اين‌ عالم‌ اعتبارات‌، أسفلُ السّافلين‌ است‌، يعني‌ پست‌ترين‌ عوالم‌ از سرحدّ حقيقت‌ و متن‌ واقع‌. چون‌ انساني‌ كه‌ در مسير تكاملي‌ خود بايد صد در صد وجودش‌ را با حقائق‌ تطبيق‌ دهد، و در سير بهره‌يابي‌ از موادّ حقيقيّۀ عالم‌ و وصول‌ به‌ واقعيّات‌ در نردبان‌ صعود به‌ ترقّيات‌ روز افزون‌ نائل‌ گردد؛ كارش‌ در انحطاط‌ به‌ جائي‌ مي‌رسد كه‌ تمام‌ عمر خود و سرمايۀ وجودي‌ خود را از عقل‌ و علم‌ و حيات‌ و قدرت‌، صرف‌ گفتگوي‌ داستانهاي‌ خيالي‌ و افسانه‌اي‌ زيد و عَمرو مي‌كند و براي‌ آبرو به‌ يك‌ سلسله‌ آرزوهاي‌ دراز كه‌ معلوم‌ نيست‌ به‌ آنها مي‌رسد يا نمي‌رسد، دلبستگي‌ پيدا مي‌كند.
و براي‌ وصول‌ و كاميابي‌ به‌ آن‌ منويّات‌ و آرزوهاي‌ خياليّه‌ دست‌

ص 21
به‌ فعّاليّت‌هاي‌ تند مي‌زند، و بالنّتيجه‌ ميوۀ عمرش‌ نارسيده‌ و با دست‌ تهي‌ و از ثمرات‌ حيات‌ بهرمند نگشته‌ از دنيا مي‌رود، و با حال‌ انكسار و فتور بدين‌ عمر گذشته‌ مي‌نگرد، حسرت‌ و ندامت‌ سراپاي‌ او را فرا مي‌گيرد؛ چون‌ در مقابل‌ عمر ضايع‌ شده‌ و طومار درهم‌ پيچيده‌ و بانگ‌ رحيل‌ چه‌ مي‌توان‌ كرد ؟!