صفحه 2 از 2 نخستنخست 12
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 16 , از مجموع 16

موضوع: «» مسیحیت از نگاه نو «»

  1. #11
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    مسيحيت رسمى و شكل نهايى نظام الهيات



    از ربع اول قرن چهارم ـ يعنى زمانى كه مسيحيت به يكى از اديان رسمى و قانونى امپراتورى تبديل شد و نزاع‏هاى الهياتى به پيروزى راست‏كيش‏ها ختم شد ـ تا حدود دو قرن، مقطع مهمى در تاريخ مسيحيت است.
    اين دوره از دو جهت در تاريخ مسيحيت قابل توجه و بررسى است: نخست اينكه تبديل شدن مسيحيت از يك دين اقليت و مطرود و تحت فشار، به يك دين قانونى و متحد با حكومت، تأثير زيادى در شكل ظاهرى دين و نيز محتواى آن گذاشت. از سوى ديگر با اينكه راست‏كيشى در يك نزاع چند قرنى به پيروزى رسيده بود، اما تعاليم عقيدتى آنان هنوز به صورتى هماهنگ و منسجم بيان نشده و در واقع يك نظام الهياتى كامل شكل نگرفته بود. حدود دو قرن گذشت تا با نزاع‏هاى متعدد و تشكيل چندين شوراى كليسايى، اين نظام به شكل نهايى خود رسيد؛ نظامى كه از آن زمان تاكنون تغيير مهم و اساسى نكرده است.


    مسيحيت پس از رسميت يافتن

    در سال 313 ميلادى، مسيحيت يكى از اديان رسمى و قانونى امپراتورى گرديد و در سال 381 م اين دين به عنوان تنها دين رسمى و قانونى امپراتورى اعلام شد و اديان ديگر غيرقانونى اعلام شدند.
    در خلال اين هفتاد سال، حكومت‏ها به جز مقطعى بسيار كوتاه از مسيحيت حمايت مى‏كردند. پس در واقع مسيحيت به امپراتورى روم بسيار نزديك شده بود.
    تا قبل از سال 313 م مسيحى‏بودن جرم بود و مجازات داشت، اما پس از آن تاريخ نه تنها مسيحى بودن جرم نبود، بلكه مستلزم موقعيت اجتماعى و پست و مقام نيز بود.
    نتيجه طبيعى اين امر دنياگرايى روزافزون ارباب كليسا و دورشدن آنان از آرمان‏هاى دينى مقدس خود بود. اگر تا ديروز مسيحيان شكنجه مى‏شدند،
    از اين زمان به بعد كليسا به لطف نزديكى با حكومت، خود شكنجه‏گر شده بود و مخالفان خود را شكنجه مى‏كرد.

    قسطنطين در آسياى صغير، شهرى ساخت و آن را قسطنطنيه ناميد و پايتخت را از رم به اين شهر منتقل كرد. اين امر باعث شد كه شهر رم از مركز حكومت فاصله بگيرد، و در حوادث سال‏هاى بعد و ماجراى حمله اقوام وحشى به شهر رم، پاپ نقش رهبر سياسى را ايفا كند. امورى از اين دست و حمايت حكومت باعث شد كه قدرت اسقف‏نشين رم فزونى گيرد و به‏تدريج داراى تشكيلاتى گسترده و مفصل شود.
    نكته ديگر اينكه با نزديك شدن دين به حكومت و رسمى شدن آن، گروه‏هاى زيادى به صورت دسته‏جمعى به مسيحيت گرويدند. بسيارى از اين نوكيشان از سطح فرهنگ و آگاهى پايينى برخوردار بودند و مطابق فرهنگ خود، به دين صورتى ملموس و مادى دادند و كليسا نيز با آنان به نرمى برخورد كرد. بدين ترتيب پرستش تمثال‏ها و اشياى مقدس و توجه به قديسين رو به افزايش نهاد. همچنين جنبه‏هاى ظاهرى دين، مانند شعائر هفت‏گانه و اعياد و روزهاى مقدس از اهميت بسيار زيادى برخوردار شد و بدين ترتيب چهره و صورت دين تغيير كرد!!


