد از ازدواج را بر گردن آن مي اندازند.