نج نفر را در حال زنا گرفته نزد عمر آوردند، عمر دستور داد بر همه آنها حد جارى كنند، اتفاقا اميرالمومنين عليه السلام در آنجا حاضر و به قضيه ناظر بود، پس به عمر رو كرده ، فرمود: اين حكم كه درباره آنان گفتى صحيح نبود. عمر گفت : پس خودتان بر آنان اقامه حد كنيد.
امام عليه السلام يكى را پيش كشيده گردنش را زد و دومى را سنگسار نمود و به سومى صد تازيانه زد و به چهارمى پنجاه تازيانه ، و پنجمى را فقط چند تازيانه . عمر در حيرت شده و مردم نيز در شگفت .
عمر گفت : يا اباالحسن ! بر پنج نفر كه همگى مرتكب يك جرم شده بودند هيچ حد مختلف جارى كردى ؟
آن حضرت عليه السلام فرمود: اما نفر اول كه گردنش را زدم كافر ذمى بود كه از شرايط ذمه خارج شده و حكمش كشتن است ؛ و نفر دوم كه او را سنگسار كردم خودش زن داشت و زنايش محصنه بود و حكمش سنگسار است ؛ و نفر سوم كه به او صد تازيانه زدم زن نداشت و نفر چهارم كه به او نصف حد زدم غلام بود و حكمش نصف حد است ؛ و نفر پنجم كه او را تعزير نمودم ديوانه بود و حدى نداشت وليكن لازم بود به چند تازيانه تنبيه شود .
بالمناسبه نقل مى شود كه : عبدالرحمن بن حسان بن ثابت و عبدالرحمن بن حكم بن ابى العاص يكديگر را به زنا متهم كردند، ماجرايشان به معاويه رسيد. معاويه به فرمانبردار خود، مروان دستور داد تا آنان را تنبيه كند. مروان ، عبدالرحمن بن حسان را هشتاد تازيانه زد، و عبدالرحمن بن حكم را بيست تازيانه ، بعضى به عبدالرحمن گفتند: اين تبعيضى كه مروان بين تو و بردارش روا داشته فرصتى است كه مراتب را به معاويه گزارش كرده تا مروان را مجازات كند. عبدالرحمن بن حسان در پاسخ آنان گفت : به خدا سوگند چنين نخواهم كرد؛ زيرا مروان به من حد مردان آزاد زده و برادرش را نصف حد برده ، و با اشاعه اين سخن ، دل مروان را به درد آورد!
1-زنى كه فرزند خويش را انكار مى كرد
2- مولا و غلام مشتبه شدند!
3- توطئه اى كه فاش گرديدونيرنگ زنى حيله گر
4-تفرقه بين گواهان و كشف جرم