    _________________

  2. #12
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    ظهور رهبانيت



    دنياگرايى بيش از حد كليسا و ظاهرى شدن دين در قرن چهارم، باعث شد كسانى كه در پى زهد و تقوا بودند،

    جامعه را ترك كرده، در گوشه‏اى از بيابان به عبادت بپردازند.

    بدين ترتيب در اين زمان رهبانيت در مسيحيت به ظهور رسيد.

    كسانى كه انزوا مى‏گزيدند در ابتدا به تنهايى اين عمل را انجام مى‏دادند، ولى به‏تدريج اجتماعاتى تشكيل شد

    و صومعه‏هايى براى اين تاركان دنيا ساخته شد.

    آنان با كشاورزى زندگى را مى‏گذرانيدند و آرمانشان دستگيرى از مستمندان بود كه در اين راه خدمات مهمى انجام دادند.



  3. #13
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    شكل نهايى نظام الهياتى

    پس از اينكه پايتخت امپراتورى از رم به قسطنطنيه در شرق انتقال يافت، به‏تدريج شرق و غرب امپراتورى از هم جدا شدند.

    اندك اندك زبان اين دو بخش از امپراتورى جدا شد و در شرق به زبان يونانى و در غرب به زبان لاتين سخن مى‏گفتند.

    به همين جهت گاهى اصطلاح شرق يونانى و غرب لاتين به كار مى‏رفته است.

    پس از شوراى نيقيه با اينكه راست‏كيشى در مبارزه‏اى كه چند قرن به درازا كشيده بود، به پيروزى رسيد، اما بحث الهياتى خاتمه نيافت.

    بلكه بحث‏ها و نزاع‏هاى بيشترى بايد رخ مى‏داد تا نظام الهياتى مسيحى به شكل نهايى خود برسد.

    اما اين نزاع‏ها در شرق و غرب امپراتورى، مسير متفاوتى را طى كرد و موضوع بحث در هر يك از اين دو بخش متفاوت بود.

    در شرق بيشتر بحث بر سر مسيح‏شناسى و تثليث و رابطه پدر با پسر بود؛

    در حالى كه در غرب بحث‏ها بيشتر بر محور سرشت انسان، گناه اوليه و چگونگى نجات انسان دور مى‏زد.



  4. #14
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بحث‏هاى الهياتى در شرق امپراتورى

    در شوراى نيقيه آموزه تثليث كه در عهد جديد سخن آشكارى از آن نبود، براى نخستين بار در يك اعتقادنامه رسمى وارد شد.

    آريوس از سه عنصر تثليث (پدر، پسر و روح‏القدس) الوهيت شخص دوم، يعنى پسر، را رد مى‏كرد كه البته لازمه استدلال او رد الوهيت شخص سوم نيز بود.

    نخستين نزاعى كه پس از شوراى نيقيه درگرفت، بر سر مسئله الوهيت روح‏القدس بود.

    شخصى به نام ماسدونيوس، اسقف قسطنطنيه، الوهيت روح‏القدس را رد كرد و او را يكى از فرشتگان مخلوق خدا شمرد.

    اين مناقشه باعث شد كه در سال 381 م شورايى در شهر قسطنطنيه تشكيل شود. اين شورا بار ديگر بر مصوبه شوراى نيقيه تأكيد كرد

    و الوهيت پدر و پسر و روح‏القدس را با صراحت بيشترى بيان كرد. پس از اين شورا بود كه امپراتور تئودوسيوس اين قرائت از مسيحيت،

    يعنى مسيحيت تثليثى، را تنها دين رسمى امپراتورى اعلام كرد و هم اديان ديگر و هم هر قرائت ديگرى از مسيحيت را غيرقانونى خواند

    و پيروان آنها را مورد پيگرد و مجازات سخت قرار داد. پس از شوراى قسطنطنيه، آموزه تثليث پذيرفته شد و از آن تاريخ به بعد اصل اين آموزه مورد مناقشه قرار نگرفت؛

