به موجب مقررات آئين زرتشت هر هزار سال از دخترى باکره از نطفه زرتشت نجات دهنده اى نمايان مى شود، در هزاره سوم يعنى آخرين دوره (سوشيانت) ظهور مى کند، مردگان زنده مى شوند؛ حوادث آسمانى موجب ذوب شدن فلزات در دل کوهها مى گردد؛ فلز ذوب شده براى مؤمنين شير سرد و براى دشمنان دين، دردناک است، مردم بدکار و شياطين نابود مى شوند، نيکوکاران به آب زندگى جاويد ميرسند. طبق مدرکى سوشيانت و بنا بر سند ديگر شخص زرتشت خودش آئين مزدا را تکريم و تقديس مى کند؛ خراى از جهان ميرود و خوشى و شادى برقرار ميگردد. کرگ لينگر مينويسد: در دين زرتشت مفهوم بزرگى وجود دارد که نه در آئين مصريان قديم ديده مى شود و نه در انديشه هاى بسيار عميق هندو، آن اين است که جهان داراى تاريخ است و از قانون تحول پيروى مى کند، وضع فعلى جهان را به مرحله نهائى رهبرى مى کند، همه نيروها در کار خود بايد به آن راه بروند، در نظر زرتشت دنيا از برنامه استمرار تاريخ پيروى مى کند و ميدان جنگ است، مبارزه اى پر شور، نيروها را مقابل يکديگر قرار داده است و اين امر واجب است و نتيجه آن تکامل مردم با تقوى و بهره مندى از زندگى جاويدان است.
جايگاه برزخ طبق آئين زرتشت بين بهشت و دوزخ جائى است که برزخ ناميده مى شود، و اين محل جاى کسانى است که اعمال نيک و گناهان آنها يکسان است، اين دسته در برزخ تا روز واپسين خواهند بود و آنگاه که همه مردگان زنده شدند آنها نيز بيرون خواهند آمد، زيرا ديگر صاف و پاک شده اند و به مقر سعادتمندان خواهند رفت.