در قرن سوم ميلادى آئين ديگر همگانى يعنى (آئين مانوى) در اطراف مرزهاى مشترک ايران و بابل نمايان گرديد. مؤسس آن مانى يا مانس نام داشت و نسبش از طرف مادر به اشکانيان (پارتيان) ميرسيد. نام پدرش تيک (پاتک) يا فوتتق بابک پسر ابوبزرام بود که از همدان به بابل در بين النهرين رفته بود. وى به سال 215 يا 216 ميلادى (سال چهارم سلطنت اردوان، آخرين پادشاه اشکانى) در قريه ماردينر در ولايت «مسن» ناحيه نهر کوتاه در بابل باستانى متولد شد. پس از فرا گرفتن علوم متداول زمان خود به آئين مغتسله که يکى از فرقه هاى گنوسى است و در آن زمان در نواحى بين فرات و دجله ساکن بودند درآمد؛ ولى بعد هنگامى که از اديان زمان خود مانند زرتشتى و مسيحى و آيين هاى گنوسى به ويژه مسلک ابن ديصان و مرقيون آگاهى يافت، منکر مذهب مغتسله گرديد. مانى آئين زرتشت را مطالعه کرد و خود را مصلح آن شناخت و بقول خودش در سيزده سالگى (سال 228 ميلادى) چند بار مکاشفاتى يافت و فرشته اى اسرار جهان را بدو عرضه داشت و سرانجام پس از آغاز دعوت آئين خود در سال 242 ميلادى خويش را فارقليط که مسيح ظهور او را خبر داده بود معرفى کرد. چنانکه در سرودى که به زبان پهلوى سروده گويد:
«من از بابل زمين آمده ام تا نداى دعوت را در همه جهان پراکنده کنم.»
مانى در باب آفرينش مى گفت: در آغاز خلقت دو اصل وجود داشته است. يکى نيک و ديگرى بد. نور را خالق خير و تاريکى را خالق شر ميدانست و ميگفت:
انسان در اين ميان مختار است به جلوه هاى دو اصل مذکور، يعنى به بدى: که تيره انديشى، نادرستى، خودخواهى احمقانه، کشتار، حق کشى و غيره است. يا به نيکى که روشن انديشى، مهربانى، دوستى، گذشت، اتحاد، صميميت، غمخوارى ديگران و غيره است توجه و کمک کند. اگر به نيکى توجه کند، رستگار و اگر به بدى عمل کند سرافکنده و معذب خواهد شد. و حاصل آنکه تمايل به نيکى باعث سرافرازى و عروج و بقا و تمايل به بدى سبب اضمحلال و فناى آدمى مى گردد. او مى گفت: در حقيقت روشنائى و تاريکى، يا نيکى و بدى (يا روح و ماده) هستند که بعلت اصل غير قابل تغيير سرنوشت سرشت خود مجبورند به مسير تعيين شده ازلى خويش ادامه دهند. زيرا در اصل:
از نيک و بدى نايد و از بد ثمر نيک اين گفته مانى است که او گفته به تفکيک (رفيع)
در اين ميان فقط انسان است که با تعيين و انتخاب مسير تمايلى يا مصلحتى خود ميتواند به يکى از آن دو راهى که در پيش دارد عمل کند و يا بهتر بگوئيم:
نيکى و بدى دو راه تعيين شده قطعى است و هر انسانى عامل انتخاب و ادامه حرکت آن دو در وجود خود است.
مانى ابتدا پيرو يکى از فرقه هاى مسيحى ماندائى يا زارئيان بود. اين دسته حضرت يحيى را پيغمبر حقيقى ميدانست و عيسى را دروغگو مى شمرد، با بى همسرى و رياضت در زندگى مخالفت داشت. مانى پس از مطالعه آئين زرتشت خود را مصلح آن شناخت. هند را سياحت کرد و با عقايد بودائى آشنا شد، سپس به ايران بازگشت و به تبليغ دين جديد پرداخت و آن را با اديان زرتشتى و بودائى و مهرى و مسيحى مطابقت داد، ولى تحت تعقيب روحانيان زرتشتى قرار گرفت و محکوم گرديد و در سال 276 ميلادى در شصت سالگى مصلوب شد.