درمیان بوستانی بس عظیم- داشت موشی لانه در باغ نعیم - در رفاه و راحتی می زیست او- با لبی شاداب و چهری خنده رو- با لبی خندان و قلبی پر نشاط - روزگارش بود بر وفق مراد- از قضا یک مار زشت و بد سرشت - سایه افکند اندر آن باغ بهشت - چون بیامد موش و این صحنه بدید- تیرگی در چشم او آمد پدید - آه دودآسا زسینه می دمید- گه به این سو گه به آن سو می جهید-چون بیامد این مصیبت بهر موش-نزد مادر رفت با کفشی چموش-گفت:ای شمع رخت کاشانه ام-آتشی افکنده شد در خانه ام-آتشی بدتر زدود آه خصم-اندرون لانه ام یازید دست-لانه ام را بگرفت یک مار خبیث-من شدم آواره در دشت مهیب-حال گو تا چه کنم ای مادرم-من چگونه حل کنم این مشکلم؟-پیر گفتا ای چراغ دیده ام -ای امید این دل غمدیده ام -بهر چه شوریده ای تو اینچنین- رو تو اکنون مسکنی دیگر گزین-چاره ای دیگر ندانم ای پسر- چون تو را نیست توان مار شر-موش گفتا که در این چرخ کبود-چاره ای باشد براین مشکل وجود-کی شوم تسلیم خصمی"الامان- تا که دارم مالک روض الجنان-ناگهان فکری پدید آمد دراو- برق شادی می جهید از چشم او-موش وقتی باغبان را خفته دید- مار بدطین را سراغ خود کشید- بین راه جستی بزد بر باغبان- چست و چابک گوشه ای خود شد نهان-چون پرید آن باغبان از خواب نوش- مار بدطین را بدید در پیش گوش- بیل خود بر سر بزد آن مار را- قطعه کرد آن مار بدکردار را- موش کوچک شاد شد از مرگ خصم - اشک شادی می جهید او را زچشم-این حکایت را بود صد پند و راز- گر تو باشی اهل گوش و چشم باز- یک وجب از خاک پاک این وطن- کی دهیم بر دشمن شیرین سخن؟-کی کنیم از جان و مال خود دریغ؟- گرچه سرهامان رود بالای تیغ.