    اما نزاع به شكل ديگرى ادامه يافت. مسئله مهم اين بود كه الوهيت و انسانيت چگونه در شخص مسيح جمع مى‏شوند. در دو مكتب الهياتى آن زمان، يعنى اسكندريه و انطاكيه، اولى بر الوهيت مسيح و دومى بر انسانيت او تأكيد مى‏كردند. البته قبل از شوراى قسطنطنيه، فردى از مكتب اسكندريه به نام آپولينار يوس براى حل مسئله الوهيت و انسانيت مسيح تلاش كرده بود. او با استفاده از سخنى از پولس كه ظاهر آن وجود سر عنصر بدن، نفس و روح در انسان بود، چنين مى‏گفت كه در مسيح لوگوس الهى جاى روح انسانى را گرفته است. انديشه او به اين سبب در شوراى قسطنطنيه رد شد كه بشريت كامل مسيح را رد مى‏كرد؛ چون عنصر اصلى انسان روح است. پس از شوراى قسطنطنيه دو نزاع مهم درباره طبيعت مسيح بروز كرد:
    يكى مناقشه «دوطبيعتى» كه به دو طبيعت الهى و بشرى مجزا براى مسيح قائل بود، و ديگرى مناقشه «يك‏طبيعتى» كه تنها طبيعت الهى را مى‏پذيرفت. فردى به نام ديودوريوس از مكتب انطاكيه بين پسر خدا و پسر مريم تمايز قائل شد. اوشاگردى به‏نام تئودور داشت‏كه بروجود دوطبيعت مجزا درمسيح تأكيد مى‏كرد. شاگرد تئودورفردى به نام نسطوريوس (381ـ451م) بود كه اين انديشه را بسط داد و در واقع اين مناقشه به نام او معروف است. درمقابل او فردى به نام سيريل قرار داشت. در واقع نسطوريوس به اين قائل بود كه عيسى وكلمه خدا از هم جدا هستند و اين دو پس از غسل تعميد عيسى به‏هم پيوند خوردند. درمقابل، سيريل مى‏گفت كه عيسى همان كلمه مجسم بود. نسطوريوس اعتراض ديگرى نيز داشت: او پرستش مريم را كه متداول گشته بود، محكوم مى‏كرد. او عنوان «مادر خدا» را براى مريم، نادرست مى‏دانست و مى‏گفت مريم تنها مادر عيسى است، نه مادر خدا. شوراى كليسايى افسس در سال 431م. حكم به سود سيريل داد و نسطوريوس را محكوم كرد، اما اين شورا نتوانست نزاع را به طور كامل حل كند.
    مناقشه ديگرى كه درست در طرف مقابل انديشه نسطوريوس، و شايد در عكس‏العمل نسبت به آن بود، نزاع يك‏طبيعتى بود. فردى به نام اوتيخس چنين تعليم مى‏داد كه در مسيح دو طبيعت انسانى و الهى چنان ادغام شده‏اند، كه تنها طبيعت الهى او باقى مانده است.
    سرانجام شوراى كالسدون در سال 451 م انديشه دوطبيعتى و يك‏طبيعتى را محكوم كرد و آموزه مسيح‏شناسى كه در اين شورا به تصويب رسيد و به آموزه راست‏كيشى تبديل شد، بدين قرار بود: مسيح، كامل در الوهيت، كامل در انسانيت، خداى واقعى و انسان واقعى بوده و داراى «دو طبيعت، بدون ادغام، بدون تغيير، بدون تقسيم و بدون جدايى» مى‏باشد. اين دو طبيعت از طريق تجسم، به طور هماهنگ در يك شخص داراى يك ذات، كنار هم قرار داده شدند.
    از اين پس يك طبيعتى‏ها و دوطبيعتى‏ها بدعت‏گذار شمرده شدند و به صورت فرقه‏هايى كوچك باقى ماندند. بدين ترتيب بحث از مسيح‏شناسى تقريبا پايان يافت.

  5. #15
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    بحث‏هاى الهياتى در غرب امپراتورى

    در بخش غربى امپراتورى، بحث‏هاى الهياتى، بيشتر به عمل انسان توجه داشت؛ درحالى‏كه بحث‏هاى بخش شرقى، نظرى‏تر وانتزاعى‏تر بود.

    در غرب بحث درباره سرشت انسان، گناه نخستين، اراده آزاد و... بود.

