نمایش نتایج: از شماره 1 تا 3 , از مجموع 3

موضوع: نظامی گنجوی

  1. #1
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    King نظامی گنجوی

    در مدح شروانشاه اختسان بن منوچهر
    سر خیل سپاه تاجداران سر جمله جمله شهریاران
    خاقان جهان ملک معظم مطلق ملک الملوک عالم
    دارنده تخت پادشاهی دارای سپیدی و سیاهی
    صاحب جهت جلال و تمکین یعنی که جلال دولت و دین
    تاج ملکان ابوالمظفر زیبنده ملک هفت کشور
    شروانشه آفتاب سایه کیخسرو کیقباد پایه
    شاه سخن اختسان که نامش مهریست که مهر شد غلامش
    سلطان به ترک چتر گفته پیدا نه خلیفه نهفته
    بهرام نژاد و مشتری چهر در صدف ملک منوچهر
    زین طایفه تا به دور اول شاهیش به نسل دل مسلسل
    نطفه‌اش که رسیده گاه بر گاه تا آدم هست شاه بر شاه
    در ملک جهان که باد تا دیر کوته قلم و دراز شمشیر
    اورنگ نشین ملک بی‌نقل فرمانده بی‌نقیصه چون عقل
    گردنکش هفت چرخ گردان محراب دعای هفت مردان
    رزاق نه کاسمان ارزاق سردار و سریر دار آفاق





  2. #2
    معاونت سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/05
    محل سکونت
    Tabriz
    نوشته ها
    14,398
    سپاس ها
    6,794
    سپاس شده 16,762 در 8,741 پست
    نوشته های وبلاگ
    27

    King نظامی گنجوی



    طاب زمین بوس



    ای عالم جان و جان عالم دلخوش کن آدمی و آدم
    تاج تو ورای تاج خورشید تخت تو فزون ز تخت جمشید
    آبادی عالم از تمامیت و آزدی مردم از غلامیت
    مولا شده جمله ممالک توقیع ترا به (صح ذلک)
    هم ملک جهان به تو مکرم هم حکم جهان به تو مسلم
    هم خطبه تو طراز اسلام هم سکه تو خلیفه احرام
    گر خطبه تو دمند بر خاک زر خیزد از او به جای خاشاک
    ور سکه تو زنند بر سنگ کس در نزند به سیم و زر چنگ
    راضی شده از بزرگواریت دولت به یتاق نیزه داریت
    میرآخوری تو چرخ را کار کاه و جو ازان کشد در انبار
    آنچه از جو و کاه او نشانست چو خوشه و کاه کهکشانست
    بردی ز هوا لطیف خوئی وز باد صبا عبیر بوئی
    فیض تو که چشمه حیاتست روزی ده اصل امهاتست
    پالوده راوق ربیعی خاک قدم تو از مطیعی
    هرجا که دلیست قاف تا قاف از بندگی تو می‌

  3. #3
    کاربر سایت
    تاریخ عضویت
    2012/06/15
    نوشته ها
    793
    سپاس ها
    209
    سپاس شده 456 در 326 پست
    نوشته های وبلاگ
    137

    پیش فرض

    نظامی گنجوی

    همه روز را روزگارست نام


    یکی روز دانه‌ست و یک‌روز دام


    به مور آن دهد کو بود مورخوار



    دهد پیل را طعمهٔ پیل‌وار



    همه کار شاهان شوریده آب



    از اندازه نشناختن شد خراب



    بزرگ اندک و خرد بسیار برد



    شکوه بزرگان ازین گشت خرد



    سخائی که بی‌دانش آید به جوش



    ز طبل دریده برآرد خروش



    مراتب نگهدار تا وقت کار



    شمردن توانی یکی از هزار



    جهاندار چون ابر و چون آفتاب



    به اندازه بخشد هم آتش هم آب



    به دریا رسد دُر فشاند ز دست



    کند گردهٔ کوه را لعل بست



    به حمدالله این شاه بسیار هوش



    که نازش خرست و نوازش فروش



    به اندازهٔ هر که را مایه‌ای



    دها و دهش را دهد پایه‌ای



    از آن شد براو آفرین جای گیر



    که در آفرینش ندارد نظیر



    سری دیدم از مغز پرداخته



    بسی سر به ناپاکی انداخته



    دری پر ز دعوی و خوانی تهی



    همه لاغریهای بی فربهی



    همین رشته را دیدم از لعل پر



    ضمیری چو دریا و لفظی چو در



    خریداری الحق چنین ارَجمند


    سخنهای من چون نباشد بلند




مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •