انار

تصور کن بهاري را که از دست تو خواهد رفت

خم گیسوي یاري را که از دست تو خواهد رفت

شبی در پیچ زلف موج در موجت تماشا کن

نسیم بی قراري را که از دست تو خواهد رفت

مزن تیر خطا! آرام بنشین و مگیر از خود

تماشاي شکاري را که از دست تو خواهد رفت

همیشه رود با خود میوه غلتان نخواهد داشت

به دست آور اناري را که از دست تو خواهد رفت

به مرگی آسمانی فکر کن! محکم قدم بردار

به حلق آویز، داري را که از دست تو خواهد رفت

فواره هاي فرود

چه جاي شکوه اگر زخم آتشین خوردم

که هرچه بود ز مار در آستین خوردم

فقط به خیزش فواره ها نظر کردم

فرود آب ندیدم! فریب از این خوردم

مرا نه دشمن شیطانی ام به خاك افکند

که تیر وسوسه از یار در کمین خوردم

ز من مخواه کنون با یقین کنم توبه

من از بهشت مگر میوه با یقین خوردم !

بخشیدي « اختیار » قفس گشودي ام و

همین که از قفست پر زدم، زمین خوردم