    پرچم‏دار دو طرف نزاع دو شخصيت معروف، يعنى آگوستين (354 ـ 430 م) و پلاگيوس (360 ـ 420 م) بودند.

    سخن پلاگيوس اين بود كه همه انسان‏ها آزاد خلق شده‏اند و مى‏توانند خوب يا بد را برگزينند. هر انسانى يك خلقت جديد است و هرگز تحت تأثير گناه آدم نيست.

    با گناه آدم اراده انسان ضعيف شد، اما به كلى از بين نرفت و بنابراين انسان با اراده خود مى‏تواند به خدا نزديك شود و اين‏گونه نيست كه تنها با فيض الهى نجات يابد.

    او مى‏تواند براى كسب فيض الهى از امكاناتى نظير كتاب مقدس، عقل و الگوى مسيح استفاده كند.



    اگوستين در مقابل اين سخنان برآشفت؛ چرا كه آنها را با بسيارى از آموزه‏هاى اساسى مسيحيت ناسازگار مى‏ديد.

    به نظر او اين اعتقادات با آموزه‏هاى فيض ازلى، گناه نخستين و منجى بودن مسيح در تعارض بود. او مى‏گفت انسان وارث گناه آدم است و به تنهايى نمى‏تواند خود را نجات دهد.

    مسيح با صليب خود، امكان نجات را فراهم كرد و فقط كسى نجات مى‏يابد كه فيض ازلى خداوند شامل حال او شود.


    در واقع انديشه‏هاى اگوستين ريشه در سخنان پولس داشت و سخن جديدى نبود.

    سرانجام عقايد پلاگيوس در سال 431 م در شوراى افسس محكوم شد، اما نزاع ادامه يافت.

    راهبى به نام يوحناى كاسيان (360 ـ 435 م) تلاش كرد تا راه ميانه‏اى ارائه دهد. بنابراين براى مدتى انديشه نيمه‏پلاگيوسى حاكم شد.

    سرانجام در شوراى اورانژ در سال 529م تعاليم پلاگيوس و يوحناى كاسيان محكوم شد و تعاليم آگوستين با اندكى تعديل پذيرفته شد.

    بنابراين در اين زمان، يعنى ابتداى قرن ششم ميلادى، نظام الهياتىمسيحى، شكل نهايى خود را يافت و شوراهاى كليسايى در باب مسيح‏شناسى،

    انديشه‏هاى پولس را به طور كامل پذيرفتند؛ اما در باب انسان و نجات، انديشه‏هاى او، اندكى تعديل يافت.



  6. #16
    مدیر بازنشسته
    تاریخ عضویت
    2008/09/21
    سن
    40
    نوشته ها
    5,692

    پیش فرض

    مسيحيت در قرون وسطا



    پنج قرن نخست مسيحى، دوره‏اى بود كه در آن نظام الهياتى مسيحى پس از نزاع‏هاى طولانى و تشكيل شوراهاى متعدد به شكل نهايى خود رسيد؛

    نظامى كه در ده قرن بعدى كه به قرون وسطا معروف است، دست‏نخورده باقى ماند. بنابراين در طول قرون وسطا هيچ نزاعى بر سر اصل نظام الهياتى مسيحى درنگرفت.

    با اين حال مطالعه قرون وسطاى مسيحى از جهاتى اهميت دارد:

    اولاً جدايى مهم كليساى ارتدوكس شرقى از كاتوليك رومى در اين دوره اتفاق افتاد؛

    ثانيا هر چند در اين دوره نزاعى بر سر اصل نظام الهياتى‏اى كه در سده‏هاى نخست شكل گرفته بود برپا نشد،

    اما عالمان الهيات مسيحى در اين دوره تلاش‏هاى فراوانى براى تبيين اين نظام و سازگاركردن آن با عقل انجام دادند كه در خور توجه است؛

    ثالثا عملكرد كليساى كاتوليك غربى در اين دوره بسيار مهم است؛ چرا كه در جريان‏هاى بعدى بسيار تأثيرگذار بود.


    بنابراين در اين بخش بحث را در سه محور پى مى‏گيريم:

صفحه 2 از 2 نخستنخست 12

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •