-
کاربر سایت
برای تو می نویسم
برای تو می نویسم که بودنت بهار و نبودنت خزانی سرد است.
تویی که تصور حضورت سینه بی رنگ کاغذم را نقش سرخ عشق می زند.
در کویر قلبم از تو برای تو می نویسم.
ای کاش در طلوع چشمان تو زندگی می کردم
تا مثل باران هر صبح برایت شعری می سرودم .
آن گاه زمان را در گوشه ای جا می گذاشتم و به شوق تو اشک می شدم
و بر صورت مه آلودت می لغزیدم .
ای کاش باد بودم و همه عصر را در عبور می گذراندم
تا شاید جاده ای دور هنوز بوی خوب پیراهنت را وقتی از آن می گذشتی در خود
داشته باشد ،که
مرهمی شود برای دلتنگی هایم ...
کاش مثل نسیم بودم که تمام عصر را پا به پای تو بدون اینکه حسم کنی می آ مدم و
فقط یه دل سیر
نگاهت میکردم...
-
-
کاربر سایت
-
کلمات کلیدی این موضوع
مجوز های ارسال و ویرایش
- شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
- شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
- شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
- شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
-
مشاهده قوانین
انجمن